#جمعبندی:
وجود چیست؟
بعضی میگویند: کلیترین است! درست میگویند! اما منظور از کلیت چیست؟
- کلیت در عرفِ دنیای ماهیات، چیزی همچون جنس، سطحی است! یعنی #قدر_مشترک است؛ یعنی برای بدست آوردن یک ماهیت مشترک، نوعی #حداقل_گیری صورت میگیرد، مثل این که به شیر 🦁 و ببر 🐯 و پلنگ و ... میگویند: گربهسان 🐈!!
- اما وجود، همهی هستی است! جنس غیر از وجوهخاص است! اما #سعه و #گستره ی وجود، چنین نیست! بلکه تمام وجوهخاص را نیز، در بر دارد! زیرا تمام وجوه مشترک، و همچنین وجوهخاص، وجودند!
- پس جنس در تفکر متعارف، برای تمام مصادیقش یکسان است، اما وجود به حسب هر مصداقی، به نحوی هست!
بر این اساس، با این فهم از #گستره و #سعه ی وجود:
- تمام هویت جزئی، وجود است! جزئیت جزئی، به موجودیتش است! پس تشخّص، هویّت، هذیّت، و فردیّت هر فرد هم، به وجود است!
پس وجود کلی نیست! اما جزئی هم نیست! بلکه #وسیع و #گسترده است! به نحوی که تمام وجوه کلی و جزئی را، در بر دارد! هر کلیت، و هر جزئیتی به وجود است، اما وجود، هیچ یک از این دو، به #تنهایی، نیست.
پس بر خلاف جنس، که فرضِ «کاملا به چنگ آمدن» دارد، وجود، کاملا به چنگ، نمیآید! بلکه #مجهولتر از وجود، نداریم! وجود، از هر غائبی، #غایبتر است! هرچند که در هر موطنی، به وجهی هست!
سوال: پس #بدیهی بودنِ وجود، به چه معناست؟
گفتیم که وجود، گسترده است! حتی تمام مجهولات ما، وجودند! اما این گستردگی، تمام حقیقت را، از جمله #تمام_من را در بر گرفته است! پس اگر #ذرهای فهم داریم، آن فهم وجود است، هرچه که باشد! به این معنی، #اولین_فهم، وجود است!
اما هر فهم جدیدی نیز، وجود است!
پس:
هم فهم اول، و هم فهم آخر، وجود است...و هر غائب و هر آشکاری نیز، وجود است... جز وجود، آشکار نیست؛ و جز وجود، غائب نیست.
علامه حسنزاده، دروس معرفت نفس را چنین آغاز میکنند:
«درس اوّل
وجود است كه مشهود ما است؛ ما موجوديم و جز ما همه موجودند؛ ما جز وجود نيستيم و جز وجود را نداريم و جز وجود را نمىيابيم و جز وجود را نمىبينيم.
وجود را در فارسى به هست و هستى تعبير مىكنيم. در مقابل وجود، عدم است كه از آن به نيست و نيستى تعبير مىشود. و چون عدم نيست و نيستى است، پس عدم هيچ است و هيچچيزى، نيست تا مشهود گردد و اگر بحثى از عدم پيش آيد به طفيل وجود خواهد بود. پس وجود است كه منشأ آثار گوناگون است و هر چه كه پديد مىآيد بايد از وجود باشد نه از عدم. و من بديهىتر از اين درس چيزى نمىدانم.»
میخواهم #خالص باشم! اما موانع جدی بر سر راه من وجود دارد! و بخش قابل توجهی از موانع خلوص، حاصل #خود_بینی و #خود_خواهی است!
ندایی در درون من میگوید: «اگر ایثار کنی، اگر ببخشی، اگر از خودت در راه اسلام، خرج کنی، #خودت را #از_دست_دادهای! » بی راه هم انگار نمیگوید! #من میخواهم #بمانم! #زوال را نمیپسندم! طالب بینهایتام و نمیخواهم که از بین بروم! گویا تمام عناصر و افعال خالصانه، از بینبرندهی #من هستند!
نه تنها من، که پدر بشریت نیز، در طلب همین #ماندن و #جاودانگی، دچار اولین وسوسهی شیطان شد!
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَان! قَالَ يَآ آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَىٰ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَىٰ (طه: ١٢٠)
پس شیطان او را وسوسه كرد، گفت: ای آدم! آیا تو را به درخت #جاودانگی و فرمانروایی #بیزوال راه بنمایم؟
حال این « #من » را که مبنای تمام این طلب است، موشکافی کنیم! اگر #من برای #دیگری، اخلاص نمیورزم، و خودم را خرج او نمیکنم، چون تصورم چنین است که:
»» «در راه #دیگری رفتن، یعنی کم شدنِ من!»
اگر علیه حزب سیاسیِ مخالفم، نامردی میکنم! و اگر چون #مخالف_من بر اریکه قدرت است، به او کمک نمیکنم، چون تصورم چنین است که:
»» «اگر شما بِبری، من باختم! و اگر من ببرم، شما باختید! آن هنگام که دیگری #نباشد، و من حاکم مطلق باشم، آن گاه پیروز #هستم!»
این تصور از #من را تحلیل کنید! این #من، خود را در #نفی_دیگری معنا میکند! این من، خود را در دایرهای #تنگ و محدود، و #متباین از دیگران، تصور میکند! این من، چیزیست، کاملا غیر از دیگری، و #وجه_اشتراکی بین خود و دیگری نمیبیند!
☝️ این دقیقا یعنی نفی #اصالت_وجود، و نفی #وحدت_سنخی_وجود !
وحدت سنخی وجود، به من میگوید : « #من را غلط درک کردهای!! تو آن که «من» میپنداری، نیستی!! #غیر_من را، من پنداشتهای!! تو #قطرهای_از_دریای_بیکران_وجود هستی!»
#تشکیک_وجود یا همان #وحدت_سنخی_وجود ، به ما تذکر میدهد که #تباینی در عالم نیست! خودت را گُم نکن! تو با تمام عالم، در #وحدتی!
این #وحدت یعنی چه؟ یعنی تو همانی که دیگری هم هست! یعنی درک درست «من»ات، به نحوی است، که دیگر با غیر، در نزاع نباشی! اگر اهل #رفق و #رحمت میباشی، هستی!
تا به حال کلمهی #برادری را شنیدهای؟ تا به حال دیدهای که #پدری برای فرزندش، #خالصانه از خود بگذرد؟ چرا چنین رفتاری را دارد؟ چرا دیگر #خودخواه نیست؟ چون فرزندش را، برادرش را، #غیر_از_خودش و در #تباین با خودش نمیبیند! او با فرزندش، در #اتحاد است! فرزندش، #همسنخ و #همخون اوست!
حال توجه کنیم که بر اساس اصالت وجود، ما با عالم، یعنی با #تمام وجود، #همسنخ و #همخون هستیم! به نزدیکترین انسان در اطرافتان نگاه کنید! خواهش میکنم یک لحظه از خواندن این متن، دست بردارید و به یک انسان نگاه کنید! او برادر شماست! نه تنها هم_خون، بلکه #هم_هستی و #هم_هویت شماست! همان که شما #هستی، #هست!
#اصالت_وجود، به ما میگوید:
◀️ برای #خودت، طالب جاودانگی هستی! درست است! باید باشی!
نمیخواهی از بین بروی! نمیخواهی کم بشوی!
همه درست است!
باید به دنبال شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى برای #خود باشی!
اما... اما #خودت را درست بشناس!
تو ماهیتی محدود و تنگ و نافی دیگران، نیستی!
تو هستای!
و اگر هر #هستی را نفی کنی، خودت را در چهرهای دیگری، نفی کردهای!
از نفی ماهیتت، نترس! تو در این تُنگِ تَنگ، محدود نیستی!
FaMo_14_990727.3gpp
23.36M
#آشنایی_با_فلسفه_صدرایی؛ با کتاب #فلسفه_مقدماتی برگرفته از آثار #شهید_مطهری
جلسه ۱۴
◀️ مقدمهای بر مباحث ادراک
◀️ درس ۱۲: دو اشکال وجود ذهنی
FaMo_15_990804.3gpp
19.21M
#آشنایی_با_فلسفه_صدرایی؛ با کتاب #فلسفه_مقدماتی برگرفته از آثار #شهید_مطهری
جلسه ۱۵
◀️ درس ۱۲: گشتی دیگر در وجود ذهنی
FaMo_16_990811.3gpp
21.98M
#آشنایی_با_فلسفه_صدرایی؛ با کتاب #فلسفه_مقدماتی برگرفته از آثار #شهید_مطهری
جلسه ۱۶
◀️ درس ۱۳: روند دستیابی به معقولات (:کلی)
◀️ درس ۱۳: تمایز بین دو دسته از معقولات
خلقم کردی؛ و نام خلافت خودت را، همراهم کردی...
اما از کدام نگاه، و با کدام دستت، مرا خلق کردی؟
میدانم! با نام #رحمت تو، قرآن آموختنی شد! و مرا با آن آفریدی!
الرَّحْمنُ؛ عَلَّمَ الْقُرْآنَ (الرحمن: ۱ و ۲)
و به #عزت و #حکمت تو، همه در حال تسبیح تو هستیم؛
سَبَّحَ لِلّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (حدید: ١)
اما با کدامین نام، #خلقت و #خلافت را آغاز کردی؟
وَ إِذْ قَالَ * رَبُّكَ * لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ ﴿حجر: ۲۸)
وَ إِذْ قَالَ * رَبُّكَ * لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ... (بقره: ۳۰)
خلقت و خلافت را، با نام *رب* و پروردگاریام آغاز کردم! اما نه ربوبیت هر مخلوقی! انسان را آفریدم، و خلافتی در زمین قرار دادم، به نامِ نامی *ربِ تو* ....
ای * _محمد_ *
در نگاه به تو، و پرورش تو بودم، که با دو دستم، دست در گل آدم زدم...
گلِ گندیدهای ساختم، و آن را آراستم، تا آمادهی روحی از من شود...
تا ربِ تو باشم!
*ای محمد...*
میلاد آغاز خلقت، و خاتم نبوت، بر همگان مبارک...
FaMo_17_990818.3gpp
22.16M
#آشنایی_با_فلسفه_صدرایی؛ با کتاب #فلسفه_مقدماتی برگرفته از آثار #شهید_مطهری
جلسه ۱۷
◀️ نکاتی دیگر درباره کلی، و معقول ثانی در درس ۱۳
◀️ درس ۱۴
با عرض پوزش؛ این هفته چندتا امتحان و ... دارم؛ إن شاء الله، فایل بعدی، یکشنبه هفتهی آینده ارسال میشود.
13700631 - سخنرانی راهبردی در ابتدای درس خارج.docx
43.6K
از تمامی طلاب محترم، که دغدغه ی زندگی طلبگی خود را دارند، و شخصیت امام خامنه ای را، شخصیتی آگاه و ره بر، می دانند، ملتمسانه خواهشمندم، این متن را مطالعه بفرمایند...
FaMo_18_990902.3gpp
18.95M
#آشنایی_با_فلسفه_صدرایی؛ با کتاب #فلسفه_مقدماتی برگرفته از آثار #شهید_مطهری
جلسه ۱۸
◀️ درس ۱۵: نسبت عالم و معلوم، در علمِ «من_به_من»
ترجمهی صفحهای از رسالهی فلسفی منطقی #ویتگنشتاین که در صوت جلسه ۱۸ به آن اشاره شد.
FaMo_19_990909.3gpp
16.02M
#آشنایی_با_فلسفه_صدرایی؛ با کتاب #فلسفه_مقدماتی برگرفته از آثار #شهید_مطهری
جلسه ۱۹
◀️ درس ۱۵: نسبت عالم و معلوم، در علمِ «من_به_غیر»
برای گفتگو و طرح سوال و جواب، لطفاً عضو این گروه بشید، تا بتونیم بهتر با هم صحبت کنیم:
https://eitaa.com/joinchat/3920363602G8d6e2b0f87
FaMo_20_990916_1.3gpp
19.02M
#آشنایی_با_فلسفه_صدرایی؛ با کتاب #فلسفه_مقدماتی برگرفته از آثار #شهید_مطهری
جلسه ۲۰ ، فایل ۱
◀️ درس ۱۶: نکاتی دربارهی ملاک صدق و کذب قضایا
#افلوطین ( Plotinus ؛ Πλωτῖνος ) متولد سال ۲۰۴ یا ۲۰۵ میلادی در لیکوپولیس مصر، و از مهمترین فیلسوفان در کل تاریخ فلسفه است، و بسیاری از فیلسوفان، دانسته یا نادانسته، متاثر از افکار او هستند؛ شاید بتوان گفت، نهضت نوافلاطونی، بدون او، رونق نمیگرفت.
ملاصدرا نیز، به واسطهی کتاب اثولوجیا، از مباحث او بهره برده است.
آثار او به زبان یونانی است؛ متن ذیل، ترجمهی عربی و انگلیسیِ عبارتی از آثار او، دربارهی اتحاد مدرِک و مدرَک (اتحاد عالم و معلوم) است:
ترجمه عربی:
لكنّ الذين لا يشاهدونه بكامله يتقيّدون بإدراك الحسن فقط. أمّا الذين تمدّد فيهم هذا الكوثر من طرف إلى طرف،و كأنّه ملأهم و أسكرهم،فلا يتيسّر لهم أن يبقوا على حال المشاهدة آنذاك،ما دام الحسن مستوليا على النّفس كلّها. و الواقع هو أنّا لسنا هنا أمام شيء مرئيّ من الخارج يراه الرائي من الخارج أيضا. بل إنّ صاحب البصر الحديد يكون #مشتملا ، في ذاته، على المرئيّ عند ذاك؛ فالمرئيّ بين يديه حقّا، و لكنّه يجهل هو، غالب الأحيان أنّه قابض على المرئيّ،فينظر إليه كأنّه يظهر له من الخارج.و لا غرو،فإنّه ينظر إليه على أنّه شيء مرئيّ،فضلا على أنّه يريد أن ينظر إليه أيضا.و مهما نظرنا إليه على أنّه شيء مشاهد،ألفيناه خارجا عنّا.و لكنّ الوجه هنا هو أن ننزل إلى المرئيّ #فينا ،و أن نظر إليه على أنّه هو و نحن شيء #واحد ، و أن ننظر إليه على أنّه ما نحن عليه في ذواتنا. مثل ذلك مثل من إذا أصبح في قبضة إله استولى عليه،كفويبوس مثلا أو إحدى ربّات الشّعر،أنزل في ذاته مشاهدته للإله،إن كان بوسعه أن يشاهد في ذاته إلها.
ترجمه فارسی:
آنان که زیبایی را به طور کامل، نمیتوانند ببینند، تنها نمودی از آن به چنگ میآورد. ولی دیگران که از آن نکتار مست میشوند، و زیبایی سراپای روحشان را فرا میگیرد، دیگر تماشاگر نیستند! و واقعیت این است که چنان نیست که [در «دیدن» نیز] «دیده شده» در جایی بیرون از تماشاگر باشد! و در این سو، خودِ تماشاگر! بلکه کسی که با چشم تیزبین مینگرد آنچه را که می بیند #در_خود دارد، هرچند نمیداند که آن را دارد، و آن را چنان مینگرند که گویی آنچه میبیند در بیرون از اوست؛ ولی او به عنوان چیزی خارج از خود به اشیاء مینگرد، چیزی که میخواهد ببیند! پس عجیب نیست که [به اشتباه] آنها را خارج از خود در نظر بگیرد! حال آنکه باید در آنها به عنوان چیزی که #در_ما هستند، بنگرد، به نحوی که ما و آنها، #چیزی_واحد هستیم؛ و دیده شدهها، در ذات ما هستند؛ همان گونه که مجذوبان خدا اگر نیروی کافی داشته باشند، خدا را در درون خود میبیند.