49.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥قطع کردن دو نیمکره #مغز برای درمان صرع، آغازی بر یکی از اکتشافات مهم #علوم_اعصاب درباره تقسیمپذیری کارکردها و دوئیت افکار و حتی شخصیت یک فرد واحد بود.
🔥این اتفاق مهم - که در ویدیوی فوق توضیح داده شده - چالشی جدی پیش روی دیدگاه تجردانگار درباره #روح انسان میگذارد؛ جوهر مجردی که بنا به تعریف بسیاری از نظریهپردازان #تجرد_نفس، ماهیتی بسیط و فاقد اجزاء دارد.
🔥این که - بدلیل قطع ارتباط دو نیمکره مغز - دست چپ شخص کاری انجام میدهد که او شفاها اظهار بیاطلاعی میکند، یا جهانبینی متضادی را در اظهار زبانی و سپس در اشاره یدی دارد، یا ...، بنوعی با بساطت روح مجرد که تمام قوا و کارکردهای ذهنی را بنحوی تجزیهناپذیر در وحدت خود مندمج ساخته، در تعارض قرار میگیرد و تبیینی سازگار با این یافتهها را از اردوگاه #دوئالیسم طلب میکند.
🔥کما اینکه مورد دوقلوهای بهم چسبیده با مغزهای در هم آمیخته - که در ویدیوی فوق آمده - نیز بنحوی دیگر آموزه وحدت و بساطت نفس را با اشتراک و افتراق قوای ذهنی این دوقلوها به چالش میکشد.
@PhilMind
✅ اعتقاد به جسمانیت و حتّی مادیت نفس، پیشینهای مفصل و قابل توجّه در میان عالمان مسلمان دارد. بزرگان اهلسنّت مانند نظّام معتزلی، متکلّم قرون 2و3 در کنار ابوبکر باقلانی، از پایهگذاران کلام اشعری در قرن 4 ماهیت نفس آدمی را #جسم_لطیف معرفی میکردند که در مجموعه اعضاء و جوارح بدن مادّی سریان دارد یا با آنها در آمیخته است (فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ص 388 / ابنحزم آندلسی، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، ص47). امامالحرمین جوینی، متکلّم و فقیه مشهور شافعی قرن 5 (جوینی، الارشاد الی قواطع الأدلّه، ص151) و ابنقیّم جوزی، متکلّم کثیرالتألیف قرن 8 (ابنقیّم، الروح، ص257) نیز بر همین دیدگاه تأکید داشتهاند.
✅ حتی دیدگاه مادّیانگارانهتر هم از سوی شخصیتهایی چون ابوبکر الاصم، شیخ معتزله در قرن 2 (قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج11، ص310) و ابوعلی الجبّائی، شیخ معتزله و بزرگ علمای کلام در قرن 3 (فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ص334) و ... اظهار شده که نفس یا روح را همین هیکل مادی و بدن محسوس میدانند و چیزی جز آن یا ورای آن را قبول ندارند. قابل توجّه آنست که همگی از مهمترین ادلّه و انگیزههایی که برای دیدگاههای مادّیانگارانه مذکور ارائه کردهاند، علاوه بر براهین عقلی، این است که نظریات فوق را موافقترین آراء با نصوص و آموزههای دینی میدانند.
✅ در میان عالمان شیعی نیز مشابه همین سنّت فکری شایع بوده است؛ #سید_مرتضی، فقیه و متکلّم بزرگ شیعی در قرن 4، تفسیر صحیح از نفس آدمی را مجموعه اعضای همین بدن مادی میداند و سایر دیدگاهها، از جمله جسم لطیف و #جوهر_مجرد فرامادّی را صراحتاً ردّ میکند (شریف مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص114). ابوالصلاح حلبی، از عالمان مطرح شیعی در قرن 4 و 5 نیز به پیروی از اساتید خویش ( #شیخ_طوسی و سید مرتضی)، ماهیت نفس را همین اعضای بدن محسوس معرّفی میکند (حلبی، تقریب المعارف، صص128و127).
همچنین #محقق_حلی، فقیه و متکلّم بزرگ شیعی قرن 7، ضمن تقسیم دیدگاه مادّیبودن نفس به دو دسته زیر، نظر دوم را به صواب نزدیکتر میبیند: الف) نفس انسان، مجموعه همین بدن مادّی است. و ب) نفس انسان، اجزای اصلی بدن مادّی است که تغییرناپذیر هستند. (محقق حلّی، المسلک فی اصول الدّین، ص106) ابنمیثم بحرانی، عالم همعصر محقّق حلّی نیز بر همین دیدگاه تأکید دارد. (بحرانی، قواعد المرام، صص141و140)
✅ از آثار #علامه_حلی هم چنین بر میآید که او مردّد بین دیدگاه فوق و نظریه #تجرد_نفس بوده است. وی در مناهجالیقین بر هر دو دیدگاه اشکالاتی وارد کرده (صص200و199)، در کشفالفوائد پس از ذکر نظریه تجرّد جوهری نفس، دیدگاهی که از محقّق حلّی نقل کردیم را بر میگزیند (ص327). در تسلیک النفس، ادلّه تجرّد نفس را ردّ کرده و دلیلی هم بر محالبودن آن نمیبیند. لذا میگوید جایز است که نفس انسانی، مجرّد باشد و اگر تجرّدش را نپذیریم، عبارت از اجزای اصلی بدن خواهد بود (ص124) و در کشفالمراد نیز نهایتاً نظر خویش را مردّد بین دو دیدگاه مذکور باقی میگذارد. (ص215)
✅ بطور تقریباً موازی اما فیلسوفانی مانند #فارابی و #ابن_سینا، با دلایلی متعدّد به دفاع از تجرّد جوهری نفس و ردّ دیدگاه متکلّمین برخاستند. تجرّدگرایی نفس در سنّت فلسفی توسّط #سهروردی (قرن 6) تشدید شد و حتّی #قوه_خیال – که قبلاً و نزد فیلسوفان مشّاء، منطبع در #مغز و مادّی بود – نیز علاوه بر قوای ادراک معقولات، مجرّد دانسته شد؛ هرچند که تجرّد خیال نزد شیخ اشراق، بنحو تجرّد مثالی و متفاوت از تجرّد تامّ عقلی است. (ن.ک: سهروردی، مجموعه مصنّفات، ج2، صص213-211)
✅ از آنجا که براهین عقلی فقهای متقدّم و متکلّمین عمدتاً درباره جسمانیت و بلکه مادّیت نفس از سنخ دلایل اصول فقهی و مثلاً برای تصحیح خطاب و انتساب اعمال و تکالیف به مکلّفین بود، در برابر استدلالهای وجودشناختی فیلسوفان دوام نیاورد و بتدریج کنار گذاشته شد. استنادات و استشهادات به نصوص دینی هم از سوی هر دو گروه #فیزیکالیست و #دوئالیست از عالمان مذکور ارائه شده و همچنان ادامه دارد.
@PhilMind
تطبیق #دوئالیسم سینوی و دوئالیسم دکارتی
🔸در مقایسه بین دیدگاه #دکارت و #ابن_سینا به این نتیجه میرسیم که هر دو، قائل به #تجرد_نفس ناطقه به عنوان یک جوهر مستقل هستند.
🔹همچنین دکارت مانند ابنسینا، «روح حیوانی» را به عنوان یک جرم لطیف برای انتشار کارکردها یا قوای نفس در سایر اعضاء بدن پذیرفته و هر دو از اعصاب و رگها به عنوان حاملان این روح و انتشار آن به سایر اعضاء نام بردهاند.
🔸اما ابنسینا قلب را مقرّ اصلی نفس و مبداء تمامی قوای آن میدانست؛ (ن.ک: ابنسینا، 1363، المبدأ و المعاد، ص95) حال آنکه دکارت، غدّه صنوبری واقع در وسط مغز را مقرّ و جایگاه نفس میداند. البته استدلالی که دکارت برای جایگزین کردن غدّه صنوبری آورده، میتواند به سود قلب هم بازسازی شود.
🔹دکارت تأکید دارد که حضور نفس در بدنش، مانند صِرف حضور ناخدا در کشتی نیست. بلکه ذهن بسیار نزدیکتر به بدن خویش، متّصل شده؛ بگونهای که با همدیگر، یک هویّت واحد را تشکیل میدهند. در غیر اینصورت از نگاه وی وقتی بدنش آسیب میدید، نباید احساس درد میکرد. بلکه باید این آسیب را صرفاً از طریق قوّه عاقله درک میکرد. کما اینکه ناخدا از طریق قوّه باصره، هرگونه صدمه به کشتی را درمییابد. (Descartes, 2008, Meditations on First Philosophy, p.57.)
🔸این تأکید دکارت بر اتّصال قویتر نفس و بدن نسبت به ارتباط ناخدا و کشتی، و تصریح به اینکه ترکیب نفس و بدن، یک «هویّت واحد» را تشکیل میدهد، بسیار شبیه پاسخی است که ابنسینا در مقابل اشکالات وارد بر نظریهاش، بر «ذاتی و طبیعی» بودن ترکیب نفس و بدن، در عین «صناعی» بودن ارتباط ناخدا با کشتی، تصریح کرده است. (ابنسینا، 1363، المبدأ و المعاد، ص106)
🔹همچنین به نظر میرسد هر دو، نفس را حادث به همراه بدن میدانند؛ البته بوعلی به این مطلب تصریح دارد و از ظاهر برخی سخنان دکارت نیز همین دیدگاه برداشت میشود. مثلاً دکارت در رساله «گفتاری در روش به کار بردن صحیح عقل»، پس از آنکه به کارکردهای مختص به بدن اشاره میکند و آن را بین انسان و سایر حیوانات مشترک میداند، به صفت یا کارکرد «اندیشیدن» میپردازد که فقط در انسانها یافت میشود. آنگاه میافزاید: «من فرض کردهام که خداوند، نفس ناطقه را خلق میکند و آن را به شیوهای خاص که توضیح دادهام، به بدن ملحق میسازد». (Descartes, 2006, A Discourse on the Method of Correctly Conducting One, s Reason, p.39.)
🔸دیدگاه شیخالرّئیس و دکارت در اینباره، گونهای تبعیت از ایده ارسطویی درباره حادث بودن نفس است که در مقابل نظریه افلاطونی پیرامون ازلی بودن نفس قرار دارد.
البته قول به #حدوث_روحانی نفس از اشکالاتی ناشی میشود که ازلیت نفس روحانی، دچارش بود. هرچند که حدوث روحانی نفس نیز بعدها توسّط منتقدین بوعلی در اینباره و بهویژه خواجه طوسی و #ملاصدرا با اشکالات مهمّی مواجه شد و نظریه #حدوث_جسمانی نفس در #حکمت_متعالیه مطرح گردید.
@PhilMind
❇️ تلقّیای در بین برخی اساتید و دانشپژوهان #فلسفه_اسلامی وجود دارد که همین مباحث موجود در اسفار و شواهد صدرالمتألهین یا شفای بوعلی را برای ورود ایجابی به حوزه #فلسفه_ذهن معاصر کافی میدانند.
حال آنکه یافتههای #علوم_شناختی در دهههای اخیر و ادبیات فلسفیای که به تبع آن ایجاد شده، فاصلهای بسیار با استدلالها و نحوه ورود منابع #حکمت_متعالیه و عرفان و فلسفه مشاء دارد. هرچند که میراث تفکر فلسفی مسلمین، ارزشمند و در جای خود قابل اتکا باشد.
❇️ گاه تصور برخی اساتید فلسفه اسلامی - بدلیل عدم آشنایی با سنخ و حجم محتوای تولیدشده در علوم شناختی و فلسفه ذهن معاصر - اینست که مثلاً ۱۰ سال حکمت متعالیه و مقدماتش در فلسفه مشّاء بخوبی تحصیل شود و بعد با ترجمه چند کتاب از فلسفه ذهن، باید وارد پاسخ (سلبی و ایجابی) شد.
در حالیکه اساساً بخش قابل توجهی از براهین کتاب نفس در فلسفه اسلامی، ناظر به نظریات ماتریالیستی چندصد سال قبل مطرح شده که امروزه قائلی ندارد؛ مثل همین ادلّه #تجرد_نفس. و از سوی دیگر دیدگاههای مطرح فیزیکالیستی معاصر چیزی میگویند که بسیاری از این ادلّه، نافی آنها نیستند!
مباحث مبتنی بر مبانی #هایلومورفیسم (ماده و صورت) و ... نیز از آنجا که بنحوی گسترده در مقالات و کتب مطرح فلسفی غرب معاصر مورد رد و مناقشه واقع شدهاند، برای برقراری دیالوگ و پاسخ، چندان قابل اتکا بنظر نمیرسند.
❇️ بگذریم که مرزبندیهای ایدئولوژیک در مواجهه با فلسفه ذهن، چندان واقعبینانه و جامعنگر هم نیست. مباحث قابل توجه و مفیدی در کانتکست #فلسفه_تحلیلی (و ازجمله فلسفه ذهن معاصر) وجود دارد که نسبت به #فیزیکالیسم و #دوئالیسم، خنثی هستند و نیز تئوریهایی نودوئالیستی و فیزیکالیستی مطرح شده که قابل استفاده برای بازسازی نظریات پیشین و پیشبرد تأملات فلسفی درباره ذهن و #آگاهی است.
همین نکته درباره مواجهه با علوم شناختی نیز کاملا صدق میکند.
❇️ از سوی دیگر در همان مواجهات عقیدتی نیز مرز دانش را با نصبسندگی، بیمنطق کردهاند. امروزه اگر استدلال بوعلی علیه یک دیدگاه ماتریالیستی - که احتمالاً در زمان خود او مطرح بوده و امروزه اصلا ً قائلی ندارد - را صورتبندی کنیم و حاشیه بزنیم، جزو مقالات پژوهشی فلسفه اسلامی ردهبندی میشود و در جغرافیای فلسفه اسلامی دانسته میشود.
اما اگر استدلالی علیه یک دیدگاه ماتریالیستی معاصر که در کتب و منابع فلسفه اسلامی ما مطرح نبوده است را صورتبندی کنید و نقد و حاشیه بزنید و پیشنهاد بدهید، دیگر در حوزه فلسفه اسلامی طبقهبندی نمیشود. به راستی ملاک و معیار این دستهبندی چیست؟
اگر موضوع یا غایت یا متد برای مرزبندی و دستهبندی علوم، ملاک باشد که نباید چنین اتفاقی بیفتد. مگر آنکه «نص» و «کتب پیشینیان»، ملاک مرزبندی رشته و حوزه فلسفه اسلامی قرار گرفته باشد. این فاجعهای بزرگ برای رشد و نوآوری فلسفی در زمان ماست.
❇️ نهایت آنکه بعید بنظر میرسد که آشنایی کافی با علوم شناختی (لااقل دو رشته #نوروساینس و #هوش_مصنوعی) و نیز تخصص در مباحث فلسفه ذهن تحلیلی، از طریق تحصیل در رشتههایی با پارادایم متفاوت حاصل شود؛ ولو آنکه تحقیق و رساله به این سمت هدایت شود. بلکه هدف مذکور نیازمند تحصیل تخصصی و تماموقت در همین حوزه روزآمد و گسترده است.
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📗کتاب علمالنفس فلسفی که تقریر درسگفتارهای آیتالله فیاضی است، از سوی انتشارات مؤسسه امام خمینی در ۶۰۸ صفحه بچاپ رسیده است.
📕درس ۱ و ۲ به تعریف نفس (از منظر افلاطون، ارسطو، بوعلی، و متأخران مسلمان) و تعریف #علم_النفس اختصاص یافته است.
درس ۳ تا ۱۱ تحت عنوان کلی انواع نفس، به مباحثی همچون تمییز نفوس نباتی و حیوانی و انسانی، کثرت و تشریح قوای نفس، وحدت نفس با قوا، کثرت و اختلاف نوعی نفوس، و ... میپردازد.
در دروس ۱۲ تا ۱۵، مبحث #تجرد_نفس و انواع تجرد و ادله تجرد نفس و بررسی دیدگاههای مادیانگار محوریت دارد.
حرکت و تغیر نفس در درس ۱۶ و دیدگاه #حرکت_جوهری در درس ۱۷ بررسی میشود.
دروس ۱۸ تا ۲۳، ادله عقلی و نقلی قدم یا #حدوث_نفس را موضوع بحث قرار داده و دروس ۲۴ تا ۲۷ به بحث تناسخ پرداخته است.
دروس انتهایی (تا درس ۳۲) نیز به جاودانگی و سعادت نفس اختصاص دارد.
📒 از مزایای کتاب اینست که توسط یکی از اساتید شناختهشده #فلسفه_اسلامی ارائه و در قالب درسنامه (همراه با پرسشها و چکیده و منابع مطالعات بیشتر برای هر درس) تدوین شده است.
📘 البته این کتاب نیز - همچون بسیاری دیگر از تألیفات فلسفه اسلامی در این حوزه - با تصویر بسندگی و تمامیت تبیینها و براهین قدیمی برای پاسخگویی به مسائل معاصر رابطه نفس بدن و مباحث ماتریالیستی ذهن و علوم شناختی تقریر شده است.
اما به هرحال بمنظور آشنایی با اصول و مبانی مباحث رایج نفس در فلسفه اسلامی و استفاده در پژوهشهای بازسازی و بهروزرسانی، جزو منابع قابل ارجاع بشمار میرود.
@PhilMind
☀️#فلسفه_اشراق در مورد رابطه نفس- بدن، دیدگاه #فلسفه_مشاء را با تغییراتی بازسازی کرده است. وجه مشترک #سهروردی و #ابن_سینا اینست که هر دو قائل به #تجرد_نفس هستند که با پیدایش بدن و استعداد آن، حادث میشود. این #حدوث_نفس به تعبیر سینوی از عقل فعال و به تعبیر اشراقی از نور قاهر عرضی انجام میشود.
☀️طبق دیدگاه بوعلی بدن ازآنرو که جسم آلی و دارای قوای حساسه و نامیه است، بعد از تعلّق تدبیری نفس در دسترس آن قرار میگیرد و قوههای حیوانی و گیاهی بدن توسط نفس بکار میافتد. بکار انداختن این قوهها در راستای تدبیر بدن، فعل ذاتی #نفس_ناطقه است. اما پیش از تعلّق نفس به بدن، جسم کانی از طریق قوۀ مولّده لقاح پیدا کرده و تبدیل به جسم گیاهی شده و قوههای مختلف نامیه در جسم گیاهی تکمیل شدهاند. سپس این جسم گیاهی با قوای حساسه حیوانی به جسم حیوانی تبدیل شده و مستعد دریافت نفس مجرد میشوند.
☀️قوای گیاهی و حیوانی که پیش از تعلّق نفس بصورت گیاهی و حیوانی عمل میکردند، بعد از تعلق نفس به بدن در دسترس نفس قرار میگیرند و تحت تدبیر نفس قرار میگیرند و قوای نامیه و حساسه بصورت قوای بشری در میآیند.
☀️ولی در دیدگاه اشراقی همۀ قوا - چه قوۀ نامیه گیاهی، چه قوۀ حساسۀ حیوانی - مثل قوۀ ناطقه به نفس ناطقه (که به نور اسفهبد در #حکمت_اشراق موسوم است) اختصاص دارد. نور اسفهبدی همۀ این قوهها را داراست و از همان ابتدا تحت سلطۀ آنست.
آنچه در بدن (صیصیه) در اجزا و عضوها پدید میآید، سازههایی هستند که بمنزلۀ ابزار نسبت به قوههای مختلف در نور اسفهبد عمل میکنند. بعد از اینکه نور اسفهبد به بدن تعلّق گرفت، این سازهها را بعنوان ابزار بر حسب یکی از قوای نفس مجرد یا نور اسفهبدی بکار میگیرد.
☀️بدینجهت هر گاه در یکی از سازهها (مثلاً در شبکیه چشم یا پرده گوش یا ...) ناهنجاری رخ دهد، عمل قوهای که به آن سازه تعلق دارد تعطیل میشود یا به اختلال میافتد. به همین منوال هرگاه دگرگونی یا ناهنجاری در یکی از قوای نور اسفهبد روی دهد، کارکرد بدنی در سازه متناظر آن دچار اشکال یا تغییر میشود.
☀️اما صیصیهای (بدنی) که پیش از حدوث نور اسفهبد (نفس مجرد) رشد یافته و برای حدوث نور اسفهبد آماده گشته، چگونه و از چه طریقی اداره شده است؟
اگر طبق نگرش سینوی این قوای گیاهی و حیوانی قبل از تعلق نفس مجرد در بدن بودهاند، پس مدبر مدبر این قوا چه نفسی بوده و این مراحل گیاهی و حیوانی چگونه در بدن اداره شده است؟ و اگر طبق نگرش اشراقی این قوای نامیه (نباتی) و حاسه (حیوانی) در خود نفس مجرد است، پس منشاء رشد گیاهی و حیات حیوانی بدن قبل از تعلق نفس بدان چیست؟ این از مشکلات درونپارادیمی فلسفه مشائی و اشراقی است که در آثار نظریهپردازان این دو دیدگاه به چالش و بحث گذاشته شده است.
و البته از منظر فیزیکالیستی، عمده اشکالات علیه #دوئالیسم در برابر دیدگاه اشراق هم قابل بازسازی است.
@PhilMind
🌕 #ابن_سینا قائل به #تجرد_نفس بعنوان جوهری مستقل از بدن است که تقریباً همراه با بدن حادث شده و به وجود میآید. او برای ترجیح یافتن این پیدایش و #حدوث_نفس، آمادگی بدن (جنین) را شرط میداند. این وجه ترجیح از آنجا لازم است که جواهر غیر فیزیکی (ارواح) نسبت به عالم مادی و بطور خاص نسبت به بدنها، حالت یکسانی دارند. در نتیجه به عامل تعیین کننده ای نیاز داریم که نفس الف را به بدن ب مربوط سازد.
🌕 بوعلی در اینجا از توضیحات برگرفته از طبیعیات قدیم مدد میجوید تا براساس آنچه «مزاج» مینامیدهاند، این عامل تعیینکننده را تبیین کند. طبق دیدگاه طب قدیم، عناصر اربعه در تضاد کامل با یکدیگرند و باید در هر بدن به حدی از اعتدال برسند تا مزاج آن بدن شکل گرفته و آماده تعلق نفس مجرد گردد. البته مزاج بدنها در این دیدگاه، از لحاظ درجه اعتدال و کیفیت) با همدیگر متفاوتاند و بدین ترتیب، هر بدن، نفس خاصی را طلب می کند.
🌕 با توجه به آنچه گفته شد، بدن از منظر #دوئالیسم سینوی تا قبل از نیل به مزاجی خاص که آماده و مستحق/مستلزم ارتباط با نفس غیر فیزیکی است، دارای #روح و #آگاهی نیست. البته بلافاصله پس از حاصلشدن این مزاج در بدن، نفس مجرد نیز حادث می گردد و تدبیر بدن را در اختیار می گیرد.
🌕 براساس نگرش مرسوم در تراث اسلامی، نفس مجرد در حدود چهارماهگی جنین به وجود می آید. مشکلی که مطابق دیدگاه سینوی خودنمایی میکرده، این بوده که بدن را تا رسیدن به آستانه حدوث نفس (حوالی چهارماهگی)، چه چیزی / چه نفسی اداره میکند؟
🌕 فخر رازی (شارح بوعلی) در پاسخ به این پرسش، نفس مادر را مدبّر جنین می داند. ولی بلافاصله این ابهام پیش آمده که پس از حدوث نفس جنین که تدبیر آن را بر عهده می گیرد، انتقال تدبیر بدن از نفس مادر (یا هر تدبیرکننده دیگر) به نفس فرزند، چگونه اتفاق میافتد؟ به نحو کلاسیک این اشکال با این پرسش مشهور آغاز می شود که «حافظ و مدبّر بدن قبل از حدوث نفس، چه بوده است»؟
🌕 طرفداران نفس مجرد در #فلسفه_اسلامی که عموماً – به جز #ملاصدرا و تابعینش - از دوگانه انگاران محسوب می شوند، در تبیین لحظه پیدایش نفس دچار مشکلاتی شده اند و توضیحات ایشان نیز چشمانداز روشنی را پیش روی مخاطب نگذاشته است.
🌕 در واقع عدم سنخیت نفس غیر فیزیکی با بدن فیزیکی، معضل ارتباط و اثرگذاری این دو را فقط از بالا به پایین (از نفس به بدن) مطرح نمیکند؛ بلکه چگونگی تأثیر بدن بر نفس نیز مورد سؤال و اشکال قرار گرفته است. از جمله همین ابهام که بدن چگونه توانسته موجب حدوث نفس شود و اگر قادر به ایجاد چنین اثری در نفس شده، چرا نتواند موجب ابطال آن گردد؟
@PhilMind
⏰ این پرسش مکرر مطرح میشود که در #فلسفه_اسلامی، بحثی متناظر با مفهوم آگاهی (#consciousness) وجود دارد و آیا از این مفهوم در استدلالهای مربوط به چیستی نفس، استفاده شده است؟
⏰ مفهوم #آگاهی (و به ویژه #آگاهی_پدیداری: Phenomenal Consciousness) در #فلسفه_ذهن معاصر، به تجربیات درونی ارجاع میدهد؛ یعنی به همان کیفیات سابجکتیو که بصورت مثلا غم و شادی و خشم و درد و لذت و ... تجربه میشوند. آگاهی بدین معنا چالش اصلی و مسئله دشوار #فیزیکالیسم معاصر قلمداد میشود و انواع تئوریها به منظور تبیین فیزیکی آن ارائه و مخدوش شده است.
⏰ در #علم_النفس فلسفه اسلامی اما عمده تمرکزها و استدلالها پیرامون #تجرد_نفس، بر محور مفهوم علم و بعضاً #ادراک_حسی میچرخد. ادراک حسی هم از جنبه اطلاع مفهومی از محتوا و نه از جنبه #کیفیت_پدیداری آن. مثلا ادراک بصری دریا (یا تصویر هر ابژه عظیم الابعاد) از این جهت مورد بحث قرار میگیرد که آیا دریافت آن صرفا توسط چشم و مغز امکانپذیر است یا نه. استدلالی که بر ابعاد محتوای ادراک حسی و مشخصههای اطلاعاتی آن تکیه دارد و نه بر کیفیت پدیداری (مثلا لذت یا ترس) حاصل از ادراک آن.
یا مثلاً استدلالهایی که بر تجرد علم تکیه میکنند، عمدتا بر امکان یا عدم امکان تحقق محتوای علم در مغز یا هر پایگاه فیزیکی دیگر تمرکز دارند.
⏰ این قبیل استدلالها در واقع محتوای التفاتی را برجسته میکنند. #حالات_التفاتی - که نزدیکترین آنها به مفهوم علم، حالاتی مانند تفکر و باور در فلسفه ذهن هستند - البته جزو مسائل دشوار فیزیکالیستی بحساب میآیند و برخی فیلسوفان معاصر، طبیعیسازی #حیث_التفاتی (#Intentionality) را در کنار طبیعیسازی #تجربه_پدیداری، دو مسئله اصلی فیزیکالیسم میدانند.
ولی به هرحال مسئله آگاهی پدیداری از مسئله حیث التفاتی جداست و آنچه در ادبیات معاصر #فلسفه_تحلیلی با توافقی گسترده به عنوان مسئله محوری تلقی شده و موضوع انواع استدلالها درباره ماهیت ذهن قرار گرفته، همین مسئله آگاهی و کیفیات پدیداریست. (بازنمودگرایان سعی میکنند آگاهی پدیداری را به حیث التفاتی تقلیل بدهند و از این طریق، راه حلی برای #مسئله_دشوار آگاهی ارائه دهند)
⏰ آنچه در نظر فیلسوفان مسلمان اما - از فارابی و #ابن_سینا گرفته تا #ملاصدرا - مهم مینمود، علم به معنای حیث التفاتی بود و اساسا آگاهی پدیداری در مباحث ایشان پیرامون نفس، جایگاه خاصی نداشته است. اینان حتی در شمارش #قوای_نفس نیز از مراتب مادون (قوای حاسه) گرفته تا قوه عاقله، جایگاهی برای قوای متناظر با تجربه #کیفیات_پدیداری در نظر نگرفتهاند.
اینکه استدلالهای سنتی فیلسوفان مسلمان در باب تجرد نفس تا چه اندازه میتواند صائب و نافذ باشد، بحثی مجزا و مفصل میطلبد. ولی در هر حال باید توجه داشت که موضوع بحث در این قبیل استدلالها عمدتا حیث التفاتیست و نه تجربه پدیداری.
⏰ سنت فلسفی اسکولاستیک در جهان غرب نیز به تبع رویکرد فوق، بر ماهیت علم و ادراک تکیه کرده و حتی #دکارت هم برای استدلال به نفع ذهن غیر فیزیکی، انواع تفکر را محور بحث و استدلال قرار داده است.
شیفت مباحث از محتوای التفاتی/بازنمودی به کیفیت پدیداری، تا حد زیادی متأثر از یافتههای جدید #علوم_شناختی در نیمه دوم قرن بیستم و تاکیدات مختلف بر هیجانات و احساسات و ... بود که مسئلهای متفاوت از تبیین محتوای اطلاعاتی را پیش میکشید.
⏰ هرچند این شیفت مهم توجهات هنوز در #هوش_مصنوعی اتفاق نیفتاده و عمده مهندسان AI به تبع تورینگ و چشماندازهای اواسط قرن بیستم، همچنان بدنبال تولید #ماشین_تفکرکننده یا روباتهای بدنمند هستند. بماند که در همین هدف نیز به #مدلهای_محاسباتی و تمایزناپذیری رفتاری و کارکردی اکتفا میکنند. رویکردهای نوین درباره ساخت #آگاهی_مصنوعی به تازگی از زیر آوار التفاتگرایی در هوش مصنوعی سر برآوردهاند؛ البته اگر همینها نیز از آفات مدلسازیهای بازنمودگرا در امان بمانند.
@PhilMind
تئوری علّی محتوا ۱
🚨جری فودور در نظریه علّی محتوا یا «تئوری وابستگی نامتقارن» (asymmetric dependence) سعی دارد با استفاده از ارتباط علّی مصداق خارجی با نماد آن مصداق در ذهن، #دربارگی این نماد راجع به آن مصداق (که همان معنای نماد هم است) را توضیح دهد.
🚨تلاش فودور از آنجا که به #فیزیکالیسم تعهد دارد، معطوف به این است که محتوا و معناداری #حالات_التفاتی را به مفاهیم و حقایق فیزیکی تقلیل دهد؛ بگونهای که در تبیین #حیث_التفاتی، مجدداً از واژگان و مفاهیم التفاتی و معنایی بهره نبرده باشد. #طبیعی_سازی معنا در واقع تلاشی است برای تصویرکردن فرآیندی که تبیین میکند چگونه اُبژههای [بیرونیِ] تفکر با نمادهای آن در زبان فکر (LOT)، جفت میشوند و در نتیجه، این نمادها دارای آن محتوا و درباره آن اُبژهی بیرونی خواهند بود؟
وی صراحتاً این اقدام را به منظور سد یکی از مهمترین مسیرهای استدلال به سود #دوئالیسم (و هرگونه تجردگرایی) انجام میدهد.
🚨فودور اعتقاد به یک سیستم #بازنمایی درونی دارد که با زبان تفکر کار میکند و یک ارگانیسم در هریک از گرایشات گزارهای (باور، میل، تردید، ...)، با این سیستم درونی، رابطهای محاسباتی برقرار میکند. این سیستم بازنمایی درونی، باید محتوایی شبه گزارهای داشته باشد. مثلاً اگر گرایش گزارهای من عبارت است از: "باور" به اینکه "باران میبارد"، یا "میل" به اینکه "باران ببارد"، محتوای سیستم بازنمایی درونی، "باریدن باران" خواهد بود. و انواع مختلفی از گرایشات (باور و میل و آرزو و تردید و ...)، از طریق انحاء مختلف رابطه محاسباتی ارگانیسم با این سیستم بازنمایی درونی، شکل میگیرد.
🚨بنابراین طبق دیدگاه فودور، در سیستم بازنمایی درونی، مثلاً محتوای "باریدن باران" را در قالب نمادهای زبان تفکر (یا همان زبان ذهن) داریم که بر حسب نوع ارتباط ما با این سیستم بازنمایی، میتواند باور به این محتوا یا میل به این محتوا یا آرزوی این محتوا یا ... در ما ایجاد شود.
🚨در سنت #فلسفه_اسلامی، محتوا و دربارگی فکر، در چارچوب #اتحاد_عالم_و_معلوم تبیین میشود؛ چه آنکه اصل محتوا از قبیل ادراک حضوری است؛ حتی اگر معلوم بالعرض، حصولی باشد و نه حضوری. به هر حال در موارد #علم_حصولی نیز، معلوم بالذات، از سنخ #علم_حضوری و حاصل اتحاد جوهر نفس شناسا با مرتبه وجودی مجرد اُبژه خواهد بود و مواجهه با مرتبه مادی آن (در کنار سایر شرایط ادراک حصولی)، زمینهساز اتحاد درست (یا اشتباه) نفس مدرِک با آن مرتبه وجودی مجردِ معلوم و در نتیجه درک درست (یا اشتباه) اُبژه میباشد. (ر.ک: #ملاصدرا، 1430ه.ق، اسفار اربعه، ج3، صص264-247)
روشن است که این راه حل، تا چه اندازه مبتنی بر پذیرش #تجرد_نفس و حتی تجرد معلوم بالذات است.
🚨فودور در ابتدای تئوری خویش، این سؤال را مطرح میکند که "چه چیزی، کانتکست را با بازنماییهای ذهنی تنظیم میکند؟ مثلاً اگر در زبان محاوره، لفظ یا نماد water را برای بیان H2O بکار میبرند، چنین وضعیتی در زبان ذهن نیز برای نمادهای این زبان باید برقرار باشد." و سپس برای پاسخ به این پرسش، مینویسد: "من فکر میکنم داستان علیت، یک مسیر امیدبخش برای طبیعیسازی هر محتوایی در تئوری بازنمایی ذهن پدید میآورد" (Fodor, 1989, psychosemantics, pp.97-98.)
ادامه دارد ...
@PhilMind
🎗دیدگاه #همه_روان_دار_انگاری (#پنسایکیزم) نوعی #آگاهی و شعور را - ولو در حد پتانسیل آن - به تمامی موجودات هستی (از جمله جمادات) نسبت میدهد. طبق این دیدگاه، آگاهی را نیز باید همانند سایر ویژگیهای بنیادین که در علم فیزیک به رسمیت شناخته شده (مانند جرم، بار الکتریکی، نیروی الکترومغناطیس، گرانش، فضا – زمان)، یک ویژگی بنیادین در جهان دانست که قابل تبیین از طریق ویژگیهای دیگر نیست.
این دیدگاه فینفسه درباره ماهیت فیزیکی یا غیر فیزیکی بودن ویژگی آگاهی، خنثی است و آگاهی – بعنوان یک ویژگی بنیادین – میتواند غیر فیزیکی باشد؛ کما اینکه دیوید چالمرز – بعنوان یکی از مهمترین لیدرهای پنسایکیزم – چنین نظری دارد.
🎗در #فلسفه_اسلامی، آگاهی برای جمادات و حتی گیاهان، انکار شده و برای #تجرد_نفس ناطقه انسانی و نیز تجرد نفوس حیوانات، استدلالهایی ارائه شده است.
البته برخی محققان #حکمت_متعالیه، با استناد به عباراتی از #ملاصدرا، قول به وجود آگاهی در نباتات را نیز به وی نسبت دادهاند. اما بر اینکه جمادات در نظر #صدرالمتالهین – مانند سایر فیلسوفان صاحبنظر مسلمان - فاقد آگاهیاند، اتفاق نظر وجود دارد.
بدینترتیب همه رواندار انگاری – هرچند با #عرفان_اسلامی و نیز ظاهر برخی آیات قرآن که نحوهای شعور را به تمامی ذرات و موجودات زمین و آسمان نسبت میدهد، همخوانی دارد – طرفدار قابل توجهی در میان فیلسوفان مسلمان نداشته است.
🎗براساس دیدگاه ملاصدرا – که هماهنگ با نظر جمهور فلاسفه مسلمان نیز است - وجود علم در ماده و جسمانیات بدلیل غیبت هر جزء از اجزای دیگر و وجود مشوب به عدم اجزاء مادی، منتفی است (اسفار، ۱۹۸۱م، ج۳، صص۲۹۸ ـ ۲۹۷ / ج۶، ص۱۶۳).
ولی شاید بتوان مبانی حکمت متعالیه را برای تصدیق و تأیید پنسایکیزم بکار گرفت. آنجا که علم را مساوق وجود میداند، و وجود نیز بنحوی تشکیکی در تمامی مراتب عالم، تحقق و اصالت دارد، چه بسا باید چنین نتیجه گرفت که علم و شعور در تمام عالم وجود جاری است و البته همانند خود وجود، دارای مراتب شدت و ضعف است. بدینترتیب هر موجود (ولو جمادات) بسته به میزان بهره وجودی که دارد، واجد علم و آگاهی هم خواهد بود.
🎗جالب توجه آنکه خود ملاصدرا در جایی از #علم_النفس اسفار بدین مطلب تصریح کرده است (همان، ج ۸، ص ۱۶۴). برخی گفتهاند چه بسا دیدگاه اصلی او در این موضع بیان شده و سایر موارد از باب همراهی با دیدگاه جمهور بوده است (که البته بلحاظ فلسفی، توجیه مقبولی نیست). علامه طباطبائی در حاشیه بر همین موضع از جلد هشتم اسفار، نظر اخیر صدرالمتألهین را تقویت کرده و تلاش میکند برای تأیید وجود جنبهای مجرد در اشیاء مادی، استدلال و تبیینی ارائه دهد؛ چه اینکه مطابق نظر وی و مؤسس حکمت متعالیه، آگاهی و شعور را باید در سطح مجرد (غیر فیزیک) جستجو کرد.
🎗در هر حال این خوانش از حکمت متعالیه که نوعی سازگاری با پنسایکیزم را میرساند، با دیدگاه #حدوث_جسمانی نفس – که نفس مجرد و آگاهی را برآمده از سطح جسمانی میداند – متضاد خواهد بود؛ کما اینکه اساساً پنسایکیزم در برابر ایمرجنتیزم مطرح شد تا آگاهی را نه بمثابه ویژگی برآمده از شرایط خاصی در سطح ویژگیهای فیزیکی، بلکه بعنوان یک ویژگی بنیادین در جهان معرفی نماید. بدینترتیب طرفداران خوانش اخیرالذکر از ملاصدرا و علامه طباطبایی، باید بدنبال تبیینی برای سازگاری #حرکت_جوهری و حدوث جسمانی از یکسو (که آگاهی را برآمده از سطوح پیشین و ویژگیهای بنیادین جهان میداند)، با مساوقت علم و وجود از سوی دیگر (که علم و شعور را بنحوی بنیادین در تمام عالم هستی لحاظ میکند)، باشند.
@PhilMind
📚#معرفی_منابع
📒کتاب «ما نفسیم یا بدن؟» نوشته ریچارد سوئینبرن با ترجمه دکتر مهدی ذاکری و توسط انتشارات پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و در ۲۳۳ صفحه بچاپ رسید.
📗سوئینبرن بعنوان یکی از چهرههای #دوئالیسم معاصر، در این کتاب سعی در ارائه استدلالهای فلسفی جدیدی به سود جوهر نفس مجرد دارد که توسط برخی یافتههای علوم اعصاب معاصر پشتیبانی شود.
📕نویسنده پس از بیان برخی مقدمات در فصل اول، فصل دوم را به «#فیزیکالیسم و دوگانهانگاری ویژگیها» اختصاص داده. مترجم در پیوست سودمندی در انتهای این فصل، دیدگاه سینوی و صدرائی در این موضوع را نیز اضافه کرده است.
📘فصل سوم به نظریات درباره #اینهمانی_شخصی پرداخته و فصل چهارم با عنوان «استدلال دکارت برای نفس»، شکل گرفته است.
مترجم در اینجا نیز چند پیوست درباره استدلال به سود #تجرد_نفس در #فلسفه_اسلامی از طریق اینهمانی شخصی، و نیز برتری استدلال تصورپذیری #ابن_سینا بر استدلال دکارتی و ... افزوده است.
📙فصل پنجم به علم و اطلاع درونی ما از خودمان میپردازد و فصل ششم به تعامل نفس و بدن.
در اینجا پیوست مترجم در نقد دفاع سوئینبرن از استدلال #دکارت به سود #دوگانهانگاری جوهری قابل توجه است.
فصل آخر (هفتم) به این پرسش اختصاص دارد که آیا علم میتواند نفس را تبیین کند؟
@PhilMind
☘️ #ملاصدرا نفس و #آگاهی را مختص حیوانات و انسانها دانسته و در موارد متعدد تاکید کرده که جمادات (و نباتات) بدلیل غیبت هر جزء از اجزاء دیگر، فاقد علم و ادراک هستند.
او تنها نوعی شعور لمسی برای نباتات قائل شده که در نظر برخی مفسران #حکمت_متعالیه میتواند به وجود نحوهای علم و ادراک در گیاهان نیز تفسیر شود. اما در هر صورت نفس مجرد را تنها برای حیوان و انسان ثابت کرده و بر نفی علم و آگاهی از جمادات تصریح دارد.
🍁 این موضع البته نزدیک به دیدگاه غالب فیلسوفان مسلمان در طول تاریخ بوده و طبیعتاً نافی #پنسایکیزم و وجود ادراک و آگاهی در همه موجودات است. اما نکته اینجاست وی در جلد هشتم اسفار و آن هم ذیل عنوان «فی اللمس و احواله»، پس از بیان اینکه ادراک در نبات و جماد هم وجود دارد و ادعای اینکه چنین دیدگاهی با مبنای او در باب علم (حضور صورت مجرد نزد مجرد) منافاتی ندارد، ادامه میدهد: «پس جسمانیت مانع صورت وحدانی که قابل حیات باشد، نیست. به شرط آنکه دچار تضاد [در عناصرش] نباشد؛ همانطور که افلاک اینچنیناند [طبق دیدگاه قدما که برای افلاک نیز قائل به نفس و ادراک بودند] و بدلیل عدم تضاد و تفاسد، حیات نطقی (عقلی) دارند. [منظور صرف حیات زیستشناختی نیست؛ بلکه حیات نطقی و ادراک عقلی را مطرح میکند]. پس گیاهان نیز بدلیل آنکه تضاد در عناصر آنها شدید نیست، بعید نیست که قوه شعور ضعیف متناسب با خودشان را داشته باشند».
🌕 صدرا در ادامه توضیح میدهد که بر اساس مبنای فلسفی خویش که وجود را مساوق و هممصداق با علم و حیات میداند، لاجرم باید به چنین دیدگاهی ملتزم گردد: «چگونه اینطور نباشد؛ در حالیکه وجود با مراتب مختلفش در نظر ما عین علم و شعور (با مراتب مختلفش) است؟ و به همین دلیل است که عارفان الهی اعتقاد دارند تمام موجودات آگاه نسبت به پروردگارشان هستند و همانطور که قرآن میفرماید بر پروردگارشان ساجدند».
البته وی تأکید مجدد دارد که این علم و ادراک و شعور دارای مراتبی از شدت و ضعف است (مانند خود مراتب وجود) و هرچه وجود از شوب عدم رهاتر باشد (مرتبه بالاتری داشته باشد)، ادراکات او نیز تمامتر و شدیدتر است. بنابراین سطح شعور و ادراک نباتات را ضعیف باید دانست.
🔻برخی شارحان برای توجیه تفاوت نظر مؤلف گفتهاند چه بسا دیدگاه اصلی او در این موضع بیان شده و سایر موارد که نافی ادراک و علم از جمادات بود، از باب همراهی با دیدگاه جمهور فلاسفه بیان شده است. اما در شرایطی که بحث ذیل اتحاد عالم و معلوم، و نیز مباحث #تجرد_نفس و ... هماهنگ با دیدگاه عموم فیلسوفان بوده و اکنون ذیل عنوانی فرعی و در خلال بحثی حاشیهای بر این نکته تصریح شده، بیشتر نوعی ناهماهنگی درونی را بازتاب میدهد.
علامه طباطبائی در حاشیه بر همین موضع از جلد هشتم اسفار (ص۱۶۴)، نظر اخیر صدرالمتألهین را تقویت کرده و تلاش میکند برای تأیید وجود جنبهای مجرد در اشیاء مادی، استدلال و تبیینی ارائه دهد؛ هرچند که کار شاقی است و با تصریحات سابق صدرا نیز در تضاد است.
حاجی سبزواری اما اعتقاد دارد: «در این کلام صدرالمتألهین، جنبههای مختلفی از مسامحه وجود دارد که بر کسی که اصول سابق در مباحث عاقل و معقول را به یاد داشته باشد، مخفی نیست ...».
@PhilMind