#معرفی_کتاب
نظریه اینهمانی (Identity Theory) از مهمترین دیدگاههای #مادی_انگاری درباره ماهیت ذهن در دهه های اخیر بوده و هست.
کتاب ۴۰۰ صفحه ای نظریه اینهمانی در #فلسفه_ذهن، ترجمه گزیده هایی از مقالات مهم و کلاسیک در این زمینه را ارائه می کند که پس از گزینش دکتر وحید دستجردی و ترجمه گروهی، توسط پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به چاپ رسیده است.
مقالات «احساسات و فرآیندهای مغزی» از جی. جی. سی اسمارت، «نظریه علّی ذهن» از دیوید آرمسترانگ، و «اینهمانی های روانی - فیزیکی و نظری» از دیوید لوئیس به دفاع از تئوری اینهمانی می پردازند.
سپس مقاله «رویدادهای ذهنی» از دانلد دیویدسون اینهمانی مصداقی (یگانه انگاری قاعده مند) را پیشنهاد می دهد.
در ادامه هیلری پاتنم در مقاله «ماهیت حالات ذهنی» را می خوانیم که اشکال مشهور #تحقق_پذیری_چندگانه (Multiple Realizibility) را علیه تئوری اینهمانی مطرح می کند.
سپس نوبت به گزیده «نامگذاری و ضرورت» از سول کریپکی می رسد که براساس ضروری بودن رابطه اینهمانی، دیدگاه اینهمانی ذهن و مغز را به چالش می کشد.
در انتها مقاله «رد آموزه اینهمانی» از جرج بیلر ترجمه شده (که صورتبندی دیگری از اشکال موجهه کریپکی طرح می کند) و مقاله «ارتباط روانی-فیزیکی» از تامس نیگل که سعی در ارائه پاسخی به اشکال کریپکی دارد.
مهمترین مباحث فلسفی درباره ذهن/نفس و علوم شناختی را اینجا ببینید:
@PhilMind
18.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎾 تئوریهای مختلفی در علم تجربی آگاهی (Science of Consciousness) ارائه شده که همگی نحوهای از اینهمانی #آگاهی با یک فرآیند نوروفیزیولوژیک را مطرح میسازند. مثلا اینهمانی آگاهی با فعالیت نورونی n1 (تئوری Type Identity در #فلسفه_ذهن) یا مثلا اینهمانی آگاهی با اطلاعات یکپارچهشده در مغز (تئوری Integrated Information در #نوروساینس) یا ... .
⚾️ #دیوید_چالمرز در این ویدیو👆 سه نوع #ماتریالیسم در باب آگاهی را توضیح میدهد. نوع الف، حذفگرایی یا توهمانگاری آگاهی در واقعیت است. نوع ب، آگاهی را مصداقاً با فرآیندی فیزیولوژیک یکچیز میداند و فقط یک تفاوت/شکاف بین منظر اولشخص به این فرآیند با منظر سومشخص قائل میشود. شکافی که صرفاً معرفتشناختی است.
نوع ج اما مصداقا تفاوت/شکاف بین آگاهی و آن فرآیند پایه نوروفیزیولوژیک را میپذیرد، اما پیشرفت علم تجربی آگاهی را در نهایت قادر به فهم نحوه تولید آگاهی از آن فرآیند پایه میداند.
🏈 تئوریهای اینهمانی (رایج در علم تجربی آگاهی) در واقع ذیل مادیانگاری نوع ب قرار میگیرند.
هر کدام از این انواع #مادی_انگاری البته با ابهامات و چالشهایی مواجهاند و در توضیح/حل برخی مسائل، کارآمد نیستند.
⛳️ اما از اتفاقات عجیب در بین بخشی از دانشجویان و حتی اساتید علوم تجربی اینست که بدون توجه و آشنایی با چالشهای هرکدام از دیدگاههای فوق، بسادگی از یکسری دستاوردهای تجربی به یک تلقی هستیشناختی/انسانشناختی منتقل میشوند و بر نتیجهگیری ساده خویش از دادههای تجربی، اصرار دارند. اصراری که بیشتر حاصل پارادایم جامعه علمی و اساتید آنست تا تأمل در ادله.
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📕ویراست چهارم «مدخلی معاصر بر فلسفه ذهن» اثر جان هیل توسط انتشارات راتلج و در سال ۲۰۲۰ بچاپ رسیده است. این کتاب با هدف تدریس برای دانشجویانی که آشنایی پیشین با مباحث فلسفه ذهن ندارند، نوشته شده.
📘پس از مقدمه، فصل ۲ به #دوئالیسم دکارتی اختصاص دارد و میراث #دکارت را در فصل ۳ و در قالب نظریات دوگانهانگار نافی تعامل علی دوطرفه ذهن و بدن بررسی میکند.
📗فصل ۴ به #رفتارگرایی میپردازد و اشکالات و افول آن را مرور میکند. فصل ۵ بسراغ نظریه #اینهمانی ذهن و مغز رفته و با یادآوری پشتوانههای فلسفی آن (مانند صرفهجویی هستیشناختی)، اشکالاتش (ضروریبودن اینهمانی در تمام جهانهای ممکن، مغالطه پدیدارشناختی، پایان باز در تعاریف معرفتشناختی و ...) را مرور میکند.
📒فصل ۶ بر رویکرد #کارکردگرایی تمرکز کرده و به نسبت آن با #مادی_انگاری و رفتارگرایی و برخی اشکالاتش میپردازد. فصل ۷ به تئوری بازنمودگرایانه ذهن اختصاص دارد و بدینمنظور، #نظریه_محاسباتی و #آزمون_تورینگ و اشکال #اتاق_چینی را بازگو میکند. و فصل ۹ #حالات_التفاتی را محور بحث قرار داده است.
📙 #حذف_گرایی (دیدگاه دنت) موضوع فصل ۱۰ کتاب است و چشمانداز و برخی اشکالاتش نیز یادآوری میشود. فصل ۱۱ به #فیزیکالیسم غیر تقلیلگرا میپردازد و فصل ۱۲ با محوریت #آگاهی، کیفیات تجربه آگاهانه و #استدلال_زامبی و تئوریهای بازنمودگرایی (مرتبه اول و مرتبه بالاتر) و ... را توضیح میدهد.
📓فصل ۱۳ به تشریح #نوخاسته_گرایی و #همه_رواندارانگاری اختصاص دارد و فصل آخر برخی اشکالات دیدگاههای مختلف درباره ماهیت ذهن را مرور میکند.
@PhilMind
🟥قبلا درباره رابطه #سوپرونینس (#ابتناء / #فرارویدادگی) سخن گفتیم. رابطهای وجودشناختی بین ویژگیهای الف (بعنوان ویژگیهای پایه) و ویژگیهای ب (بعنوان ویژگیهای ابتناءیافته)؛ بدینترتیب که ویژگی ب از ویژگی الف پدیدار میشود و هر تغییری در ویژگی ب مستلزم تغییر در ویژگی الف است و نه بالعکس. یعنی ویژگی ب (مثلا ویژگیهای آگاهانه) میتواند بر چند نوع ویژگی پایه الف (مثلا ویژگیهای نوروبیولوژیک) ابتناء یابد/ سوپروین شود، ولی اگر ویژگی ابتناءیافته آگاهانه تغییر یابد، حتما ویژگی پایه نوروفیزیولوژیک آن هم تغییر داشته است.
🟧در اینجا میخواهیم اضافه کنیم که در یک تقسیمبندی باید بین سوپرونینس طبیعی (قانونی) و سوپرونینس منطقی (مفهومی) تمایز گذاشت.
ویژگیهای ابتناءیافته ب بر ویژگیهای پایه الف بنحوی منطقی سوپروین میشوند اگر بلحاظ منطقی هیچ دو جهان ممکنی وجود نداشته باشد که ویژگیهای الف یکسان ولی ویژگیهای ب متفاوت باشند.
بعنوان مثال ویژگیهای ماکروسکوپی فیزیک (مانند شکل اشیاء) بطور منطقی بر ویژگیهای میکروسکوپی فیزیک (مانند تنوع و آرایش ذرات بنیادین) مبتنی میشود. در نتیجه منطقا جهان ممکنی قابل تصور نیست که ویژگیهای میکروسکوپی ذرات بنیادین این میز بدون تحقق ویژگی ماکروسکوپی شکل آن تحقق یابد.
🟨ولی سوپرونینس طبیعی (قانونی) ضعیفتر است. در چنین وضعیتی ویژگی ابتناءیافته ب صرفا در جهانهای ممکنی با #قوانین_طبیعی مشابه جهان ما بر ویژگی پایه الف ابتناء مییابند. مثلا یک مول گاز با حجم و دمای یکسان در جهانهای ممکن دارای قوانین طبیعی مشابه جهان ما، فشار یکسانی خواهند داشت. ولی منطقا جهانهای ممکنی با قوانین طبیعی متفاوت تصورپذیر (conceivable) هستند که مثلا ثابت K گاز در pV=KT کمتر یا بیشتر باشد و در نتیجه یک مول گاز با حجم و دمای یکسان، فشار متفاوتی خواهد داشت. هرچند که K متفاوت در جهان طبیعی شبیه ما وقوع نمییابد، ولی بلحاظ منطقی در جهانهایی با قوانین طبیعی متفاوت، امکانپذیر است.
🟩در مورد ویژگیهای آگاهانه اگر دو موجود بلحاظ فیزیکی کاملا یکسان باشند، شاید بتوان گفت تا جایی که قوانین طبیعی یکسانی برقرارند، #تجربه_آگاهانه یکسانی هم خواهند داشت. بدینترتیب میتوان نتیجه گرفت که #آگاهی بطور طبیعی (قانونی) بر فیزیک (نوروفیزیولوژی) سوپروین میشود/ ابتناء مییابد.
ولی این امکان منطقی وجود دارد که موجودی بلحاظ فیزیکی با موجودی دیگر که هیچ تجربه آگاهانهای ندارد یا دارای #کوالیا ی متفاوتی است، یکسان باشد. یعنی منطقا تصورپذیر است که موجودی با فیزیک کاملا یکسان در جهان ممکنی با قوانین طبیعی متفاوت، ویژگیهای آگاهانه متفاوتی هم داشته باشد (یا فاقد ویژگی آگاهانه باشد).
🟦مدعای #ماتریالیسم و #فیزیکالیسم نیازمند سوپرونینس منطقی است و نه صرفا طبیعی. #مادی_انگاری زمانی صادق است که اطمینان حاصل کند ویژگیهای آگاهانه با ضرورت منطقی بر ویژگیهای نوروفیزیولوژیک سوپروین میشوند و در نتیجه، بازاء هر جهان ممکن منطقی W که بلحاظ فیزیکی با جهان ما یکسان باشد، همه پدیدههای آگاهانه که در جهان ما صادقاند، در W هم صادق باشند. این با تعریفی که فرنک جکسون (۱۹۹۴) از فیزیکالیسم ارائه کرده، انطباق دارد.
🟪اما بنظر میرسد بلحاظ منطقی تصورپذیر است (بلحاظ مفهومی دربردارنده تناقض و عدم انسجام نیست) که در جهانهای ممکنی با قوانین طبیعی متفاوت، موجودات دارای فیزیک کاملا یکسان با ما، ویژگیهای آگاهانه کاملا متفاوتی داشته باشند.
در اینصورت انگارههای فیزیکالیستی تقلیلگرایانه درباره آگاهی با چالش فلسفی جدی روبهرو هستند. آنها اگر مثلا قائل به #اینهمانی ذهن و مغز هستند، باید بتوانند ثابت کنند این رابطه اینهمانی در تمام جهانهای ممکن بلحاظ منطقی برقرار است (مثل اینهمانی آب با آرایش مولکولی H2O که ضرورت منطقی دارد).
یا اگر از سوپرونینس ذهن فیزیکی بر مغز دفاع میکنند، باید بتوانند نشان دهند که ابتناء مذکور در تمام جهانهای ممکن برقرار است. این اگر نگوییم محال، بسیار دشوار بنظر میرسد.
@PhilMind
📚#معرفی_کتاب
📒زوال ماتریالیسم باهتمام کونز و بیلر توسط آکسفورد در سال2010 و 460 صفحه بچاپ رسیده است.
📕کتاب دارای4 بخش اصلیست. بخش اول باعنوان «استدلالهایی با موضوع #آگاهی» حاوی 6مقاله است که با استناد به #برهان_معرفت، کوربینی، قیود فرگهای، فروپاشی محتوای #خودآگاهی و... سعی در نشاندادن ناکارآمدی نسخههای مطرح #مادی_انگاری در حل مسائل آگاهی دارد.
📙بخش دوم تحت عنوان «استدلالهایی با موضوع وحدت و هویت» شامل3 مقاله است که با استفاده از ترکیبناپذیری فاعلان تجربهها، #وحدت_آگاهی، استمرار #هویت_شخصی موجودات خودآگاه و ... بدنبال تشریح قوت برخی نسخههای دوگانهانگارند.
📗بخش سوم باعنوان «#حیث_التفاتی، #علیت_ذهنی، و معرفت» از 5مقاله تشکیل شده که استدلال برج درباره #برون_گرایی محتوا، همبستههای علی، استدلال #سوپرونینس درباره علیت ذهنی (علیه جاگون کیم)، #دوئالیسم نوظهوریافته (در مقابل #فیزیکالیسم غیرتقلیلگرا)، امکان معرفت ریاضیاتی و متافیزیکی و ... را مبنای بحث قرار دادهاند.
📘بخش چهارم نیز باعنوان «جایگزینهای مادیانگاری» سعی در پشتیبانی از برخی دیدگاههای جایگزین #ماتریالیسم درباره ذهن دارد؛ مثل «#نوظهورگرایی حداقلی» (برای تبیین #مسئله_دشوار آگاهی)، «ماتریالیسم دوئالیستی» (برای تبیین اتصال ذهن- بدن)، «#طبیعی_گرایی لیبرال» (برای گریز از طبیعیگرایی دیکتهشده از سوی علم)، «دوئالیسم غیردکارتی» (برای حل مشکل علیت ذهنی) و ... .
📓نویسندگان مقالات را آکادمیسینهایی مانند تایلر برج، چارلز سیورت، تیموتی اُکانر، تری هورگان، استفان وایت، ویلیام هسکر و... شکل میدهند.
@PhilMind
🚩 تمایز بین #فیزیکالیسم و #دوئالیسم براساس نگرشی است که مرزی بین فیزیک و فرافیزیک قرار میدهد. پیش از این البته #ماتریالیسم بجای فیزیکالیسم مطرح میشد. اما بعدها که علاوه بر ماده، هویاتی مانند انرژی و نیرو و میدان هم در فیزیک جدید کشف شد، #مادی_انگاری (ماتریالیسم) به #فیزیکی_انگاری (فیزیکالیسم) تغییر نام داد تا این هویات تازه را نیز در بر گیرد.
🚩 کشفیات مذکور البته برخی اشکالات سابق ماتریالیستی در #فلسفه_ذهن را بیاثر میساخت. مثلا اشکال مبتنی بر ضرورت تماس و اِعمال نیروی جنبشی برای توضیح #علیت_ذهنی. این از تبعات مهم ورود قلمرو غیر ماده به فیزیک بود.
امروزه اما آنچه به عنوان قلمرو غیر فیزیکی تلقی میشود نیز در تئوریهای مهم فیزیک وارد شده و مرزبندی بین فیزیک و فرافیزیک را هم زیر سؤال برده است.
🚩 به عنوان مثال تئوری گیج (gauge theory) نظریهای اساسی در #فیزیک_کوانتوم به شمار میرود که #ذرات_بنیادین بر مبنای آن تعریف میشود.
فادیف و پوپوف - دو فیزیکدان برجسته در حوزه #کوانتوم - نشان دادهاند که وقتی یک دگرگونی در یک میدان فیزیکی (مثلا میدان کوارکها) اِعمال میکنیم، مجبور به افزودن پارامتر جدید غیرفیزیکی به تئوری گیج هستیم تا آن را معنادار سازد. این یک الزام تئوریک (و نه یک آپشن) است تا بتوان محاسبات را با تئوری مذکور به انجام رساند.
🚩 این پارامتر را خیالی (fictitious) و غیر متناسب با کلیت تئوریهای #فیزیک امروز دانستهاند و آن را میدان روح (ghost field) نامیدهاند (روح در اینجا به معنای روح انسان نیست). میدان روح با اینکه به معنای رایج، فیزیکی نیست، اما در محاسبات دیاگرامهای اغتشاش فریمن (framan perturbation) حضور مییابد و نقش و تأثیر قابل توجهی در محاسبه اعداد حاصل از تئوری گیج برجای میگذارد. این نه یک بحث حاشیهای، بلکه جزو متون تدریس تئوری کوانتوم قرار دارد.
🚩 بدینترتیب مناقشه معنای فیزیکالیسم دوباره زنده میشود که آیا براساس علم فیزیک فعلی تعریف میگردد یا علم فیزیک کامل (ایدهآل)؟ اگر فیزیکالیسم را برمبنای علم فیزیک کامل در نظر بگیریم، چه بسا حرارت نزاع فیزیکالیسم و دوئالیسم کاهش یابد و حتی مرز بین فیزیک و غیرفیزیک هم با چالش جدی روبهرو شود.
🚩 این نکته یادآور نگرش پیوستار به عالم است که از سطح ماده تا بالاترین سطوح هستی را در قالب یک حقیقت پیوسته و چارچوبی واحد در نظر میگیرد. ما بازاء چنین نگرشی را در #فلسفه_اسلامی میتوان در تعریف و تحلیل #ملاصدرا از #تشکیک_وجود پیگیری کرد.
@PhilMind