چرا یک نرم افزار کتابخانه ای آنلاین متحد میان کتابخانه ها و مراکز محتوا دار وجود ندارد
چگونه یک کشوری در دنیای امروز می تواند ادعای ترقی و تحولداشته باشد، در حالی که در بین این همه کتابخانه اش، کتابخانه های قدیم و جدید، کتابخانه های مجلس و دانشگاه و ملی و غیره و غیره، یک سیتستم متحد آنلاین برای ارائه ندارد؟ یک سرمایه محدد که با جان کندن فراهم آمده، با وقف هزاران فرد در طول سالیان برآمده، امروز هر کدام در گوشه ای خاک می خورد، بدون آن که دیگری بداند فلان کتاب در کجاست و چگونه می توان آن را بدست آورد. البته ادعا زیاد است، نرم افزارهای مدعی هم کم نیستند، اما امروز اگر شما همزمان بخواهید، به صورت آنلاین دارایی این همه کتابخانه را ببینید و کتاب دلخواه خود را بدست آورید، چه خواهدید کرد. یک نمونه نرم افزار آفلاین برای این کار مانند lib.ir هست که آفلاین است و محدود که هر چند ماه یا چند سالی، فهرستی از کتابخانه ای می گیرد و نمایش مختصری از آن می دهد. اما این که مثلا، دهها کتابخانه دانشگاه تهران، نزدیک به یک میلیون جلد کتاب دارد، یا دایره المعارف بزرگ اسلامی که بیش از این دارد، یا کتابخانه آستانه قدس که همه بله همه سرمایه اش از پول وقف و نذر است، چطور به صورت متحد یک برنامه مشترک ندارند؟ کتابخانه مرعشی که صدها هزار جلد کتاب چاپی و دهها هزار خطی دارد، چطور تحت یک برنامه قابل سرچ نیست. اصلا محتوا پیش کش، یک برنامه ای که بتواند دارایی همه کتابخانه های بزرگ را در حد دیتای مختصر و فهرستی یک جا ارائه دهد وجود ندارد. جالب است که این کار حتی بین کتابخانه های دانشگاه های دولتی هم نیست، چه رسد به این که با کتابخانه های دانشگاه آزاد یا بقیه مراکز آموزش عالی همراه باشد، یا همه پایان نامه ها را هم یک جا در بر داشته باشد. بزرگ ترین مرکز پایان نامه ای کشور، فقط اندکی بیش از 400 هزار پایان نامه دارد. در حالی است که شمار پایان نامه ها باید تا چندین برابر و به نظرم قریب به سه میلیون باشد. اما ما یک نرم افزاری که بتواند همه اینها را در کنار کتابها ارائه دهد نداریم. بارها نوشته ام، نورمگز تنها امید در باره مقالات است، اما آن نیز برنامه کاملی نیست و باید در کنار همه کتابها در یک برنامه متحد باشد. ضعف مدیریت ما، در کنار ضعف برنامه نویسی، آن هم در غیاب صدها هزار دانشجوی زبده و مشکل رفتنشان از کشور، و عدم حمایت از باقی مانده، مشکل اصلی ماست. مشکل تر از این مشکل، ذهن های بسته، دست های خالی از پول در این امور، و خرج نکردن مقدار پول در دسترس است که کسی دلش نمی آید خرج کند. تغییر مدیریت ها و نابودی برنامه ها با آمدن مدیر جدید، مشکل دیگر ماست، و این به معنای نداشتن استراتژی معین در این زمینه است. در یک مشکل بی عرضگی ما مهم ترین عامل است، این که کسی پس یک مدیر کتابخانه بر نمی آید که در تابستان دو ماه کامل تعطیل کند، و کسی نتواند به او اعتراض کند. بدتر این که در سایر ایام سال هم در حکم تعطیل باشد، و بعد هم من کاربر جرات نکنم اسمش را اینجا بیاورم چون اگر بیاورم همان یک نسخه خطی را هم که سالانه می توانم بگیرم، نخواهم توانست. یادم رفت بگویم، مشکل مدیریت مهندس های کشور بر همه امور است که کمتر عقل کتاب دارند، و مشکل این است که باقی مانده مدیران هم، یا عقل کتاب و نشر و برنامه و نرم افزار ندارند یا اگر دارند، آن قدر در فکر محدودیت ها و خودسانسوری ها و ممنوعیت ها و محرومیت ها هستند که بیشتر فکر نداشتنها را می کنند تا داشتنها را. [مثل این که قدری تند رفتم. ببخشید]
@jafarian1964
سه پایه را حذف کند و کنار بگذارد، یکی از پایههای تمدن اسلامی را کنار گذاشته است.
اسلامی هشدار داد: اگر پروژه مکتب تفکیک به سرانجام برسد و موفق شود که نمیشود، اسلام و تشیعی عرضه خواهد شد که در آن نه عرفان است و نه فلسفه. یعنی یک نوع تفکر شبیه به وهابیت ترویج میشود؛ یک نوع ظاهرگرایی، صورتگرایی و اخباریگری که بدتر از اخباریگری سنتی است؛ چراکه اخباریگری سنتی صرفاً به تمسک به اخبار در فروعات فقهی معتقد بود، اما اینها این رویکرد را به حوزه عقاید هم تسری دادهاند.
وی در پایان اظهار کرد: پیروان این جریان همواره خود را پشت سر اهلبیت(ع) پنهان میکردند. تفکیکیها به صراحت میگویند آیا سخن امام باقر(ع) و امام صادق(ع) برای ما حجت است و اعتبار دارد یا سخن ارسطو؟ آیا معارف ناب وحیانی برتر است یا معارف مخدوش انسانی؟ پاسخ ما این است که معارف ناب وحیانی برتر است، اما شما معارف ناب را به ما نشان بدهید. معارف وحیانی به دلیل گذر از کانال تفسیر من و شما آشفته میشود. تفکیکیان به صراحت میگویند ما عین اسلام هستیم و هرکس با ما مخالفت کند، در مسیر بنیامیه و بنیعباس قرار دارد.
حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب با خبرگزاری قرآنی (ایکنا) درباره مکتب تفکیک خراسان به گفتگو نشست.
حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب ضمن نقد اخلاقی مکتب معارفی خراسان موسوم به «مکتب تفکیک» عنوان کرد: تمدن اسلام بر سه پایه وحی، فلسفه و عرفان استوار است و حذف آموزههای فلسفی و عرفانی به حذف بنیادهای تمدن اسلامی منجر خواهد شد که نتیجه آن ظهور تفکری شبیه به وهابیت است.
حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در گفتوگو با ایکنا؛ به توضیح درباره آخرین اثر تألیفی خود با عنوان «سودای تفکیک» پرداخت که چندی پیش روانه بازار نشر شده است.
اسلامی در آغاز عنوان کرد: در واقع رویکردی که نقطه عزیمت من در نقد مکتب تفکیک است، رویکرد اخلاقی و معرفتشناختی است. مکتب تفکیک جریانی است که ادعای معرفی و ارائه اسلام خالص را دارد و در این مسیر کارهایی را انجام میدهد؛ از جمله نقادی فلسفه، نقادی عرفان، ارائه دیدگاههای بدیل و تأکید بر نوعی فهم سوسیالیستی در فهم قرآن و نظام اقتصادی اسلام. آنچه در کار تفکیکیها برجسته است، این است که این جریان پروای حقیقت و درست و نادرست را ندارد. به همین دلیل هر نسبتی را به هر کسی میدهند؛ مثلاً میگویند ابنسینا آنطور بود، ملاصدرا اینطور بود، علامه طباطبایی آنگونه بود و ... .
وی ادامه داد: هنگامی که این مدعیات و اتهامات بررسی میشود، روشن میشود که هیچکدام درست نیست. مثلاً نقل میکنند خواجه نصیرالدین طوسی گفته است که فلسفه امری وهمانی است، اما وقتی به آثار ایشان مراجعه میکنیم، میبینیم چنین مطلبی در آنها موجود نیست. مثلاً میگویند علامه طباطبایی گفته است قرآن و برهان و عرفان با هم سازگار نیستند، اما وقتی بررسی میکنیم، میبینیم چنین ادعایی واقعیت ندارد. در مجموع ارجاعات این گروه قابل بررسی است و مدعیاتشان نادرست است. خلاصه کلام، نقد بنده نقد روشی و اخلاقی است.
عضو هیئت علمی دانشگاه اضافه کرد: روز اول که من با مکتب تفکیک آشنا شدم، یک نگاه همدلانه داشتم و آثارشان را با دقت میخواندم. یک بار از من خواسته شد مقالهای در خصوص کتاب «الحیاه» بنویسم. وقتی خواندن این کتاب را شروع کردم، متوجه شدم خیلی از مدعیات آن را نمیتوانم هضم کنم. در نتیجه مقالهای در این زمینه نوشتم و این مقاله با نقدهایی مواجه شد. این فرآیند به طول انجامید و حاصل آن این کتاب و کتاب «رؤیای خلوص» شده است.
وی ادامه داد: تفکری از حدود ۸۰ سال قبل شکل گرفته است که نام سنتی آن «مکتب معارفی خراسان» است. بعدها در دهه شصت کسانی آمدند و مکتب تفکیک را بنیانگذاری کردند. مکتب تفکیک دو هدف اساسی دارد: یک هدف سلبی و یک هدف ایجابی. هدف سلبی مکتب تفکیک آن است که نشان دهد سه راه برای معرفت وجود دارد: یکی راه دل است که سر از عرفان درمیآورد؛ یکی راه تعقل است که سر از فلسفه درمیآورد؛ یکی هم راه وحی است که سر از قرآن درمیآورد.
پژوهشگر فلسفه تصریح کرد: این سه راه در طول تاریخ کمابیش با هم مرتبط بودهاند، اما ادعای تفکیکیان این است که باید این سه راه را از هم تفکیک کرد. تفکیک یعنی همین؛ یعنی راه اسلام غیر از راه فلسفه و عرفان است. در گام بعدی ادعا کردهاند که میخواهند اسلام اصیل و آموزههای قرآن را فارغ از باورهای عرفانی و فلسفی معرفی کنند. این دو هدف اصلی مکتب تفکیک است. آنچه در عمل طی سالهای بعد اتفاق افتاد، صرفاً تأکید بر تفکیک راه اسلام و وحی از راه عرفان و فلسفه بود. روندی که پیروان این جریان پی گرفتند، تأکید بر بیاعتباری فلسفه و توهین و تحقیر فلاسفه بود.
وی در پاسخ به پرسشی در خصوص علت حضور پررنگ جریانات فلسفهستیز در خراسان گفت: این موضوع نیازمند مطالعه گسترده تاریخی است. از دیرباز در خراسان نوعی تفکر ظاهرگرایی و اخباریگری وجود داشته است. غزالی از آن خطه است، خواجه عبدالله انصاری از آن خطه است، خواجه نظامالملک طوسی از آن خطه است؛ لذا یک سنت تاریخی فلسفهستیزانه در خراسان وجود داشته است. البته نباید این موضوع را خیلی پررنگ کرد؛ چراکه بنده معتقدم در همین خطه شاهد ظهور شخصیتهایی بودهایم که با تلاش بسیار از فلسفه دفاع میکردند. حتی فقهایی مانند آیتالله میلانی طرفدار فلسفه بودند و در خراسان میزیستند.
وی در ادامه به پیامدهای این جریان اشاره کرد و گفت: تمدن اسلامی که ما میشناسیم و وارث آن هستیم، چند پایه دارد. یک پایهاش قرآن و وحی است؛ یک پایهاش تفسیری است که فلاسفه و متکلمان از وحی ارائه کردهاند؛ یک پایهاش هم کاری است که عرفا در خصوص این سنت وحیانی انجام دادهاند. در واقع ما وارث وحیی هستیم که از طریق فقها، عرفا و فلاسفه تفسیر شده است. هرکدام از این سه رویکرد، نقاط قوت و ضعف دارند.
چرا یک نرم افزار کتابخانه ای آنلاین متحد میان کتابخانه ها و مراکز محتوا دار وجود ندارد
چگونه یک کشوری در دنیای امروز می تواند ادعای ترقی و تحولداشته باشد، در حالی که در بین این همه کتابخانه اش، کتابخانه های قدیم و جدید، کتابخانه های مجلس و دانشگاه و ملی و غیره و غیره، یک سیتستم متحد آنلاین برای ارائه ندارد؟ یک سرمایه محدد که با جان کندن فراهم آمده، با وقف هزاران فرد در طول سالیان برآمده، امروز هر کدام در گوشه ای خاک می خورد، بدون آن که دیگری بداند فلان کتاب در کجاست و چگونه می توان آن را بدست آورد. البته ادعا زیاد است، نرم افزارهای مدعی هم کم نیستند، اما امروز اگر شما همزمان بخواهید، به صورت آنلاین دارایی این همه کتابخانه را ببینید و کتاب دلخواه خود را بدست آورید، چه خواهدید کرد. یک نمونه نرم افزار آفلاین برای این کار مانند lib.ir هست که آفلاین است و محدود که هر چند ماه یا چند سالی، فهرستی از کتابخانه ای می گیرد و نمایش مختصری از آن می دهد. اما این که مثلا، دهها کتابخانه دانشگاه تهران، نزدیک به یک میلیون جلد کتاب دارد، یا دایره المعارف بزرگ اسلامی که بیش از این دارد، یا کتابخانه آستانه قدس که همه بله همه سرمایه اش از پول وقف و نذر است، چطور به صورت متحد یک برنامه مشترک ندارند؟ کتابخانه مرعشی که صدها هزار جلد کتاب چاپی و دهها هزار خطی دارد، چطور تحت یک برنامه قابل سرچ نیست. اصلا محتوا پیش کش، یک برنامه ای که بتواند دارایی همه کتابخانه های بزرگ را در حد دیتای مختصر و فهرستی یک جا ارائه دهد وجود ندارد. جالب است که این کار حتی بین کتابخانه های دانشگاه های دولتی هم نیست، چه رسد به این که با کتابخانه های دانشگاه آزاد یا بقیه مراکز آموزش عالی همراه باشد، یا همه پایان نامه ها را هم یک جا در بر داشته باشد. بزرگ ترین مرکز پایان نامه ای کشور، فقط اندکی بیش از 400 هزار پایان نامه دارد. در حالی است که شمار پایان نامه ها باید تا چندین برابر و به نظرم قریب به سه میلیون باشد. اما ما یک نرم افزاری که بتواند همه اینها را در کنار کتابها ارائه دهد نداریم. بارها نوشته ام، نورمگز تنها امید در باره مقالات است، اما آن نیز برنامه کاملی نیست و باید در کنار همه کتابها در یک برنامه متحد باشد. ضعف مدیریت ما، در کنار ضعف برنامه نویسی، آن هم در غیاب صدها هزار دانشجوی زبده و مشکل رفتنشان از کشور، و عدم حمایت از باقی مانده، مشکل اصلی ماست. مشکل تر از این مشکل، ذهن های بسته، دست های خالی از پول در این امور، و خرج نکردن مقدار پول در دسترس است که کسی دلش نمی آید خرج کند. تغییر مدیریت ها و نابودی برنامه ها با آمدن مدیر جدید، مشکل دیگر ماست، و این به معنای نداشتن استراتژی معین در این زمینه است. در یک کلمه، بی عرضگی ما مهم ترین عامل است، این که کسی پس یک مدیر کتابخانه بر نمی آید که در تابستان دو ماه کامل تعطیل کند، و کسی نتواند به او اعتراض کند. بدتر این که در سایر ایام سال هم در حکم تعطیل باشد، و بعد هم من کاربر جرات نکنم اسمش را اینجا بیاورم چون اگر بیاورم همان یک نسخه خطی را هم که سالانه می توانم بگیرم، نخواهم توانست. یادم رفت بگویم، مشکل مدیریت مهندس های کشور بر همه امور است که کمتر عقل کتاب دارند، و مشکل این است که باقی مانده مدیران هم، یا عقل کتاب و نشر و برنامه و نرم افزار ندارند یا اگر دارند، آن قدر در فکر محدودیت ها و خودسانسوری ها و ممنوعیت ها و محرومیت ها هستند که بیشتر فکر نداشتنها را می کنند تا داشتنها را. [مثل این که قدری تند رفتم. ببخشید]
@jafarian1964
🔵 شوخی شهروندی دوگانه
✍ مهراب صادقنیا
✅ «شهروندی دوگانه» اصطلاحی است که پیتر برگر برای توضیح روش دینپژوهی خود از آن استفاده کرده است؛ در نظر او ممکن است کسی هم به کار الهیات بپردازد و چون یک الاهیدان از دین سخن بگوید و هم خود را از شمار محققان و دینپژوهان بداند. به این معنی که میتواند همزمان، هم به یافتههای تجربی تکیه کند و هم به دادههای وحیانی.
✅ شمار زیادی از فراگیران علوم دینی یا اصطلاحاً طلبهها، مستند به این روش( اگر چه ناخودآگاه) شهروند دوگانه شدهاند. هم شهروند معارف وحیانی هستند و هم در بندِ یافتههای غیر وحیانی. آنان تلاش دارند که بگویند میتوان همزمان هم دادههای وحیانی را حرمت داشت و هم از یافتههای تجربی، فلسفی، و یا عقلانی در معنای مدرنش سخن گفت.
✅ از این شوخی و شدنی یا ناشدنی بودنش که بگذریم؛ شهروندی دوگانه بد دردی است. همواره دلم به حال کسانی که میان سنّت و مدرنیته، علم(تجربی) و وحی در رفت و آمدند میسوزد. چه کار سختی دارند آنان که از تفسیر علمی متون مقدس دفاع میکنند، ولی همواره به علوم تجربی و نظریهپردازان این علوم بدگمانند. یا آنان که فکر میکنند میتوان دین را به قرارگاه عقل(مدرن) ولی همواره به ناسازگاریاش با دین بدگمانند.
۹۷/۵/۱۶
@sadeghniamehrab
وی در ادامه به پیامدهای این جریان اشاره کرد و گفت: تمدن اسلامی که ما میشناسیم و وارث آن هستیم، چند پایه دارد. یک پایهاش قرآن و وحی است؛ یک پایهاش تفسیری است که فلاسفه و متکلمان از وحی ارائه کردهاند؛ یک پایهاش هم کاری است که عرفا در خصوص این سنت وحیانی انجام دادهاند. در واقع ما وارث وحیی هستیم که از طریق فقها، عرفا و فلاسفه تفسیر شده است. هرکدام از این سه رویکرد، نقاط قوت و ضعف دارند. بنده معتقدم هر جریانی بخواهد یکی از این سه پایه را حذف کند و کنار بگذارد، یکی از پایههای تمدن اسلامی را کنار گذاشته است.
اسلامی هشدار داد: اگر پروژه مکتب تفکیک به سرانجام برسد و موفق شود که نمیشود، اسلام و تشیعی عرضه خواهد شد که در آن نه عرفان است و نه فلسفه. یعنی یک نوع تفکر شبیه به وهابیت ترویج میشود؛ یک نوع ظاهرگرایی، صورتگرایی و اخباریگری که بدتر از اخباریگری سنتی است؛ چراکه اخباریگری سنتی صرفاً به تمسک به اخبار در فروعات فقهی معتقد بود، اما اینها این رویکرد را به حوزه عقاید هم تسری دادهاند.
وی در پایان اظهار کرد: پیروان این جریان همواره خود را پشت سر اهلبیت(ع) پنهان میکردند. تفکیکیها به صراحت میگویند آیا سخن امام باقر(ع) و امام صادق(ع) برای ما حجت است و اعتبار دارد یا سخن ارسطو؟ آیا معارف ناب وحیانی برتر است یا معارف مخدوش انسانی؟ پاسخ ما این است که معارف ناب وحیانی برتر است، اما شما معارف ناب را به ما نشان بدهید. معارف وحیانی به دلیل گذر از کانال تفسیر من و شما آشفته میشود. تفکیکیان به صراحت میگویند ما عین اسلام هستیم و هرکس با ما مخالفت کند، در مسیر بنیامیه و بنیعباس قرار دارد. اینگونه شعار دادن جاذبه عمومی دارد، هرچند درنهایت به دین آسیب میزند.
@philtheo
#مکتب_نفکیک|#سید_حسن_اسلامی
✅حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب با خبرگزاری قرآنی (ایکنا) درباره مکتب تفکیک خراسان به گفتگو نشست.
حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب ضمن نقد اخلاقی مکتب معارفی خراسان موسوم به «مکتب تفکیک» عنوان کرد: تمدن اسلام بر سه پایه وحی، فلسفه و عرفان استوار است و حذف آموزههای فلسفی و عرفانی به حذف بنیادهای تمدن اسلامی منجر خواهد شد که نتیجه آن ظهور تفکری شبیه به وهابیت است.
حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در گفتوگو با ایکنا؛ به توضیح درباره آخرین اثر تألیفی خود با عنوان «سودای تفکیک» پرداخت که چندی پیش روانه بازار نشر شده است.
اسلامی در آغاز عنوان کرد: در واقع رویکردی که نقطه عزیمت من در نقد مکتب تفکیک است، رویکرد اخلاقی و معرفتشناختی است. مکتب تفکیک جریانی است که ادعای معرفی و ارائه اسلام خالص را دارد و در این مسیر کارهایی را انجام میدهد؛ از جمله نقادی فلسفه، نقادی عرفان، ارائه دیدگاههای بدیل و تأکید بر نوعی فهم سوسیالیستی در فهم قرآن و نظام اقتصادی اسلام. آنچه در کار تفکیکیها برجسته است، این است که این جریان پروای حقیقت و درست و نادرست را ندارد. به همین دلیل هر نسبتی را به هر کسی میدهند؛ مثلاً میگویند ابنسینا آنطور بود، ملاصدرا اینطور بود، علامه طباطبایی آنگونه بود و ... .
وی ادامه داد: هنگامی که این مدعیات و اتهامات بررسی میشود، روشن میشود که هیچکدام درست نیست. مثلاً نقل میکنند خواجه نصیرالدین طوسی گفته است که فلسفه امری وهمانی است، اما وقتی به آثار ایشان مراجعه میکنیم، میبینیم چنین مطلبی در آنها موجود نیست. مثلاً میگویند علامه طباطبایی گفته است قرآن و برهان و عرفان با هم سازگار نیستند، اما وقتی بررسی میکنیم، میبینیم چنین ادعایی واقعیت ندارد. در مجموع ارجاعات این گروه قابل بررسی است و مدعیاتشان نادرست است. خلاصه کلام، نقد بنده نقد روشی و اخلاقی است.
عضو هیئت علمی دانشگاه اضافه کرد: روز اول که من با مکتب تفکیک آشنا شدم، یک نگاه همدلانه داشتم و آثارشان را با دقت میخواندم. یک بار از من خواسته شد مقالهای در خصوص کتاب «الحیاه» بنویسم. وقتی خواندن این کتاب را شروع کردم، متوجه شدم خیلی از مدعیات آن را نمیتوانم هضم کنم. در نتیجه مقالهای در این زمینه نوشتم و این مقاله با نقدهایی مواجه شد. این فرآیند به طول انجامید و حاصل آن این کتاب و کتاب «رؤیای خلوص» شده است.
وی ادامه داد: تفکری از حدود ۸۰ سال قبل شکل گرفته است که نام سنتی آن «مکتب معارفی خراسان» است. بعدها در دهه شصت کسانی آمدند و مکتب تفکیک را بنیانگذاری کردند. مکتب تفکیک دو هدف اساسی دارد: یک هدف سلبی و یک هدف ایجابی. هدف سلبی مکتب تفکیک آن است که نشان دهد سه راه برای معرفت وجود دارد: یکی راه دل است که سر از عرفان درمیآورد؛ یکی راه تعقل است که سر از فلسفه درمیآورد؛ یکی هم راه وحی است که سر از قرآن درمیآورد.
پژوهشگر فلسفه تصریح کرد: این سه راه در طول تاریخ کمابیش با هم مرتبط بودهاند، اما ادعای تفکیکیان این است که باید این سه راه را از هم تفکیک کرد. تفکیک یعنی همین؛ یعنی راه اسلام غیر از راه فلسفه و عرفان است. در گام بعدی ادعا کردهاند که میخواهند اسلام اصیل و آموزههای قرآن را فارغ از باورهای عرفانی و فلسفی معرفی کنند. این دو هدف اصلی مکتب تفکیک است. آنچه در عمل طی سالهای بعد اتفاق افتاد، صرفاً تأکید بر تفکیک راه اسلام و وحی از راه عرفان و فلسفه بود. روندی که پیروان این جریان پی گرفتند، تأکید بر بیاعتباری فلسفه و توهین و تحقیر فلاسفه بود.
وی در پاسخ به پرسشی در خصوص علت حضور پررنگ جریانات فلسفهستیز در خراسان گفت: این موضوع نیازمند مطالعه گسترده تاریخی است. از دیرباز در خراسان نوعی تفکر ظاهرگرایی و اخباریگری وجود داشته است. غزالی از آن خطه است، خواجه عبدالله انصاری از آن خطه است، خواجه نظامالملک طوسی از آن خطه است؛ لذا یک سنت تاریخی فلسفهستیزانه در خراسان وجود داشته است. البته نباید این موضوع را خیلی پررنگ کرد؛ چراکه بنده معتقدم در همین خطه شاهد ظهور شخصیتهایی بودهایم که با تلاش بسیار از فلسفه دفاع میکردند. حتی فقهایی مانند آیتالله میلانی طرفدار فلسفه بودند و در خراسان میزیستند.
پژوهشکده فلسفه و کلام
✅حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب با خبرگزاری قرآنی (ایکنا)
ثانیاً اینکه موفقیت مکتب تفکیک به معنای نفی یا حذف مطلق فلسفه و عرفان است، با کدام مستند قابل اثبات است؟ از قضا بسیاری از منتقدان تفکیک، آن را یک عرفان یا فلسفه میدانند و آثار میرزای اصفهانی را شاهد میآورند.
ثالثاً، منظور شما از «تفکر شبیه به وهابیت» چیست؟ بیگمان منظورتان نفی توسل و زیارت قبور که نیست، و حتماً نمیخواهید بگویید که منظورتان از وهابی، اخباری است که بین این دو فاصله بسیار است، پس حتماً میخواهید بگویید که آنها اهل تکفیر هستند و جمود و تحجر را حاکم میکنند! میپرسم که شما این ادعا را از فقه آنان فهمیدید و یا از احکام کلامی آنها و یا سیره و حیات بزرگان این مکتب را بررسی کردهاید؟! سیره بزرگان تفکیک در عمل بر خلاف این گفتهها را اثبات میکند: میرزای اصفهانی هرگز کسی از معاصران خود را تکفیر نکرد و در تعطیلی درس فیلسوفان عصر خود نکوشید. او و شاگردانش چون شیخ مجتبی خود به تعلیم کتب یا آرای فیلسوفان و عارفان میپرداختند و زمانی که مرحوم میرزا مهدی آشتیانی به مشهد آمد، میرزای اصفهانی شاگردانش را به درس او دعوت کرد و با آنان در مجلس درس نشست؛ شیخ مجتبی قزوینی اولین کسی در مشهد بود که با روی گشاده به استقبال نهضت امام در پانزدهم خرداد رفت و او همان کسی است که مقام رهبری که او را از نزدیک میشناخت، به این عبارت ستود که «فلز او فلز امام بود و میشد بار اداره یک جامعه بزرگ را بر دوش او گذاشت»( نقل به مضمون). وانگهی، در زمانی که فتوای فیلسوفانی چون علامه طباطبایی علیه دکتر شریعتی در کشور پخش میشد و همفکران ایشان در مشهد علیه او مجالس لعن میگرفتند، نه تنها تفکیکیها با او از سر گفتوگو درآمدند، بلکه استاد حکیمی وصی او در بازبینی آثارش شد و... .
البته هیچکدام از اینها به معنای تقدیس این افراد نیست بلکه قطعاً اشتباهاتی نظیر دیگران داشتند، اما سخن در نقد تکفیری خواندن آنها است. اما اگر منظورتان از «شبیه وهابیت» این است که آنان مثل وهابیان، فلسفه و عرفان کنونی را رد میکنند اولاً این سخن توتولوژیک است چون از نظر شما تفکیک به معنای کسی است که فلسفه و عرفان کنونی را نمیپذیرد و ثانیاً در این اتهام که تفکیکیان، فلسفه و عرفان کنونی را نمیپذیرند، با بسیاری از فقیهان و متکلمان بزرگ نظیر شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، علامه حلی و صدها فقیه و متکلم و حتی عارف دیگر شریک هستند و باید آنان را هم شبیه وهابیت بنامیم!
5. اما این سخن که «تفکیکیان به صراحت میگویند ما عین اسلام هستیم و هرکس با ما مخالفت کند، در مسیر بنیامیه و بنیعباس قرار دارد، واقعاً از آن سخنان نغز اخلاقی و علمی است که تنها از یک معلم مبرز اخلاق علمی میتوان شنید! با این وصف، بسیاری از خوانندگان که به پوچی این ادعاها واقفاند، میپرسند پس چرا جناب آقای اسلامی چنین سخن میگوید و ریشه این ستیزهجویی با اهل تفکیک از سوی ایشان چیست؟ بنده میتوانم دو پاسخ بدهم: یکی اخلاقی و دیگری معرفتشناختی. جناب آقای اسلامی با استاد حکیمی یک مشکل اخلاقی دارد و اختلاف معرفتیاش با تفکیکیان در این است: «معارف وحیانی به دلیل گذر از کانال تفسیر من و شما آشفته میشود».
@philtheo
#مکتب_تفکیک|#محمد_تقی_سبحانی
پژوهشکده فلسفه و کلام
✅حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب با خبرگزاری قرآنی (ایکنا)
دکتر محمد نقی سبحانی از مدافعان مکتب تفکیک به مصاحبه دکتر حسن اسلامی واکنش نشان داد .
✳️دوست عزیزم جناب دکتر سید حسن اسلامی که خود معلم اخلاق نقد است، در این مصاحبه مطالبی گفته که به گمانم به هیچ روی با ضوابط اخلاق نقد هماهنگی ندارد:
۱. ایشان استاد حکیمی را به عنوان همه هویت تفکیک گرفته و به جای نقد اندیشه تفکیک به نقد شخصیت و آثار استاد حکیمی پرداخته است، حال آنکه نه خود حکیمی چنین ادعایی دارد و نه اصحاب معارف خراسان ایشان را نماینده نوع نمون اندیشه مدرسه خراسان میدانند. روشن است که از منظر روش نقد، یک مکتب را از دریچه آرای اساطین آن میشناسند.
۲. جناب اسلامی ادعا میکند که «این جریان پروای حقیقت و درست و نادرست را ندارد. به همین دلیل هر نسبتی را به هرکسی میدهند».
نمیدانم که این حکم کلی، با کدام ضابطه اخلاقی سازگار است؟! مثلاً کسی که بزرگانی نظیر حضرات آقایان میرزا جواد تهرانی، شیخ حسنعلی مروارید، شیخ علی نمازی شاهرودی، سید کاظم مهدوی دامغانی و... و از گذشتگان کسانی چون میرزا مهدی اصفهانی، شیخ مجتبی قزوینی و شیخ هاشم قزوینی و از موجودین آیتالله سید جعفر سیدان و استاد حکیمی را اندک آشنایی داشته باشد، آیا میتواند به این کلام تفوه کند؟!
۳. همچنین فرمودهاند: «هدف سلبی مکتب تفکیک آن است که نشان دهد سه راه برای معرفت وجود دارد: یکی راه دل است که سر از عرفان درمیآورد؛ یکی راه تعقل است که سر از فلسفه درمیآورد؛ یکی هم راه وحی است که سر از قرآن درمیآورد».
معلوم نیست که مستند ایشان در این قول کدامیک از عبارات اصحاب معارف است؟ آیا کسی از آنها بر لب رانده است که «راه دل به عرفان است» و «راه تعقل به فلسفه»؟! اگر چنین بود که آنان خود بارها از عقل و تعقل نمیگفتند و راه دل یا فطرت را در کنار عقل، یکی از راههای رسیدن به شناخت حق تعالی نمیخواندند! واقعاً تفکیکیان ندیدهاند که قرآن به تعقل فرامیخواند و کتاب نخست از اصول کافی در باب عقل است؟ آیا جناب اسلامی به عنوان نویسنده صدها صفحه در نقد بر تفکیک نخوانده است که آنان بارها گفتهاند که بدون تمسک به عقل، استناد به قرآن دَور میشود و باطل است؟ هرکس که اندک اطلاعی از تفکیک دارد، میداند که آنها اصلاً فلسفه موجود را تعقل نمیدانند و راه عارفان را به این دلیل باطل میشمارند که آنها در مسیر دل و فطرت نیستند.
۴. از خطاهای تاریخی استاد اسلامی نظیر این سخن که «این سه راه (فلسفه، عرفان و وحی) در طول تاریخ کمابیش با هم مرتبط بودهاند» میگذرم که اساساً شغل ایشان تاریخ نیست و نیز این گفته را به فیلسوفان خطه خراسان وامینهم که داد دهها فیلسوف خراسانی را از ایشان بگیرند که گفتهاند «از دیرباز در خراسان نوعی تفکر ظاهرگرایی و اخباریگری وجود داشته است. غزالی از آن خطه است، خواجه عبدالله انصاری از آن خطه است، خواجه نظامالملک طوسی از آن خطه است؛ لذا یک سنت تاریخی فلسفهستیزانه در خراسان وجود داشته است» و به این نکته هم کاری ندارم که اگر خطه خراسان در تاریخ، فلسفهستیز بوده است و اتفاقاً اینها عارف و یا اخباری هم از کار درآمدهاند، پس چگونه «در طول تاریخ این سه رویکرد با یکدیگر مرتبط بوده است»؟ و تعجب هم نمیکنم که این «ویروس ضد فلسفه» منحصراً در خراسان شیوع داشته و علمای اسلام در جای دیگر مثل بغداد، بصره، کوفه و مصر و... از این بیماری مهلک جان سالم به در بردهاند؟! و البته به اقتضای مسئولیت انسانی و تمدنی خودم لازم است به ایشان که خالصانه به دنبال ریشهکنی این ویروس خطرناک هستند، هشدار دهم که میرزای اصفهانی این ویروس را از اصفهان و یا نجف آورده است وگرنه خراسان در آن زمان مهد فلسفه و عرفان بوده است.
آری، از همه اینها میگذرم و فراموش میکنمکه یک محقق فلسفه حتی اگر تاریخ تفکر نمیداند، دستکم باید دقیق سخن بگوید، اما این نکته اصلی مصاحبه را نمیتوانم بگذرم که میفرمایند: «اگر پروژه مکتب تفکیک به سرانجام برسد و موفق شود که نمیشود، اسلام و تشیعی عرضه خواهد شد که در آن نه عرفان است و نه فلسفه. یعنی یک نوع تفکر شبیه به وهابیت ترویج میشود». جالب است که ایشان فرمودهاند «رویکردی که نقطه عزیمت من در نقد مکتب تفکیک است، رویکرد اخلاقی و معرفتشناختی است». واقعاً نمیدانم کجای این سخن، اخلاقی و کجایش معرفتشناختی است؟! زیرا:
اولاً اینکه مکتب تفکیک موفق شود یا نشود، با هیچ معیار معرفتشناختی قابل اثبات نیست. مگر وهابیت و سلفیگری در عمق دنیای مدرن موفق نشده است و مگر شما این تفکیکیان ملعون را وهابیصفت نمیدانید؟ پس چرا اینان توفیق نیابند؟!
مکتب تفکیک و تاریخنگاری برای فلسفه و کلام
دکتر حسن انصاری:
اینکه مکتب تفکیک با نظام های فلسفی و کلامی مخالف است و هرگونه نظر ورزی استدلالی عقلی را مردود می شمارد گرچه از دیدگاه اهل تحصیل درست نیست اما به هرحال قابل درک است اما یکی از مشکلات اهل فلسفه و کلام با مکتب تفکیک ارائه تاریخنگاری متفاوت و البته غیر مستندی است از سوی آنان برای کلام و فلسفه که طبعا از این یکی نباید به سادگی گذشت. در این تاریخنگاری همه علمای شیعه الا قلیلی از آنها مخالف فلسفه و حکمت جلوده داده می شوند. اگر کل تاریخ پر برکت علمای شیعه را در نظر آورید می بینید که بیشتر علمای شیعه یا در کلام و فلسفه مساهمت های جدی داشته اند و یا اینکه دست کم نسبت به این دو دانش نگاهی منفی نداشته اند. در همین چند صد سال اخیر زندگی و آثار بیشتر فقها و اصولیان را که بررسی می کنید ملاحظه می فرمایید که بزرگترین اصولیان درس فلسفه را به شکل جدی خوانده اند. در همین مکتب طهران بیشتر شاگردان آقا علی و حکیم جلوه و آقا محمد رضا را اصولیانی تشکیل می دهند که همزمان در درس میرزای آشتیانی و مرحوم کلانتر و سید صادق طباطبایی و کمی قبلتر ملا علی و یا کمی بعدتر درس ملا عبد النبی نوری شرکت می کرده اند. بد نیست حواشی مرحوم شیخ محمد تقی آملی را بر منظومه و همچنین احوال پدرش ملا محمد آملی را که از شاگردان حکمای طهران بودند ملاحظه کنید تا درستی این سخن بر شما روش شود. خود مرحوم کلانتر که از بزرگترین شاگردان شیخ است در عین حال شاگرد ملا عبد الله زنوزی پدر آقا علی بوده.
نمونه تاریخنگاری های مکتب تفکیک را می توان در کتاب های مرحوم نمازی شاهرودی دید. گمان نمی کنم آن تاریخنگاری ها را اهل تاریخ بپسندند.
استاد حسن انصاری در کانال تلگرامیش نوشت:
روایاتی مجعول در رد بر فلسفه (۱)
از جمله چند روایت محدودی که مخالفان فلسفه در چند سده اخیر بدان استناد کرده اند و از جمله علمای تفکیکی یکی هم این روایت است که اصلا در حدیقه الشیعه منسوب به محقق اردبیلی نقل شده و سابقه ای قبل از آن ندارد. این کتاب قطعا از محقق اردبیلی نیست و کسی همچون او که خود دلبسته به کلام و فلسفه بوده نمی تواند نویسنده چنین کتابی باشد خاصه با توجه به مقام علمی و تحقیقی محقق اردبیلی و شیوه متفاوت اندیشگی او. البته انتساب قدیمی است اما از آن رب مشهورهایی است که عند التحقیق اصلی ندارد. جدا از این در این روایت حدیث با سندی مضطرب و ناشناخته از امام حسن عسکری نقل شده و مضمون خود حدیث هم گواهی است روشن بر جعل آن در ادوار متأخر. حدیث را حاجی نوری در مستدرک نقل کرده که من آن را اینجا از این کتاب نقل می کنم: العلامة الأردبيلي في حديقة الشيعة: نقلا عن السيد المرتضى ابن الداعي الحسني الرازي، بإسناده عن الشيخ المفيد، عن أحمد بن محمد بن الحسن بن الوليد، عن أبيه محمد بن الحسن، عن سعد بن عبد الله، عن محمد بن عبد الله، عن محمد بن عبد الجبار، عن الإمام الحسن العسكري (عليه السلام)، أنه قال لأبي هاشم الجعفري: " يا أبا هاشم، سيأتي زمان على الناس وجوههم ضاحكة مستبشرة، وقلوبهم مظلمة متكدرة، السنة فيهم بدعة، والبدعة فيهم سنة، المؤمن بينهم محقر، والفاسق بينهم موقر، أمراؤهم جاهلون جائرون، وعلماؤهم في أبواب الظلمة [سائرون] ، أغنياؤهم يسرقون زاد الفقراء، وأصاغرهم يتقدمون على الكبراء، وكل جاهل عندهم خبير، وكل محيل عندهم فقير، لا يميزون بين المخلص والمرتاب، لا يعرفون الضأن من الذئاب، علماؤهم شرار خلق الله على وجه الأرض، لأنهم يميلون إلى الفلسفة والتصوف، وأيم الله إنهم من أهل العدول والتحرف، يبالغون في حب مخالفينا، ويضلون شيعتنا وموالينا، إن نالوا منصبا لم يشبعوا عن الرشاء، وإن خذلوا عبدوا الله على الرياء، ألا إنهم قطاع طريق المؤمنين، والدعاة إلى نحلة الملحدين، فمن أدركهم فليحذرهم، وليصن دينه وإيمانه، ثم قال: يا أبا هاشم هذا ما حدثني أبي، عن آبائه جعفر بن محمد (عليهم السلام)، وهو من أسرارنا، فاكمته إلا عن أهله ".
این حدیث که از همان آغازش محتوای متناقض گونه ای دارد که نیازی به تذکر در این باب نمی بینم در ژانر علائم آخر الزمانی باید دیده شود. حتی اگر اصلی هم داشته باشد در ورژن کنونی آن پرداخته ای بیش نیست و اگر رأسا هم برای رد اهل فلسفه و تصوف ساخته نشده باشد دست کم عبارت لأنهم يميلون إلى الفلسفة والتصوف در آن الحاقی است. نیاز به گفتگو ندارد که جز در ادوار خیلی متأخر اهل فلسفه و تصوف ربطی به هم نداشته اند و نه تنها ترکیب فلسفه و تصوف در این عبارت نمی تواند متعلق به عصر امام عسکری باشد بلکه تردید نباید کرد که این روایت را جز بعد از اوائل دوره صفویه نمی توانند ساخته باشند. خود تعبیر تصوف در این روایت هم خود گواه دیگری است بر ساختگی بودن روایت و یا الحاقی بودن این تکه چرا که این تعبیر هم متناسب با زمان حضرت نیست.
هر چه هست این روایت که هیچ سابقه ای در متون روایی ندارد با چنین سند مجهول و با محتوای متناقض و دست خورده ای برای سال ها مستند اهالی تفکیک در نقد فلسفه بوده است.
کارکرد کتابخانه ها در حد سالن مطالعه پایین آمده است
این روزها، کتابهای روز بازار، تنها کتابهایی است که به صورت فیزیکی مشترهای خاص خود را دارد. آثار یاد شده تنها توسط خریداران عادی تهیه می شود و غالب کتابخانه ها در تهیه آنها با مشکل مواجه هستند. در مواردی اگر خرید وزارت ارشاد را حذف کنیم، تقریبا باید فاتحه نشر این کتابها را بخوانیم. در واقع، پایین آمدن تیراژ کتاب، یکی از دلایلش همین است. این در حالی است که به رغم توسعه کتابخانه ها، خرید روزانه کتابهای تازه توسط آنها رونقی ندارد. به علاوه، بسیاری از کتابخانه ها، تنها به خرید کتابهای مرجع بسنده می کنند، و این در حالی است که غالب کتابهای بازار، کتابهای فصلی و زودگذر است. در این میان، کتابهای مرجع، که بخش عمده آنها مکرر چاپ می شود، این روزها، به وفور در وبسایت ها و کانال های تلگرامی وجود دارد. بخش قابل توجهی هم در وبسایت هایی نظیر noorlib یا قائمیه و تبیان و جز اینها هست. اساسا حجم این کتابها، و در حالی که جابجا کردن آنها سخت و از نظر قیمت هم گران است، به هیچ روی زمینه خرید آنها را توسط افراد عادی فراهم نمی کند. جالب است که این روزها، عرضه کننده های کتابخانه های شخصی هم رو به فزونی نهاده، چون احساس می کنند بسیاری از این کتابها را به راحتی از روی وب یا از طریق هاردهایی که دارند می توانند تهیه و استفاده کنند. طبعا اگر نسخه دیجیتالی آن در دسترس نباشد، مراجعین، برای استفاده از آنها سراغ کتابخانه ها می روند که اینها نیز اندکند. روشن است که مراجعه به یک کتاب مرجع، این روزها، از دریچه موبایل یا لپ تاپ تقریبا به آسانی صورت می گیرد و منابع مشابه و جایگزین کار منابع غیر قابل دسترس را هم فراهم می کند. تصور کنید فقط واژه یاب چه مراجعین را از مراجعه به کتابهای لغت بی نیاز می کند.
اکنون باید پرسید کتابخانه ها چه می کنند؟
حقیقت آن است که کارکرد اصلی کتابخانه ها، در حد یک سالن مطالعه است و بیشتر افراد برای مطالعه درسهای مدرسه و کنکور و یا مطالعه روزانه و مورد علاقه به آنها مراجعه می کنند. مراجعین آنها ممکن است از روی تفنن گاهی کتابی هم به امانت بگیرند، یا آن که به دلیل عجز در استفاده از نسخه های دیجیتالی روی وب، به این کار دست یازند. شاید هم مراجعین، افراد با سن و سال، همچنان عشق به کتاب فیزیکی می ورزند و معتقدند که مطلب را تا از روی کتاب نخوانند، حال نمی کنند. در اینجا، باید تا این لحظه، کتابخانه های تخصصی را تا حدی استثناء کرد که سعی می کنند هر منبع و مأخذی که مربوط به موضوع آنهاست، تهیه کنند و البته تهیه همه این موارد از طریق وب و موارد مشابه، قدری دشوار است.
این روزها و در حالی که کانال های تلگرامی روزانه صدها پی دی اف از منابع و مآخذ مهم فارسی می گذراند، روشن است که نوبت به کتابخانه و استفاده از مآخذ موجود در آنها نمی رسد. تنها موارد استثناء همان آثار جدید و یا مأخذ کمتر جدیدی است که ناشران آنها با چنگ و دندان آنها را از دست عرضه کنندگان نسخه های دیجیتالی مفت حفظ کرده اند، هرچند تقریبا تأثیر اقدامات آنها بسیار اندک و ناچیز است. البته در این ماهها، محدود کردن تلگرام، دسترسی به کتابهای دیجیتالی را اندکی محدود کرده، هرچند این محدودیت برای کسانی که به هر حال راهی برای رسیدن به آن دارند، چندان جدی نیست.
باید برای کتاب فکر دیگری کرد.
@jafarian1964
استاد حسن انصاری:
روایتی دیگر در رد بر فلسفه (۲)
روایتی دیگر که مورد استناد مخالفان فلسفه و تفکیکی ها و از جمله مرحوم میرزا مهدی اصفهانی در معارف القرآن قرار گرفته این متن است از کتاب توحید مفضل:
اصف لک الآن یا مفضل الفواد اعلم ان فیه ثقبا موجهة نحو الثقب التی فی الریة تروح عن الفواد حتی لو اختلفت تلک الثقب و تزایل بعضها عن بعض لما وصل الروح الی الفواد و لهلک الانسان ا فیستجیز ذو فکر و رویة ان یزعم ان مثل هذا یکون بالاهمال و لا یجد شاهدا من نفسه ینزعه عن هذا القول لو رایت فردا من مصراعین فیه کلوب اکنت تتوهم انه جعل کذلک بلا معنی بل کنت تعلم ضرورة انه مصنوع یلقی فردا آخر فتبرزه لیکون فی اجتماعهما ضرب من المصلحة و هکذا تجد الذکر من الحیوان کانه فرد من زوج مهیا من فرد انثی فیلتقیان لما فیه من دوام النسل و بقائه فتبا و خیبة و تعسا لمنتحلی الفلسفة کیف عمیت قلوبهم عن هذه الخلقة العجیبة حتی انکروا التدبیر و العمد فیها لو کان فرج الرجل مسترخیا کیف کان یصل الی قعر الرحم حتی یفرغ النطفة فیه و لو کان منعظا ابدا کیف کان الرجل یتقلب فیالفراش او یمشی بین الناس و شیء شاخص امامه ثم یکون فی ذلک مع قبح المنظر تحریک الشهوة فی کل وقت من الرجال و النساء جمیعا فقدر الله جل اسمه ان یکون اکثر ذلک لا یبدو للبصر فی کل وقت و لا یکون علی الرجال منه مئونة بل جعل فیه القوة علی الانتصاب وقت الحاجة الی ذلک لما قدر ان یکون فیه دوام النسل و بقاوه ...
استناد به این متن نشان می دهد مخالفان فلسفه تصور روشنی از فلسفه و تاریخ آن ندارند. در اینجا این متن از اهالی فلسفه طبیعی و یا به تعبیر دیگر فلاسفه طبیعی و ملحد انتقاد می کند و باوری را به آنان نسبت می دهد که بنابر دیدگاه متکلمان قدیم اهل فلسفه که معمولا از آنان تعبیر به طبیعیون و یا ملحده می کرده اند داشته اند. در واقع متن از سوی کسی نوشته شده که در چارچوب عقیده قدیم متکلمان فلاسفه را طبیعی و دهری و ملحد و مخالفان عقیده خلقت از عدم و ازلیت عالم و از این قبیل می داند. این در حالی است که فلاسفه یونان باورهای یکدستی در این زمینه ها نداشته و باور به ازلی بودن عالم و یا اعتقاد به حوادث لا اول لها و یا عدم اعتقاد به خلقت از عدم و بل اعتقاد به انواع دیگری از نحوه صدور لزوما مؤید زعم متکلمان در طبیعی خواندن و ملحد دانستن فلاسفه یونانی نیست. خوب. با این حساب معلوم است که این متن توسط کسی در سنت اهل کلام نوشته شده که به برهان نظم می خواهد خلق از عدم را به کیفیتی که متکلمان و اهل ادیان بدان باور داشته اند اثبات کند. در اینجا ما با یک متن کلامی سر و کار داریم که تصور نادرستی از فلسفه و باورهای اهالی فلسفه یونانی دارد. این متن از امام صادق (ع) نیست و چنانکه می دانیم و تاکنون مکرر به زبان های خارجی درباره آن نوشته شده توحید مفضل ریشه در متن های غیر اسلامی دارد و روایتی از آن هم به جاحظ منسوب است. توحید مفضل ارتباطی با امام صادق ندارد.
پژوهشکده فلسفه و کلام
استاد حسن انصاری در کانال تلگرامیش نوشت: روایاتی مجعول در رد بر فلسفه (۱) از جمله چند روایت محدودی
Haadi Macaarem:
از آنجا که در عنوان از رقم (1) استفاده شده، ظاهرا اين مبحث ادامه دارد، و طالبان علم و پژوهش در اين بحث در آتيه بيش از اين مستفيض خواهند شد؛ توجه انديشمندان و پژوهشگران به اين مباحث خصوصا در دوراني که عموم جامعه، سياست زده يا درگير مشکلات متعدد اقتصادي و اجتماعيند، موجب خرسندي و بهره وري علمي است و لذا سعي ايشان مشکور است. جزاهم الله خيرا.
اما چند نکته: نام بردن از علماي تفکيکي در ابتدا و انتهاي متن ضروري نبود، چرا که استناد به آن روايت، مختص بديشان نيست و مخالفان فلسفه منحصر در ايشان نيستند.
در اثناء بحث راجع به مؤلف حديقة الشيعه، حکمي قطعي صادر فرموده اند. قطع بر امثال اين نسبتها که در طول تاريخ موافقان و مخالفان بسيار داشته، انصافا دشوار است. همين يکي دو ماه اخير کتاب بالنسبه مفصلي در اثبات صحت انتساب آن کتاب به اردبيلي منتشر شد. ضمنا اينکه کتاب مزبور از محقق اردبيلي باشد يا از عالمي ديگر از علماي شيعه در چگونگي بحث و سير استدلال ايشان دخلي ندارد. فرض کنيم انتساب آن به محقق قطعا ثابت باشد، باز هم ايرادات مزعوم و نکات ايشان قابل طرح بود. اين نکته هم قابل ذکر است که قطع بر کذب نسبت نزد ايشان، در بحث با ديگري که قطع بخلاف آن دارد يا شک دارد در قطع به إحدی الطرفين، مفيد فايده نيست. چون در بحث بين الاثنيني، لازم است از مبادي و مباني مشترک استفاده نمود.
فرموده اند روايت مزبور سابقه اي در قبل از حديقه ندارد. خود نويسنده حديقه مدعي است آن را از سيد مرتضی رازي نقل نموده. خوب بود مي فرمودند در منابعي که فعلا در دست ماست، موجود نيست. بلکه اگر مي فرمودند "ما نديده ايم" اقرب به واقع بود.
فرموده اند مضمون حديث گواهي است روشن بر جعل آن در ادوار متأخر. و در ادامه، اين ادعاي کلي و بزرگ را تنها به دليلي بي دلالت ارجاع داده اند. خوب مشابه اين سخن را ديگري هم مي تواند بياورد و بگويد خود محتواي حديث گواه روشن و قاطعي است بر صحت معاني آن. چرا که غالب مطالب آن در قرون متأخر واقع شده است. اما اينکه "اهل فلسفه و تصوف جز در ادوار خيلي متأخر ربطي به هم نداشته اند"، چه نقصي بر آن حديث وارد مي آورد و چه دلالتي بر مجعول بودن آن دارد؟ خود نويسنده محترم هم فرموده اند که حديث در ژانر علائم آخر الزماني است و دارد راجع به زمان آينده، پيش گوئي مي کند. اگر غير اين بود اشکال داشت و در آن صورت، عدم تطابق پيشگوئي با واقع خارجي، دليلي مي بود بر کذب آن و لذا اثبات مجعوليتش.
باز فرموده اند: "این حدیث که از همان آغازش محتوای متناقض گونه ای دارد که نیازی به تذکر در این باب نمی بینم ...". اي کاش تذکرات جناب استاد در اين باب هم عرضه مي شد تا استفاده اتم و اکمل مي بود. عجالتا تا برداشت ايشان ديده نشود نمي توان اين سخن را تأييد نمود.
پژوهشکده فلسفه و کلام
استاد حسن انصاری در کانال تلگرامیش نوشت: روایاتی مجعول در رد بر فلسفه (۱) از جمله چند روایت محدودی
استاد عشاقی:
يا علي مدد:
علاوه بر فرض صحت حدیث آنچه در اين حدیث مذموم است فلسفه الحادی است زیرا قبلا نوشته ام👇
يا علي مدد:
روایت حدیث خوب است مخصوصا با درایت و فهم آن، حدیثي در مذمت برخی فیلسوفان و متصوفان توسط یکی از دوستان نقل شد اما ناقل بیانی در فهم حدیث ارائه نکرد، برای تکمیل فایده کمی به درایت آن می پردازیم، صدر این حدیث به یک جامعه فاسد اشاره دارد میگوید : سياتي زمان علی الناس وجوههم ضاحکه و قلوبهم مظلمه متکدره ... المؤمن بینهم محقر و الفاسق بينهم موقر... تا اینکه میرسد به اين که ... عُلَمَاؤُهُمْ شِرَارُ خَلْقِ اللَّهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ؛ لِأَنَّهُمْ يَمِيلُونَ إِلَى الْفَلْسَفَةِ وَ التَّصَوُّفِ ؛ وَ ايمُ اللَّهِ إِنَّهُمْ مِنْ أَهْلِ الْعُدُولِ وَ التَّحَرُّفِ ؛ يُبَالِغُونَ فِي حُبِّ مُخَالِفِينَا ؛ وَ يُضِلُّونَ شِيعَتَنَا وَ مُوَالِيَنَا .
إِنْ نَالُوا مَنْصَباً لَمْ يَشْبَعُوا عَنِ الرِّشَاءِ ؛ وَ إِنْ خُذِلُوا عَبَدُوا اللَّهَ عَلَى الرِّيَاءِ . أَلَا إِنَّهُمْ قُطَّاعُ طَرِيقِ الْمُؤْمِنِينَ ؛ وَ الدُّعَاةُ إِلَى نِحلَةِ الْمُلْحِدِينَ ؛ فَمَنْ أَدْرَكَهُمْ فَلْيَحذَرهُمْ ؛ وَ لْيَصُنْ دِينَهُ وَ إِيمَانَهُ.
در این حدیث درباره علماء این جامعه فاسد نکاتی گفته شده که در درایت آن مفید است
1- علماء این جامعه کاملا فاسد، در دوستی با مخالفان ما زیاده روی میکنند، (يبالغون فی حب مخالفينا) پس این جمله، روشن میکند این علماء از شیعیان نیستند يعني یا از علماء مخالف مذهب ائمه اند یا از علماء مخالف دین ائمه، بنابراین این علماء سوء را نباید بر فیلسوفان و عرفاي شیعه تطبیق کرد.
2- در ادامه این علماء را داعيان به الحاد میداند (الدعاه الی نحله الملحدين) و این روشن میکند این علماء ملحدانی اند که مخالف اصل دین ائمه اند و حتی سنی هم نیستند.
3- تعبیر علمائهم (و نه بعض علمائهم) نشان میدهد که همه علماء این جامعه فاسد، مایل به فلسفه و تصوف الحادی اند؛ بنابراین این جامعه فاسد یا اصلا عالمی دینی و الهی ندارد یا بخاطر کمی، قابل ذکر نیستند، وگرنه باید می گفت بعض علمائهم....
4- این علماء همه، هم مایل به فلسفه، هم مایل به تصوف اند، و این نشان میدهد تصوف آنان با فلسفه شان هماهنگ و همسو است نه متقابل، و بنابراین طبق بند 2، فلسفه و تصوفشان هر دو ملحدانه و در راستای الحاد اند.
5- بنابراین از جمع بندی حدیث فهمیده میشود که این حدیث در باره جامعه الحادی فاسدی است که دانشمندانش عموما به فلسفه ها و تصوفهاي الحادی مايلند، يعني مايلند به فلسفه های مادي و عرفانهاي کاذب که همه مبتنی اند یا بر انکار خدا یا بر شرک و چند خدایی، مثل جوامع غربی یا شرقی الحادی امروزی که تقریبا همه خصوصیات ذکر شده در حدیث را واجدند و عموما دانشمندانشان مایل به فلسفه های مادی و عرفان های کاذب الحادی اند و سایر خصوصیات مطرح در حدیث را نیز دارا هستند مثل اینکه جامعه فاقد علماء الهی است، بنابراین هرگز نباید مفاد حدیث را بر فلاسفه و عرفاي الهی شیعه تطبیق کرد وگرنه کار به همین جا ختم نمی شود بلکه باید جوامع شیعی را هم طبق مفاد حدیث یک جامعه کاملا فاسد، و همه علمای شیعه را مفرط در بغض ائمه قرار داد که لازمه ای باطل و نامقبولی است.
استاد حسن انصاری
روایات در طعن فلاسفه و اهل عرفان (۳)
مرحوم میرزا مهدی در کتاب ابواب الهدی، ص 44، مینویسد: هذا مضافاً الی ما ورد من اهل بیت العصمهْْ الروایات الصریحهْْ فی طعن الطائفتین و الطعن فی مقالاتهم بحیث کان اصحاب الائمه معرضین عن اهل الفلسفهْْ و العرفان و لهذا کتبوا فی الرد علی الطائفتین کتباً... مضافاً الی تصریح الآیات و الروایات و الادعیه و الخطب عن الائمه بخلاف مطالب هولاء القوم مما لایکاد یحصی، و لهذه الجههْْ اعرض المسلمون و المومنون عنهم فی عصر الائمه الی هذه الاعصار و کانت الطائفتان فی کلّ الاعصار یتّقون عن اهل الایمان فلا یظهرون مقالاتهم عند عامهْْ المؤمنین.
ادعای مخالفان فلسفه این است که فلسفه را خلفای عباسی و به ویژه مأمون برای مقابله با تعالیم اهل بیت ترویج کردند. بنابر این دیدگاه اصلا نهضت ترجمه کتاب های یونانی و سریانی از سوی خلیفگان عباسی راه افتاد تا مردم را از تبعیت از علوم آل محمد باز دارند. این روایت از تاریخ نهضت ترجمه البته هیچ مستند تاریخی ندارد و صرف خیال پردازی است. نهضت ترجمه اسباب و انگیزه ها و تاریخ متفاوتی دارد که دیمیتری گوتاس خیلی خوب بخش مهمی از آنها را بررسیده است. از همان آغاز نهضت ترجمه هم شماری از خاندان های شیعی از این نهضت حمایت کردند. حتی نوبختی ها هم با این نهضت بی ارتباط نبودند. اتفاقا از آغاز بیشتر مخالفان تشیع و اصحاب حدیث سنی و حنابله بودند که به کلی با این نهضت علمی و آثار آن مخالفت داشتند. متکلمان هم البته مخالف فلاسفه بودند اما مخالفت آنان از لونی دیگر بود که بعدا متعرض آن خواهم شد. طبعا باید از ترویج فلسفه بیشتر تضعیف مکتب اهل حدیث سنی منظور نظر بوده باشد کما اینکه در قضیه محنه هم که در همان زمان اتفاق افتاد هدف اصلی تضعیف علمای اهل حدیث سنی بود و این دو جریان با یکدیگر مرتبط بودند. در نوشته ای دیگر این نکته اخیر را بیشتر خواهم شکافت.
حال پرسش این است: اگر فلسفه را در تقابل با مکتب اهل بیت ترجمه کردند و ترویج نمودند چرا از زمان امام صادق و یا دست کم امام کاظم و امام رضا هیچ واکنشی از سوی ائمه طاهرین نسبت به فلسفه و ترجمه کتاب های یونانی و ارسطو و افلاطون در کلمات امامان نمی بینیم؟ دست کم در زمان سیطره دوباره اهل حدیث بر بغداد با روی کار آمدن متوکل و باز شدن فضا در رد بر فلسفه چرا هیچ گونه واکنشی در روایات و احادیث ما در نقد بر فلاسفه دیده نمی شود؟ چرا به روشنی گفته نمی شود که سیاستی شوم برای دور کردن مردم از معارف الهی در جریان است؟
تاریخنگاری اهل تفکیک از فلسفه و نهضت ترجمه هیچ نسبتی با واقعیت تاریخی ندارد و محصول نگاه غیر تاریخی و غیر انتقادی آنان است.
ردیه های متکلمان شیعی بر فلاسفه و تفسیر نادرست اصحاب مکتب تفکیک از این ادبیات
مرحوم میرزا مهدی اصفهانی در ابواب الهدی و همچنین دیگر تفکیکی ها دائما در راستای مخالفت مکتب اهل بیت با سنت فلسفه اسلامی به ردیه های متکلمان و علمای اهل کلام شیعی استناد می کنند. خوب این نشان می دهد دریافت درستی از تاریخ کلام و فلسفه و مناسبات این دو وجود نداشته و البته شناخت درست مستلزم آگاهی تاریخی داشتن است. متکلمان بر فلاسفه انتقاد داشته اند و ما نمونه های متعدد در نقد فلسفه از سوی متکلمان می شناسیم اما انتقادات آنان از لون انتقادات مکتب تفکیک و شماری از اخباریان قشری نیست. متکلمان شیعی با گرایشات معتزلی بهشمی و یا بغدادی و یا پیروان ابو الحسین بصری از میان آنان طبعا با آرای فلسفی ابن سینا و فارابی و سنت های مختلف مشایی موافقتی نداشته اند و این به این دلیل بود که متکلمان از نظام فلسفی و الهیاتی متفاوت با فلاسفه تبعیت می کردند گرچه میان متکلمان و اهل فلسفه همواره تأثیر و تأثرات وجود داشته. بنابراین ردیه نویسی متکلمان شیعی مانند نوبختی ها و یا شریف مرتصی نسبت به فلاسفه به دلیل اختلاف در مبانی فلسفی است و نه به جهت مخالفت با اصل نظر ورزی و استناد به مفاهیم عقلی و بشری. باری نظامات استدلالی متکلمان با فلاسفه فرق می کرد و در حالی که متکلمان فلاسفه را به عقاید الحادی و عقیده به ازلیت عالم متهم می کردند و برهان های آنان را نمی پسندیدند فلاسفه استدلالات متکلمان را جدلی و غیر برهانی و از باب تشبیه و قیاس غیر برهانی غائب به شاهد فرض می کردند. بعدها البته با تأثیر فخر رازی و خواجه طوسی متکلمان کم و بیش بخشی از مبانی قدیم را یا رها کردند و یا تغییراتی اساسی در مباحث خود و نوع نگاه خود ایجاد کردند و دست کم زبان فلسفی آنان تغییر کرد. البته انتقادهای اصلی همچنان برقرار بود اما باز این انتقادات به دلیل تفاوت دیدگاه های فلسفی بود. مثلا در بحث حدوث عالم نوع نگاه متکلمان نگاه اهل ادیان از قدیم بود که به خلق از عدم باور داشت و یا در مورد زمان و ازلیت عالم و نسبت حدوث و قدم نگاه متفاوتی با فلاسفه داشتند اما این انتقادات و ردیه نویسی ها از نقطه نظر مخالفت اهل تفکیک و اخباری ها نبود. آنان به این دلیل که چرا شما از روایات استفاده نمی کنید و یا در معارف نباید سراغ استدلال های نظری و عقلی رفت و تفکیک میان معارف الهی و بشری فلاسفه را مورد انتقاد قرار نمی دادند بلکه تنها مبانی شان با فلاسفه فرق می کرد. به طور نمونه نظام خلقت را به جای ترکیب ماده و صورت به صورت جواهر و اعراض می دانستند و نظام متفاوتی برای اسباب و مؤثرات و چگونگی صفات و اعراض برای اجسام و درست برخلاف فلاسفه ارائه می کردند.
بنابراین ردیه های متکلمان شیعه را باید در پیش زمینه عمومی تر ردیه های مکتب متکلمان در معنی عام آن (یعنی فارغ از اختلافات مذهبی متکلمان) دید و فهمید. این ربطی به شیعی و یا سنی بودن متکلمان مخالف با فلاسفه ندارد. نوبختی اگر بر ارسطو ردی می نویسد نه به دلیل مخالفت درونمایه اندیشه فلسفی ارسطو با معارف اهل بیت است بلکه چون نظریه کون و فساد ارسطویی با دستگاه کلامی نوبختی سازگار نیست ارسطو را رد می کند. همین و بس. این ردیه نویسی ها ربطی به مخالفت مکتب اهل بیت و یا علمای شیعه با فلاسفه ندارد و آنان اساسا در مقام بحث از تعارض ارسطو با اهل بیت و معارف امامان شیعه نبوده اند.
متأسفانه همین نکته ساده مورد غفلت اصحاب معارف و تفکیکیون عزیز قرار می گیرد.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
⚡️برای «احسان افشار» طلبهی مشهدی که خود را کشت
✔️بخشی از یادداشت یاسر میردامادی در صفحه فیسبوک🔻
🔹امشب خبر را شنیدم. ۲۶ ساله بود که بر زندگیاش نقطهی پایان گذاشت. گویا همین سهشنبه یا چهارشنبه جان خود را گرفته و پنجشنبه دفناش کردهاند. از یکی از دوستان طلبه که رفته آمریکا رفته و دکتری فلسفهی ذهن گرفته و حالا برگشته ایران و استخداماش نمیکنند، شنیدم. به شوخی به او گفتم لطفا تو دیگر خودکشی نکن و بگذار به قول نیچه، طبیعت ذره-ذره بکند کار خویش («خودکشیِ اندک-اندک آدمیان، زندگی نام گرفته است»).
🔹طلبه و خودکشی؟ دانشجو و خودکشی شنیده بودیم اما طلبه و خودکشی؟ این به ذهنام میآید. گویا برخی اساتید حوزویاش گفته بودهاند که بگویید سکته کرده و نگویید خودکشی است!
🔹احسان را دو سالی بود میشناختم. شاگرد مرحوم آقای فضائلی در مدرسهی علمیهی امام حسن مجتبی در مشهد بود، و همین اسباب آشنایی شد. آقای فضائلی روحانی افتاده، منتقد و نواندیش مشهدی بود که در همین مدرسه تدریس میکرد و چند ماه پیش فوت کرد. برای احسان، مرحوم فضائلی حکم یک پدر را داشت. این را بارها به بسیاری، از جمله خود من، گفته بود. کاملا مشخص بود که بعد از فوت آقای فضائلی فرو ریخته.
🔹با احسان روی تلگرام هر از چند گاهی گپ و گفتی میزدم. گاهی دلمویه مینوشت، گاهی صدایش را ضبط میکرد و میفرستاد و گاهی حتی به نوعی با هم مباحثه میکردیم. کلاسهای معرفتشناسی آقای طالقانی هم میرفت. قرار بود فایلهای صوتی این کلاسها را برای من بفرستد و یک بار هم به او اخیرا این را یادآوری کردم.
🔹احسان به نظر بااستعداد میرسید و پرمطالعه، و تنها به علوم مرسوم حوزوی، که از آنها به ویژه از فقه دل خوشی نداشت، بسنده نمیکرد. تاریخ و ادبیات و فلسفه میخواند و دوستان غیر حوزوی متفاوتی داشت.
🔹مشخص بود که (دیگر) باورهای مرسوم یک طلبه را ندارد، شکاک (شده) بود و یا دستکم دگراندیش. اما این چیز عجیبی نبود. از این طلبهها چندان کم نیستند و مادامی که برانگیزانه و علنی چیزی ننویسند و کاری نکنند معمولا تحمل میشوند، مگر اینکه علنا سیاسی شده باشند و احسان به نظر نمیرسید که دستکم به طور علنی سیاسی شده باشد.
🔹این هم یکی از آخرین پستهای نوشتاری او در کانال تلگرامی است (اگر دل خوشی دارید به رعایت آداب نیمفاصله و سجاوندی هم در این نوشته دقت کنید): «داشتم فکر میکردم که دنیا در مدت زمانی کوتاه، شروع کرد به از من گرفتن، گرفتن همهچیز؛ گرفتن سرمایه، گرفتن آدمهای مهم زندگیم، گرفتن دستاوردهای باارزش...
و شاید این روند باز هم ادامه پیدا کند، مثلا با گرفتن ذره ذره سلامتی...
از دنیا چه توقعی داریم؟ در پس زندگی چه معنایی میبینیم؟
دنیا زمانی به ما میبخشد: همان سرمایه و دوست و زندگی و دستاورد.
مدتی بعد پس میگیرد. چرا؟ نمیدانم...
از فعل و انفعالات شیمیایی ذهن یک آدم از میلیاردها آدمِ سیاره زمین، کهکشان راه شیری...»
🔹حالا که او خودکشی کرده راحت میتوان پس از وقوع حادثه با چشم دانای کلّ، این نوشتهها را غزل خداحافظی تعبیر کرد. اما آیا نه اینکه چنین نوشتههایی بارها و بارها شاید هر روزه نوشته میشوند؟ شاید هیچ گاه ندانیم او چرا جاناش را گرفت.
🔹مدتها است که به سویهی روشن خودکشی فکر میکنم. مگرخودکشی سویهی روشن هم دارد؟ به نظرم دارد. آن سویهی روشن این است که هر بلایی سرت بیاید و هییییچ راهی هم نباشد، خودکشی هست. فکر خودکشی فکر به واپسین کورسوی امید است. به تعبیر دیگر، فکر نومیدانهی خودکشی، به شکلی متناقضنما، هنوز تهنشین امید در خود دارد.
🔹به نظرم میرسد اما که هيچانگار اصیل خود را نمیکشد. آن کس که خودش را میکشد هیچانگار نیست بلکه هنوز از امیدواران است، سراسر معناباخته نیست و یا دستکم هیچ انگار اصیل نیست. هیچانگار اصیل حتی به رهاییبخشی خودکشی هم باور ندارد. آخرین کورسوی امید را هم پوچ میانگارد. هیچانگار اصیل بدبینتر از این حرفها است که فریب امید خودکشی را بخورد. هیچانگار اصیل میشود مثلِ شوپنهاور. مینشيند گوشهیِ خانه و همهچيز را انکار میکند امّا زنده میماند، زیرا میداند که هیییچ راه گریزی نیست، نه حتی با خودکشی: لا یمکن الفرار من حکومته! «شاید از هیچ سو جواب نیاید» ـــ نه حتی از سوی خودکشی.
🔹ما محکوم به زندگی هستیم. کلیشه شد؟ بر من ببخشایید. خداحافظ احسان. سلام ما را به آقای فضائلی برسان. به دختر یک سالهات فکر میکنم که بی پدر شد.
@namehayehawzavi
پژوهشکده فلسفه و کلام
⚡️برای «احسان افشار» طلبهی مشهدی که خود را کشت ✔️بخشی از یادداشت یاسر میردامادی در صفحه فیسبوک🔻
در سوگ احسان افشار، طلبه کوشا و بسیاد اهل کتاب و مطالعه، مرحوم احسان افشار که دیروز در ۲۷ سالگی خودکشی کرد
زهرا سیمایی فراز
شنیدن خبر خودکشی یک طلبه مشهدی تلخ است؛ تلختر آنکه این خودکشی در شرایط سخت اقتصادی پساتحریمی روی میدهد. این بدین معناست که آن طلبه حتی پیش از خودکشی، در سالهای آغازین جوانی نیز روزهای سختی را سپری میکرده است؛ چون عموم مردم ایران در شرایط ظالمانه پساتحریمی چنین اند. تلختر آن است که بدانیم او طلبه ای معمولی و بسنده به مطالعاتی درون حوزوی نبوده است؛ مطالعاتی گسترده و آهسته و پیوسته در ادبیات، تاریخ، فلسفه و... نیز داشته است. خودکشی یا فرار چنین مغزهایی از حوزه علمیه حادثه ساده ای نیست و تبعاتی فراگیر دارد. تلختر آنکه بدانیم او دخترکی یکساله نیز داشته است و آن کودک نیز دیگر از داشتن چنین پدر فکور و تلاشگری محروم مانده است. تلختر آنکه بدانیم بسیاری در حوزه ها در نیافته اند تقویت ایمان طلاب نیاز به نوسازی بنیادهای عقلانیت کلاسیک آنان دارد و دیگر با قیل و قالهای مدرسی کهن نمیتوان پاسخگوی پرسشهای جدید اینگونه طلاب نوجو و پرسشگر بود. و تلختر از همه آنکه بر خلاف همه جای جهان، انسانی و آن هم چه انسانی از سر درد و دشواری و رنج و شکایت خودکشی میکند و خبرش شنیده و حتی گفته نمیشود.
سید علی طالقانی که وی را می شناخته , نوشت:
با سلام و تحیت،
دختر او بیش از یک سال دارد و خودش هم علایق گسترده داشت نه "مطالعات گسترده". روشن است که نویسندهی متن فوق اطلاعات دقیقی ندارد.
متاسفانه بر خلاف میل و حتی اصرار خانوادهاش، برخی جوانان مطالبی آشفته در فضای مجازی پراکندند و تنها مایهی ناخرسندی بازماندگان او شدند.
داستان او داستان بلندیست که نه میتوان در واتساپ گفت و نه حتی برای کسی.
اجمالا آغاز آشناییام با او از درسهای معرفتشناسی من در مجمع عالی مشهد بود. حضوری فعال و هوشمندانه و پرسشگرانه داشت و پس از کلاس هم مرا همراهی میکرد. تیپاش اصلا شباهتی به طلاب نداشت و با گفتن اینکه "طلبه هستم" غافلگیرم کرد. البته به درسهای حوزوی علاقهای نداشت و بعد از چند سال هنوز سطح یک را نگرفته بود.
بعدا پدرش را شناختم و با من مانوس شد و از مشکلات خود گفت و گفت که چگونه به پوچی رسیده است.
من او را یکی از قربانیان عوالم روشنفکری در این مُلک میدانم.
یکی از بهترین یارانی که توانست او را از برخی مهالک برهاند مرحوم فضائلی بود که احسان سخت به او دلبسته بود و از زمانی که فضائلی عزیز به بیماری سرطان مبتلا شد، سخت فروشکست و با مرگ او دیگر قد راست نکرد.
پژوهشکده فلسفه و کلام
⚡️برای «احسان افشار» طلبهی مشهدی که خود را کشت ✔️بخشی از یادداشت یاسر میردامادی در صفحه فیسبوک🔻
✔️درد بیمعنایی طلبه و دانشجو ندارد🔻
🔸مهراب صادقنیا
🔹سال نخست دانشجویی پسرم، هفت مورد اقدام به خودکشی در دانشگاه آنها اعلام شد که برخی از آنها متأسفانه به مرگ انجامید. مثل هر پدری نگران شدم، شال و کلاه کردم و به دانشگاهشان رفتم. نمایندهی رهبری در آن دانشگاه از دانشجویان قدیمی من بود؛ مردی نیکنفس و پر تکاپو. من را به دفترش دعوت کرد و دلیل حضورم در دانشگاه را پرسید. وقتی ماجرا را گفتم، سری به تأسف تکان داد و گفت: "بله! شوربختانه مواردی گزارش شده است و ما برای چارهجویی بنا داریم از برخی طلبهها بخواهیم که به دانشگاه ما بیایند و با دانشجویان ارتباط بیشتری بگیرند. خیلی متوجّه نشدم چه رابطهای بین طلبهها و بازدارندگی از خودکشی هست؛ احتمالاً ایشان فکر میکردند خودکشی یک پدیدهی دانشجویی است.
🔹دیروز شنیدم که " احسان افشارکاظمی"، طلبهی مشهدی خوشفکر، پر مطالعه، و اهل فلسفه و ادبیات و البته کمی منتقد، جان خودش را گرفته است. احسان در یکی از یادداشتهای آخرش نوشته است: " از دنیا چه توقّعی داریم؟ در پس آن چه معنایی میبینیم؟" حالا که او نماندن را برگزیده است، این یادداشت را جوری دیگر میتوان فهمید. یادداشت احسان من را یاد دهها و صدها طلبه و دانشجویی میاندازد که همواره از من و خودشان میپرسند: " زندگی چه معنایی دارد؟"
🔹از شمار کسانی که پس از طرح این سؤال، کاری را انجام میدهند که احسان انجام داد بیخبرم شاید هم آماری محرمانه و سرّی مگو است؛ ولی این سؤال و فراوانی پرسشکنندگانش نگرانکننده است. طلبه، دانشجو و غیر آنها هم نمیشناسد، نرخ آدمهایی که فکر میکنند زندگیشان از معنا تهی است، زیاد شده است. آدمهایی که فکر میکنند هیچ رشتهای، هرچند باریک، آنان را به زندگی پیوند نمیدهد.
🔹معنای زندگی، یعنی همان رشتههای باریکی که ما را به بودن پیوند میدهند، امور ثابت و همهگانیای نیستند. هر کس در هر لحظه به چیزی دلخوش است و زندگیاش معنا میگیرد. دقیقاً مثل بازی شطرنج. پرسش از بهترین حرکت در این بازی منطقی نیست، چون بهترین حرکت در هر لحظه متفاوت از لحظهی دیگر است. تلاش برای معرفی یک چیز به مثابه معنای زندگی برای همهی افراد در همهی حالتها تلاش ناموفّقی است.
۹۷/۵/۲۶
@sadeghniamehrab
@namehayehawzavi
شمس سید کاظم:
حجت الاسلام والمسلمین #احمدواعظی:
آینده #قم را روشن تر از #نجف می بینم
در حال حاضر هیچ حوزه ای به اندازه #حوزه_علمیه امروز قم برخوردار از میدان یافتن سلیقه های مختلف علمی و به لحاظ تنوع اشتغال علمی نیست
• دست کم راجع به قم نمی توانیم بگوییم با “مکتب قم” روبه رو هستیم چرا که در این مکتب خروجی های خاصی با یک ویژگی های علمی، سلوکی، نگرشی و بینشی پرورش پیدا نمی کند،
• حوزه قم یک کارخانه ای نیست که قالب بزند.
• در حال حاضر هیچ حوزه ای به اندازه حوزه علمیه امروز قم برخوردار از میدان یافتن سلیقه های مختلف علمی و به لحاظ تنوع اشتغال علمی نیست.
• آنچه نجف را برجسته می کند فقاهت و دانش های پیرامونی فقاهت است، اما علاوه بر فقه و اصول، تکثر در قم خیلی محسوس است از بحث های تطبیقی با فلسفه غرب گرفته تا بحث های حضور مطالعاتی که مربوط به حوزه علوم انسانی می شود.
• آینده قم را روشن تر از نجف می بینم، شرایط حوزه علمیه قم را به شرط ها و شروط ها، خوب می دانم؛ آسیب هایی را در قم می بینم و یک زنگ خطرهایی است که اگر این زنگ خطرها درمان یا مهار نشوند، ممکن است در آینده آسیب هایی ببینیم.
• شک دارم که نجف بتواند ظرفیت علمی که در حال حاضر دارد، میراث گذشته است را به آسانی بازتولید کند. در حالی که طلاب ایرانی در حیات علمی نجف نقشی حیاتی داشته اند، ولی مهاجرت طلاب ایرانی به نجف بسیار کم شده است.
• وجه تبلیغی در حوزه علمیه قم کاملاً فرهنگ سازی شده و طلاب و فضلایی که در قم مشغول امر تحصیل علوم دینی هستند به عنوان یک رسالت و یک وظیفه مستمر همه ساله در امر تبلیغ مشارکت دارند.
• بدنه کمی و کیفی علمی که در قم ذخیره شده واقعا بحر الذخار است
• در این حال حوزه امروز قم بسیار پر هَمّ و غم است این در حالی است که حوزه نجف یا لبنان هنوز حالت بساطت خود را حفظ کردند.
• تا قبل از انقلاب حوزه های داخل کشور، فقط ایرانی بود ولی در حال حاضر به شدت و در حجم چند ده هزار نفر، پذیرای طلاب غیر ایرانی است.
• سیستم آموزشی حوزه قم به اصطلاح مدیریت شده و حالت آزاد ندارد مثلا به این صورت نیست که طلاب در درس ها آزادانه شرکت کنند، معمولا تحت برنامه هستند.
• در کنار مدرن، تکثر و سیاسی شدن، از منظر حفظ سنت های طلبگی، معنویت، اخلاق و عمق علمی آسیب هایی به قم وارد شده است.
متن کامل گفت و گوی تفصیلی شفقنا با حجت الاسلام والمسلمین احمد واعظی رییس دفتر تبلیغات اسلامی قم در #پایگاه_اطلاع_رسانی_کتاب_ناب 👇
http://yon.ir/0IEzh
@ketabenaab
⚡️تفکیکی ها ناقدین را به داشتن مشکلات اخلاقی، دینی، علمی و معرفتی متهم میکنند
✔️سیدحسن اسلامی در نشست اندیشهورزی مباحثات🔻
🔹بنده مکتب تفکیک را جریانی اسلامی میدانم و به همهی اصحاب آن احترام میگذارم و آنها را نیز همردهی با سایر جریانات اسلامی، دینی و فکری ـ و نه برتر از آنها ـ میدانم و این حق را دارد که عقاید خود را نشر دهد و دیگران هم حق دارند آن را نقد کنند. در طول تاریخ میتوان روایتهای مختلفی از تفکیک شناسایی کرد. منظور بنده از مکتب تفکیک، جریانی است که به صراحت به وسیلهی استاد حکیمی ارائه شده و صورتبندی خاصی را هم از تفکیک بیان کردهاند. اولین کسی هم که در دوران معاصر تعبیر تفکیک را بهکار برده، آقای حکیمی هستند و اولین مقاله و کتاب را نوشتند و اولین کسی هم بودند که تعبیر «عقل خودبنیاد دینی» را بهکار بردند و در رابطه با آن، مقاله نوشتند. لذا بنده درصدد نقد و بررسی این جریان هستم؛ و نه مکاتب مشابه.
🔹باید توجه کرد که ما بهعنوان انسان، فهم محدودی از واقعیت داریم و اینگونه نخواهد شد که فهم نامحدودی از عالم داشته باشیم و خدا نخواهیم شد. آیات قرآن نیز محدودیت دانش انسانی را تأیید میکند. لذا فهم ما از هر چیزی از جمله از دین، محدود و مبتنی بر دانشی است که متخصص و یا دانشجوی آن هستیم و فارغ از زمان و مکان نخواهیم شد. فارغ شدنِ هر چه بیشتر از این محدودیتها، در گروی مورد نقد قرار گرفتن است و ادعای تفکیکیان مبنی بر این که ما خلوص معارفیِ کامل داریم را بنده مورد نقد قرار دادهام.
🔹متأسفانه بنده در طول این مدت با بیاخلاقیهای مختلفی مواجه بودم؛ چرا که یکی از سکههای رایج میان تفکیکیها حمله به مخالفان و ناقدان خود در سطوح مختلف فیزیکی (حمله و تمسخر فیزیکِ بدن و ظاهر ناقد و مخالف)، دانشی (حمله به سطح دانش او) و اخلاقی (حمله به منش اخلاقی و انگیزههای احیاناً فردی ناقد) است؛ درواقع ناقد را به داشتن مشکلات اخلاقی، دینی، علمی و معرفتی متهم میکنند. حتی آقای حکیمی به صراحت در مقدمهی متأله قرآنی در صفحهی ۶۹ میگوید: «هر کسی با ما مخالفت کند و ما را نقد کند، خواهناخواه در خط سیاست بنیامیه و بنیعباس حرکت میکند»!
🔹بنده مصاحبهای با عنوان «مکتب تفکیک؛ سلطهی چپ» دارم که در کتابم نیز آمده است و در آن گفتهام که کتاب الحیات، نمونهی عالی سلطهی تفکر چپ در ایران است که البته مورد نقد برخی قرار گرفت و به بنده گفتند که تو این مکتب را به سوسیالیستیبودن متهم کردهای؛ در حالیکه بنده اصلاً چنین چیزی نگفتهام و حتی تعبیر سوسیالیست را هم بهکار نبردهام؛ بلکه بنده گفتهام کتاب الحیات در زمانهای نوشته شده که تفکر چپ مارکسیستی، تفکر ارزشمندی محسوب میشده است.
🔹در یکی از مقالههایم نوشتهام که مکتب تفکیک، در واقع التزامی به حدیث ندارد؛ چراکه به حدیثی مانند «شر امتی الاغنیا» از پیامبر استناد میکند؛ در حالیکه این حدیث در هیچیک از کتب روایی معتبر ما وجود ندارد و آن را به کتابِ غیررواییِ قرن دوزادهمی جامعالسعادات که نراقی نوشته است، مستند کرده و ارجاع میدهند؛ در حالیکه حتی در این کتاب نیز این حدیث، بهعنوان حدیث معتبر معرفی نشده و با عبارت «روی عنه» آورده شده است. مصحح این کتاب، مرحوم مظفر ـ استاد مسلم فقه و اصول ـ در مقدمهی آن میگوید اشکال این کتاب وجود احادیث جعلی است. لذا به نظرم نمیتوان با همین یک جملهی عربیِ حدیثگونه، منظومهی اقتصادی ساخت.
@namehayehawzavi
http://mobahesat.ir/16555
✅نقش و جایگاه مکتب تفکیک در روزگار ما
به دنبال نقد استادسبحانی به شیوه منتقدان مکتب تفکیک، درباب نقش وکاربرد اندیشههای این مکتب درامروز وفردای ما پرسش شد. این پرسش وپاسخ را عینا میآوریم:
سوال:
با سلام خدمت اساتید محترم. سوالی
داشتم که اگر ممکن باشد برای اساتیدی که با مکتب تفکیک آشنا هستند پاسخ دهند.
ضرورت پرداختن به آثار میرزا مهدی اصفهانی (ره) در عصر حاضر چست؟ به عبارت دیگر پیامی که برای جامعه علمی و زندگی عملی ما دارد چه می تواند باشد؟
باسپاس از اساتیدی که پاسخ می دهند.
پاسخ:
سلام خدا بر شما
این پرسش بسیار با اهمیت است و باید به طور مبسوط بدان پرداخت. اما اجمالا عرض می کنم:
پاسخ در فایل پیوست ملاحظه کنید.
@philtheo
#سبحانی_محمد_تقی|#پژوهشکده_فلسفه_وکلام
4_6030653555583484879.pdf
375.2K
پاسخ استاد سبحانی به سوالات کاربران اینترنتی
✔️پله برقی و مسئله شر🔻
🔸نویسنده: م.ی
🔹از همان روزهایی که طلبه جامعه الزهرا شدم که نه... پیش تر از آن... از نخستین روزهایی که دانش آموز دبیرستان وابسته به جامعه الزهرا شدم و کم کم متوجه امکانات آنجا و تفاوتهایش با دیگر مدارس شدم(1) تا اتمام سطح 2 همواره از حضور در آن فضا و برخوردار بودن از آن امکانات عذاب وجدان داشتم. امروز هم که بعد از پنج سال دوباره سری به این مجموعه زدم باز همان حس بد سراغم آمد.
🔹کتابخانه اینجا به قدری ایده آل است که آن عذاب وجدان مانع نمی شود به خودم بد و بیراه نگویم که چرا این مدت خودم را اذیت میکردم و اینجا نمی آمدم! از سیستم برق کشی و روشنایی مطلوبش بگیر تا میز و صندلی های همواره آبادش و زمین بزرگی که کمک کرده است تمام سالن مطالعه و قفسه کتابها و کمد وسایل و حتی سرویس بهداشتی در یک طبقه باشند تا مثل خیلی از کتابخانه های دیگر لازم نباشد برای هر بار رفتن به سالن کتابها و برگشتن به سالن مطالعه و آن وسطها هم سری به سرویس بهداشتی زدن نفرین پله ها را به جان بخری(2).
🔹خنکای اینجا در تابستان و سیستم تهویه واقعا مطبوعش کافی است تا در عین آسایش و راحتی ای که به من می دهد، نگذارد یک نفس راحت بکشم و نتوانم این سوالهای صدا بلند را از سرم بیرون کنم که "چرا؟!... حاضران در این مجموعه بنا به کدام نسبت خویشاوندی با کائنات مجازند در این سطح از تفاوت تنفس کنند؟!... آیا واقعا نمی شود قدری، فقط قدری از هزینه هایی که اینجا می شود به موارد مصرف ضروری تر تزریق شود؟...
🔹این سطح رفاه و آسایش در کل مجموعه جامعه الزهرا، و به طور کلی در حوزه های علمیه، از رفاه فیزیکی و مادی گرفته تا تسهیلات در نظر گرفته شده برای استفاده از فرصت های آموزشی، اشتغال و حتی تفریحی برای طلبه ها، البته به طور خاص در قم، هیچ تاثیری بر معرفت شناسی و منطق فهم آنها ندارد؟! آن فضای ایزوله فکری در کنار این خدمات رفاهی چه بر سر نگاه طلبه به اجتماع و مردم دیگر و ارتباطش با آنها می آورد؟! آیا نمی توان رد پایی از آن حتی در جهان بینی طلبه ها پیدا کرد؟! آیا ناخودآگاه نوعی از حس تبختر و استعلا نسبت به دیگران را برای طلبه ها به ارمغان نمی آورد؟!
🔹آیا چنین طلبه ای در رسالتش برای التیام درد و رنج مردم و آشتی دادن آنها با خدا موفق است؟! آیا اصلا درکی از محرومیت و یکی بودن با مردم مناطق محرومی که ماههای محرم و صفر و رمضان مبلّغ آن مناطق می شود دارد؟! می تواند داشته باشد؟! معلوم است وقتی هر روز صبح با سرویس به محل دَرسَت بیایی، خودت را با پله برقی به کلاس برسانی، زیر باد خنک یا در گرمای دلنشین اسپلیت کلاس بنشینی، ساعت 12 که کلاسهایت تمام می شود بروی باشگاهی، استخری، و بعد هم ساعت 2 با سرویس به خانه برگردی عدمی بودن شر در جانت می نشیند و مشکلی با این چنین دیدن دنیا نداری ..."(3)
🔹من در این نوشته فقط کتابخانه جامعه الزهرا را توصیف کردم، از آن باب که مشت نمونه خروار است. وگرنه اگر بخواهم از ساخت و سازهای همواره بی پایان این مجموعه بگویم(4)، از سیری ناپذیری این چاه وِیلی که هر چقدر پول در آن میریزند باز هزینه هایش تمامی ندارد، گرچه عمق فاجعه روشن تر می شود، ولی نه این نوشته به پایان می رسد و نه از آن مهمتر وقت من یاری میکند. چون زودتر باید کارم را انجام بدم که با سرویس ساعت 12 به خانه برگردم!!
🔸پی نوشت ها:
🔹1. سال 85 در مدرسه هدی ویدئو پروژکتور داشتیم! چیزی که سالها بعد در مدرسه های دیگر رواج پیدا کرد.
🔹2. شاید بخندید و بگویید آپشن بی اهمیتی است این اندازه سهولت دسترسی پذیری! ولی واقعا بی اهمیت نیست، وقتی آن را با کتابخانه های فکسّنی بسیاری از دانشگاه هایمان مقایسه کنید.
🔹3. قطعا در این نوشته حواسم به طلبه هایی که در نداری و فقر زندگی می کنند و در تامین هزینه های اولیه زندگی خود و خانواده شان مانده اند هست. غرضم به هیچ وجه این نبود که بگویم "طلبه ها، همگی" در رفاه زندگی میکنند. اولا وضعیت این دست طلبه های نازنینی که با مشکلات اقتصادی دست و پنجه نرم میکنند روضه جداگانه ای است که خودشان قربانیان سیستم ناسالم حوزه هستند. ثانیا روی انتقادی این نوشته با روحانی های برج عاج نشینی است که تصمیم گیرندگان، سیاست گذاران و سیستم سازان حوزه هستند، نه همه طلبه ها.
🔹4. از سال 1384 تا 1392 هر روز (غیر از تابستانها) به جامعه الزهرا می آمدم. در تمام آن سالها، بی وقفه، و حتی امروز، که بعد از 5 سال به اینجا آمده ام، بنّایی و ساخت و ساز ساختمان های جدید و بزرگ همواره برپا بوده است.
@namehayehawzavi
🔵 پرسشهای بیجواب.
✍ مهراب صادقنیا
✅ این سالها مجموعههای مختلفی با هدف "پاسخ به سؤالهای دینی" راهاندازی شده است. از مراکز وابسته به حوزهی علمیّه و دفتر و سازمان تبلیغات اسلامی بگیرید تا صدا و سیما و اوقاف و نهادهای رهبری در دانشگاهها. همه این مجموعهها تلاش میکنند تا پرسشهای مذهبی و گاه غیرمذهبی مردم را پاسخ دهند.
✅ از میزان کامیابی این تلاشها بیخبرم؛ ولی شواهد نشان میدهد که این سازمانها موفقیّت چشمگیری نداشتهاند؛ بویژه وقتی دستآوردهای آنها را با هزینههایشان میسنجیم و البته میبینیم پرسشها همچنان باقیست. به گمان من این ناکامی را نباید به ناتوانی علمی افراد درگیر در این مجموعهها نسبت داد؛ زیرا ماجرا چیز دیگری است.
✅ واقعیّت آن است که ماهیّت پرسشهای امروزِ جامعه، نسبت به گذشته بسیار متفاوت شده است. آنچه مردمِ امروز به دنبال آنند "راه حلّ" است و نه "دانستن". به این معنا که مردم کمتر "سؤال" دارند و بیشتر "مسأله". آنها کمتر به دنبال دانستن گزارهها هستند و بیشتر میخواهند مشکلاتشان را چاره کنند.
✅ از این نظرگاه، علمِ کلام، در منطق سنّتیاش پاسخگو نیست و روحانیهای به صِرف دانستن تفسیر و فقه و کلام نمیتوانند مطالبههای معطوف به دینداری مردم را پاسخ دهند. روحانیهای پاسخدهنده به مهارتهایی نیاز دارند که دستِکم، به آنها این توانمندی را بدهد که به مردم بیاموزند چگونه میتوان در بافتِ فعلی جامعه دیندار بود. مردم میدانند که خدایی هست، میدانند دستور خدا را نباید زمین انداخت، میدانند دستور خدا فیالجمله در همین منابع و رسالههای عملیّه نهفته است؛ ولی مشکل مردم این است که چگونه میتوان در شرایط فعلی به این دانستهها تن داد.
۹۷/۵/۲۸
@sadeghniamehrab
آیت الله مکارم شیرازی با صدور پیامی از وقایع اخیر در مدرسه فیضیه به شدت انتقاد کرد.
به گزارش "پایگاه اطلاع رسانی کتاب ناب" به نقل ازشفقنا،متن پیام این مرجع تقلید به شرح زیر است:
حادثهاى که در مدرسه فیضیه کانون حوزه علمیه در چند روز پیش رخ داد به تمام معنا یک فاجعه بود.
متأسفانه جمعى از طلاب و اساتید محترم را به آنجا دعوت کرده بودند، تا دربارۀ مسائل اقتصادى مردم صحبت کنند، سپس ورق برگشت، گویندهاى را که هیچ اطلاعى از وضع حوزههاى علمیۀ شیعه نداشت، دعوت کرده و بدترین اهانتها را به حوزه علمیه و مراجع شیعه کرد و پلاکاردى را در دست گرفتند که رئیس جمهور محترم را تهدید به مرگ مىکرد و اعتراف ضمنى به مطالب دیگرى داشت.
آیا صحیح است در کانون حوزه علمیه اینگونه سخنان گفته شود؟
حوزه علمیهاى که محل پرورش امام، بنیانگذار انقلاب اسلامى و رهبر انقلاب بوده است،
حوزه علمیهاى که بیشترین شهیدان را نسبت به سایر مردم تقدیم انقلاب نموده،
حوزه علمیهاى که در سال دهها هزار نفر براى تبلیغ به اقصى نقاط در داخل یا خارج کشور براى دفاع از اسلام و مذهب اهلبیت(علیهم السلام) مىفرستد،
حوزه علمیهاى که در سال صدها کتاب برگزیده درباره علوم اسلامى و مسائل مورد نیاز مردم و مسائل اقتصادى و سیاسى مىنویسد و منتشر مىکند،
حوزه علمیهاى که مراجع آن هزاران مدرسه، مسجد، خانه عالم و مراکز خیریه در نقاط محروم کشور ساختهاند،
مسئولین محترم حوزه علمیه باید روشن سازند که این برنامه زیانبار با اجازه چه کسى صورت گرفته و مسئولین محترم سپاه نیز روشن سازند، آیا با اجازه آنها گروهى از سپاهیان در این برنامه شرکت داشتهاند؟!
به هر حال، در شرایط حساسى که در آن قرار داریم، تضعیف حوزه علمیه و مرجعیت و تهدید رئیس جمهور بر اساس چه ضابطهاى بوده؟ آیا همه اینها آب به آسیاب دشمن ریختن نیست؟! اگر گروهى از طلاب و اساتید مىخواستند نسبت به برنامههاى اقتصادى انتقاد کنند، مانعى نداشت که با بیان منطقى سخنان خود را بازگو کنند و راهکار برونرفت نشان دهند، چه کسانى دستور داشتند افتخارات شیعه را به این آسانى زیر سؤال ببرند و دشمن را که گفته تا مرجعیت و عاشورا در میان شیعیان وجود دارد، نفوذ در انقلاب اسلامى ممکن نیست، خوشحال کنند؟
خداوند همه ما را به راه راست هدایت فرماید.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته