هدایت شده از فلسفه علوم اجتماعی
Z0000036 [کيفيت کم].mp3
18.17M
درسگفتارهای کتاب جهان های اجتماعی
مرکز فقهی ولی امر عجل الله تعالی فرجه الشریف
پاییز ۱۳۹۹
جلسه پنجم
@philosophyofsocialscience
Z0000036 [کيفيت کم].mp3
18.17M
درسگفتارهای کتاب جهان های اجتماعی
مرکز فقهی ولی امر عجل الله تعالی فرجه الشریف
پاییز ۱۳۹۹
جلسه ششم
@philosophyofsocialscience
هدایت شده از خبرگزاری حوزه
انا لله وانا الیه راجعون
⬛️ آیتالله محمدتقی مصباح یزدی دار فانی را وداع گفت
🔸خبرهای تکمیلی در حوزهنیوز مخابره میشود...
@HawzahNews| خبرگزاریحوزه
هدایت شده از علی اصغر اسلامی تنها
حاج قاسم علوم اجتماعی کیست؟
سرداربزرگ اسلام حاج قاسم سلیمانی مجاهد «شهید مقاومت امت اسلامی» درمیدان عمل تجدّد استکباری و تحجّراستسلافی است. حاج قاسم علوم اجتماعی نیز آموزگاربزرگ و مجتهد «شهید مقاومت امت اسلامی» درمیدان نظر تجدید استکمالی و تمدّن استخلافی است. کسی است که صورت بندی نظری «شهادت»، «مقاومت» و «امت» را در ساحت هستی شناختی، انسان شناختی و جامعه شناختی انجام دهد.
هدایت شده از علی اصغر اسلامی تنها
حاج قاسم علوم اجتماعی کسی است که صورت بندی نظری «شهادت»، «مقاومت» و «امت» را در ساحت هستی شناختی، انسان شناختی و جامعه شناختی انجام دهد. کسی که در میدان نبرد نظری با روشنگری تجددگرا و روشنفکری تقلیدی، نظریه پردازی چگونگی «مقاومت امت در عالم شهادت» را هدف و وظیفه خود بداند. روشن است که دستیابی به این هدف جز با روشنگری اجتهادی و روشن فقهی نوآورانه از فقه الانوار و المعارف تا فقه الاحکام و الشرایع ممکن نیست. کار نظریه پرداز و مجتهد نظر کردن به حقیقت و آزاد کردن آن از بند جزمیت و جهالت است. امروز در امت اسلامی هر منتقد روشنگری برای این کار خود را در دوراهی «تسلیم و تقلید» یا «مقاومت و اجتهاد» می یابد چراکه او در زمینه و زمانهای اندیشه ورزی میکند که در یک سو جریان دین فهمی متحجر و متجمّد در کنار جریان ترجمه و مصرف اندیشه متجدد لیبرال غربی که با همان جزمیت اندیشه مارکسیسم شرقی در فضای آکادمیک سربرافراشته و ساحت تفکر انسان مسلمان را به «تعطیل، تسلیم و تقلید» فرا می خواند قرار دارد و در سوی دیگر نیازهای و مسائل امت اسلامی در کنار نهضت نرم افزاری و تولید علم، که با همان قطعّیت انقلاب شکوهمند اسلامی ظهور نموده و ساحت تفکر او را به اجتهاد و نوآوری فرا میخواند.
حاج قاسم علوم اجتماعی کسی است که شهامت عبور از فضا وگفتمان «ترجمه، تکرار، تسلیم و تقلید» به فضا و گفتمان «تفکر، ابداع، مقاومت و اجتهاد» دارد. درگفتمان علمی «ترجمه» که در مواجه با مدرنیته غربی است؛ کسی متفکرتر دانسته می شود که مترجم تر باشد. چنین کسی جرئت و اجازه اجتهاد در برابر غرب را ندارد. او تنها مجاز است در طول فرهنگ ترجمه بیندیشد نه عرض آن. چراکه تالیفات فیلسوفان، جامعه شناسان، فرهنگ شناسان، ارتباط شناسان، روان شناسان، اقتصاد دانان، حقوق دانان و دانشمندان غربی متون علمی و البته مقدس شده اند که شیوه و چگونگی حرکت فرد و جامعه انسانی را در مسیر توسعه و رفاه به خوبی نشان داده و می دهند. این متون تنها نیازمند ترجمه و بومی سازی اند. برای چنین کسی در جامعه ما «قال الکانط و الهیجل» و «قال الوبر و الدورکهایم» در ردیف «قال الله و الرسول» و «قال الباقر و الصادق(ع)» نشسته و او را از زحمت تفکر و اجتهاد راحت نموده است. در گفتمان «تقلید» نیز که در مواجه با سنت بومی است کسی متفکرتر دانسته می شود که مقلدتر باشد. در این گفتمان در میانه سخنان اجتهادی «الاستاذ البشر» و «صدرالمحققین» و «العلامه المجتهدین» در فقه اکبر و اصغر جایی برای اندیشه ورزی و نوآوری «اصاغر الطلاب» نیست. گویی آنان چنان اجتهاد جامع و کاملی داشتهاند که به همه پرسش های و نیازهای امت اسلامی برای همه اعصار و امصار پاسخ داده اند. تراث و روش آنها فقط باید تدریس، تدرّس، تفسیر و تشریح شوند لذا از تکرار مکررات «قال الشیخ» و «قال الاخوند» ذره ای نباید تردید داشت و لو یقین داشته باشیم هیچ ثمره عملی و مفیدی نداشته باشد. روشن است که لبّ سخن هر دو گفتمان « تقلید» است. البته گفتمان نخست چشم به ظاهرحال بیگانه غربی دوخته و گفتمان دوم دل در گرو گذشته خودی دارد. اولی وضع ظاهری و فعلی انسان غربی یا همان مدرنیته غربی را همان وضع معهود دانسته و تراث موجود را مانع رسیدن به آن می داند دومی تراث موجود را وضع معهود تلقی کرده و ذهن دانشور و دانشجوینده را تنها به تکرار، شرح و تفصیل تراث نه نقد، بسط و نوآوری فرا می خواند. راهبرد هر دو نیز یکی است یعنی تسلیم و تقلید با این تفاوت که اولی ذهن اندیشه ورز امت را به تسلیم به اندیشه مدرن و تقلید بومی شده از غول های سکولار مدرنیته غربی فرا می خواند. و دومی به رکود و تسلیم در برابر اندیشه ناکارآمد سنتی خودی و تقلید مطلق از بزرگان سنت بومی دعوت می کند
هدایت شده از علی اصغر اسلامی تنها
« حاج قاسم علوم اجتماعی» در مقابل این دو گفتمان باور دارد که انقلاب اسلامی آغاز عصر روشنگری اسلامی و احیای تفکر دینی برای ساخت تمدن نوین اسلامی است. عصری که صدای بلبلان نوخواسته امت اسلامی در لابلای پژواک سهمگین صدای خفاشان پیر تمدن جدید غرب و طوطیان مقلد غربزده آن باید شنیده شود و نظریههای منجمد شده گلادیاتورهای نظری کلاسیک و جدید غرب در کنار اندیشه های راکد و ناکارآمد سنت تاریخی خود به میدان نقد و تفکر اجتهادی سربازان و مجاهدان جوان اندیشه مقاوم و محکم اسلامی فراخوانده شوند. ویژگی اساسی روش شناسیِ انتقادیِ تعالی بخش او و مکتب اش « پاسخ گویی به خدا»، « پاسخ گویی به امت» و« پرسشگری مسئولانه و نقد ملتزم، متعهد و سازنده » و یا به عبارت دیگر«نظریه شهادت»، «نظریه امت» « نظریه مقاومت» است. مقاومت در کاربردشناسی دیدمان و شنیدمان اسلامی با چهار معنای اساسی « قیام(ایستادن)، قوم(گروه ایستاده)، قومَة (بیداری)و قِیم(ارزشها)» پیوند مستحکم دارد مقاومت نه رسیستنس(resistance) رهایی بخش گفتمان مدرن انتقادی و نه آرام بخش پست مدرنیسم فوکوی یا پست کلونیالیسم(Postcolonialism) ادوارد سعید یا استورات هالی است و نه انتظار تعطیل بخش اخباری و تفکیکی بلکه مقاومت در معنای حکمی تعالی یافته و تعالی بخش آن «قیام» نظری و عملی «قومِ» «قومت» و صحوت یافته است برای دفع شروری که امت در زمان غیبت «قائم(عج)» در جهان شهادت بدان مبتلی شده اند البته مبتنی بر «قیم» فطری و ارزشهای انسانی که دین «قیّم» خاتم تکمیل اش کرده است.
حاج قاسم علوم اجتماعی، معلم شهیر، فقیه شهید و حکیم مجاهدی است که گفتمان تحجر و تجمّد قدرت نقد اندیشه اجتماعی مطهراش را ندارد و گفتمان ترجمه و تقلید توان مناظره با مصباح اندیشه فرهنگی اش را ؛ لذا اقدام به ترور شخص یا شخصیت اش می کند. حاج قاسم علوم اجتماعی ، استاد شهید علامه حاج مرتضی مطهری( و بخوانیم استاد شهیرعلامه حاج محمد تقی مصباح) است. علی اصغر اسلامی تنها
جامعه شناسی عمومی استاد سلطانی 99.09.01.mp3
17.84M
درسگفتارهای کتاب جهان های اجتماعی
مرکز فقهی ولی امر عجل الله تعالی فرجه الشریف
پاییز ۱۳۹۹
جلسه هفتم
@philosophyofsocialscience
جامعه شناسی عمومی استاد سلطانی 99.09.01.mp3
17.84M
درسگفتارهای کتاب جهان های اجتماعی
مرکز فقهی ولی امر عجل الله تعالی فرجه الشریف
پاییز ۱۳۹۹
جلسه هشتم
@philosophyofsocialscience
مقاله: مفهوم زمان و تكوين موضوع علم اجتماعي در انديشه هايدگر
چکيده
علم اجتماعي، همچون هر علمي، از ارکان ثلاثة موضوع، غايت و روش تشکيل شده است. اين مقاله سعي دارد با بررسي مفهوم زمان در انديشة مارتين هايدگر، موضوع علم اجتماعي را بر اساس تفکر هايدگر توضيح دهد. بنابراين، ضمن توضيح مختصري، در خلال مقايسة نظرات هايدگر و ماکس وبر و تبيين جايگاه زمان در انديشة او، نحوة شکلگيري و تکوين امر اجتماعي که موضوع علم اجتماعي است، شرح داده شد. علم در نگاه هايدگر، امري تاريخي است که با بنياد و وجود آدمي نسبتي دارد؛ واکاوي اين نسبت ما را به ساحت خيال استعلايي و اگزيستانس خواهد کشاند و مواجهة دازاين با وجود را که امري است که در زمان رخ ميدهد، منکشف خواهد کرد. دلالتهاي تفکر فلسفي هايدگر، در توضيح چگونگي تکوين امر اجتماعي، بدينصورت امتداد خواهد يافت که امر اجتماعي، امري تاريخي و خيال ـ بنياد خواهد بود و با امر اجتماعي مبتني بر تفکر سوبژکتيو بالذات متفاوت است. ازآنجاکه بررسي آراء هايدگر در اين مقاله، از گذر توصيف نظريات وي به تحليل آنها ميرسد، روش مورد استفاده، توصيفي ـ تحليلي است.
کليدواژهها: هايدگر، زمان، علم اجتماعي، علم فرهنگ.
این مقاله آخرین اثر به یادگار مانده از مرحوم دکتر عیسی اسکندری است.
سال روز وفات مرحوم دکتر عیسی اسکندری است، فاتحه ای را محبت کنید.
@philosophyofsocialscience
@msoltani38
هدایت شده از معاونت پژوهشی دانشگاه باقرالعلوم-ع
💢💢 نشست علمی 💢💢
🔸 عنوان نشست: رابطه نظریه و عمل از حکمای باستان تا رئالیسم انتقادی
🔸 ارائه دهندگان: دکتر عماد افروغ، دکتر مهدی امامی، دکتر سیدمحمدرضا امیری طهرانی، دکتر مهدی سلطانی، دکتر مهدی رجبی، دکتر حسن عبدی، دکتر میثم واثقی
⏰ زمان نشست: سه شنبه 7 بهمن ماه ساعت 8 الی 12 صبح
🔸 لینک شرکت در نشست:
https://b2n.ir/586481
اداره پژوهش
@bouresearch
فایل صوتی جلسه امروز در این لینک در دسترس می باشد.
https://bbb01.dte.ir/playback/presentation/2.0/playback.html?meetingId=3891ee997ccd5bf56f4c5ccc4c42394b99e7a329-1611635259539
@philosophyofsocialscience
@msoltani38
یک مطالعه جالب درباره پر ارجاع ترین جامعه شناسان در دهه ۱۹۷۰ و دهه ۲۰۱۰
https://www.tandfonline.com/doi/full/10.1080/00380253.2019.1581037
آقای دکتر مهدی سلطانی.mp3
42.71M
فایل صوتی نشست با موضوع ترور نخبگانی.
عنوان سخنرانی: مفهوم شناسی حدود نخبگانی و امکان ترور
Z0000046 [کيفيت کم].mp3
20.54M
درسگفتارهای کتاب جهان های اجتماعی
مرکز فقهی ولی امر عجل الله تعالی فرجه الشریف
پاییز ۱۳۹۹
جلسه نهم
@philosophyofsocialscience
هدایت شده از خرد اجتماعی
#یادداشت
♦️ناخوانده ترین مهمان ایرانیها
✏️سید حسین شرف الدین
🔹ظهور پدیده سلبریت با مختصات ویژه در کل جهان عمدتا محصول مدرنیته، جهان سرمایه داری بویژه سرمایه داری متاخر، سیطره رسانه های جمعی و اخیرا اجتماعی و فضای مجازی، پدیده صنعت فرهنگ(کالایی شدن محصولات فرهنگی و غلبه ارزش مصرفی بر ارزش سرمایه ای)، غلبه سبک زندگی غربی(با مختصاتی همچون مصرف گرایی، لذت گرایی، فردگرایی، سرگرمی خواهی، تنوع طلبی)، وقوع برخی تحولات و چرخش های اندیشه ای، ارزشی و هنجاری در جهان غرب است.
🔸تفاوت عمده میان وضعیت سلبریت در جوامع غربی با جامعه ایران احتمالا این است که در آنجا این پدیده اصیل و برآمده از اقتضائات ذاتی و زایش طبیعی محیط؛ و در سایر کشورها از جمله ایران، امری تبعی، غیر اصیل، غیرخودی، وارداتی و تحمیلی است؛ این پدیده در غرب، پدیده ای متناسب با بافتار و ساختار جامعه و گفتمان غالب فرهنگی است و در جامعه ما امری ناسازگار با بافتار متن و ناهمگن با زمینه ها و ظرفیت های فرهنگی اجتماعی، و بنیادهای ارزشی است؛ این پدیده در غرب امری کاملا پذیرفته شده و برخوردار از حمایت و تایید جامعه در سطوح رسمی و غیر رسمی و در ایران با چالش ها و مقاومت هایی همراه است.
🔹به بیان دیگر، رویکرد غالب در برخورد با این پدیده در جامعه غرب مثبت و در ایران با اقبال ضعیف و نوعی سوء ظن همراه است. در غرب احتمالا این جریان بیشتر ماهیت سازمانی دارد و سازمانهای خاصی به صورت آشکار و پنهان در هدایت آن نقش محوری دارند، در حالی که در ایران، بیشتر خود اشخاص در صحنه گردانی و مدیریت جریان دخیل اند. البته در هر دو جا، آنچه بیشتر مورد توجه است ارزش کاربردی و کارکردی آنها و نقش و تاثیر آنها در سطوح مختلف فردی – اجتماعی است.
🔸وخلاصه اینکه، فرهنگ ایرانی به دلیل آکنده بودن حافظه تاریخی اش از وجود قهرمانان، اسوه ها، الگوها و چهره های شاخص ارزشی و ظهور پیاپی این چهره ها؛ احساس نیاز چندانی به پدیده سلبریت با مختصات غالب غربی آن نمی کند. افراد بدون داشتن وجوه کریزمایی از نوع قدسی و معنوی آن به زحمت می توانند در افکار عمومی این جامعه، جایگاه و اقتدار ماندگاری کسب کنند.
📌آدرس کانال؛
🆔 @sharafoddin_ir
🔸️آیینه سکندر
بازخوانی ایده غرب شناسی و غرب پژوهی در ایران
.
.
.
🔹️بررسی سیر تطورات ایده غربشناسی در انسان ایرانی ناظر به تحولات سیاسی و اجتماعی
🔹️بازشناسی ایده غربشناسی و غربپژوهی در نسبت با شرایط کنونی
🔹صورتبندی انواع تلاشها برای فهم غربشناسی (انتقادی، تاریخی، توصیفی، تجربی، اجتماعی و ...) ناظر به آثار مکتوب (پژوهشها، تالیفات و ترجمههای صورت گرفته از غرب) و آثار غیر مکتوب (شکلگیری ساختارها و محتواهای شفاهی)
🔹️فهم نسب غربشناسی و نوع مواجهه با غرب در کنشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی اصحاب علم، دین، سیاست و فرهنگ
🔹️نسبت غربشناسی با انقلاب اسلامی و جهان اسلام
🔺️برنامه و لینک شرکت در جلسات از کانال فرهنگی مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران و صفحه اینستاگرام مدرسه عالی علوم انسانی اطلاع رسانی خواهد شد.
@farhangi_whc
@roozegareno_ac
هدایت شده از عقلنوشتههای انقلابی
j 1 tanbeh oloma 99.6.18.mp3
18.68M
💢صوت جلسه اول تنبیهالأمه و تنزیهالمله💢
✳️عنوان جلسه: نکاتی درباره جایگاه کتاب تنبیه الامه در حوادث مشروطه
🔊 در این صوت میشنوید:
🔰تأملی بر حوادث 30 ـ 40 سال بین جنگهای ایران و روس تا ماجرای مشروطه
🔰مناقشات قفقاز بین ایران و روسیه تزاری
🔰اتحاد قدرتمند سه ضلع دربار، علماء و مردم، در این جنگها
🔰شکست سنگین ایران در دو دوره جنگ با روسیه
🔰پیدایش زمینههای تزلزل و تحول در جامعه ایرانی
🔰شکلگیری ایدههای تحول در «دربار قاجار»، «جریان روشنفکری» و «علمای شیعه»
🔰تکامل خواهی دینی و عدالت خواهی، محور ایده علمای شیعه
🔰بروز اختلاف در علمای شیعه بر سر موضوعشناسی مقولهی مشروطه و فاسد یا افسد بودن آن به نسبت استبداد سلاطین قاجار
🔰تنبیه الامه و تنزیه المله، مهمترین کتاب علمای مدافع مشروطه در مقابل استبداد سلاطین قاجار
🔹به تدریج مشخص خواهد شد که اختلافات علما بر سر ماجرای مشروطه، امروز نیز یکی از ریشههای مهم اختلاف جریانهای فکری ایران بعد از انقلاب اسلامی، بر سر پدیده تمدن مدرن است.
🔹به تدریج مشخص خواهد شد که ایده #جمهوری_اسلامی در قانون اساسی ما، تلفیقی از نظر شیخ فضل الله و میرزای نایینی رحمت الله علیهما میباشد که به خوبی توانسته نقاط قوت این دو ایده را جمع نماید و از این اختلاف، به خوبی درس گرفته و استفاده نماید.
#تنبیهالامه 1
#تمدن_نوین_اسلامی
#فقه_حکومتی
#فقه_نظام
https://eitaa.com/alimohammadi1389/318
🔅حکمت متعالیه ربط منطقی با پدیده انقلاب اسلامی ندارد.
حجة الاسلام و المسلمین استادحمیدپارسانیا:
✳ اگر قرار باشد نوع ورود به بحث ذیل عنوان کلّی “حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی ایران” دنبال شود، صورتهای مختلفی میتواند به خود بگیرد:
1⃣ #ربطمنطقی حکمت متعالیه با پدیدهای به اسم انقلاب به لحاظ معرفتی و نظری؛ آیا مسأله انقلاب اسلامی یک مسأله فلسفی و به عنوان یکی از مباحث فلسفه در درون حکمت متعالیه مطرح میشود، به گونهای که بتوان دفاع از پدیدهای به نام انقلاب اسلامی را از مشخصات حکمت متعالیه دانست؟ یا چنین ربط منطقی مستقیمی وجود ندارد و ارتباط غیرمستقیم دیگری برقرار است؟ یعنی بحث انقلاب اساساً به حکمت و فلسفه مربوط نیست و حوزه دانشی و معرفتی دیگری به آن می-پردازد. امّا بین این دو ارتباط وجود دارد.
2⃣ به نظر من پدیده انقلاب اسلامی به لحاظ منطقی #ربطمستقیمی با حکمت متعالیه ندارد. یعنی نمیتوان گفت که انقلاب اسلامی به طور مستقیم و منطقی از حکمت متعالیه نتیجه شده است. حکمت متعالیه یک بحث فلسفی در مورد مسائل وجودشناختی است. آن چیزی که انقلاب اسلامی برای تحقق خود به لحاظ نظری و معرفتی با آن تعامل مستقیم و نزدیک دارد، افقی از دانش است که به مسائل اجتماعی میپردازد. این دانش، حکمت و علم به وجود و موجود از آن جهت که وجود و موجودند نیست. بلکه علم اجتماعی و علم سیاسی است. خصوصاً بخش تجویزی و انتقادی آن است که در جهان اسلام با عنوان فقه شناخته میشود.
3⃣ همانطور که در صدر مشروطه مباحث مربوط به نظریه مشروطه و عدالتخانه و ضرورت محدود، مشروط و مقید کردن ظلم ظلمه برای تئوریزه کردن مشروطه برای انقلاب مشروطه نقش ایفا میکرد، نظریه ولایت فقیه نیز به همان مقدار در انقلاب اسلامی نقش ایفا میکند. آن معرفت قریبی که فعال میشود و انقلاب را در خود تئوریزه میکند بخشی از دانش علمی ما است که از آن با عنوان #فقه یاد میکنیم.
4⃣ یکی از بهترین عقبههایی که به لحاظ منطقی از فقه دفاع میکند حکمت متعالیه است. حکمت متعالیه هم از منابع استنباط فقه و هم از هویت این دانش دفاع میکند. حکمت متعالیه چنین ظرفیت و نقشی دارد. فقهی را که به عنوان فقه شیعه میشناسیم و پدیده انقلاب در درون آن تئوریزه میشود و از دل آن به دست میآید، یکی از بهترین صورتبندیهای نظری فلسفی برای دفاع از انقلاب است. البته نمیگویم که تنها صورتبندی است. امّا قاعدتاً به لحاظ تاریخی یکی از بهترین فلسفههایی است که این کار را انجام داده و با فقه موجود ما تعامل داشته است و در استمرار آن نقش دارد. بسیاری از مواجهاتی که امروزه با فقه و فقیهان ما اتفاق میافتد و مطالبات و مناظراتی که با آنان صورت میگیرد در واقع نه در افق فقه و فقاهت، بلکه از سنخ مسائلی است که در عقبه نظریه #فلسفیفقه و در مبادی معرفتشناختی آن قرار گرفته است. اینکه فهم چیست و آیا متن قابل فهم است یا نه؟ ماتن قابل قرائت است یا باید به سراغ هرمنوتیکهای مفسرمحور برویم. بسیاری از نظریات فلسفی، هویت فقه امروزی ما را به چالش میکشاند و کسانی که متعرض فقه میشوند از آن مواضع فلسفی سخن میگویند.
حکمت متعالیه ظرفیتی برای حضور در این مسائل دارد و به نظر من ظرفیت آن کمنظیر است. همانطور که قبل از انقلاب هم حکمت متعالیه از این حوزه و موضع نقش تأثیرگذاری برای دفاع از هویت معرفت فقهی ما داشته است.
🔹 سخنرانی در نشست علمی «حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی»
۹۵/۱۱/۲۱
جناب آقای دکتر عماد افروغ راجع به بحث استاد پارسانیا، معتقدند:
ایشان منکر ربط حکمت متعالیه با انقلاب اسلامی نیست، اما این ربط را از طریق فقه برقرار می کند. اما این ربط چه ربطی است؟ چگونه حکمت متعالیه با فقه و در کجا مرتبط می شود؟ اگر فقه را با نوعی هستی شناسی گره بزنیم، البته نه هر فقهی، این هستی شناسی منطوی با زمان و مکان، با کدام دستگاه فلسفی تاویل و موجه می شود؟ به علاوه، چرا وحدت در عین کثرت فقط در ابعاد حکمت نظری قابل ردیابی باشد و وارد قلمرو حکمت عملی نشود؟ دیدگاه جناب پارسانیا از جدایی وجود شناسی از معرفت اجتماعی که خود یک امر وجودی است بیانگر یک دوآلیسم ناموجه است. و بالاخره رابطه نفس و بدن ملاصدرا که در الشواهد الربوبیه آن را به حکومت عادله و جائره هم تسری می دهد بیانی از نمود یک بحث فلسفی دلالت آمیز در خصوص انقلاب اسلامی از طریق تشکیل حکومت است. قطع نظر از همه اینها و نمود بسیاری از آثار فلسفی امام در حرکت سیاسی و اجتماعی ایشان، نظر ایشان مبنی بر اینکه این انقلاب ریشه در اسفار دارد چه می شود؟ بماند که بحث ملاصدرا در وقوع انقلاب اسلامی ناظر به عامل علی آن است و نه اعدادی، که بحثی جداگانه است. بنده خوشحالم که در آثار قبلی ام به این پرسش ها پرداخته ام.
@philosophyofsocialscience
جلسه دهم جامعه شناسی عمومی استاد سلطانی 99.09.27.mp3
19.64M
درسگفتارهای کتاب جهان های اجتماعی
مرکز فقهی ولی امر عجل الله تعالی فرجه الشریف
پاییز ۱۳۹۹
جلسه دهم
@philosophyofsocialscience
هدایت شده از vahid soheili
📝🔶تأملی در تفکیک انسان شناسی و هستی شناسی در مطالعات بنیادین🔶
امروزه صحبت از مبانی انسان شناختی علوم و نظریات مختلف بسیار رواج دارد. لکن به نظر می رسد تأمل و تعمق کافی پیرامون معنای و نسبت مبانی سه گانه هستی شناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی، مورد غفلت واقع شده است. محصول این غفلت عدم توجه به امکان های ویژه حکمت اسلامی و به طور خاص حکمت صدرایی در توجه به منطق و بنیان های تکوین نظام دانش است و از سویی نیز نوعی آشفتگی در استفاده از اصطلاحات و مفاهیم بوجود آمده است. به همین دلیل در این یادداشت به دنبال تأمل در معنای انسان شناسی و نسبت آن با هستی شناسی هستیم.
تا قبل از عصر مدرن در دستگاه های مختلف فلسفی تفکیکی به عنوان هستی شناسی، معرفت شناسی و انسان شناسی مطرح نبوده و تمام پرسش های مربوط به معرفت و انسان ذیل هستی شناسی پاسخ می یافتند. اما در عصر روشنگری به واسطه عواملی همچون چرخش کپرنیکی، گستره متافزیک و فلسفه با تغییرات بنیادینی روبرو شد. از جمله الهیات بالمعنی الأخص و گفتگو از خدا از گستره متافیزیک خارج شد و از سویی دیگر تأمل پیرامون خود انسان جایگزین گردید. در نتیجه انسان به جای خدا در مرکز آگاهی انسان جای می گیرد به گونه ای که توجه انسان به خود در دوره روشنگری جایگزین توجه به خداوند و قلمرو متعالی آن می شود. به تعبیری کانتی همان گونه که در نظام کیهان شناسانه ی کپیرنیکی خورشید به جای زمین در مرکز کیهان قرار می گیرد. در روشنگری نیز انسان به جای خدا در مرکز آگاهی قرار می گیرد. از این منظر تلاش های هیوم در آثاری مانند « جستاری در باب بشر» و «رساله ای در باب طبیعت انسان» با ایده محوری « من می اندیشم، هستم» دکارت تفاوت بنیادینی ندارد. هیوم در ابتدای « رساله ای در باب طبیعت انسان» انسان شناسی را علمی می داند که به واقع بنیانی برای همه علوم است زیرا همه علوم ذیل شناخت انسان قرار می گیرند و داور، قوا و توانایی های انسان است. به بیانی دیگر از آن حیث که کل علم شناخت متعلق به انسان است، شناخت علمی انسان بنیان تمام علوم است. از اینجا بنیانی به نام انسان شناسی برای هر نظام دانشی ممکن می شود. در سوبژکتویسیم کانت نیز همین معنا استقرار می یابد. بنابراین می توان گفت انسان شناسی به عنوان یکی از بنیان های نظام دانش اولاً بیرون از هستی شناسی و در عرض آن است و ثانیاً همانگونه که انسان به جای خداوند می نشیند، انسان شناسی نیز جایگزین نسبت الهیات بالمعنی الأخص با نظام دانش می شود.
اما در سنت فلسفه اسلامی و به طور خاص حکمت متعالیه، مفهوم مطرح « علم النفس» است. در علم النفس بر خلاف انسان شناسی مدرن که انسان به مثابه سوژه است، انسان به مثابه نفس- با تمام خصوصیات وجودی- مورد توجه است. همچنین علم النفس در حکمت متعالیه آغاز سفر چهارم عرفانی از اسفار اربعة است. این مرحله سفر فی الخلق بالحق است. لذا علم النفس کاملاً دنیا و آخرت را به خوبی می شناسد و از کیفیت رجوع همه امور به خداوند و نتایج خوب و بد امور آگاه است. لکن همه این امور به وسیله حق انجام می شود و لذا ذیل الهیات بالمعنی الاعم و هستی شناسی است. توضیح آنکه در این سفر مشاهده خلایق و اثار و لوازم آنها بالحق رخ می دهد. در این سفر سالک همه ضررها و منفعت های دنیا و آخرت را به خوبی می داند و از کیفیت رجوع همه امور به خداوند و نتایج خوب بود امور آگاه است لکن همه این امور بالحق انجام می شود. لذا سالک که در این سفر واجد مقام ولایت است؛ دانشمند نیز هست و یک وجود حقانی است که در عین توجه به کثرت های مختلف که نظام های دانشی مختلف متکفل توضیح آنها است به وحدت نیز التفات دارد.از همین روی علم النفس برخلاف تعبیر رایج ما به ازاء روان شناسی مدرن! نیست بلکه گونه ای از توضیح حقیقت انسان است که ذیل ان کثرت ها و نظام های دانشی متناظر با آن تکوین می یابند. در نتیجه علم النفس به مثابه انسان شناسی در حکمت اسلامی در عرض هستی شناسی نیست بلکه ذیل هستی شناسی و الهیات بالمعنی الاعم و الاخص رقم می خورد. فلذا تفکیک واقعی هستی شناسی و انسان شناسی وجهی ندارد. حتی اگر به خاطر ادبیات مشهور علمی از آن استفاده می کنیم در ضمن آن باید تلاش کنیم نسبت به قرار گرفتن انسان شناسی ذیل هستی شناسی در سنت فلسفه اسلامی توجه و التفات ایجاد نماییم. همچنین با توجه به جایگاه علم النفس در بحث علم اجتماعی اسلامی، نباید تمرکز بر آن بخش از فلسفه که متناسب با سفر اول و دوم صورت بگیرد زیرا در آنجا کثرت در عین وحدت مورد توجه نیست بلکه مقام نفی کثرات است و لذا علم که متکفل توضیح کثرت ها است شکل نمی گیرد بلکه نقطه آغاز بحث را باید بر مطالب سفر سوم و چهارم و از جمله بحث علم النفس قرار داد که کثرت در عین وجود مورد نظر است و مطالب مربوط به سفرهای پیشین در حکم مقدمات بعیده تنها باید مورد توجه قرار بگیرد.
✍️محمد وحید سهیلی
پرسش مهمِ قرنی که در آن زندگی کردیم.
در توضیح فلسفی انقلاب فرانسه، ایده هایی تکوین پیدا کردند، که آنها را می توان در پدیدارشناسی روح هگل پیدا کرد.
این ایده های فلسفی توانست آمریکا را ممکن سازد. ایده ها را نمی توان در جغرافیای خاصی محدود و محصور ساخت.
این ایده ها می تواند در چین، روسیه و جاهای دیگر سریان پیدا کند و همچون سیمرغ در بالای سر اندیشه های مختلف، جا خوش کند.
تضاد اصلی انقلاب اسلامی و انقلاب فرانسه در سطح ایده هاست. ایده ها توانایی تعیین حدود را نیز دارند.
آیا محدوده های انقلاب اسلامی را توانسته ایم حفظ کنیم؟
آیا توانسته ایم که در مسیر انقلاب فرانسه قرار نگیریم؟ چه نسبتی بین این دو سطح از ایده ها برقرار نمودیم؟
اینها پرسشهای اصلی ما در قرنی بود ک گذشت چنین پرسش حیاتی و مهمی، در قرن پیش رو نیز ما را احاطه کرده است.
گذشت چنین پرسش حیاتی و مهمی، در قرن پیش رو نیز ما را احاطه کرده است.
شاید بحث از افول یا عدم افول ایده های فوق در انقلاب فرانسه، مهم تر از افول امریکای فعلی باشد. ولو ممکن است که امریکای فعلی افول یابد، اما ایده های انقلاب فرانسه در جایی دیگر خود را بازتولید نماید.
@philosophyofsocialscience
جلسه یازدهم جامعه شناسی عمومی استاد سلطانی 06-10-99.mp3
16.35M
درسگفتارهای کتاب جهان های اجتماعی
مرکز فقهی ولی امر عجل الله تعالی فرجه الشریف
پاییز ۱۳۹۹
جلسه یازدهم
@philosophyofsocialscience