eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
15.6هزار ویدیو
131 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
💠در روز ، مسلمانان باید به خود بنگرند و ببینند که از ضیافت الهی در ماه مبارک ، چه استفاده و بهره یی برده اند. ، ماه خودسازی و تقواست. 💠آیا با روزه و با عبادات در آن ماه شریف، توانسته ایم بر خودمان چیزی اضافه کنیم و خویش را بسازیم، یا نه؟ 💠امروز به این حساب رسیدگی کنید، و اگر دیدید که در دستاوردی پیدا کرده اید، سعی کنید آن را در طول سال حفظ کنید.
وقتی چفیه می اندازم انگشت هایشان را به سویم میگیرند… وقتی بسیج می روم نگاه هایشان امانم نمی دهد… وقتی عکس را روی صفحه گوشی یا لپ تاپم میگذارم به اعتقاداتم توهین میکنند… وقتی بی تابی را میکنم بی تابی ام را به سخره میگیرند… وقتی راهی میشوم می خندند به علاقه هایم… وقتی در برابرشان بحث هم میکنم جوابم را فحش میدهند… وقتی میخواهم حرفی بزنم هم کاری میکنند که سکوت را برگزینم… وقتی غصه ی غصه های امامت را میخوری غصه هایت را با حرف هایشان دوچندان میکنند… و… دیگر قلمم عاجز است از توصیفشان…عجب جماعتی هستند این جماعت… و حال که اینگونه هستند بگذار برایت بگویم که همرنگ این جماعت شدن رسوایت میکند… حال که این جماعت را شناختی بگذار قافیه ها را عوض کنیم… خواهی نشوی همرنگ رسوای جماعت شو… و خواهی نشوی رسوا همرنگ شهیدان شو که رنگشان بی رنگیست… سلام_ بر شــ‌هـــ🌷ـــدا
#جهاد_در_فضای_مجازی بازار شبهات رواج دارد..... برای جهاد لازم نیست فقط شمشیر برداریم.این بزرگترین جهاد است.برای این جهاد خودتان را آماده کنید... #فرمان_جهاد_فرهنگی #حضرت_آقا #رهبرم_سید_علے 🌹🍃 #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_شهید_97 https://eitaa.com/piyroo
با تو ای به خدا👆 خوشبـــــخٺم😇 با تو أم با [❤️] بی چون و چرا خوشبختم عشـــــ💞ـــق یعنی👇 بُخورم حسرت فقط[♥] با همین به خدا خوشبختم 😍 https://eitaa.com/piyroo
همیشه می گفت ☺️ و زمانی که به او می گفتم بمان و ادامه تحصیل بده می گفت من صدای هل من ناصر امام حسین(ع) را الان می شنوم👌. حرف های عجیبی می گفت که ما را مجاب می کرد. محمدرضا می گفت چون فرمودند ما به سوریه کمک می کنیم و هیچ قیدی نیاوردند که چطور کمک می‌کنیم، من به عنوان پیرو حضرت آقا خودم را آماده کردم و آموزش های تکاوری و تخریب دیدم که هر موقع آقا اراده کند من آماده باشم.✌️ می‌گفت شما فکر کن (عج) ظهور کند و چشمش به من بیفتد و دست روی شانه من بگذارد و من یک جوان بی فایده باشم😔؛ امام زمان(عج) اینطور خوشحال می شود یا یک جوان و سرباز و آماده💪که ایشان را خوشحال کند☺️؟ شهیدمدافـع حـرم 🌹 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
همیشه می گفت ☺️ و زمانی که به او می گفتم بمان و ادامه تحصیل بده می گفت من صدای هل من ناصر امام حسین(ع) را الان می شنوم. حرف های عجیبی می گفت که ما را مجاب می کرد. محمدرضا می گفت چون فرمودند ما به سوریه کمک می کنیم و هیچ قیدی نیاوردند که چطور کمک می‌کنیم، من به عنوان پیرو حضرت آقا خودم را آماده کردم و آموزش های تکاوری و تخریب دیدم که هر موقع آقا اراده کند من آماده باشم. می‌گفت شما فکر کن (عج) ظهور کند و چشمش به من بیفتد و دست روی شانه من بگذارد و من یک جوان بی فایده باشم؛ امام زمان(عج) اینطور خوشحال می شود یا یک جوان و سرباز و آمادهکه ایشان را خوشحال کند؟ شهیدمدافع حرم 🌹 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
یک آقایی می شناسم که بود. کشید، شد. در ، بود. رزمنده با لباس نه . به پای و تکلیف رفت. برای از هیچکس و هیچ چیز نهراسید. که کرد قاطعانه ایستاد. شد. دوباره آمد و پای آرمان های انقلاب و وصیت همه انقلابیون ماند. هنوز هم دردش و و واقعی و اسلامی است. یک به تمام عیار است. آری کسی که ما به او می گوییم ؛ است. دلش لک می‌زند برای 🏴 https://eitaa.com/piyroo
‍ ‍ | یاحسیـــن | ســی سال پیـش و ها و ها با نــوای "ای مهــدی صاحب زمان آماده ایـم" پـر کشیدنـد و امــروز و ها و ها با نــوای "منــم بایـد بــرم ؛ آره برم ســرم بـره" آسمانــی شدنـد . . دیــروز جاویدالاثر الاثـر شــد و امــروز مفقــودالاثـر . . نـام آنهـا شد و نام اینها شـد . . آنها با نـوای جـان میگرفتند و اینها با نوای و . . آن روز درِ بـاغ شهـادت را بستنـد و اینهـا نالــه کنان التماس کردنـد : . . و امــروز نــوای : گواهــی بـر ایـن مدعـاستــ کـ دعایشـان بـه اجابتــ رسیده اسـت .... . . و امــا ما ... گویــی ما سهمــی جـز آنها و اینهــا نداریــم ... . . . فرمونـد : دیــروز بـرای دروازه ای به آسمـان باز بود و امــروز معبـری تنـگـ ... . گویـا این معبـر بازهـم درحـال دروازه شـدن اسـت ... . . . پ.ن : هنـوز هم برای شهـید شدن فرصت هسـتــ را بایـد صـاف کــرد 🏴 https://eitaa.com/piyroo
🔻 شهیدی که جان رهبر انقلاب را نجات داد👇 💢حاج حمید روی مبل نشسته بود و مشغول خواندن بود. من هم رو روشن کردم، کنار حاج حمید نشستم.  💢تلویزیون داشت خاطرات جبهه رو پخش میکرد. 💢آقای خامنه ای فرمودند ما توی یه ایی گیر افتاده بودیم، که یه اومد و با ماشین ما رو از مهلکه نجات داد. 💢حاج حمید، همین طور که سرش توی کتاب بود و با همان همیشگی گفت: اون بنده خدا بودم. پ ن: این شهید بزرگوار به علت فرماندهی و خدماتی که در تامین امنیت ، کربلا و امنیت پیاده روی انجام دادند در عراق مشهورتر و محبوب تر هستند. راوی: پروین مرادی(همسر شهید) 🌷 شادی روحش 🏴 https://eitaa.com/piyroo
سرنوشت عبای اهدایی #مقام_معظم_رهبری به #شهیدسعیدبیاضی_زاده #پدر شهیدبیاضےزاده با بیان اینکه شهید بیاضی زاده ارادت خاصی به #رهبر معظم انقلاب داشت، خاطرنشان کرد: همیشه تاکید داشت باید به حرف های #حضرت_آقا عمل کنیم چرا که ایشان #نایب امام زمان (عج) هستند و باید گوش به فرمانشان باشیم؛ از آنجا که سعید جزو #نخبگان بود، یک مرتبه به دیدار رهبری رفت و از آنجا که عبای خود را نبرده بود، رهبری به او عبایی هدیه کردند؛ وقتی به خانه آمد از او خواستیم #عبای اهدایی رهبر را نشان دهد که گفت من لیاقت آن عبا را نداشتم و آن را به استادم #هدیه کردم. #افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد__دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo
بیشتر وقتش را در اتاق بسیج مسجد موسی ابن جعفر علیهماالسلام می گذراند ⌛️. یک اتاق ساده که پر بوداز تصاویر حرم های اهل بیت علیهم السلام ✨. عاشق کار فرهنگی بود . آن هم به خاطر فرمایشات بود👌 . هادی یک واقعی بود شهید مدافع حرم هادی ذولفقاری🌹 🍃🌹 https://eitaa.com/piyroo
✍️ 💠 از اینهمه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر دلیلی برای پنهان‌کاری نداشت که با نمک لحنش پاسخ داد :«داداش من دارم میرم تو راحت حرفاتو بزنی، تو کجا می‌خوای بیای؟» از صراحت شوخ ابوالفضل اینبار من هم به خنده افتادم و خنده بی‌صدایم مقاومت مصطفی را شکست که بی‌هیچ حرفی سر جایش نشست و می‌دیدم زیر پرده‌ای از خنده، نگاهش می‌درخشد و به‌نرمی می‌لرزد. 💠 مادرش به بهانه بدرقه ابوالفضل به‌زحمت از جا بلند شد، با هم از اتاق بیرون رفتند و دیگر برنگشت. باران به حدی شدید بود که با چتر پلکم چشمانم را پوشاندم و او ساده شروع کرد :«شاید فکر کنید الان تو این وضعیت نباید این خواسته رو مطرح می‌کردم.» 💠 و من از همان سحر منتظر بودم حرفی بزند و امشب قسمت شده بود شرح را بشنوم که لحنش هم مثل دلش برایم لرزید :«چند روز قبل با برادرتون صحبت کردم، گفتن همه چی به خودتون بستگی داره.» نگاهش تشنه پاسخی به سمت چشمه چشمانم آمد و من در برابر اینهمه احساسش کلمه کم آورده بودم که با آهنگ آرمشبخش صدایش جانم را نوازش داد :«همونجوری که این مدت بهم اعتماد کردید، می‌تونید تا آخر عمر بهم کنید؟» 💠 طعم به کام دلم به‌قدری شیرین بود که در برابرش تنها پلکی زدم و او از همین اشاره چشمم، پاسخش را گرفت که لبخندی شیرین لب‌هایش را ربود و ساکت سر به زیر انداخت. در این شهر هیچکدام آشنایی نداشتیم که چند روز بعد تنها با حضور ابوالفضل و مادرش در دفتر در زینبیه عقد کردیم. 💠 کنارم که نشست گرمای شانه‌هایش را حس کردم و از صبح برای چندمین بار صدای تیراندازی در بلند شده بود که دستم را میان انگشتانش محکم گرفت و زیر گوشم اولین را خرج کرد :«باورم نمیشه دستت رو گرفتم!» از حرارت لمس احساسش، گرمای در تمام رگ‌هایم دوید و نگاهم را با ناز به سمت چشمانش کشیدم که ضربه‌ای شیشه‌های اتاق را در هم شکست. 💠 مصطفی با هر دو دستش سر و صورتم را پوشاند و شانه‌هایم را طوری کشید که هر دو با هم روی زمین افتادیم. بدن‌مان بین پایه‌های صندلی و میز شیشه‌ای سفره مانده بود، تمام تنم میان دستانش از ترس می‌لرزید و همچنان رگبار به در و دیوار اتاق و چهارچوب پنجره می‌خورد. 💠 ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رسانده و فریاد را می‌شنیدم :«از بیرون ساختمون رو به گلوله بستن!» مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم و مضطرب صدایم می‌کرد :«زینب حالت خوبه؟» زبانم به سقف دهانم چسبیده و او می‌خواست بدنم را روی زمین بکشد که دستان ابوالفضل به کمک آمد. خمیده وارد اتاق شده بود و شانه‌هایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا در اتاق کشید. 💠 مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید و رگبار گلوله از پنجره‌های بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را می‌کوبید که جیغم در گلو خفه شد. مادر مصطفی کنار دیگر کارکنان دفتر گوشه یکی از اتا‌ق‌ها پناه گرفته بود، ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید. 💠 مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی هراسان دنبال اسلحه‌ای می‌گشت و چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند که ابوالفضل فریاد کشید :«این بی‌شرف‌ها دارن با و دوشکا می‌زنن، ما با کلت چی‌کار می‌خوایم بکنیم؟» روحانی مسئول دفتر تلاش می‌کرد ما را آرام کند و فرصتی برای آرامش نبود که تمام در و پنجره‌های دفتر را به رگبار بسته بودند. 💠 مصطفی از کنار دیوار خودش را تا گوشه پنجره کشاند و صحنه‌ای دید که لب‌هایش سفید شد، به سمت ابوالفضل چرخید و با صدایی خفه خبر داد :«اینا کیِ وقت کردن دو طرف خیابون رو با سنگچین ببندن؟» من نمی‌دانستم اما ظاهراً این کار در جنگ شهری عادت شده بود که جوانی از کارمندان دفتر آیه را خواند :«می‌خوان راه کمک ارتش رو ببندن که این وسط گیرمون بندازن!» 💠 و جوان دیگری با صدایی عصبی وحشی‌گری ناگهانی‌شان را تحلیل کرد :«هر چی تو حمص و حلب و دمشق تلفات میدن از چشم ایران می‌بینن! دستشون به نمی‌رسه، دفترش رو می‌کوبن!» سرسام مسلسل‌ها لحظه‌ای قطع نمی‌شد، می‌ترسیدم به دفتر حمله کنند و تنها جوان این ساختمان من بودم که مقابل چشمان همسر و برادرم به خودم می‌لرزیدم. 💠 چشمان ابوالفضل به پای حال خرابم آتش گرفته و گونه‌های مصطفی از همسر جوانش گُر گرفته بود که سرگردان دور خودش می‌چرخید. از صحبت‌های درگوشی مردان دفتر پیدا بود فاتحه این حمله را خوانده‌اند که یکی‌شان با تماس گرفت و صدایش را بلند کرد :«ما ده دیقه دیگه بیشتر نمی‌تونیم کنیم!»... ✍️نویسنده: 🚩
• . انتخاب ما اگر یڪ انتخاب قــوۍ و درست و عمومۍ باشد، بھ نظر مـــــن همھٔ مشڪلات بھ تدریـج حل خواهد شد. این نشان ‌دهندھٔ اهمّیّت مسئلھٔ انتخابات اسـت...! 🌿 https://eitaa.com/piyroo
🌹شهیدحمید سیاهکالی مرادی 🚫 خیلی دنبال چیزهای آنتیک و گران نبودیم هر فروشگاهی که می رفتیم، دنبال جنس ایرانی بودیم👏🏻 نظر هر دوی ما این بود که تا جایی که امکانش هست وسایلِ زندگیِ آیندهٔ ما "ایرانی" باشد 🚨حمید آقا روز اول خرید جهاز گفت: وقتی که گفتند از کالای تولید داخل حمایت کنید ما هم باید گوش کنیم و جنس ایرانی بخریم ✊🏻 روایت : همسر شهید https://eitaa.com/piyroo
ما عشــق شـهادتیم💚 و این باور ماستـ☝️🏻 سربند *|حسـین‌ابن‌علی|* بر سر ماستـ❤️ یک جمله‌ی ما امید دشمن را برد😏 رهبر ماست 😍 😌 https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ | مبارزه هویتی انقلاب : شهدایی که در انقلاب اسلامی شهید شدند، جزو برترین‌ها هستند. واقعاً خدا به ملّت ایران رحم کرد که این انقلاب رخ داد. مبارزه‌ای که با  انقلاب انجام گرفت مبارزه‌ی هویّتی بود، مبارزه‌ی موجودیّتی بود. آنهایی که در انقلاب اسلامی شهید شدند ــ به هر نوع شهادتی ــ این‌جور به شهادت رسیده‌اند. بنابراین، شهدای ما جزو برترین‌ها هستند. ۱۴۰۲/۱۱/۳ 🎉 ویژه ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از تقدیم مدال به کودکان غزه تا حفظ حجاب خانمهای ورزشکار تقدیر روز گذشته رهبر انقلاب از ورزشکارانی که قدرت روحی و اعتماد به نفْس ملّت ایران را به رخ بدخواهان کشیدند! 💓 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo