🚩 تمایز بین #فیزیکالیسم و #دوئالیسم براساس نگرشی است که مرزی بین فیزیک و فرافیزیک قرار میدهد. پیش از این البته #ماتریالیسم بجای فیزیکالیسم مطرح میشد. اما بعدها که علاوه بر ماده، هویاتی مانند انرژی و نیرو و میدان هم در فیزیک جدید کشف شد، #مادی_انگاری (ماتریالیسم) به #فیزیکی_انگاری (فیزیکالیسم) تغییر نام داد تا این هویات تازه را نیز در بر گیرد.
🚩 کشفیات مذکور البته برخی اشکالات سابق ماتریالیستی در #فلسفه_ذهن را بیاثر میساخت. مثلا اشکال مبتنی بر ضرورت تماس و اِعمال نیروی جنبشی برای توضیح #علیت_ذهنی. این از تبعات مهم ورود قلمرو غیر ماده به فیزیک بود.
امروزه اما آنچه به عنوان قلمرو غیر فیزیکی تلقی میشود نیز در تئوریهای مهم فیزیک وارد شده و مرزبندی بین فیزیک و فرافیزیک را هم زیر سؤال برده است.
🚩 به عنوان مثال تئوری گیج (gauge theory) نظریهای اساسی در #فیزیک_کوانتوم به شمار میرود که #ذرات_بنیادین بر مبنای آن تعریف میشود.
فادیف و پوپوف - دو فیزیکدان برجسته در حوزه #کوانتوم - نشان دادهاند که وقتی یک دگرگونی در یک میدان فیزیکی (مثلا میدان کوارکها) اِعمال میکنیم، مجبور به افزودن پارامتر جدید غیرفیزیکی به تئوری گیج هستیم تا آن را معنادار سازد. این یک الزام تئوریک (و نه یک آپشن) است تا بتوان محاسبات را با تئوری مذکور به انجام رساند.
🚩 این پارامتر را خیالی (fictitious) و غیر متناسب با کلیت تئوریهای #فیزیک امروز دانستهاند و آن را میدان روح (ghost field) نامیدهاند (روح در اینجا به معنای روح انسان نیست). میدان روح با اینکه به معنای رایج، فیزیکی نیست، اما در محاسبات دیاگرامهای اغتشاش فریمن (framan perturbation) حضور مییابد و نقش و تأثیر قابل توجهی در محاسبه اعداد حاصل از تئوری گیج برجای میگذارد. این نه یک بحث حاشیهای، بلکه جزو متون تدریس تئوری کوانتوم قرار دارد.
🚩 بدینترتیب مناقشه معنای فیزیکالیسم دوباره زنده میشود که آیا براساس علم فیزیک فعلی تعریف میگردد یا علم فیزیک کامل (ایدهآل)؟ اگر فیزیکالیسم را برمبنای علم فیزیک کامل در نظر بگیریم، چه بسا حرارت نزاع فیزیکالیسم و دوئالیسم کاهش یابد و حتی مرز بین فیزیک و غیرفیزیک هم با چالش جدی روبهرو شود.
🚩 این نکته یادآور نگرش پیوستار به عالم است که از سطح ماده تا بالاترین سطوح هستی را در قالب یک حقیقت پیوسته و چارچوبی واحد در نظر میگیرد. ما بازاء چنین نگرشی را در #فلسفه_اسلامی میتوان در تعریف و تحلیل #ملاصدرا از #تشکیک_وجود پیگیری کرد.
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📕«ذهن و نوخاستگی؛ از #کوانتوم تا #آگاهی» اثر یکی از لیدرهای #نوخاستهگرایی (#emergentism) در سال 2005 و در 215 صفحه به چاپ رسیده است.
📘کتاب در 5 فصل تنظیم شده که در فصل 1 به ظهور و افول #تقلیل_گرایی، تاریخچه و انواع نوخاستهگرایی، تکامل #نوخاستگی، نسخه قوی نوخاستهگرایی و چالشهای نسخه ضعیف آن میپردازد.
📙در فصل 2 معانی نوخاستگی و تردیدها درباره آن، علیت رو به پایین، #فیزیکالیسم و نوخاستگی و ...، محور بحث قرار میگیرد.
📗فصل 3 بر ارتباط بین نوخاستگی و #علم_تجربی تمرکز دارد و نوخاستگی #شیمی از #فیزیک، #بیوشیمی، انتقال به #زیست_شناسی، و فلسفه نوخاستهگرای زیستشناسی را مرور میکند.
📒فصل 4 به انتقال از سطح زیستشناسی به سطح #ذهن میپردازد و جایگاه #همبسته_های_نورونی آگاهی و نقش آنها در حل #مسئله_دشوار را مدنظر قرار میدهد و در انتها به یک نظریه نوخاستهگرا درباره ذهن و ملاحظات علمی و فلسفی پیرامون آن میرسد.
📓در فصل آخر (5) نیز شاهد مباحثی از قبیل ارتباط ذهن با #متافیزیک، پیشفرضهای #طبیعی_گرایی، سطوح نوخاسته بالاتر از ذهن، محدودیتهای تبیینهای طبیعی و یکسری پرسشهای الهیاتی هستیم.
📚چکیدهای از رویکرد مؤلف را میتوان در این پاراگراف از مقدمه کتاب ارائه کرد:
«نه #دوئالیسم و نه فیزیکالیسم تقلیلگرا، داستان کاملی درباره موضوع آگاهی به ما ارائه نمیدهند. من با استخراج ادله از فلسفه و علم معاصر، از تز نوخاستهگرایی دفاع میکنم که ذهن (ویژگیهای ذهنی) را - بمثابه مرحلهای فراتر در فرآیند تکامل - برآمده از دنیای طبیعی میداند».
@PhilMind
23.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴#چالمرز درباره دیدگاه خودش که #دوئالیسم طبیعتگرایانه (Naturalistic #Dualism) مینامد، توضیح میدهد👆
نظریهای که #آگاهی را از یکسو غیرفیزیکی و از سوی دیگر غیرمتعلق به عالم ارواح و بهشت و ... میداند؛ بلکه جایگاهی برای آن در همین جهان طبیعت و سازگار با قوانین دانش تجربی میجوید. توضیحات بیشتر در اینباره را میتوان در کتاب ۲۰۱۰ او با عنوان خصیصه آگاهی (The Character of #Consciousness) دنبال کرد.
🟠بطور کلی تلاشهای نودوئالیستی بسیاری در دهههای اخیر بدنبال پیشرفتهای تجربی در #علوم_شناختی و بطور خاص #نوروساینس اتفاق افتاده که با فاصلهگرفتن از دیدگاه کلاسیک قائل به یک جوهر مستقل مجرد، سعی دارد نگاهی طبیعیگرا و سازگار با علم تجربی داشته باشد.
فیلسوفان و دانشمندان موحد در عین حال تلاش میکنند این همسازی، آموزههای معاد و زندگی پس از مرگ را هم توضیح بدهد.
🟡البته در تاریخ #فلسفه_اسلامی نیز نقطه عطف مهمی از سوی #ملاصدرا رقم خورده و نفس بعنوان روح ازلی افلاطونی یا جوهر مستقل سینوی (که با امر الهی حادث میشود)، به #حدوث_جسمانی و پیدایش از فرآیندهای جنینی در رحم مادر تقلیل یافته است. و البته که در ادامه برای سازگاری با آموزههای دینی و عرفانی نیز توضیحات مفصلی ارائه داده است.
🟢چالمرز هرچند بصراحت در مورد خداوند و ادیان لاادری است و اعتقادی ندارد، اما تلاش وی در سازگارکردن آگاهی بعنوان پدیدهای غیر فیزیکی با دانش تجربی و البته نقدهای مهمی که به سادهسازیهای ماتریالیستی در اینباره دارد، نقش مهمی در توسعه انواع دیدگاههای نودوئالیستی معاصر داشته است.
@PhilMind
🔸هرچند چارچوب #علم_النفس در #فلسفه_اسلامی را #ابن_سینا شکل داده و با #دانش_تجربی خویش در طب و #طبیعیات آن دوران، توسعه ای قابل توجه بدان بخشیده است، اما نوآوری و تغییری که #ملاصدرا در این بخش ایجاد کرده، از مهمترین تمایزات #حکمت_متعالیه با #فلسفه_سینوی و اشراقی بشمار میرود.
🔹#صدرالمتالهین در شرایطی که دیدگاه #تجردتام (تجرد عقلی) در باب #نفس_انسانی برای قرنها در میان فیلسوفان مسلمان جاافتاده بود و پیدایش آن را نیز از ابتدا روحانی و منوط به امر الهی میدانستند (یا برخی به پیروی از افلاطون قائل به ازلیت آن بودند)، دیدگاه #حدوث_جسمانی را مطرح کرد و لااقل یک سر این پدیده (آغاز و پیدایش آن) را بجای عوالم قدسی، در رحم مادر قرار داد.
همین مقدار جسارت برای حل مشکلاتی مانند مسئله جفتشدن (pairing problem) و تاحدی مسئله نحوه ارتباط نفس و بدن نویدبخش مینمود و راهی بسوی #علوم_طبیعی برای تبیین آن میگشود.
🔸وی همچنین نگرش تجرد تام درباره نفس انسانی (عموم انسانها) را کنار نهاد و به #تجرد_مثالی اکتفا کرد؛ تجردی که همچنان #بدن_مند و دارای ابعاد و جسمانیت و زمان و مکان خاص خودش (جسم مثالی و مکانمندی مثالی) است.
روشن است که این مسئله نیز تا چه اندازه میتواند شدت اشکالات اساسی #فیزیکالیسم علیه #دوئالیسم (از جمله اشکال #علیت_ذهنی و نیز مسئله نحوه ارتباط پدیده فرامکان با یک شیء مکانمند و سه بعدی) را کاهش دهد. این نیز یکی دیگر از وجوه بسیار مهم ابداعات ملاصدراست که نفس مجرد تام را به یک پدیده بدنمند و مکانمند تقلیل داده و سنخیت بیشتری با طبیعت برقرار میسازد.
🔹او هرچند در چارچوب سیستم فلسفی خویش و براساس تحلیلهای عقلی (مبتنی بر اصالت وجود و #حرکت_جوهری و النفس فیوحدتها کل القوی و ...) به یک تبیین درباره چیستی نفس و رابطه آن با بدن رسیده بود، اما تبیین تجربی و برمبنای علوم طبیعی زمان خویش را کنار نگذاشت. بلکه در آن بخش نیز دست به ابتکاراتی زد و علاوه بر واسطه #روح_بخاری (بین نفس و بدن)، دو واسطه دیگر هم در طرف بالا و پایین آن قرار داد (بدن مثالی در سمت بالا و خون لطیف در سمت پایین) و ارتباط تشکیکی (طیفی تدریجی از سلسله مراتب) ترسیم کرد که همچنان تلاش داشت ارتباط رأس و قاعده را هرچه طبیعیتر و شدنیتر تبیین نماید.
🔸البته تلاش او میتواند هدف اشکالات مختلف قرار گیرد، اما همان مراجعه به علوم طبیعی روز و عدم اکتفا به تحلیل عقلی، حلقه گمشده بسیاری از تبیینهای فلسفی امروز در کشور ماست.
جالب آنکه این #علم_گریزی با تصلب بر سیستم فلسفی کسانی مانند صدرالمتالهین انجام میشود که خود پرچمدار نوآوریهای طبیعی و ارائه تبیینهای تجربی براساس طبیعیات زمان خویش بوده است!
براستی اگر آنها خود در دوران #نوروساینس زنده بودند، دست به چه تغییرات و نوآوریهایی میزدند؟
@PhilMind
🪝یکی از معضلات فنی-فلسفی در برابر #هوش_مصنوعی، #مسئله_چارچوب (frame problem) بوده است. البته این اصطلاح امروزه بصورتی مبهم درآمده؛ گاه به شکل مسئله مرتبط بودن رفتارها با موقعیتها فهمیده میشود که در واقع مسئله مطرحشده از سوی هیوبرت دریفوس است و قبلاً بدان پرداختهایم. گاه نیز آن را بصورتی توضیح میدهند که ظاهر غیرمعقول محاسباتی برای فرآیندهای جامع تفکر را نشان دهد.
🪝شاید خوانش عمومیتر با اشتباه کمتر از مسئله چارچوب، اینچنین باشد: تعیین شرایطی که تحت آن شرایط، یک باور باید پس از به انجامرساندن یک فعل خاص، به روزرسانی شود. این مسئله در صورتبندی اوّلیهاش بیشتر فنی و محدود بود و در زمینهای از وظایف خاص به وجود آمد؛ مثل استدلال درباره رفتار در «محاسبه موقعیت» (Situation Calculus). «محاسبه موقعیت» در واقع یک سیستم صوری بر مبنای منطق مرتبه اوّل است جهت #بازنمایی و استدلال درباره رفتار، زمان، و تغییرات.
🪝مفهوم اساسی این سیستم، مفهوم سیال (fluent) است؛ یعنی ویژگیای که میتواند مقدار آن در طول زمان تغییر کند. مثل دمای یک اتاق یا موقعیت مکانی یک شیء متحرّک. سیالهای گزارهای میتوانند بازنمایی کنند که آیا یک شیء در سمت چپ شیء دیگر قرار دارد یا نه، آیا چراغ اتاق روشن است یا نه، ... . جهان در هر نقطهای از زمان میتواند بطور کامل توسط دستهای از فرمولها که ارزش تمام سیالها در آن زمان خاص را بیان میدارد، توصیف یا بازنمایی شود.
رفتارهای روبات نیز بدینصورت، بازنویسی میشوند؛ هر فعلی دارای دستهای از پیششرطها و تأثیرات است که هر دو در قالب سیالها تعریف میگردند. اگر پیششرطهای یک فعل در یک حالت خاص برآورده شوند، آن فعل هم میتواند انجام پذیرد و برآوردهسازی تأثیرات خودش را در حالت جدید به دنبال خواهد داشت.
🪝جهت ممانعت از مدلهای عجیب و غریب که در آنها، یک رفتار دارای تأثیراتی نامربوط به خودش باشد، نیازمند تشخیص دقیق ناتأثیرها (Non-Effects) از طریق چیزی هستیم که قواعد چارچوب (Frame-Axioms) نامیده میشود. با آنکه گونههای مختصری از قواعد چارچوب طراحی شده، اما پیچیدگی محاسباتی استدلال با آنها به صورت یک چالش باقی مانده است. راهحلهای متنوع دیگری نیز پیشنهاد شده است ... اما قابل توجه است که هیچکدام از این راهحلها تاکنون حتی به کارآمدی رویکردی که بچههای کوچک درباره رفتارها استدلال میکنند، نزدیک نشدهاند.
🪝اینطور پیشنهاد شده که انسانها بدنبال استدلال برای ناتأثیرهای یک رفتار نمیروند، زیرا این را فرض میگیرند که یک فعل، تأثیر بر هیچچیز ندارد مگر آنکه شواهدی بر خلافش وجود داشته باشد. [یعنی اصل اوّلی بر عدم تأثیر است، مگر آنکه خلافش ثابت شود.] هرچند در اینجا هم معضل واقعی که فیلسوفانی مانند فودور بر آن متمرکز شدهاند، این خواهد بود: چطور میتوانیم بگوییم یک بخش از اطلاعات، تشکیلدهنده «شواهد بر خلاف» است؟
🪝حداقل دو مسئله مجزا در اینجا وجود دارد: اوّل آنکه باید بتوانیم مشخص کنیم یک بخش از اطلاعات، بنحو بالقوه با برخی باورهای ما مرتبط است. این همان مسئله ارتباط است. دوم آنکه باید بتوانیم مشخص کنیم آیا این اطلاعات، باور را مخدوش میسازد؟
هر دوی اینها، مسائلی مهندسی برای هوش مصنوعی کلاسیک (GOFAI) هستند و معضلات عام فلسفی. از جنبه مهندسی، خیلی دشوار نیست که یک سیستم نمادین بسازیم به یک حکم معقول برسد که: باورهای با پسزمینه درست، شناسایی شدند. مشکل مهم عملی اینست که به سرعت، اطلاعات مرتبط را به صفر برسانیم. بسیاری این اعتقاد را دارند که خیلی بعید است هیچ سیستم دستکاری نماد بتواند بر این مشکل فائق شود.
See: Konstantine & Bringsjord, 2014, in: The Cambridge Handbook of AI, pp.68-69.
@PhilMind
♦️#ویتگنشتاین در استدلال #زبان_خصوصی این پرسش را مطرح میکرد که معنای واژگان متعارف ما درباره حالات ذهنیمان از کجا بدست میآید؟
مثلا وقتی کامران میگوید زانویش «درد» دارد، به یک شیء خصوصی ارجاع میدهد که از دسترس دیگران خارج است و تضمینی وجود ندارد که احساسی که او دارد، با احساس سهیلا و حمید و ... در هنگام استفاده آنها از واژه درد، یکسان باشد.
پس در اینجا یک مسئله معرفتشناختی وجود دارد: استفاده از واژگان یکسان برای #حالات_ذهنی ، تضمین نمیکند که حالات ذهنی هم یکسان باشند.
♦️وقتی نتوان بطور قطع مشخص کرد که کامران - یا هرکس دیگر - از واژگان ذهنی بدرستی استفاده میکند، هویات ذهنی هم بعنوان معنای این واژگان وجود ندارند. بلکه معنای واژه درد، چیزیست که معیار و تمایز میان کاربرد درست و غلط آن را مشخص سازد. ویتگنشتاین این معنا و معیار را «رفتار» شخص میداند. برخی مانند گلن استراوسون میگویند ادعای ویتگنشتاین نهایتا به #رفتارگرایی میانجامد؛ دیدگاهی که ماهیت حالات ذهنی را در همین رفتار (بالفعل و بالقوه) خلاصه میکند و هیچ چیز دیگری (امر سابجکتیو) غیر از آن باقی نمیگذارد.
♦️البته ممکن است فردی این معیار عمومی و مشاهدهپذیر که ویتگنشتاین میگوید را برآورده سازد، بدون آنکه واقعا درد داشته باشد (مثلا تمارض نماید). یا ممکن است کسی واقعا احساس درد داشته باشد، اما بدلایل مختلفی بروز ندهد (مثلا سربازان در میدان جنگ).
اگر ما این معیار عمومی (بروزهای رفتاری) را صرفا راهنمایی معرفتشناختی بر وجود حالات درونی بدانیم، حتما خطاپذیری آن معیار هم قابل توجیه است. ولی طبق استدلال ویتگنشتاین، سخن از رابطهای معرفتی در اینجا نیست؛ بلکه او نتایج متافیزیکی درباره وجود یا عدم اشیاء خصوصی میگیرد. در نتیجه گویی رابطه «سازنده و مقوم» (constitution) برقرار است. در این صورت مثالهایی مانند تمارض و سربازان در میدان جنگ هم این مقومبودن را زیر سؤال میبرند.
♦️اما فارغ از مقصود ویتگنشتاین از استدلال فوق، همان معیار صرفا معرفتی هم مسئله حاد #اذهان_دیگر را یادآور میشود. چیزی که به تعبیر ند بلاک، حتی از #مسئله_دشوار آگاهی (hard problem) هم وخیمتر است و باید آن را #مسئله_دشوارتر (harder problem) نامید.
این مسئله در حوزه #هوش_مصنوعی و #آگاهی_مصنوعی نیز پیامدها و کاربردهایی حیاتی بدنبال دارد.
@PhilMind
📚 #معرفی_کتاب
📕 #آگاهی و #مکانیک_کوانتوم نوشته شان ژائو در 515 صفحه و توسط انتشارات آکسفورد بچاپ رسیده است.
📙 کتاب سه بخش کلی دارد. در بخش اول، تحت عنوان «آگاهی و فروپاشی تابع موج»، مباحثی از جمله مدل فروپاشی سابجکتیو-آبجکتیو و چالشهای آن، ذهنمندی کوانتومی و #پنسایکیزم، و ... مورد بررسی قرار گرفته است و جالب آنکه #دیوید_چالمرز نیز از نویسندگان این بخش است.
📒 بخش دوم کتاب با عنوان «آگاهی در تئوریهای کوانتومی» تیتر مقالاتتی مانند مکانیک کوانتوم و محدودیتهای آگاهی، چرایی و چگونگی ورود فیزیک به مباحث ذهن و چرایی موضوعیت ذهن در مکانیک کوانتوم، نقشهایی که به آگاهی در مکانیک کوانتوم نسبت داده میشود، و ... دیده میشود.
📘 بخش سوم (آخر) نیز عنوان «رویکردهای مکانیک کوانتوم به آگاهی» را انتخاب کرده و مباحثی دربردارنده فیزیک جدید و طرحی برای آگاهی، بیولوژی کوانتومی آگاهی، بررسی امکان حل #مسئله_دشوار آگاهی توسط مکانیک کوانتوم، جایگاه #کوالیا در یک جهان ارتباطی، و ... را منتشر کرده است. #راجر_پنروز و #استوارت_همراف از نویسندگان این بخش هستند.
📗 این کتاب در سال ۲۰۲۲ بچاپ رسیده و برای علاقمندان به مباحث آگاهی و مکانیک کوانتوم بسیار جذاب بنظر میرسد.
@PhilMind
🚩 یادگیری تقویتی (Reinforcement Learning) رویکردی جدید در حوزه #یادگیری_ماشین بود تا وابستگی #هوش_مصنوعی به هوش انسانی و طراح سیستم را از بین ببرد و از طریق رهگیری مستمر آمارها و حدس و خطا، به پاسخ درست و پایدار برسد.
ولی بنظر میرسد دستکم دو تکمله نیاز داریم که هیچکدام از آنها بر اساس دانش فعلی، دستیافتنی نیستند؛
🚩 نخست آنکه نیاز است یادگیری تقویتی در مسائلی بکار گرفته شود که تعداد موقعیتهایی در آن مسائل که میتواند مورد مواجهه قرار گیرد، بسیار بیشتر از تعداد موقعیتهایی باشد که قبلاً در خلال کارورزی، مواجهه شده است. در نتیجه روشهایی بمنظور تعیین اعمال و ارزشهای درست برای موقعیتهای جدید، نیاز است.
🚩 دوم آنکه اگر یادگیری تقویتی بدنبال تولید چیزی شبیه هوش انسانی است، دستگاه یادگیری تقویتی باید حس عمومی را از طریق تعاملات همراه با مآلاندیشی و آیندهسنجی به نمایش بگذارد. حال آنکه رویههای جاری، تلاش میکنند مرتبط و متناسب بودن رفتارها را از طریق ردگیری مستمر آمارها در خلال حدس و خطا، بیاموزند.
🚩 در واقع به بیان فیلسوفانی مانند دریفوس، مشکلات رویکرد یادگیری تقویتی از این قرار است که: اوّلا ممکن است یک خصیصه به خودی خود مرتبط و متناسب با رفتار نباشد، اما وقتی با یک یا چند خصیصه دیگر ترکیب میشود، مرتبط گردد. برای تدبیر این مسئله، ناگزیر هستیم بررسیهای آماری مرتبط بودن را بر روی ترکیب ویژگیها انجام دهیم که به حجم سرسامآوری از بررسیهای مهم و محتمل میانجامد.
🚩 ثانیا چیزی که در این رویکرد ملاک و معیار قرار میگیرد، مربوط بودن خصیصه در تمام موقعیتهایی است که با آن مواجه میشود. حال آنکه ممکن است یک خصیصه در برخی موقعیتها مربوط باشد و در دیگر موقعیتها اینطور نباشد. بنابراین ما نیازمند جمعآوری دادههای مرتبط بودن بطور جداگانه برای هر موقعیت خاص هستیم که باز به رشدی سهمگین در کمیت بررسیها میانجامد.
حال آنکه به نظر میرسد بررسیهای آماری، شیوهای کاربردی و عملی برای تعیین مربوط بودن نیست.
🚩 مسئله سوم این است که هیچ محدودیتی درباره تعداد خصیصههایی که ممکن است بنحوی تصورپذیر در برخی موقعیتها مربوط باشند، وجود ندارد. مشخصاً ما نمیتوانیم با تمام خصیصههایی که ممکن است مربوط باشند، آغاز کنیم و بررسیهای آماری را درباره همه آنها جمعآوری نماییم.
🚩 ضمن آنکه رویههای یادگیری تقویتی، رفتار را بنحو محرک و پاسخ تولید میکنند؛ به این معنا که ورودی (یک توصیف موقعیت)، مستقیماً به سوی خروجی (یک عمل یا رفتار) هدایت میشود.
مغز اما مشخصاً حالاتی درونی دارد که در هنگام دریافت ورودیها، در قالب مودها و پیشبینیها و ... تجربه میکند. این تجربیات با ورودی جاری و همچنین با قوت اتصالات سیناپسی – که بر اساس تجربیات طولانی گذشته شکل گرفته – مشخص میشوند.
🚩 حتی برای همان تعیین و تولید رفتار، رویکرد یادگیری تقویتی نیازمند قانونی جهت تعیین پاسخ فوری ناشی از هر عمل ممکن در هر موقعیت ممکن است. ولی انسانها چنین قوانینی ندارند و نیاز هم ندارند. نیازها، تمایلات و هیجانات ما، حسی از مربوطبودن رفتارهایمان برایمان فراهم میآورد. حال اگر این نیازها و تمایلات و هیجانات نیز به نوبه خود وابسته به تواناییها و آسیبپذیریهای یک بدن بیولوژیکی باشند که درون یک فرهنگ خاص، اجتماعی شده است، آنگاه دستگاههای یادگیری تقویتی راه زیادی برای رسیدن به آن دارند.
@PhilMind
28.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥همراف و #پنروز در این گفتگوها👆 دیدگاه خود در مورد #آگاهی_کوانتومی را توضیح میدهند.
💥ولی همانطور که دیوید #چالمرز توضیح داده، دیدگاه مبتنی بر فرآیندهای کوانتومی در همان دستهای قرار میگیرد که سایر نظریات فیزیکی قرار دارند و پرسش از اینکه چرا این فرآیندهای خاص فیزیکی باید به تجربه آگاهانه بینجامد را کاملا بیپاسخ میگذارد.
💥اینکه آگاهی نقشی فعال در فروپاشی تابع موج کوانتومی ایفا میکند یا از آن ناشی میشود، هیچ امیدی برای «تبیین» #آگاهی در قالب فرآیندهای کوانتومی، پیش روی ما نمیگذارد و مشخصا چیزی درباره این نمیگوید که "چرا" آگاهی از برهمنهیها (در هنگام فروپاشی توابع کوانتوم) و هماهنگسازی آنها توسط میکروتوبلهای مغز به وجود میآید؟
💥در واقع به بیان چالمرز، انتقادی مشابه علیه هر تقریر صرفا فیزیکی از آگاهی قابل طرح است. در مورد هر فرآیند فیزیکی، یک پرسش بیپاسخ وجود دارد: چرا این فرآیند فیزیکی خاص باید به ایجاد آن تجربه آگاهانه خاص منجر شود؟ چیزی که با نام #شکاف_تبیینی میشناسیم.
و اساسا چرا فرآیندهای فیزیکی باید منجر به هرگونه تجربه آگاهانهای بشوند؟ (#مسئله_دشوار)
هرکدام از این فرآیندهای فیزیکی را که در نظر بگیرید، بلحاظ مفهومی کاملا سازگار است که در غیاب تجربه آگاهانه نیز تحقق یابند.
@PhilMind
درباره #علوم_شناختی_دین
🔰علوم شناختی دین (CSR) رهیافتی تجربی است به مطالعۀ دین از منظر شناخت انسانی (human cognition).
🔰كلر وایت میگوید این زمینۀ پژوهشی در دهۀ 1990 بهسان زیرشاخهای از #علوم_شناختی شكل گرفت. جاستین بَرِت در مقالهای كه 2007 منتشر شده است، میگوید 15 سال پیش چیزی بهنام علوم شناختی دین وجود نداشت و تنها محققانی مستقل از یكدیگر از بینشهایی برگرفته از علوم شناختی بهره میگرفتند تا دین را مطالعه كنند. نیز میگوید به نظر میرسد برای نخستین بار در اثری مكتوب، تعبیر «cognitive science of religion» را خودش در مقالۀ «كاوش در بنیادهای طبیعی دین» (2000) به كار برده است.
🔰 امروزه علوم شناختی دین، كه زمینه تحقیقاتی جذاب و روبهگسترشی است، محققانی را از رشتههای گوناگون به خود جلب كرده است، ازجمله مطالعات دینی، انسانشناسی شناختی، انسانشناسی فرهنگی، انسانشناسی تكاملی، روانشناسی اجتماعی، روانشناسی شناختی، روانشناسی تكاملی، روانشناسی رشد، جامعهشناسی، فلسفه، علوم اعصاب، زیستشناسی، بومشناسی رفتاری، باستانشناسی و تاریخ.
❇️ آنچه همۀ این فعالیتها را متحد میسازد، تمركز بر نقش شناخت انسانی در اندیشه و رفتار دینی است. علوم شناختی دین از نظریات علوم شناختی بهره میگیرد تا بررسی كند كه چرا اندیشه و عمل دینی اینقدر در میان انسانها رواج دارند.
🔰 برخی پرسشهای مطرح در علوم شناختی دین از این قرارند: دین چگونه پدید آمد؟ چرا دین در سراسر جهان اینقدر رواج دارد؟ چه چیزی موجب میشود كه ایدهها و اعمال دینی با موفقیت گسترش مییابند؟ اعمال دینی چه اثراتی بر عاملان آنها دارد؟
علوم شناختی دین البته بر پایۀ شناخت انسانی و دستاوردهای علوم شناختی به این پرسشها پاسخ میدهد.
🔰 بهویژه دانشمندانی كه در زمینه علوم شناختی دین فعالیت میكنند، دغدغهمند فهم این نكاتاند:
الف) چگونه ذهن انسان تعیین میكند كه به كدام اطلاعات توجه كند و بپردازد، ب) چگونه زمینهای را كه اطلاعات در آن مورد توجه و پردازش قرار میگیرند، تعیین میكند و ج) چگونه تعیین میكند كه اطلاعات به چه صورتی ذخیره شوند، پردازش شوند و روی آنها عملیات انجام پذیرد، تا در نهایت ایدهها و اعمال دینی سر بر آورند. نیز دانشمندان به بررسی د) نتایج و آثار باورها و اعمال دینی بر كسانی كه درگیر با آنها هستند، علاقمندند.
❇️ دانشمندان علوم شناختی دین، در نهایت در پی تبیین این نكتهاند كه چگونه باورها، ایدهها و رفتارهای دینی در میان جمعیتهای انسانی به وجود میآیند و تكرار میشوند. بدین منظور آنها معرفتهایی را دربارۀ تكامل، شناخت، مغز و رفتار گرد هم میآورند و یكپارچه میسازند.
📕 منابع:
- White, Claire (2021). An introduction to the cognitive science of religion: connecting evolution, brain, cognition, and culture. New York: Routledge.
- Barrett, J.L. (2007), Cognitive Science of Religion: What Is It and Why Is It? Religion Compass, 1: 768-786. https://doi.org/10.1111/j.1749-8171.2007.00042.x
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
🌀 دورهی اول سلسله نشستهای ماهانه فلسفه ذهن و علوم شناختی
👤 سخنرانان: سید حسین نصر، امیر صائمی، ابراهیم آزادگان، مهدی همازاده، ابوطالب صفدری، مریم فرحمند، جواد درویش، محمدحسن مرصعی
📅 زمان دقیق برگزاری هر نشست متعاقبا و به صورت مجزا اعلام خواهد شد.
📍مکان: جلساتِ حضوری در خانه اندیشهورزان و در صورت مجازی بودن در اتاق مجازی اختصاص یافته برگزار میشوند.
🔺این نشستها توسط موسسه حامی و خانه اندیشهورزان و با حمایت ستاد علوم شناختی برگزار میشوند.
✔️حضور برای عموم آزاد و رایگان است.