درباره روح بخاری
🎗روح حیوانی یا #روح_بخاری در #فلسفه_اسلامی، واسطه اتّصال بین نفس مجرّد و بدن مادّی است که بگونهای همسنخی بین این دو را تأمین میکند.
در این دیدگاه بین بدن و قوای نفس، جرم لطیف گرمی وجود دارد که در درون اعصاب نفوذ می یابد و حامل قوای مختلف نفس است. (#ابن_سینا، المبداء و المعاد، صص95-94)
🎗در واقع #قوای_نفس در وهله اوّل به این #جرم_لطیف بخاری تعلّق می یابد و بواسطه آن در وهله ثانی، در اعضاء بدن منتشر می شود. (#صدرالمتألهین، الاسفار الأربعه، ج۴، صص۱۵۲-۱۵۱)
🎗در نگرش صدرا البته همین حدّ واسط نیز خود دارای دو واسطه دیگر در دو طرف بالا (بسمت #نفس_مجرّد) و پایین (بسمت #بدن_مادّی) است؛ #جسم_مثالی در طرف نفس و خون لطیف در طرف بدن. (همان، صص۷۶-۷۵)
وی همچنین تأثیر علّی نفس بر #مغز را بواسطه روح حیوانی می داند که بوسیله رشته های عصبی از مغز در سایر اعضاء بدن جاری می شود. (صدرالمتألهین، مفاتیح الغیب، ص27)
🎗مهمترین دلیلی که صدرا بر وجود این روح بخاری ارائه می دهد این است که اگر قطع رشته های عصبی یک عضو اتّفاق بیفتد، آن عضو هم چه بسا فاقد حسّ و حرکت شود.
وی این مسئله را بمعنای نفوذ و سریان روح بخاری از طریق رشته های اعصاب در تمامی اعضاء بدن می داند که بدلیل شدّت لطافت، توانسته در شبکه عصبها نفوذ یابد. (ن.ک: صدرالمتألهین، المبداء و المعاد، ص250 / نیز: الاسفار الأربعه، ج۹، ص۷۶)
🎗از منظر تجربی اما یافته های #علوم_شناختی و بیوشیمی، مواد و مکانیسمهای قطعی در ارگانیسم بدن و بویژه در کارکردهای نورونی را مشخّص و فرضیه فوق را ابطال کرده است.
🎗بدین ترتیب آنچه بعنوان روح بخاری تلقّی می شد که قوای #حسّی_حرکتی را از طریق عروق و عصبها به اعضاء بدن انتقال می دهد، متناظر با همین انرژی الکتریکی خاصّی است که توسّط مایع درون آکسونها و رشتههای عصبی جریان می یابد و مثلاً به انرژی حرکتی در ماهیچه تبدیل میشود.
در واقع یک واسطه که حظّی از تجرّد دارد (انرژی)، همان نقشی که فیلسوفان مسلمان برای روح بخاری در نظر داشتند را ایفا می نماید.
🎗از منظر استدلالی نیز اشاره به یک جرم لطیف واسطه که هم واجد بخشی از خصوصیات مادّي باشد و هم بخشی از خصوصیات مجرّد، پرسش #فیزیکالیسم درباره قواعد تأثیر علّی موجود فرامکان (نفس مجرّد) بر موجود مکانمند (جرم لطیف) را پاسخ نمی گوید و بلکه بر ابهامات می افزاید.
🎗آیا مکان و مکانمندی را باید دارای درجات مختلف از شدّت و ضعف بدانیم که در تمامی مراتب مادّی تا مجرّد بنحوی حضور دارد، یا اینکه بالاخره مکانمندی در نقطه ای به پایان می رسد و موجود فراتر از آن، مجرّد تامّ است؟ اگر شقّ دوّم صحیح است - که در ظاهر بسیاری عبارات فیلسوفان اسلامی نیز همینطور آمده - همچنان پرسش از قوانین و چگونگی اتّصال علّی دو طرف این مرز، وجود خواهد داشت.
🎗حتّی تأثیر و تأثّر جرم لطیف (روح بخاری) از / بر جرم غلیظ (بدن مادّی) و اینکه چطور یک نیروی علّی از جرم لطیف (بدون وزن) به / از جرم غلیظ منتقل می شود، خود ابهامی مجزّا درست می کند.
مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
آزمون #زمین_دوقلو علیه #کارکردگرایی
🌖 پاتنم در مقاله مشهور «The Meaning of Meaning» سیاره ای فرضی ترسیم می کرد که کاملا شبیه زمین ماست؛ فقط با یک تفاوت که مایع شفاف رافع عطش در آن سیاره که اقیانوس های آنجا را هم پر کرده و آن را «آب» می نامند، از ساختار مولکولی XYZ تشکیل شده و نه H2O. هرچند ویژگیهای ظاهری این دو مایع (شکل و رنگ و بو و ...) و کارکرد آنها (رفع عطش برای ساکنان هر سیاره و آبیاری گیاهان و ...) یکسان است.
🌖 حال همزاد مرا در آن سیاره فرض کنید که مولکول به مولکول، مشابه من است. باور همزاد من در آن سیاره به اینکه «آب، خنک است»، درباره XYZ است و باور من به جمله فوق، درباره H2O است.
🌖 #کارکردگرایی_ماشینی در تبیین تفاوت دو باور مذکور ناتوان بنظر می رسد. زیرا باور من و همزاد من از نظر ساختار علّی ورودی ها و خروجی ها یکسانند. سیگنالهای حسّی کاملا مشابهی از مایع H2O و XYZ به مغز من و همزادم وارد می شوند (چون ویژگیهای ظاهری هر دو مایع کاملا یکسانند)، و کارکردهای خروجی هم یکی است.
در حالیکه حالت ذهنی (باور) ما یکی نیست؛ باور من درباره H2O است و باور او درباره XYZ.
🌖 البته #کارکردگرایی_غایت_شناختی در برابر این اشکال، به تفاوت کارکردهای خروجی - برمبنای نظریه غایت شناختی و به انضمام تئوری طبیعت گرایانه درباره محتوا - پاسخ می دهد: کارکرد باور من، بازنمایی از / یا دلالت بر H2O است و کارکرد باور همزاد من، بازنمایی از / یا دلالت بر XYZ.
🌖 در واقع کارکردگرایان غایت شناختی (مانند سوبر) با استفاده از مفاهیم #تکامل_داروینی، کارکردهای زیستی در گونه های طبیعی را با وجود یا بقای آن گونه ها مرتبط می دانند که به فرآیندهای بیوشیمی هر نوع ارگانیسم و نیز ویژگیهای محیطی آنها بستگی دارد.
🌖 اشکال کارکردگرایی ماشینی این بود که هر حالت ذهنی را منحصرا در قالب یک ساختار ورودی و خروجی خاص تبیین میکرد و هرچند #تحقق_پذیری_چندگانه در ساختار فیزیکی (#مغز انسان یا مغز اسب یا مغز سیلیکونی یا تراشه های الکتریکی یا ...) را می پذیرفت، اما تحقق پذیری چندگانه در ساختار خروجی ها را بر نمی تابید.
🌖 کارکردگرایی غایت شناختی مشکل تنوع ساختار خروجی ها را با فراروی از آنها در تعریف کارکردگرایی و جایگزینی اهداف زیست شناختی حل می کند، اما محدود به گونه های طبیعی می ماند و قابل تعمیم به #هوش_مصنوعی نیست.
🌖 همچنین اشکال #طیف_معکوس (که قبلا در پست ۲۳ دسامبر آمد) و اشکال #علیت_ذهنی و #فقدان_کوالیا (که خواهند آمد) نیز علیه هر دو نسخه کارکردگرایی، کار می کنند.
مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
🚆 سوفیا - از نسل روباتهای اجتماعی - برای رسیدگی به سالمندان و بیماران کرونایی به تولید رسید.
🚆 هرچند وقتی آن بیمار سالمند از سوفیا در پاسخ ناله های خویش میشنود که: «حالت رو درک میکنم»، یا در واکنش به بهترشدن شرایطش، میشنود: «خوشحالم که می بینم بهتری»، احتمالا به پای همدلی واقعی نمیگذارد.
آن پیرمرد/زن بیمار میداند که سوفیا براساس برنامه نویسی یا طراحی مدل کارورزی، جملات فوق را در این موقعیتها بر زبان می آورد.
🚆 این البته به مسئله معروف #اذهان_دیگر مربوط میشود: ما چطور وجود ذهن در دیگران را احراز میکنیم؟
کارکردگرایان میگویند از طریق رفتارهای مشابه من. در نتیجه به اعتقاد آنان #کارکردگرایی که #حالات_پدیداری را براساس ساختار محرّکهای ورودی و خروجیهای رفتاری تعریف میکند، مسئله اذهان دیگر را هم حل کرده و راه اسناد آن به دیگران را توضیح داده است. از نظر ایشان (لااقل #کارکردگرایی_ماشینی)، سوفیا هم اگر بدرستی طراحی شده باشد، دارای همان حالات درونی خواهد بود.
🚆 اما در اینجا اشکالی با الهام از استدلال زبان خصوصی ویتکنشتاین وجود دارد؛ ما انسانها وقتی میتوانیم الفاظ دالّ بر حالات خصوصی و سابجکتیو را استفاده کنیم که وضع آنها برای معانیشان را بشناسیم و در نتیجه، آن معانی را تجربه کرده باشیم. (بنابراین احراز #ذهن_مندی در دیگران صرفا برمبنای خروجیهای رفتاری نیست).
ولی سوفیا الفاظ «خوشحالی» و «تأسف» و ... را نه با ارجاع به حضور معانیشان، بلکه با ارجاع به الگوی برنامه نویسی یا مدل کارورزی استعمال میکند.
مهمترین مباحث فلسفی ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
18.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻چالمرز در این گفتگو👆 #حالات_التفاتی (مانند تفکرات) را برخلاف #حالات_پدیداری (مانند #ادراک_حسی و درد و ...)، فاقد جنبه تجربه ای میداند.
از این منظر، #مسئله_دشوار #فیزیکالیسم منحصر در دسته دوم است و تبیین دسته اول در #علوم_شناختی انجام پذیر است.
🔻در #علم_النفس #فلسفه_اسلامی اما تبیین خاصی برای احساسات و هیجانات صورت نگرفته (که نقص بزرگی است) و در عین حال، جایگاه ویژه ای برای علم و ادراک مفهومی و ادراک کلیات و ... وجود دارد که امکان تحقق این حالات در سطح صرفا مادی نفی میشود.
از این منظر حتی #علم_حصولی هم هرچند با فرآیندهای دریافت و پردازش اطلاعات همراه است اما نهایتا با #علم_حضوری ادراک میشود.
🔻به عقيده گروهی از فیلسوفان تحلیلی معاصر هم البته (در تقابل با دیدگاه رایج)، #گرایشات_گزاره_ای نیز دارای ویژگی پدیداری خاص خودشان هستند.
به بیان پيت، شخص میتواند این سه تمایز را انجام دهد: الف) تفکّرات آگاهانه اش را از دیگر حالات ذهنی، ب) هریک از تفکّرات آگاهانه اش را از یکدیگر، ج) محتوای فکری هر یک از تفکّرات آگاهانه اش را.
به اعتقاد وی هیچیک از اینها جز در صورت وجود یک پدیدارشناسی اختصاصی برای هر نوع از تفکّرات، ممکن نیست. (Pitt, 2004, "The Phenomenology of Cognition", pp.7-8.)
🔻سیورت هم استدلال آورده که نحوه پدیداری ادراک یک جمله قابل فهم، متفاوت است از نحوه ای که یک جمله خالی از معنا (صرفاً متشکّل از یکسری اصوات) به گوشمان میخورد. (Siewert, 1998, The Significance of Consciousness, pp.275-276.)
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی:
@PhilMind
#بازنمودگرایی ۱
🚧 تفکیک گرایشات گزاره ای (مانند تفکرات و باور و میل و قصد و ...) از تجربه های درونی (مانند درد و غم و لذت و ...)، و اختصاصی دانستن ویژگی پدیداری برای دسته اخیر، به استراتژی #بازنمودگرایی (Representationalism) در تبیین #آگاهی_پدیداری انجامید که از اواخر دهه ۹۰ مطرح شد و همچنان بعنوان پرطرفدارترین نظریه #فیزیکالیسم در تبیین #مسئله_دشوار رواج دارد.
🚧 این استراتژی بدنبال پیوندزدن آگاهی با #حیث_التفاتی است و البته هدف از آن نیز – که گاه تصریح شده – تقلیل مسئله #آگاهی به حیث التفاتی است تا پس از تبیین فیزیکالیستی حیث التفاتی، آگاهی نیز خود به خود تبیین شده باشد و یکی از مهمترین حربه های #دوئالیسم علیه فیزیکالیسم، خنثی گردد.
🚧 در واقع به بیان جَنزن امروزه وقتی بازنمودگرایان می گویند تجربیات آگاهانه بازنمودی هستند، چیزی بیش از این مدّ نظر دارند که تجربیات آگاهانه، التفاتی اند (یا درباره چیزی هستند). امروز بازنمودگرایی – در رویکرد غالب آن - به پروژه #طبیعی_سازی آگاهی گره خورده است. بنابراین وقتی یک بازنمودگرا از واژه #بازنمایی استفاده می کند، آن را مترادف با نوعی دلالت بکار می برد و از منظر وی تجربیات آگاهانه، حالاتی فیزیکی اند که حاملِ (یا دلالت گر بر) اطلاعاتی درباره وقایع یا ویژگیهای خارجی اند. (Janzen, 2008, The Reflexive Nature of Consciousness, p.138.)
🚧 اهمیّت رویکرد بازنمودگرایانه درباره آگاهی تا آن حدّ است که ند بلاک از نزاع سنگین بین طرفداران و مخالفان آن بعنوان «بزرگترین شکاف در #فلسفه_ذهن و شاید کلّ فلسفه» یاد می کند؛ چه اینکه نتیجه آن، تکلیف چشم اندازهای آتی در فلسفه ذهن و بلکه کلّ فلسفه را تا حدّ زیادی روشن خواهد کرد. Block, 2007, Consciousness, Function, and Representation, p.533.)
و چالمرز می گوید: «من انتظار دارم که فصل مشترک بین آگاهی و حیث التفاتی، موضوع محوری فلسفه ذهن در سالهای آینده باشد». (Chalmers, 2010, The Character of Consciousness, p.371.)
🚧 درباره رویکرد بازنمودگرایی در ادامه پستها بتدریج توضیحاتی خواهد آمد.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
📣 کارگروه انسان شناسی فلسفی پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی برگزار میکند:
🔰سلسله نشستهای تخصصی #فلسفه_ذهن
🔻«نشست پنجم»
❇️ موضوع: برونگرایی در محتوای حالات ذهنی و برخی لوازم آن
👤 ارائه دهنده: دکتر محمود مروارید
پژوهشگاه دانشهای بنیادین (IPM)
🗓 سه شنبه، ۲۱ بهمن
⏰ ساعت ۱۴:۳۰ تا ۱۶
🌐 لینک ورود به اتاق نشست:
https://room.gharar.ir/ab3e75dc-be7b-4054-859c-fa2d7456ca7a
#معرفی_کتاب
نظریه اینهمانی (Identity Theory) از مهمترین دیدگاههای #مادی_انگاری درباره ماهیت ذهن در دهه های اخیر بوده و هست.
کتاب ۴۰۰ صفحه ای نظریه اینهمانی در #فلسفه_ذهن، ترجمه گزیده هایی از مقالات مهم و کلاسیک در این زمینه را ارائه می کند که پس از گزینش دکتر وحید دستجردی و ترجمه گروهی، توسط پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به چاپ رسیده است.
مقالات «احساسات و فرآیندهای مغزی» از جی. جی. سی اسمارت، «نظریه علّی ذهن» از دیوید آرمسترانگ، و «اینهمانی های روانی - فیزیکی و نظری» از دیوید لوئیس به دفاع از تئوری اینهمانی می پردازند.
سپس مقاله «رویدادهای ذهنی» از دانلد دیویدسون اینهمانی مصداقی (یگانه انگاری قاعده مند) را پیشنهاد می دهد.
در ادامه هیلری پاتنم در مقاله «ماهیت حالات ذهنی» را می خوانیم که اشکال مشهور #تحقق_پذیری_چندگانه (Multiple Realizibility) را علیه تئوری اینهمانی مطرح می کند.
سپس نوبت به گزیده «نامگذاری و ضرورت» از سول کریپکی می رسد که براساس ضروری بودن رابطه اینهمانی، دیدگاه اینهمانی ذهن و مغز را به چالش می کشد.
در انتها مقاله «رد آموزه اینهمانی» از جرج بیلر ترجمه شده (که صورتبندی دیگری از اشکال موجهه کریپکی طرح می کند) و مقاله «ارتباط روانی-فیزیکی» از تامس نیگل که سعی در ارائه پاسخی به اشکال کریپکی دارد.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
#بازنمودگرایی ۲
🎈 طبق #بازنمودگرايي، اولاً حالات ذهنی پدیداری نیز دارای حیث التفاتیاند، و ثانياً خصیصه پدیداری حالات ذهني از طریق محتوایی که دارند، تأمین میشود.
نسخههاي متفاوت بازنمودگرايي (از جمله بازنمودگرایی خالص و غیرخالص، بازنمودگرایی قوی و ضعیف، و بازنمودگرایی وسیع و محدود) همگي در اين دو مؤلّفه مشترك هستند.
🎈 ساده ترین و البته مناقشه برانگیزترین نسخه بازنمودگرایی، صِرف محتوا را برای بازنمایی پدیداری کافی میداند؛ بدین معنا که ويژگيهاي پديداري هر حالت ذهني، صرفاً تابعي است از محتواي التفاتی آن حالت. این نسخه را «بازنمودگرایی خالص» مینامند. بازنمودگرایی غیر خالص اما علاوه بر محتوای التفاتی، شیوه خاص بازنمایی را هم در خصیصه پدیداری دخیل میداند.
🎈 عمده بازنمودگرایان از نسخهای غیرخالص دفاع میکنند و بسندگی صِرف محتوای بازنمایی را برای خصیصه پدیداری کافی نمیبینند.
مثلاً چالمرز استدلال میکند فرض كنيد كسي باور به «سبزی چمنهاي مزرعه روبرو» داشته باشد. از سوي ديگر، ممكن است شخصي ادراك حسّي با همين محتوا داشته باشد. لازمه بازنمودگرايي خالص اين است كه دو حالت ذهني يادشده (يعني باور و ادراك حسّي با محتواي يكسان)، ويژگي پديداري يكساني داشته باشند. ولي اين بوضوح نادرست است؛ چرا که تجربه ادراک حسّی دارای برخی خصیصه های پدیداری متمایز است؛ حال آنکه باور دارای هیچ خصیصه پدیداری نیست، یا لااقل خصیصه پدیداری متفاوتی از خصیصه پدیداری ادراک حسّی دارد.
🎈 بازنمودگرایی براساس یک ملاک دیگر، به دو شاخه برونگرا و درونگرا تقسیم میشود و البته اکثر تئوریسینهای بازنمودگرا، از نسخه برون گرایانه دفاع میکنند. (Thompson, 2010, "The Spatial Content of Experience", p.150.)
🎈 بازنمودگرایی درونگرا به این استراتژی تعهّد دارد که ویژگی پدیداری (ویژگی بازنمایی کردنِ یک محتوای خاص)، فقط به حالات درونی شخص وابسته است. حال آنکه بازنمودگرایی برونگرا، محیط شخص را دستکم بعنوان بخشی از عوامل دخیل در ویژگی پدیداری در نظر میگیرد. (Chalmers, 2010, The Character of Consciousness, p.354.)
🎈 تفکیک دیگری با عنوان بازنمودگرایی «ضعیف» و «قوی» هم در ادبیات بحث مطرح شده و بازتاب فراوانی یافته است. طبق تبیین مایکل تای، بازنمودگرایی قوی دیدگاهی است که ويژگي پدیداری را با گونه ای خاص از ويژگي بازنمودی محتوا، اینهمان میداند. حال آنکه در بازنمودگرایی ضعیف، بجای تئوری اینهمانی، شاهد تئوری وقوع تبعی (Supervenience) هستیم؛ بدین معنا که ضرورتاً تجربیاتی كه ويژگيهاي بازنمودي يكساني دارند، ويژگي پدیداری یکسانی دارند.
نکته مهم درباره بازنمودگرایی ضعیف اینست که برخلاف نسخه قوی - هیچ توضیحی درباره ماهیّت ويژگي پدیداری ارائه نمیدهد و صرفاً نوعی همتغییری بین ویژگیهای بازنمودی و ویژگیهای پدیداری را مطرح مینماید و البته برای رویکرد تحویلگرایی جذابیت چندانی ندارد. (Tye, 2009, Consciousness Revisited, p.112.)
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
23.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔷 در این ویدیو👆 ساختار و کارکرد شگفت انگیز مغز و نورونها را می بینیم که مانند سایر کشفیات علمی (اینهمانی ساختار مولکولی H2O با آب، اینهمانی جنبش مولکولی با حرارت، و ...) به موجی گسترده برای پذیرش اینهمانی ذهن و مغز انجامید.
🔷 مک لافلین میگوید بهترین تبیین برای رابطه همبستگی (Correlation) بین یک فعالیت خاص نورونی و یک حالت خاص ذهنی، آنست که این دو در واقع اینهمان باشند.
استدلال بهترین تبیین (IBE) یکی از الگوهای فلسفی برای توضیح پدیده های تجربی است که در عرض قیاس و استقراء مطرح می شود. در این استدلال، فرضیه ای که بهتر از سایر فرضیه ها یک پدیده تجربی را تبیین نماید، فرضیه درست یا لااقل فرضیه معقول تلقی میگردد.
🔷 دکتر حمید وحید در انتقاد به مک لافلین میگوید برای اینکه تبیین کنیم نظم همبستگی بین حالت ذهنی m1 (مثلاً درد) با حالت نورونی n1 تصادفی نیست، آن را دارای نوعی رابطه ضروری در نظر میگیریم؛ کاری که معمولاً در مورد قوانین طبیعی انجام میدهیم. به عبارت دیگر، میگوییم بهترین تبیین برای این همبستگی که «m1 رخ میدهد اگر و تنها اگر n1 رخ دهد»، اینست که: «از نظر قانونی ضروری است که m1 رخ میدهد اگر و تنها اگر n1 رخ دهد». و معمولاً برای مستدل کردن این رابطه ضروری، به رابطه ضروری بین کلّی های M1 و N1 متوسّل میشویم. یعنی بهترین تبیین برای همبستگی بین مصادیق m1 و n1 اینست که رابطهای ضروری بین کلّیهای M1 و N1 برقرار باشد. این روشی است که برای تبیین نظمهای طبیعی استفاده میکنیم.
حال پرسش اینست که چرا باید در تبیین همبستگی بین m1 و n1 به اینهمانی آنها متمسّک شویم؟
@PhilMind
#معرفی_کتاب
📙 «مباحث معاصر در علوم شناختی» که از مجموعه مجلدات «مباحث معاصر در فلسفه» انتشارات بلک ول به چاپ رسیده، یک کتاب مقدّماتی مفید و معتبر در #فلسفه_علوم_شناختی است.
📗 این جلد که به اهتمام رابرت استینتون فراهم آمده، مشتمل بر 8 فصل است:
فصل نخست به ماجولار بودن (پیمانهای بودن) ذهن میپردازد. فصل دوم میزان فطری بودن زباندانی را بررسی میکند. فصل سوم این پرسش را محور قرار میدهد که آیا #علوم_شناختی نشان داده انسانها بلحاظ شناختی، محدود و غیرعقلانی هستند؟ فصل چهارم به این مسئله اختصاص دارد که آیا قوانین و بازنماییها برای سیستماتیک بودن ذهن و زبان، ضروری هستند؟ فصل پنجم، سؤال مهم تحویلپذیری #آگاهی و #کوالیا را در قالب دو مقاله موافق و مخالف بررسی میکند. فصل ششم نیاز به محتوای بیرونی در علوم شناختی را به بحث میگذارد. فصل هفتم از این پرسش سخن میگوید که آیا هدف ادراک حسّی، فراهمآوردن بازنماییهای درست است؟ فصل آخر نیز این مسئله را محور قرار میدهد که آیا حالات ذهنی میتوانند به یک مؤلفه محدود (درونی) و یک مؤلفه وسیع (بیرونی) تقسیم شوند؟
📕 این کتاب در سال 2006 و در 320 صفحه به چاپ رسیده و جزو آثار قابل توجه در میان معدود منابع منتشر شده با عنوان فلسفه علوم شناختی است.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind