چرا یک نرم افزار کتابخانه ای آنلاین متحد میان کتابخانه ها و مراکز محتوا دار وجود ندارد
چگونه یک کشوری در دنیای امروز می تواند ادعای ترقی و تحولداشته باشد، در حالی که در بین این همه کتابخانه اش، کتابخانه های قدیم و جدید، کتابخانه های مجلس و دانشگاه و ملی و غیره و غیره، یک سیتستم متحد آنلاین برای ارائه ندارد؟ یک سرمایه محدد که با جان کندن فراهم آمده، با وقف هزاران فرد در طول سالیان برآمده، امروز هر کدام در گوشه ای خاک می خورد، بدون آن که دیگری بداند فلان کتاب در کجاست و چگونه می توان آن را بدست آورد. البته ادعا زیاد است، نرم افزارهای مدعی هم کم نیستند، اما امروز اگر شما همزمان بخواهید، به صورت آنلاین دارایی این همه کتابخانه را ببینید و کتاب دلخواه خود را بدست آورید، چه خواهدید کرد. یک نمونه نرم افزار آفلاین برای این کار مانند lib.ir هست که آفلاین است و محدود که هر چند ماه یا چند سالی، فهرستی از کتابخانه ای می گیرد و نمایش مختصری از آن می دهد. اما این که مثلا، دهها کتابخانه دانشگاه تهران، نزدیک به یک میلیون جلد کتاب دارد، یا دایره المعارف بزرگ اسلامی که بیش از این دارد، یا کتابخانه آستانه قدس که همه بله همه سرمایه اش از پول وقف و نذر است، چطور به صورت متحد یک برنامه مشترک ندارند؟ کتابخانه مرعشی که صدها هزار جلد کتاب چاپی و دهها هزار خطی دارد، چطور تحت یک برنامه قابل سرچ نیست. اصلا محتوا پیش کش، یک برنامه ای که بتواند دارایی همه کتابخانه های بزرگ را در حد دیتای مختصر و فهرستی یک جا ارائه دهد وجود ندارد. جالب است که این کار حتی بین کتابخانه های دانشگاه های دولتی هم نیست، چه رسد به این که با کتابخانه های دانشگاه آزاد یا بقیه مراکز آموزش عالی همراه باشد، یا همه پایان نامه ها را هم یک جا در بر داشته باشد. بزرگ ترین مرکز پایان نامه ای کشور، فقط اندکی بیش از 400 هزار پایان نامه دارد. در حالی است که شمار پایان نامه ها باید تا چندین برابر و به نظرم قریب به سه میلیون باشد. اما ما یک نرم افزاری که بتواند همه اینها را در کنار کتابها ارائه دهد نداریم. بارها نوشته ام، نورمگز تنها امید در باره مقالات است، اما آن نیز برنامه کاملی نیست و باید در کنار همه کتابها در یک برنامه متحد باشد. ضعف مدیریت ما، در کنار ضعف برنامه نویسی، آن هم در غیاب صدها هزار دانشجوی زبده و مشکل رفتنشان از کشور، و عدم حمایت از باقی مانده، مشکل اصلی ماست. مشکل تر از این مشکل، ذهن های بسته، دست های خالی از پول در این امور، و خرج نکردن مقدار پول در دسترس است که کسی دلش نمی آید خرج کند. تغییر مدیریت ها و نابودی برنامه ها با آمدن مدیر جدید، مشکل دیگر ماست، و این به معنای نداشتن استراتژی معین در این زمینه است. در یک کلمه، بی عرضگی ما مهم ترین عامل است، این که کسی پس یک مدیر کتابخانه بر نمی آید که در تابستان دو ماه کامل تعطیل کند، و کسی نتواند به او اعتراض کند. بدتر این که در سایر ایام سال هم در حکم تعطیل باشد، و بعد هم من کاربر جرات نکنم اسمش را اینجا بیاورم چون اگر بیاورم همان یک نسخه خطی را هم که سالانه می توانم بگیرم، نخواهم توانست. یادم رفت بگویم، مشکل مدیریت مهندس های کشور بر همه امور است که کمتر عقل کتاب دارند، و مشکل این است که باقی مانده مدیران هم، یا عقل کتاب و نشر و برنامه و نرم افزار ندارند یا اگر دارند، آن قدر در فکر محدودیت ها و خودسانسوری ها و ممنوعیت ها و محرومیت ها هستند که بیشتر فکر نداشتنها را می کنند تا داشتنها را. [مثل این که قدری تند رفتم. ببخشید]
@jafarian1964
🔵 شوخی شهروندی دوگانه
✍ مهراب صادقنیا
✅ «شهروندی دوگانه» اصطلاحی است که پیتر برگر برای توضیح روش دینپژوهی خود از آن استفاده کرده است؛ در نظر او ممکن است کسی هم به کار الهیات بپردازد و چون یک الاهیدان از دین سخن بگوید و هم خود را از شمار محققان و دینپژوهان بداند. به این معنی که میتواند همزمان، هم به یافتههای تجربی تکیه کند و هم به دادههای وحیانی.
✅ شمار زیادی از فراگیران علوم دینی یا اصطلاحاً طلبهها، مستند به این روش( اگر چه ناخودآگاه) شهروند دوگانه شدهاند. هم شهروند معارف وحیانی هستند و هم در بندِ یافتههای غیر وحیانی. آنان تلاش دارند که بگویند میتوان همزمان هم دادههای وحیانی را حرمت داشت و هم از یافتههای تجربی، فلسفی، و یا عقلانی در معنای مدرنش سخن گفت.
✅ از این شوخی و شدنی یا ناشدنی بودنش که بگذریم؛ شهروندی دوگانه بد دردی است. همواره دلم به حال کسانی که میان سنّت و مدرنیته، علم(تجربی) و وحی در رفت و آمدند میسوزد. چه کار سختی دارند آنان که از تفسیر علمی متون مقدس دفاع میکنند، ولی همواره به علوم تجربی و نظریهپردازان این علوم بدگمانند. یا آنان که فکر میکنند میتوان دین را به قرارگاه عقل(مدرن) ولی همواره به ناسازگاریاش با دین بدگمانند.
۹۷/۵/۱۶
@sadeghniamehrab
وی در ادامه به پیامدهای این جریان اشاره کرد و گفت: تمدن اسلامی که ما میشناسیم و وارث آن هستیم، چند پایه دارد. یک پایهاش قرآن و وحی است؛ یک پایهاش تفسیری است که فلاسفه و متکلمان از وحی ارائه کردهاند؛ یک پایهاش هم کاری است که عرفا در خصوص این سنت وحیانی انجام دادهاند. در واقع ما وارث وحیی هستیم که از طریق فقها، عرفا و فلاسفه تفسیر شده است. هرکدام از این سه رویکرد، نقاط قوت و ضعف دارند. بنده معتقدم هر جریانی بخواهد یکی از این سه پایه را حذف کند و کنار بگذارد، یکی از پایههای تمدن اسلامی را کنار گذاشته است.
اسلامی هشدار داد: اگر پروژه مکتب تفکیک به سرانجام برسد و موفق شود که نمیشود، اسلام و تشیعی عرضه خواهد شد که در آن نه عرفان است و نه فلسفه. یعنی یک نوع تفکر شبیه به وهابیت ترویج میشود؛ یک نوع ظاهرگرایی، صورتگرایی و اخباریگری که بدتر از اخباریگری سنتی است؛ چراکه اخباریگری سنتی صرفاً به تمسک به اخبار در فروعات فقهی معتقد بود، اما اینها این رویکرد را به حوزه عقاید هم تسری دادهاند.
وی در پایان اظهار کرد: پیروان این جریان همواره خود را پشت سر اهلبیت(ع) پنهان میکردند. تفکیکیها به صراحت میگویند آیا سخن امام باقر(ع) و امام صادق(ع) برای ما حجت است و اعتبار دارد یا سخن ارسطو؟ آیا معارف ناب وحیانی برتر است یا معارف مخدوش انسانی؟ پاسخ ما این است که معارف ناب وحیانی برتر است، اما شما معارف ناب را به ما نشان بدهید. معارف وحیانی به دلیل گذر از کانال تفسیر من و شما آشفته میشود. تفکیکیان به صراحت میگویند ما عین اسلام هستیم و هرکس با ما مخالفت کند، در مسیر بنیامیه و بنیعباس قرار دارد. اینگونه شعار دادن جاذبه عمومی دارد، هرچند درنهایت به دین آسیب میزند.
@philtheo
#مکتب_نفکیک|#سید_حسن_اسلامی
✅حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب با خبرگزاری قرآنی (ایکنا) درباره مکتب تفکیک خراسان به گفتگو نشست.
حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب ضمن نقد اخلاقی مکتب معارفی خراسان موسوم به «مکتب تفکیک» عنوان کرد: تمدن اسلام بر سه پایه وحی، فلسفه و عرفان استوار است و حذف آموزههای فلسفی و عرفانی به حذف بنیادهای تمدن اسلامی منجر خواهد شد که نتیجه آن ظهور تفکری شبیه به وهابیت است.
حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی، عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب در گفتوگو با ایکنا؛ به توضیح درباره آخرین اثر تألیفی خود با عنوان «سودای تفکیک» پرداخت که چندی پیش روانه بازار نشر شده است.
اسلامی در آغاز عنوان کرد: در واقع رویکردی که نقطه عزیمت من در نقد مکتب تفکیک است، رویکرد اخلاقی و معرفتشناختی است. مکتب تفکیک جریانی است که ادعای معرفی و ارائه اسلام خالص را دارد و در این مسیر کارهایی را انجام میدهد؛ از جمله نقادی فلسفه، نقادی عرفان، ارائه دیدگاههای بدیل و تأکید بر نوعی فهم سوسیالیستی در فهم قرآن و نظام اقتصادی اسلام. آنچه در کار تفکیکیها برجسته است، این است که این جریان پروای حقیقت و درست و نادرست را ندارد. به همین دلیل هر نسبتی را به هر کسی میدهند؛ مثلاً میگویند ابنسینا آنطور بود، ملاصدرا اینطور بود، علامه طباطبایی آنگونه بود و ... .
وی ادامه داد: هنگامی که این مدعیات و اتهامات بررسی میشود، روشن میشود که هیچکدام درست نیست. مثلاً نقل میکنند خواجه نصیرالدین طوسی گفته است که فلسفه امری وهمانی است، اما وقتی به آثار ایشان مراجعه میکنیم، میبینیم چنین مطلبی در آنها موجود نیست. مثلاً میگویند علامه طباطبایی گفته است قرآن و برهان و عرفان با هم سازگار نیستند، اما وقتی بررسی میکنیم، میبینیم چنین ادعایی واقعیت ندارد. در مجموع ارجاعات این گروه قابل بررسی است و مدعیاتشان نادرست است. خلاصه کلام، نقد بنده نقد روشی و اخلاقی است.
عضو هیئت علمی دانشگاه اضافه کرد: روز اول که من با مکتب تفکیک آشنا شدم، یک نگاه همدلانه داشتم و آثارشان را با دقت میخواندم. یک بار از من خواسته شد مقالهای در خصوص کتاب «الحیاه» بنویسم. وقتی خواندن این کتاب را شروع کردم، متوجه شدم خیلی از مدعیات آن را نمیتوانم هضم کنم. در نتیجه مقالهای در این زمینه نوشتم و این مقاله با نقدهایی مواجه شد. این فرآیند به طول انجامید و حاصل آن این کتاب و کتاب «رؤیای خلوص» شده است.
وی ادامه داد: تفکری از حدود ۸۰ سال قبل شکل گرفته است که نام سنتی آن «مکتب معارفی خراسان» است. بعدها در دهه شصت کسانی آمدند و مکتب تفکیک را بنیانگذاری کردند. مکتب تفکیک دو هدف اساسی دارد: یک هدف سلبی و یک هدف ایجابی. هدف سلبی مکتب تفکیک آن است که نشان دهد سه راه برای معرفت وجود دارد: یکی راه دل است که سر از عرفان درمیآورد؛ یکی راه تعقل است که سر از فلسفه درمیآورد؛ یکی هم راه وحی است که سر از قرآن درمیآورد.
پژوهشگر فلسفه تصریح کرد: این سه راه در طول تاریخ کمابیش با هم مرتبط بودهاند، اما ادعای تفکیکیان این است که باید این سه راه را از هم تفکیک کرد. تفکیک یعنی همین؛ یعنی راه اسلام غیر از راه فلسفه و عرفان است. در گام بعدی ادعا کردهاند که میخواهند اسلام اصیل و آموزههای قرآن را فارغ از باورهای عرفانی و فلسفی معرفی کنند. این دو هدف اصلی مکتب تفکیک است. آنچه در عمل طی سالهای بعد اتفاق افتاد، صرفاً تأکید بر تفکیک راه اسلام و وحی از راه عرفان و فلسفه بود. روندی که پیروان این جریان پی گرفتند، تأکید بر بیاعتباری فلسفه و توهین و تحقیر فلاسفه بود.
وی در پاسخ به پرسشی در خصوص علت حضور پررنگ جریانات فلسفهستیز در خراسان گفت: این موضوع نیازمند مطالعه گسترده تاریخی است. از دیرباز در خراسان نوعی تفکر ظاهرگرایی و اخباریگری وجود داشته است. غزالی از آن خطه است، خواجه عبدالله انصاری از آن خطه است، خواجه نظامالملک طوسی از آن خطه است؛ لذا یک سنت تاریخی فلسفهستیزانه در خراسان وجود داشته است. البته نباید این موضوع را خیلی پررنگ کرد؛ چراکه بنده معتقدم در همین خطه شاهد ظهور شخصیتهایی بودهایم که با تلاش بسیار از فلسفه دفاع میکردند. حتی فقهایی مانند آیتالله میلانی طرفدار فلسفه بودند و در خراسان میزیستند.
پژوهشکده فلسفه و کلام
✅حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب با خبرگزاری قرآنی (ایکنا)
ثانیاً اینکه موفقیت مکتب تفکیک به معنای نفی یا حذف مطلق فلسفه و عرفان است، با کدام مستند قابل اثبات است؟ از قضا بسیاری از منتقدان تفکیک، آن را یک عرفان یا فلسفه میدانند و آثار میرزای اصفهانی را شاهد میآورند.
ثالثاً، منظور شما از «تفکر شبیه به وهابیت» چیست؟ بیگمان منظورتان نفی توسل و زیارت قبور که نیست، و حتماً نمیخواهید بگویید که منظورتان از وهابی، اخباری است که بین این دو فاصله بسیار است، پس حتماً میخواهید بگویید که آنها اهل تکفیر هستند و جمود و تحجر را حاکم میکنند! میپرسم که شما این ادعا را از فقه آنان فهمیدید و یا از احکام کلامی آنها و یا سیره و حیات بزرگان این مکتب را بررسی کردهاید؟! سیره بزرگان تفکیک در عمل بر خلاف این گفتهها را اثبات میکند: میرزای اصفهانی هرگز کسی از معاصران خود را تکفیر نکرد و در تعطیلی درس فیلسوفان عصر خود نکوشید. او و شاگردانش چون شیخ مجتبی خود به تعلیم کتب یا آرای فیلسوفان و عارفان میپرداختند و زمانی که مرحوم میرزا مهدی آشتیانی به مشهد آمد، میرزای اصفهانی شاگردانش را به درس او دعوت کرد و با آنان در مجلس درس نشست؛ شیخ مجتبی قزوینی اولین کسی در مشهد بود که با روی گشاده به استقبال نهضت امام در پانزدهم خرداد رفت و او همان کسی است که مقام رهبری که او را از نزدیک میشناخت، به این عبارت ستود که «فلز او فلز امام بود و میشد بار اداره یک جامعه بزرگ را بر دوش او گذاشت»( نقل به مضمون). وانگهی، در زمانی که فتوای فیلسوفانی چون علامه طباطبایی علیه دکتر شریعتی در کشور پخش میشد و همفکران ایشان در مشهد علیه او مجالس لعن میگرفتند، نه تنها تفکیکیها با او از سر گفتوگو درآمدند، بلکه استاد حکیمی وصی او در بازبینی آثارش شد و... .
البته هیچکدام از اینها به معنای تقدیس این افراد نیست بلکه قطعاً اشتباهاتی نظیر دیگران داشتند، اما سخن در نقد تکفیری خواندن آنها است. اما اگر منظورتان از «شبیه وهابیت» این است که آنان مثل وهابیان، فلسفه و عرفان کنونی را رد میکنند اولاً این سخن توتولوژیک است چون از نظر شما تفکیک به معنای کسی است که فلسفه و عرفان کنونی را نمیپذیرد و ثانیاً در این اتهام که تفکیکیان، فلسفه و عرفان کنونی را نمیپذیرند، با بسیاری از فقیهان و متکلمان بزرگ نظیر شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، علامه حلی و صدها فقیه و متکلم و حتی عارف دیگر شریک هستند و باید آنان را هم شبیه وهابیت بنامیم!
5. اما این سخن که «تفکیکیان به صراحت میگویند ما عین اسلام هستیم و هرکس با ما مخالفت کند، در مسیر بنیامیه و بنیعباس قرار دارد، واقعاً از آن سخنان نغز اخلاقی و علمی است که تنها از یک معلم مبرز اخلاق علمی میتوان شنید! با این وصف، بسیاری از خوانندگان که به پوچی این ادعاها واقفاند، میپرسند پس چرا جناب آقای اسلامی چنین سخن میگوید و ریشه این ستیزهجویی با اهل تفکیک از سوی ایشان چیست؟ بنده میتوانم دو پاسخ بدهم: یکی اخلاقی و دیگری معرفتشناختی. جناب آقای اسلامی با استاد حکیمی یک مشکل اخلاقی دارد و اختلاف معرفتیاش با تفکیکیان در این است: «معارف وحیانی به دلیل گذر از کانال تفسیر من و شما آشفته میشود».
@philtheo
#مکتب_تفکیک|#محمد_تقی_سبحانی
پژوهشکده فلسفه و کلام
✅حجتالاسلام والمسلمین سید حسن اسلامی عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب با خبرگزاری قرآنی (ایکنا)
دکتر محمد نقی سبحانی از مدافعان مکتب تفکیک به مصاحبه دکتر حسن اسلامی واکنش نشان داد .
✳️دوست عزیزم جناب دکتر سید حسن اسلامی که خود معلم اخلاق نقد است، در این مصاحبه مطالبی گفته که به گمانم به هیچ روی با ضوابط اخلاق نقد هماهنگی ندارد:
۱. ایشان استاد حکیمی را به عنوان همه هویت تفکیک گرفته و به جای نقد اندیشه تفکیک به نقد شخصیت و آثار استاد حکیمی پرداخته است، حال آنکه نه خود حکیمی چنین ادعایی دارد و نه اصحاب معارف خراسان ایشان را نماینده نوع نمون اندیشه مدرسه خراسان میدانند. روشن است که از منظر روش نقد، یک مکتب را از دریچه آرای اساطین آن میشناسند.
۲. جناب اسلامی ادعا میکند که «این جریان پروای حقیقت و درست و نادرست را ندارد. به همین دلیل هر نسبتی را به هرکسی میدهند».
نمیدانم که این حکم کلی، با کدام ضابطه اخلاقی سازگار است؟! مثلاً کسی که بزرگانی نظیر حضرات آقایان میرزا جواد تهرانی، شیخ حسنعلی مروارید، شیخ علی نمازی شاهرودی، سید کاظم مهدوی دامغانی و... و از گذشتگان کسانی چون میرزا مهدی اصفهانی، شیخ مجتبی قزوینی و شیخ هاشم قزوینی و از موجودین آیتالله سید جعفر سیدان و استاد حکیمی را اندک آشنایی داشته باشد، آیا میتواند به این کلام تفوه کند؟!
۳. همچنین فرمودهاند: «هدف سلبی مکتب تفکیک آن است که نشان دهد سه راه برای معرفت وجود دارد: یکی راه دل است که سر از عرفان درمیآورد؛ یکی راه تعقل است که سر از فلسفه درمیآورد؛ یکی هم راه وحی است که سر از قرآن درمیآورد».
معلوم نیست که مستند ایشان در این قول کدامیک از عبارات اصحاب معارف است؟ آیا کسی از آنها بر لب رانده است که «راه دل به عرفان است» و «راه تعقل به فلسفه»؟! اگر چنین بود که آنان خود بارها از عقل و تعقل نمیگفتند و راه دل یا فطرت را در کنار عقل، یکی از راههای رسیدن به شناخت حق تعالی نمیخواندند! واقعاً تفکیکیان ندیدهاند که قرآن به تعقل فرامیخواند و کتاب نخست از اصول کافی در باب عقل است؟ آیا جناب اسلامی به عنوان نویسنده صدها صفحه در نقد بر تفکیک نخوانده است که آنان بارها گفتهاند که بدون تمسک به عقل، استناد به قرآن دَور میشود و باطل است؟ هرکس که اندک اطلاعی از تفکیک دارد، میداند که آنها اصلاً فلسفه موجود را تعقل نمیدانند و راه عارفان را به این دلیل باطل میشمارند که آنها در مسیر دل و فطرت نیستند.
۴. از خطاهای تاریخی استاد اسلامی نظیر این سخن که «این سه راه (فلسفه، عرفان و وحی) در طول تاریخ کمابیش با هم مرتبط بودهاند» میگذرم که اساساً شغل ایشان تاریخ نیست و نیز این گفته را به فیلسوفان خطه خراسان وامینهم که داد دهها فیلسوف خراسانی را از ایشان بگیرند که گفتهاند «از دیرباز در خراسان نوعی تفکر ظاهرگرایی و اخباریگری وجود داشته است. غزالی از آن خطه است، خواجه عبدالله انصاری از آن خطه است، خواجه نظامالملک طوسی از آن خطه است؛ لذا یک سنت تاریخی فلسفهستیزانه در خراسان وجود داشته است» و به این نکته هم کاری ندارم که اگر خطه خراسان در تاریخ، فلسفهستیز بوده است و اتفاقاً اینها عارف و یا اخباری هم از کار درآمدهاند، پس چگونه «در طول تاریخ این سه رویکرد با یکدیگر مرتبط بوده است»؟ و تعجب هم نمیکنم که این «ویروس ضد فلسفه» منحصراً در خراسان شیوع داشته و علمای اسلام در جای دیگر مثل بغداد، بصره، کوفه و مصر و... از این بیماری مهلک جان سالم به در بردهاند؟! و البته به اقتضای مسئولیت انسانی و تمدنی خودم لازم است به ایشان که خالصانه به دنبال ریشهکنی این ویروس خطرناک هستند، هشدار دهم که میرزای اصفهانی این ویروس را از اصفهان و یا نجف آورده است وگرنه خراسان در آن زمان مهد فلسفه و عرفان بوده است.
آری، از همه اینها میگذرم و فراموش میکنمکه یک محقق فلسفه حتی اگر تاریخ تفکر نمیداند، دستکم باید دقیق سخن بگوید، اما این نکته اصلی مصاحبه را نمیتوانم بگذرم که میفرمایند: «اگر پروژه مکتب تفکیک به سرانجام برسد و موفق شود که نمیشود، اسلام و تشیعی عرضه خواهد شد که در آن نه عرفان است و نه فلسفه. یعنی یک نوع تفکر شبیه به وهابیت ترویج میشود». جالب است که ایشان فرمودهاند «رویکردی که نقطه عزیمت من در نقد مکتب تفکیک است، رویکرد اخلاقی و معرفتشناختی است». واقعاً نمیدانم کجای این سخن، اخلاقی و کجایش معرفتشناختی است؟! زیرا:
اولاً اینکه مکتب تفکیک موفق شود یا نشود، با هیچ معیار معرفتشناختی قابل اثبات نیست. مگر وهابیت و سلفیگری در عمق دنیای مدرن موفق نشده است و مگر شما این تفکیکیان ملعون را وهابیصفت نمیدانید؟ پس چرا اینان توفیق نیابند؟!
مکتب تفکیک و تاریخنگاری برای فلسفه و کلام
دکتر حسن انصاری:
اینکه مکتب تفکیک با نظام های فلسفی و کلامی مخالف است و هرگونه نظر ورزی استدلالی عقلی را مردود می شمارد گرچه از دیدگاه اهل تحصیل درست نیست اما به هرحال قابل درک است اما یکی از مشکلات اهل فلسفه و کلام با مکتب تفکیک ارائه تاریخنگاری متفاوت و البته غیر مستندی است از سوی آنان برای کلام و فلسفه که طبعا از این یکی نباید به سادگی گذشت. در این تاریخنگاری همه علمای شیعه الا قلیلی از آنها مخالف فلسفه و حکمت جلوده داده می شوند. اگر کل تاریخ پر برکت علمای شیعه را در نظر آورید می بینید که بیشتر علمای شیعه یا در کلام و فلسفه مساهمت های جدی داشته اند و یا اینکه دست کم نسبت به این دو دانش نگاهی منفی نداشته اند. در همین چند صد سال اخیر زندگی و آثار بیشتر فقها و اصولیان را که بررسی می کنید ملاحظه می فرمایید که بزرگترین اصولیان درس فلسفه را به شکل جدی خوانده اند. در همین مکتب طهران بیشتر شاگردان آقا علی و حکیم جلوه و آقا محمد رضا را اصولیانی تشکیل می دهند که همزمان در درس میرزای آشتیانی و مرحوم کلانتر و سید صادق طباطبایی و کمی قبلتر ملا علی و یا کمی بعدتر درس ملا عبد النبی نوری شرکت می کرده اند. بد نیست حواشی مرحوم شیخ محمد تقی آملی را بر منظومه و همچنین احوال پدرش ملا محمد آملی را که از شاگردان حکمای طهران بودند ملاحظه کنید تا درستی این سخن بر شما روش شود. خود مرحوم کلانتر که از بزرگترین شاگردان شیخ است در عین حال شاگرد ملا عبد الله زنوزی پدر آقا علی بوده.
نمونه تاریخنگاری های مکتب تفکیک را می توان در کتاب های مرحوم نمازی شاهرودی دید. گمان نمی کنم آن تاریخنگاری ها را اهل تاریخ بپسندند.
استاد حسن انصاری در کانال تلگرامیش نوشت:
روایاتی مجعول در رد بر فلسفه (۱)
از جمله چند روایت محدودی که مخالفان فلسفه در چند سده اخیر بدان استناد کرده اند و از جمله علمای تفکیکی یکی هم این روایت است که اصلا در حدیقه الشیعه منسوب به محقق اردبیلی نقل شده و سابقه ای قبل از آن ندارد. این کتاب قطعا از محقق اردبیلی نیست و کسی همچون او که خود دلبسته به کلام و فلسفه بوده نمی تواند نویسنده چنین کتابی باشد خاصه با توجه به مقام علمی و تحقیقی محقق اردبیلی و شیوه متفاوت اندیشگی او. البته انتساب قدیمی است اما از آن رب مشهورهایی است که عند التحقیق اصلی ندارد. جدا از این در این روایت حدیث با سندی مضطرب و ناشناخته از امام حسن عسکری نقل شده و مضمون خود حدیث هم گواهی است روشن بر جعل آن در ادوار متأخر. حدیث را حاجی نوری در مستدرک نقل کرده که من آن را اینجا از این کتاب نقل می کنم: العلامة الأردبيلي في حديقة الشيعة: نقلا عن السيد المرتضى ابن الداعي الحسني الرازي، بإسناده عن الشيخ المفيد، عن أحمد بن محمد بن الحسن بن الوليد، عن أبيه محمد بن الحسن، عن سعد بن عبد الله، عن محمد بن عبد الله، عن محمد بن عبد الجبار، عن الإمام الحسن العسكري (عليه السلام)، أنه قال لأبي هاشم الجعفري: " يا أبا هاشم، سيأتي زمان على الناس وجوههم ضاحكة مستبشرة، وقلوبهم مظلمة متكدرة، السنة فيهم بدعة، والبدعة فيهم سنة، المؤمن بينهم محقر، والفاسق بينهم موقر، أمراؤهم جاهلون جائرون، وعلماؤهم في أبواب الظلمة [سائرون] ، أغنياؤهم يسرقون زاد الفقراء، وأصاغرهم يتقدمون على الكبراء، وكل جاهل عندهم خبير، وكل محيل عندهم فقير، لا يميزون بين المخلص والمرتاب، لا يعرفون الضأن من الذئاب، علماؤهم شرار خلق الله على وجه الأرض، لأنهم يميلون إلى الفلسفة والتصوف، وأيم الله إنهم من أهل العدول والتحرف، يبالغون في حب مخالفينا، ويضلون شيعتنا وموالينا، إن نالوا منصبا لم يشبعوا عن الرشاء، وإن خذلوا عبدوا الله على الرياء، ألا إنهم قطاع طريق المؤمنين، والدعاة إلى نحلة الملحدين، فمن أدركهم فليحذرهم، وليصن دينه وإيمانه، ثم قال: يا أبا هاشم هذا ما حدثني أبي، عن آبائه جعفر بن محمد (عليهم السلام)، وهو من أسرارنا، فاكمته إلا عن أهله ".
این حدیث که از همان آغازش محتوای متناقض گونه ای دارد که نیازی به تذکر در این باب نمی بینم در ژانر علائم آخر الزمانی باید دیده شود. حتی اگر اصلی هم داشته باشد در ورژن کنونی آن پرداخته ای بیش نیست و اگر رأسا هم برای رد اهل فلسفه و تصوف ساخته نشده باشد دست کم عبارت لأنهم يميلون إلى الفلسفة والتصوف در آن الحاقی است. نیاز به گفتگو ندارد که جز در ادوار خیلی متأخر اهل فلسفه و تصوف ربطی به هم نداشته اند و نه تنها ترکیب فلسفه و تصوف در این عبارت نمی تواند متعلق به عصر امام عسکری باشد بلکه تردید نباید کرد که این روایت را جز بعد از اوائل دوره صفویه نمی توانند ساخته باشند. خود تعبیر تصوف در این روایت هم خود گواه دیگری است بر ساختگی بودن روایت و یا الحاقی بودن این تکه چرا که این تعبیر هم متناسب با زمان حضرت نیست.
هر چه هست این روایت که هیچ سابقه ای در متون روایی ندارد با چنین سند مجهول و با محتوای متناقض و دست خورده ای برای سال ها مستند اهالی تفکیک در نقد فلسفه بوده است.
کارکرد کتابخانه ها در حد سالن مطالعه پایین آمده است
این روزها، کتابهای روز بازار، تنها کتابهایی است که به صورت فیزیکی مشترهای خاص خود را دارد. آثار یاد شده تنها توسط خریداران عادی تهیه می شود و غالب کتابخانه ها در تهیه آنها با مشکل مواجه هستند. در مواردی اگر خرید وزارت ارشاد را حذف کنیم، تقریبا باید فاتحه نشر این کتابها را بخوانیم. در واقع، پایین آمدن تیراژ کتاب، یکی از دلایلش همین است. این در حالی است که به رغم توسعه کتابخانه ها، خرید روزانه کتابهای تازه توسط آنها رونقی ندارد. به علاوه، بسیاری از کتابخانه ها، تنها به خرید کتابهای مرجع بسنده می کنند، و این در حالی است که غالب کتابهای بازار، کتابهای فصلی و زودگذر است. در این میان، کتابهای مرجع، که بخش عمده آنها مکرر چاپ می شود، این روزها، به وفور در وبسایت ها و کانال های تلگرامی وجود دارد. بخش قابل توجهی هم در وبسایت هایی نظیر noorlib یا قائمیه و تبیان و جز اینها هست. اساسا حجم این کتابها، و در حالی که جابجا کردن آنها سخت و از نظر قیمت هم گران است، به هیچ روی زمینه خرید آنها را توسط افراد عادی فراهم نمی کند. جالب است که این روزها، عرضه کننده های کتابخانه های شخصی هم رو به فزونی نهاده، چون احساس می کنند بسیاری از این کتابها را به راحتی از روی وب یا از طریق هاردهایی که دارند می توانند تهیه و استفاده کنند. طبعا اگر نسخه دیجیتالی آن در دسترس نباشد، مراجعین، برای استفاده از آنها سراغ کتابخانه ها می روند که اینها نیز اندکند. روشن است که مراجعه به یک کتاب مرجع، این روزها، از دریچه موبایل یا لپ تاپ تقریبا به آسانی صورت می گیرد و منابع مشابه و جایگزین کار منابع غیر قابل دسترس را هم فراهم می کند. تصور کنید فقط واژه یاب چه مراجعین را از مراجعه به کتابهای لغت بی نیاز می کند.
اکنون باید پرسید کتابخانه ها چه می کنند؟
حقیقت آن است که کارکرد اصلی کتابخانه ها، در حد یک سالن مطالعه است و بیشتر افراد برای مطالعه درسهای مدرسه و کنکور و یا مطالعه روزانه و مورد علاقه به آنها مراجعه می کنند. مراجعین آنها ممکن است از روی تفنن گاهی کتابی هم به امانت بگیرند، یا آن که به دلیل عجز در استفاده از نسخه های دیجیتالی روی وب، به این کار دست یازند. شاید هم مراجعین، افراد با سن و سال، همچنان عشق به کتاب فیزیکی می ورزند و معتقدند که مطلب را تا از روی کتاب نخوانند، حال نمی کنند. در اینجا، باید تا این لحظه، کتابخانه های تخصصی را تا حدی استثناء کرد که سعی می کنند هر منبع و مأخذی که مربوط به موضوع آنهاست، تهیه کنند و البته تهیه همه این موارد از طریق وب و موارد مشابه، قدری دشوار است.
این روزها و در حالی که کانال های تلگرامی روزانه صدها پی دی اف از منابع و مآخذ مهم فارسی می گذراند، روشن است که نوبت به کتابخانه و استفاده از مآخذ موجود در آنها نمی رسد. تنها موارد استثناء همان آثار جدید و یا مأخذ کمتر جدیدی است که ناشران آنها با چنگ و دندان آنها را از دست عرضه کنندگان نسخه های دیجیتالی مفت حفظ کرده اند، هرچند تقریبا تأثیر اقدامات آنها بسیار اندک و ناچیز است. البته در این ماهها، محدود کردن تلگرام، دسترسی به کتابهای دیجیتالی را اندکی محدود کرده، هرچند این محدودیت برای کسانی که به هر حال راهی برای رسیدن به آن دارند، چندان جدی نیست.
باید برای کتاب فکر دیگری کرد.
@jafarian1964
استاد حسن انصاری:
روایتی دیگر در رد بر فلسفه (۲)
روایتی دیگر که مورد استناد مخالفان فلسفه و تفکیکی ها و از جمله مرحوم میرزا مهدی اصفهانی در معارف القرآن قرار گرفته این متن است از کتاب توحید مفضل:
اصف لک الآن یا مفضل الفواد اعلم ان فیه ثقبا موجهة نحو الثقب التی فی الریة تروح عن الفواد حتی لو اختلفت تلک الثقب و تزایل بعضها عن بعض لما وصل الروح الی الفواد و لهلک الانسان ا فیستجیز ذو فکر و رویة ان یزعم ان مثل هذا یکون بالاهمال و لا یجد شاهدا من نفسه ینزعه عن هذا القول لو رایت فردا من مصراعین فیه کلوب اکنت تتوهم انه جعل کذلک بلا معنی بل کنت تعلم ضرورة انه مصنوع یلقی فردا آخر فتبرزه لیکون فی اجتماعهما ضرب من المصلحة و هکذا تجد الذکر من الحیوان کانه فرد من زوج مهیا من فرد انثی فیلتقیان لما فیه من دوام النسل و بقائه فتبا و خیبة و تعسا لمنتحلی الفلسفة کیف عمیت قلوبهم عن هذه الخلقة العجیبة حتی انکروا التدبیر و العمد فیها لو کان فرج الرجل مسترخیا کیف کان یصل الی قعر الرحم حتی یفرغ النطفة فیه و لو کان منعظا ابدا کیف کان الرجل یتقلب فیالفراش او یمشی بین الناس و شیء شاخص امامه ثم یکون فی ذلک مع قبح المنظر تحریک الشهوة فی کل وقت من الرجال و النساء جمیعا فقدر الله جل اسمه ان یکون اکثر ذلک لا یبدو للبصر فی کل وقت و لا یکون علی الرجال منه مئونة بل جعل فیه القوة علی الانتصاب وقت الحاجة الی ذلک لما قدر ان یکون فیه دوام النسل و بقاوه ...
استناد به این متن نشان می دهد مخالفان فلسفه تصور روشنی از فلسفه و تاریخ آن ندارند. در اینجا این متن از اهالی فلسفه طبیعی و یا به تعبیر دیگر فلاسفه طبیعی و ملحد انتقاد می کند و باوری را به آنان نسبت می دهد که بنابر دیدگاه متکلمان قدیم اهل فلسفه که معمولا از آنان تعبیر به طبیعیون و یا ملحده می کرده اند داشته اند. در واقع متن از سوی کسی نوشته شده که در چارچوب عقیده قدیم متکلمان فلاسفه را طبیعی و دهری و ملحد و مخالفان عقیده خلقت از عدم و ازلیت عالم و از این قبیل می داند. این در حالی است که فلاسفه یونان باورهای یکدستی در این زمینه ها نداشته و باور به ازلی بودن عالم و یا اعتقاد به حوادث لا اول لها و یا عدم اعتقاد به خلقت از عدم و بل اعتقاد به انواع دیگری از نحوه صدور لزوما مؤید زعم متکلمان در طبیعی خواندن و ملحد دانستن فلاسفه یونانی نیست. خوب. با این حساب معلوم است که این متن توسط کسی در سنت اهل کلام نوشته شده که به برهان نظم می خواهد خلق از عدم را به کیفیتی که متکلمان و اهل ادیان بدان باور داشته اند اثبات کند. در اینجا ما با یک متن کلامی سر و کار داریم که تصور نادرستی از فلسفه و باورهای اهالی فلسفه یونانی دارد. این متن از امام صادق (ع) نیست و چنانکه می دانیم و تاکنون مکرر به زبان های خارجی درباره آن نوشته شده توحید مفضل ریشه در متن های غیر اسلامی دارد و روایتی از آن هم به جاحظ منسوب است. توحید مفضل ارتباطی با امام صادق ندارد.
پژوهشکده فلسفه و کلام
استاد حسن انصاری در کانال تلگرامیش نوشت: روایاتی مجعول در رد بر فلسفه (۱) از جمله چند روایت محدودی
Haadi Macaarem:
از آنجا که در عنوان از رقم (1) استفاده شده، ظاهرا اين مبحث ادامه دارد، و طالبان علم و پژوهش در اين بحث در آتيه بيش از اين مستفيض خواهند شد؛ توجه انديشمندان و پژوهشگران به اين مباحث خصوصا در دوراني که عموم جامعه، سياست زده يا درگير مشکلات متعدد اقتصادي و اجتماعيند، موجب خرسندي و بهره وري علمي است و لذا سعي ايشان مشکور است. جزاهم الله خيرا.
اما چند نکته: نام بردن از علماي تفکيکي در ابتدا و انتهاي متن ضروري نبود، چرا که استناد به آن روايت، مختص بديشان نيست و مخالفان فلسفه منحصر در ايشان نيستند.
در اثناء بحث راجع به مؤلف حديقة الشيعه، حکمي قطعي صادر فرموده اند. قطع بر امثال اين نسبتها که در طول تاريخ موافقان و مخالفان بسيار داشته، انصافا دشوار است. همين يکي دو ماه اخير کتاب بالنسبه مفصلي در اثبات صحت انتساب آن کتاب به اردبيلي منتشر شد. ضمنا اينکه کتاب مزبور از محقق اردبيلي باشد يا از عالمي ديگر از علماي شيعه در چگونگي بحث و سير استدلال ايشان دخلي ندارد. فرض کنيم انتساب آن به محقق قطعا ثابت باشد، باز هم ايرادات مزعوم و نکات ايشان قابل طرح بود. اين نکته هم قابل ذکر است که قطع بر کذب نسبت نزد ايشان، در بحث با ديگري که قطع بخلاف آن دارد يا شک دارد در قطع به إحدی الطرفين، مفيد فايده نيست. چون در بحث بين الاثنيني، لازم است از مبادي و مباني مشترک استفاده نمود.
فرموده اند روايت مزبور سابقه اي در قبل از حديقه ندارد. خود نويسنده حديقه مدعي است آن را از سيد مرتضی رازي نقل نموده. خوب بود مي فرمودند در منابعي که فعلا در دست ماست، موجود نيست. بلکه اگر مي فرمودند "ما نديده ايم" اقرب به واقع بود.
فرموده اند مضمون حديث گواهي است روشن بر جعل آن در ادوار متأخر. و در ادامه، اين ادعاي کلي و بزرگ را تنها به دليلي بي دلالت ارجاع داده اند. خوب مشابه اين سخن را ديگري هم مي تواند بياورد و بگويد خود محتواي حديث گواه روشن و قاطعي است بر صحت معاني آن. چرا که غالب مطالب آن در قرون متأخر واقع شده است. اما اينکه "اهل فلسفه و تصوف جز در ادوار خيلي متأخر ربطي به هم نداشته اند"، چه نقصي بر آن حديث وارد مي آورد و چه دلالتي بر مجعول بودن آن دارد؟ خود نويسنده محترم هم فرموده اند که حديث در ژانر علائم آخر الزماني است و دارد راجع به زمان آينده، پيش گوئي مي کند. اگر غير اين بود اشکال داشت و در آن صورت، عدم تطابق پيشگوئي با واقع خارجي، دليلي مي بود بر کذب آن و لذا اثبات مجعوليتش.
باز فرموده اند: "این حدیث که از همان آغازش محتوای متناقض گونه ای دارد که نیازی به تذکر در این باب نمی بینم ...". اي کاش تذکرات جناب استاد در اين باب هم عرضه مي شد تا استفاده اتم و اکمل مي بود. عجالتا تا برداشت ايشان ديده نشود نمي توان اين سخن را تأييد نمود.
پژوهشکده فلسفه و کلام
استاد حسن انصاری در کانال تلگرامیش نوشت: روایاتی مجعول در رد بر فلسفه (۱) از جمله چند روایت محدودی
استاد عشاقی:
يا علي مدد:
علاوه بر فرض صحت حدیث آنچه در اين حدیث مذموم است فلسفه الحادی است زیرا قبلا نوشته ام👇
يا علي مدد:
روایت حدیث خوب است مخصوصا با درایت و فهم آن، حدیثي در مذمت برخی فیلسوفان و متصوفان توسط یکی از دوستان نقل شد اما ناقل بیانی در فهم حدیث ارائه نکرد، برای تکمیل فایده کمی به درایت آن می پردازیم، صدر این حدیث به یک جامعه فاسد اشاره دارد میگوید : سياتي زمان علی الناس وجوههم ضاحکه و قلوبهم مظلمه متکدره ... المؤمن بینهم محقر و الفاسق بينهم موقر... تا اینکه میرسد به اين که ... عُلَمَاؤُهُمْ شِرَارُ خَلْقِ اللَّهِ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ؛ لِأَنَّهُمْ يَمِيلُونَ إِلَى الْفَلْسَفَةِ وَ التَّصَوُّفِ ؛ وَ ايمُ اللَّهِ إِنَّهُمْ مِنْ أَهْلِ الْعُدُولِ وَ التَّحَرُّفِ ؛ يُبَالِغُونَ فِي حُبِّ مُخَالِفِينَا ؛ وَ يُضِلُّونَ شِيعَتَنَا وَ مُوَالِيَنَا .
إِنْ نَالُوا مَنْصَباً لَمْ يَشْبَعُوا عَنِ الرِّشَاءِ ؛ وَ إِنْ خُذِلُوا عَبَدُوا اللَّهَ عَلَى الرِّيَاءِ . أَلَا إِنَّهُمْ قُطَّاعُ طَرِيقِ الْمُؤْمِنِينَ ؛ وَ الدُّعَاةُ إِلَى نِحلَةِ الْمُلْحِدِينَ ؛ فَمَنْ أَدْرَكَهُمْ فَلْيَحذَرهُمْ ؛ وَ لْيَصُنْ دِينَهُ وَ إِيمَانَهُ.
در این حدیث درباره علماء این جامعه فاسد نکاتی گفته شده که در درایت آن مفید است
1- علماء این جامعه کاملا فاسد، در دوستی با مخالفان ما زیاده روی میکنند، (يبالغون فی حب مخالفينا) پس این جمله، روشن میکند این علماء از شیعیان نیستند يعني یا از علماء مخالف مذهب ائمه اند یا از علماء مخالف دین ائمه، بنابراین این علماء سوء را نباید بر فیلسوفان و عرفاي شیعه تطبیق کرد.
2- در ادامه این علماء را داعيان به الحاد میداند (الدعاه الی نحله الملحدين) و این روشن میکند این علماء ملحدانی اند که مخالف اصل دین ائمه اند و حتی سنی هم نیستند.
3- تعبیر علمائهم (و نه بعض علمائهم) نشان میدهد که همه علماء این جامعه فاسد، مایل به فلسفه و تصوف الحادی اند؛ بنابراین این جامعه فاسد یا اصلا عالمی دینی و الهی ندارد یا بخاطر کمی، قابل ذکر نیستند، وگرنه باید می گفت بعض علمائهم....
4- این علماء همه، هم مایل به فلسفه، هم مایل به تصوف اند، و این نشان میدهد تصوف آنان با فلسفه شان هماهنگ و همسو است نه متقابل، و بنابراین طبق بند 2، فلسفه و تصوفشان هر دو ملحدانه و در راستای الحاد اند.
5- بنابراین از جمع بندی حدیث فهمیده میشود که این حدیث در باره جامعه الحادی فاسدی است که دانشمندانش عموما به فلسفه ها و تصوفهاي الحادی مايلند، يعني مايلند به فلسفه های مادي و عرفانهاي کاذب که همه مبتنی اند یا بر انکار خدا یا بر شرک و چند خدایی، مثل جوامع غربی یا شرقی الحادی امروزی که تقریبا همه خصوصیات ذکر شده در حدیث را واجدند و عموما دانشمندانشان مایل به فلسفه های مادی و عرفان های کاذب الحادی اند و سایر خصوصیات مطرح در حدیث را نیز دارا هستند مثل اینکه جامعه فاقد علماء الهی است، بنابراین هرگز نباید مفاد حدیث را بر فلاسفه و عرفاي الهی شیعه تطبیق کرد وگرنه کار به همین جا ختم نمی شود بلکه باید جوامع شیعی را هم طبق مفاد حدیث یک جامعه کاملا فاسد، و همه علمای شیعه را مفرط در بغض ائمه قرار داد که لازمه ای باطل و نامقبولی است.