eitaa logo
افسران جنگ نرم خادمین پیروان شهدای بجنورد
4.5هزار دنبال‌کننده
34.2هزار عکس
15.9هزار ویدیو
133 فایل
#افسران_جنگ_نرم_خادمین_پیروان_شهدای_بجنورد_دلتنگ_شهادت https://eitaa.com/piyroo جهت ارتباط با خادمین شهدا 🌷 خواهران 👇 @sadate_emam_hasaniam @labike_yasahide @shahid_40 کپی بنر و ریپ کانال ممنوع
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه های شهدا...💕 قهر بودیم، درحال خوندن بود . نمازش که تموم شد، هنوز پشت به اون نشسته بودم... کتاب شعرش رو برداشت و با یه لحن دلنشین شروع کرد به خوندن... ولی من باز باهاش قهر بودم!!!!! کتابو گذاشت کنار...بهم نگاه کرد و گفت: غزل تمام...نمازش تمام...دنیا،مات سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد!!!! باز هم بهش نگاه نکردم....!!! اینبار پرسید: ؟؟؟ سکوت کردم.... گفت : # "عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز.... # بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم می کند..." . دوباره با لبخند پرسید: عاشقمــــــی مگه نه؟؟؟؟؟ گفتم: نـــــــه!!!!! . گفت: # "لبت نه گوید و پیداست می گوید دلت آری... # که این سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری..." . زدم زیر خنده....و روبروش نشستم.... دیگه نتونستم بهش نگم که وجودش چقد آرامش بخشه... بهش نگاه کردم و از ته دل گفتم... خدارو شکر که هستی.... راوی:مرحومه حکمت همسرشهید عباس بابایی https://eitaa.com/piyroo
✨اگر بخواهیم در خیالات نداشته باشیم و مقبول باشد، باید در گرفتن دقّت کنیم. تمامی صفات رذیله را می‌توان با وضو شست و پاک کرد. https://eitaa.com/piyroo
🌿دست نوشته شهید بر سر مزارش: "هیچ بدنی درمقابل آنچہ روح اراده آن را می‌کند ناتوان نیست، به امید اینکه در تمام احوال مراقبت از خود بکنیم." ♥️🕊 📝 https://eitaa.com/piyroo
وسـط ِ جبهــه بهــش گفتم ! الان چه وقت خوندنه؟  گفت: از ڪجا معلوم دیگه وقت ڪنم و شروع ڪرد نمــاز خوانــدن ... "السلام علیڪم ورحمة اللہ وبرکاته" را ڪه گفت … یڪ خمــپــاره آمد پَر ڪشید! https://eitaa.com/piyroo
دستگیری_شهید_نظری از_دختر_دانشجو همین که نشستم سر مزار فرزندم دیدم دختر خانم جوانی نشسته است کنار قبر فرزند شهیدم و می‌خواند. فاتحه خواند و‌گریه کرد. انگار مثل خواهری بود که برای برادرش‌گریه می‌کند.‌گریه‌اش که تمام شد گفتم: دختر شما با این شهید آشنا هستید؟ گفت: نه من بچه سبزوار هستم و در قم درس می‌خوانم چندین شب پیش خواب دیدم که این به نزدم آمد و گفت: آمده‌ام اینجا تا به شما بگویم این اموال و امکاناتی که برای شما خرج و هزینه می‌شود از اموال است. شما در دو کار سستی و کاهلی می‌کنید اول و دوم ! همان‌جا از ایشان سؤال کردم مزارتان کجاست؟ که دقیقاً اسم و نشانی مزار خودش را داد. پس از آن حدود سه سال هر عصر پنجشنبه زودتر از من آن دختر خانم می‌آمد و شروع می‌کرد به بر سر مزار شهید نظری… : پدر شهید 🌷 https://eitaa.com/piyroo
مادر شهید می گوید مواقعی که دلتنگ💔 او می شوم با عکسش صحبت می کنم و مطمئن هستم که صدای من را می شنود و به حرف هایم گوش می کند. بیشتر دوستان و اقوام می گویند هنگامی که مشکلی برایمان پیش می آید به نیت حسین می خوانیم و هنوز تمام نشده مشکلمان حل میشود. مادر شهید مدافع حرم حسین بواس که تصویری از این شهید در دستانش بود با بیان اینکه پسرم و روزه قضا نداشت گفت: او از همان دوران کودکی کارهای شخصی اش را خودش انجام می داد و تمام نمازهایش را می خواند و روزه هایش را می گرفت بواس🌷 https://eitaa.com/piyroo
آیت الله بهجت رحمه الله علیه: ✨همین را که ما با تهدید به چوب و تازیانه و عقوبت جهنمی شدن، انجام می دهیم، اولیاء می فرمایند: از همه چیز، لذیذتر است! از آیه شریفه ان الصلاه تنهی عن الفحشاء والمنکر (نماز، انسان را از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد) استفاده می شود که کسی که از کارهای زشت و ناپسند خودداری نمی کند، واقعا نمازش نماز نیست! https://eitaa.com/piyroo
: ان‌شاءالله تعالی باهم برویم و در وحدت بخوانیم ... 📸 ۲۱ خرداد ۱۳٦۱ اقامه نماز قوای محمدرسول‌اللهﷺ در سوریه ، حرم حضرت زینب (س) https://eitaa.com/piyroo
🌷یوسف_فدایی‌_نژاد یه هزارتایی داشت و هرشب ذکر می گفت، به دلیل زیادی که ایشون تو یک روز می فرستاد به معروف شده بود و نام شده بود . بعضی دوستان به ایشون میگفتن که دلیلش ارادت خیلی زیاد آقا به مادرمون خانم (سلام الله علیها) بود... نوای ملکوتی در تلاوت کریم داشت و هرکسی رو باصداش تحت تاثیر قرار میداد. آقا از بسیار خوبی برخوردار بود و همیشه لبخند به لبش بود و خاصی تو وجودش دیده می شد که با اولین برخورد، طرف رو مجذوب خودش میکرد. بمب روحیه بود. همیشه وقتی بیسیم لازم نبود پشت بیسیم نوحه می خوند و رفقا رو به فیض میرسوند. می گفت با سن کمش به ما درس های بزرگ می داد. می گفت بابا اول وقت رو نباید فراموش کنیم. یادمه بعد افرادی اومده بودن که نمی شناختیم و میگفتن ما کسی رو نداشتیم که کمکمون باشه اما آقا مخفیانه به ما کمک می کرد و ما مثل بچه خودمون دوسش داشتیم. همیشه دست بوس و بود و به خانواده می گفت : چطوری ! چطوری ! ناراحت می شد و میگفت من می خوام ببینم . می گفت نه مامان حالا زوده. https://eitaa.com/piyroo
🌱با صدای بدی در باز میشود . سجاد در چهارچوب در نمایان میشود . چند نفری پشت سرش هستند و اورا گرفته اند ، انگار میخواستند مانع ورود او به اتاق بشوند . چشم هایش سرخ و رنگش پریده است . شهروز بلند میشود و آهسته به او نزدیک میشود . لبخند پیروزمندانه ای حواله اش میکند و میگوید _به به ، ببین کی اینجاست . بهم گفته بودی نمیای چی شد که اومدی ؟ با صدای گرفته میگوید _اومدم همه چیزو از نزدیک ببینم تا باور کنم که خواب نیست . بدنم بی حس میشود و می‌افتد و سرم محکم با تخت برخورد میکند ناگهان از خواب میپرم ..... رو تخت مینشینم و با تمام توان هوا را میبلعم . احساس خفگی میکنم . دستی به گلویم میکشم و لیوان آب را از روی پاتختی ام بر میدارم و یک نفس سر میکشم .خواب بود ، همه اش خواب بود . نمیدانم گریه کنم یا بخندم .نگاهم را به ساعت میدوزم ، عقربه ها ۴ صبح را نشان میده . چه خوب تلخی بود ، به تلخی مرگ . بدنم داغ کرده اما عرق سرد کرده ام . از روی تخت بلند میشوم و به قصد وضو گرفتن به آشپزخانه میروم تا برای نماز صبح آماده شوم . . . . شهریار نگاهی به من می اندازد _میگم من دیگه برم متعجب ابرو بالا می اندازم +وا برای چی بری ؟ هنوز که مراسم خواستگاری شروع نشده . ژست آدم های متفکر را به خود میگیرد _آخه همه تو جمع یا ازدواج کردن یا قراره ازدواج کنن ، فقط من این وسط مجردم حسودیم میشه . حس اضافه بودن بهم دست میده با خنده میگویم . +نکنه تو هم زن میخوای ؟ بگو کیه خودم برات میرم خواستگاری قهقهه میزند _نه بابا هیچکس مَد نظرم نیست . اصلا کو زن ؟ کی زن من میشه ؟ +وا مگه چته؟ خوشگل که هستی، خوشتیپ که هستی، دکتر که هستی، نماز روزه‌تم سر جاشه دیگه چی میخوان . ادای آدم های مغرور را درمی‌آورد _راس میگی فقط اسب سفیدم کمه ، دارم حیف میشم . از اینکه خودش را دسته بالا گرفته خنده ام میگیرد . لبخند شیطانی میزنم +آره همه چی داری ، فقط عقل نداری با خنده سر تکان میدهد _یکی به نعل میزنی یکی به میخ ؟ خدا یه ایمانی به ما بده یه شعوری به تو . بیچاره سجاد حیف میشه با تو ازدواج کنه . برم تا نرسیده بهش بگم برگرده . اخم تصنعی میکنم +همه برادر دارن ما هم برادر داریم و بعد هر دو بلند می خندیم . مادرم مارا از آشپرخانه نگاه میکند و میخندد . با صدای آیفون سریع بلند میشوم و دستی به مانتوی فیروزه ای ام میکشم . چادر رنگی ام را سر میکنم و کنار در به استقبال می ایستم .مهمان ها همگی وارد میشوند . ذوق و شور خاصی در چشم های همه موج میزند.سعی میکنم هیجانم را مخفی کنم . بعد از گذشت مدت کوتاهی به درخواست بزرگتر ها دوباره به اتاق میرویم . این‌بار سجاد بدون هیچ دستپاچگی شروع به صحبت میکند _فکر نمیکنم راجب ویژگی های اخلاقی هم نیاز به توضیح داشته باشیم . از بچگی با هم بزرگ شدیم و اخلاق و روحیات هم رو خوب میدونیم . فقط شما شرط و شروط ها و ایده آل هاتون رو بگید بعد هم اگه موردی بود من خدمتتون میگم . سرتکان میدهم و شروع به گفتن حرف هایی میکنم که از قبل آماده کرده ام +یکی از مواردی که خیلی برام مهمه اول وقته . اولین شرطم اینکه همیشه و در هر شرایطی نماز اول وقت بخونیم. یا پنهان کاری رو دوست ندارم . مخالف به ویژه برای تربیت بچه . یک موردی هست درباره مراسم نامزدی که اون رو در جمع اعلام میکنم . بقیه موارد هم انشاالله در مدت محرمیت موقت میگم . دلم میخواهد بگویم همین که هستی برایم کافیست . میخوام بگویم با همه ی خوبی ها و بدی هایت میخواهمت . لبخندی از سر رضایت میزند و لبش را با زبان تر میکند _راجب پنهان کاری و صداقت همون انتظاری که شما از من دارید من هم دارم .من با شناختی که از شما دارم نکته قابل ذکر دیگه ندارم . تنها چیزی که خیلی برام مهم بود پذیرش شغل و بیماریم بود که جلسه اول راجبش صحبت کردیم . قهوه ای چشم هایش را به چشم هایم میدوزد، نگاهی پر ذوق و شوق تحویلم میدهد. نگاهی که در آن عشق میبینم ، نگاهی که سخن عشق میگوید .نگاهش را میدزدد و خجالت زده به دست هایش خیره میشود . بعد از مدت کوتاهی از اتاق خارج میشویم . عمو محمود لبخند مهربانی میزند _خب عمو جان به تفاهم رسیدید ؟ لبخند کوچکی میزنم و با خجالت به لبه چادرم چشم میدوزم +فکر میکنم عمو محمود با رضایت سر تکات میدهد _خب الحمدلله .دیگه بریم کم کم راجب مهریه و عقد و انشاالله عروسی صحبت کنیم . شما مهریه مد نظرتون چقدره ؟ پدرم میگوید +قبلا راجبش صحبت کردم با خانواده اگه اجازه بدید خود نورا بگه همو محمو خطاب به من میگوید _بگو عمو جان با تحکم میگویم +طبق صحبتی که کردیم و خانوادم هم پذیرفتن میخوام به نیت ۱۴ مهصوم مهریم ۱۴ تا سکه باشه عمو محمود سریع میگوید _نه عمو جان بیشترش کن ۱۴ تا کمه . ادامه دارد...
سر سفره عقد نشسته بوديم، عاقد که خطبه را خواند، صدای بلند شد. حسين برخاست، وضو گرفت و به ايستاد. دوستم کنارم ايستاد و گفت: اين مرد برای تو شوهر نمی شود. متعجب و نگران پرسيدم: چرا؟ گفت: کسی که اين قدر به و مسائل عبادی‌اش مقيد باشد، جايش توی اين دنيا نيست. https://eitaa.com/piyroo
⚠️ وقتی پلیس به شما میگه لطفاً ! شمااگه پاسپورت,شناسنامه,کارت ملے یاحتے کارت نمایندگے مجلس رو هم نشون بدے بازم میگه گواهینامه...! وقتی اون دنیا گفتن ؛ هرچے دم از انسانیت ,معرفت و...بزنی بهت میگن همه اینها خوبه شما اصل کارے رو نشون بده.... نمــاز ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
⚠️ وقتی پلیس به شما میگه لطفاً ! شمااگه پاسپورت,شناسنامه,کارت ملے یاحتے کارت نمایندگے مجلس رو هم نشون بدے بازم میگه گواهینامه...! وقتی اون دنیا گفتن ؛ هرچے دم از انسانیت ,معرفت و...بزنی بهت میگن همه اینها خوبه شما اصل کارے رو نشون بده.... نمــاز ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🌹شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. ♦️خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت است. 🌷 📌8 اردیبهشت سالروز شهادت /شادی روحش صلوات🌸🌿 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
اول وقت سفارش شهید مدافع حرم عباس هیچگاه ندیدم که نماز اول وقتش ترک شود. همیشه به این موضوع اهمیت می‌داد و خانواده را برای خواندن نماز اول وقت تشویق و ترغیب می‌کرد. صدای اذان همیشه در تلفن همراهش پخش می‌شد. یادم است پس از شهادتش، نیمه‌های شب که همه خواب بودند با صدای اذان بی‌موقع از خواب بیدار شدم و به حیاط خانه رفتم تا ببینم اذان مسجد است یا نه! الظاهر صدا از جای دیگر بود که پس از جستجو تلفن همراه عباس را که در چمدانش بود یافتم و آن صدای اذان از این تلفن بلند می‌شد. ساعت اذان مطابق برساعت شرعی منطقه حلب سوریه بود. خدا را بخاطر این قربانی پاک شکر کردم و با خودم گفتم «یا قابل القربان...» 🌷🌷🌷🌷 شهيد دانشگر كمي قبل از شهادت نماز ظهر را در تيررس دشمن اقامه مي‌كند؛ مثل ياران حسين(ع) اما باز هم آرام است و اين موقعيت خطرناك از كيفيت نمازش كم نمي‌كند. كسي نمي‌داند در اين نماز ميان عباس و خدا چه مي‌گذرد. او چند ساعت بعد به شهادت مي‌رسد: یاد همه اسمانی هاجاودان ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
اول وقت سفارش 🕊 وسط جبهه بهش گفتم بچه! الان چه وقتِ خواندنه؟ گفت: از کجا معلوم دیگه وقت کنم و شروع کرد نماز خواندن .... السلام‌علیکم‌ورحمة‌الله‌وبرکاته را که گفت یک خمپاره آمد و بُردش .... 🌺 شهـدا را یاد کنید با ذکر صلوات ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
📜فرازی ازوصیت_نامه شهید خواندن در اول وقتش که موجب رضای خدا می‌شود و به فرموده خداوند متعال در قرآن آدم را از زشتی‌ها و پلیدی‌ها دور می‌کند و چه زیباست خواندن آن در اول وقت که موجب آرامش و آسایش می‌شود و به نقل از مجتهد عارف ایت الله (ره) تاکید و مداومت کردن در خواندن نماز اول وقت آدم را خواسته یا ناخواسته به مراتب عالیه می‌رساند. 🌷 ‍‌ https://eitaa.com/piyroo
🥀در آسمان کردستان بودیم و سوار بر هلی‌کوپتر. دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می‌کردند. علت را پرسیدم، گفتند: وقت است و همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین‌جا فرود بیا تا نمازمان را اول وقت بخوانیم. خلبان گفت: این منطقه زیاد امن نیست، اگر صلاح می‌دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم. شهید صیاد گفتند: هیچ اشکالی ندارد! ما باید همین‌جا نمازمان را بخوانیم. خلبان اطاعت کرد و هلی‌کوپتر نشست. با آب قمقمه‌ای که داشتند وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم. ... وقتی طلبه‌های شیراز از آیت‌الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند؛ ایشان فرمودند: بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید. اگر صیاد شیرازی شدید، هم دنیا را دارید و هم آخرت را... ‍‌ https://eitaa.com/piyroo