سفر با یک رفیق خوب!
یک روز با یک دوست
تا آسمان رفتم!
در عمق دریا ها
با ماهیان رفتم!
با دوستی دیگر
آتشفشان دیدم!
در سرزمینی دور
یک دسته گل چیدم!
بر روی یک بالون
یک بار چسبیدم!
گنجشککی بودم!
آرام خوابیدم
یک روز در جنگل
با شیر جنگیدم!
یک روز هم خود را
یک شیر می دیدم!
با هر کتاب خود
در یک سفر هستم
هر لحظه من دارم
یک قصه در دستم
حیدر جهان کهن #پیاده #شعرکودک
#نقد
به نام خدا
#دورهمی_نهم
اتاق جنگ!
یک اتاق شیشهای
با هزاران آدمک
آدمکها رنگ رنگ
بینمک یا بانمک
آدمکها گرم جنگ
جنگ و باروت و تفنگ
گوش من پر میشود
از صدای بنگ بنگ!
آدمکها زشتزشت
آدمکها ترسناک
باز میگیرد ز من
دیدنش خورد و خوراک
میروم تنها جلو
نیست با من مادرم
لرز در دستان من
دود و آتش در سرم
میشود در این اتاق
باز چشمانم کبود
رفتهاست از یاد من
این که ساعت چند بود!
دست من زخمی شده
خون من کم میشود
چهرهی خندان من
خانهی غم میشود
"مرتضی دیگر بس است! "
این صدای مادر است
ای خدا شکرت که باز
مادرم پشت در است
توی دست مادر است
راه حلّ ماجرا
کاش با اخماش کند
خوب و خوش حال مرا
با صدای دلکشاش
قلب من پر میکشد
دست از این دستهها
دست آخر میکشد!
حیدر جهان کهن
#پیاده #شعرکودک #شعر
آفتاب میاد، بلند شو
آدم برفی نشسته
با خنده زیر آفتاب
برف دور دماغش
یواش یواش میشه آب
بابام همیشه میگه
روز و شبای هفته
شبیه برف آب میشه
بخوابی زودی رفته
می خوام بلند شم از خواب
یه کار زیبا کنم
یه خنده مثل غنچه
روی یه لب وا کنم
#آدم_برفی #حیدرجهانکهن #پیاده #شعر #شعرکودک #ترانه #ترانه_کودکانه
حیدر جهان کهن #پیاده
@piade63
@piade63
@piade63
https://eitaa.com/joinchat/1105920033C30c5a941ac