eitaa logo
اشعار مارال افشون
259 دنبال‌کننده
66 عکس
38 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
12.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اِذا غَابَ سَیِّد قَامَ سَیِّد... ▪️لحظاتی از آخرین دیدار روز گذشته (سه‌شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳) شهید اسماعیل هنیه با رهبر انقلاب اسلامی @poem12
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
هر روز دوشادوش حسرت زندگی کردم هر لحظه در آغوش حسرت زندگی کردم پیراهن گلدار نه، غمدار پوشیدم یک عمر با تنپوش حسرت زندگی کردم اسلیمی دلتنگی و تذهیب تنهایی در خانه ی منقوش حسرت زندگی کردم با اشک هایم خاطراتت را که دم کردم آرام، با دمنوش حسرت زندگی کردم با اینکه مثل آفتابی دست و دلبازی در کلبه ی خاموش حسرت زندگی کردم @poem12
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
عطر شهادت، نور و گرما با خودش می آورد پیغامی از لاهوت و معنا با خودش می آورد همبستگی و اتحاد و موجی از آزادگی او اهل دریاهاست، دریا با خودش می آورد بار امانت را به دوش محکم ما می نهد شیرینی الموت احلی با خودش می آورد یک بار دیگر سفره ها از عشق رنگین می شود مهمان که روزی خودش را با خودش می آورد طوفان الاقصای شدیدی پیش رو داریم، هان! طوفان الاقصایی که فردا با خودش می آورد
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
ذکر می بارد، دل سجاده ها وا می شود آری امشب حضرت سجاد بابا می شود ماهتاب بی فروغ آسمان گم می شود آفتاب آسمان شیعه پیدا می شود ظلمت و جهل زمین را میشکافد پرتو اش نور خورشید امامت باز احیا می شود باقرالاسرار پیغمبر، قلمدار نبی ترجمان آیه ی انّا هَدَینا می شود با سلامی جابرانه رازها گل می کند در مدینه کوچه کوچه عشق افشا می شود پله پله منبر افلاک را طی می کند پله پله حکمت عالم هویدا می شود وارث شب های درد و خاطرات کربلا وارث اشک و مناجات سحرها می شود شیخ طوسی، جابر جُعفی، سَدیر صیرفی حِمیَری، پیر و جوان در محفلش جا می شود مکتبش دریای فقه و علم و عرفان و حدیث هرکه اهل عشق باشد، غرق دریا می شود السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَاقِرَ العلمِ النَّبِیِّینَ
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
هدایت شده از شعر هیأت
تصور کن تو در سنگر، وَ داعش در کمین باشد تصور کن جهانت شکل یک میدان مین باشد تصور کن بیفتی دست داعش، تازه در دستت عقیق سرخ باشد، «یاعلی» نقش نگین باشد تصور کن که روی بازویت لبیک یا زینب و نامت نام فرزند امیرالمؤمنین باشد تصور کن علی باشی و تنها، آن‌طرف اما سپاه ناکثین و مارقین و قاسطین باشد... تصور کن بپرسند از کجایی؟ شیعه‌ای؟ باید برای هر سؤالی پاسخت در آستین باشد تصور کن لبانت خشک باشد مثل اربابت فقط دلواپس طفلت نباشی، فرقش این باشد! تصور کن نفربرهای دشمن اسب باشند و ببینی پیکر یاران تو روی زمین باشد تصور کن کسی که می‌برد با خود تو را، شمر است تصور کن برادر! کربلا شاید همین باشد چه خواهی کرد؟ مثل من تو هم پاهات می‌لرزد؟ اگر یک سمت دنیا باشد و یک سمت دین باشد؟ هزاران بار دیدم عکس آخر را، نفهمیدم چه باعث می‌شود یک مرد تا این حد متین باشد گمانم چشم «محسن» رو به قاب تازه‌ای وا شد گمانم حق در آن تصویر، با «روح الامین» باشد :: جوابم را ندادی ای برادرجان! چه خواهی کرد؟ تصور کن تو باشی، شمر باشد، دوربین باشد! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/3989@ShereHeyat
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنا رُقَیَّةَ بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهید دختر خورشید گریه گریه چشم باران زا نمی خواهی پدر؟ روضه روضه دختر تنها نمی خواهی پدر؟ زمزم اشک و صفای باطن و سعی درون هاجرانه در دل صحرا نمی خواهی پدر؟ بی قراری، گوشواره، تازیانه، آبله روضه هایی قس علی هذا نمی خواهی پدر؟ رودخانه رودخانه اشک و غم باشی اگر بیکران تا بیکران دریا نمی خواهی پدر؟ حرف غارت یا اسارت نیست با هر دلهره شانه های محکم بابا نمی خواهی پدر؟ یک بغل آرامش و زانوی پر مهر و صفا وقت خواب و آخر شبها نمی خواهی پدر؟ زاده ی خورشید باشی و شب و شام بلا... حضرت خورشید را آیا نمی خواهی پدر؟ جامه و تسبیح و انگشتر،حصیر و بوریا یا کفن در ظهر عاشورا نمی خواهی پدر؟! @poem12
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
میدونم بین آتیشا و دودی میدونم باز زخمی و کبودی عروسک جون بیا پیشم ببینم تو که اینقدر دل نازک نبودی میدونم هم شب و هم روز جنگه برامون انتفاضه هفت سنگه ولی بازی و سرگرمی میونِ حیاط مسجدالاقصی قشنگه منم از خونه و از شهر دورم منم دلتنگتم سنگ صبورم منم مثل توام دورت بگردم گل سر نیست روی موی بورم بیا مرهم روی زخما بذاریم بباریم و بباریم و بباریم درسته بین آتیشا و دودیم عروسک جون باید طاقت بیاریم یکم دیگه تحمل کن عزیزم توکل کن، توکل کن عزیزم یه وقتایی که کم شد آب و دونه به گنجشکا توسل کن عزیزم ولی اصلا نباید کم بیاریم زمینامونو بی صاحب بذاریم عروسک جون بیا اینبار وقتی درختارو زدن زیتون بکاریم @poem12
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
موکب موکب، حسرت و آه و دردم کوله کوله، پر از گناه و دردم تاول تاول پای دلم می سوزد من همسفر خیال و راه و دردم @poem12
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
گودال دلتنگی،هزاران واژه ی بی سر یک دشت بیت زخم خورده،لکنت دفتر با کاروان شعر ها تا کربلا رفتم من رو به راهم،زنده ام،اما نکن باور صل الله علیک یا اباعبدلله الحسین علیه السلام @poem12
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
یک عمر میان جاده سرگردانم در راه رسیدن به حرم حیرانم هر سال رفیق کربلایی دارم آری اتوبوس اصفهان –مهرانم
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
سلام امروز تعداد زیادی رباعی اتوبوسی دارم😊 به پیشنهاد دوست عزیزی با اتوبوس رباعی نوشتیم... اگر شما هم نوشتید خوشحال میشم واسم ارسال کنید 🌻
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
در شام سکوت جاده ها ، تابان بود چشمان مسافرش پر از باران بود یک موکب سیار ، برای زائر او یک اتوبوس اصفهان-مهران بود
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
بر کار همه گره گشایی آقا بر درد همه خودت دوایی آقا سخت است برای ما سفر با اتوبوس ما را بطلب فقط هوایی آقا
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
آورده سر ذوق همه ایران را شیراز و صفاهان و قم و تهران را با سعی و صفا نیز ، تهاتر نکنم تصویر بلیط اصفهان-مهران را
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
گلچین نکند خوب و بد و حیران را حتی من مست بی سر و سامان را در حسرت خاک حرمش میبوسم چرخ اتوبوس اصفهان-مهران را
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
در جاده ی تاریک غمم ماه نکش من یک اتوبوس حسرتم آه نکش از کرب و بلا نمی شود دل بکنم مِن بعد جلوی پای من راه نکش!
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
با جاده ی منتهی به زندان قهرم با هر که مرا برده به تهران قهرم از جنت کربلا مرا بیرون کرد من با اتوبوس مرز مهران، قهرم...
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
تو یک اتوبوس پر ز اما و اگر من جاده‌ی لغزنده‌ی پر پیچ و خطر یکبار بیا که دل به دریا بزنیم تا ما بشویم هر دو در رنج سفر
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
بگذار مفاعیل فعل پخش کنم هی شعر بگویم و عسل پخش کنم میگفت که میروم سر مرز اتوبوس تا حی علی خیرالعمل پخش کنم
۲۶ مرداد ۱۴۰۳
اشعار مارال افشون
سلام امروز تعداد زیادی رباعی اتوبوسی دارم😊 به پیشنهاد دوست عزیزی با اتوبوس رباعی نوشتیم... اگر شما ه
ممنون از همگی بابت مشارکت و همراهیتون کربلا روزی همه ی بزرگواران ان شاالله... التماس دعا
۲۷ مرداد ۱۴۰۳
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
تابیده‌ای، به صبح تماشا رسیده‌ایم باریده‌ای، به دامن دریا رسیده‌ایم این کشف، این مکاشفه از کی شروع شد؟ پلکی زده، به وادی معنا رسیده‌ایم با مرکب غم تو به معراج رفته‌ایم ظهر عطش به لیلة الاسریٰ رسیده‌ایم تاریخ را ورق زده انگشت خونی‌ات ما با اشارهٔ تو به فردا رسیده‌ایم آیینه بی‌نهایت و آیین، واحد است با تو به درک تازه‌ای از «ما» رسیده‌ایم از وحشت کویر و از اندوه دره‌ها از قله‌های رنج به اینجا رسیده‌ایم ما نایب الزیارهٔ گل‌های پرپریم از باغ «التماس دعا»ها رسیده‌ایم لب‌تشنه و گرسنه نماندیم در طریق با نان گرم و آب گوارا رسیده‌ایم رخت و لباس، خاکی و پا زخم و دل دچار… به‌به! چه باشکوه و چه زیبا رسیده‌ایم *** من باورم نمی‌شود اینجایم ای حسین آغوش باز کرده‌ای… آیا رسیده‌ایم؟ @fatemeh_arefnejad
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
🔹صدای پای زائران🔹 این محبّت آسمانی است یا زمینی است؟ این کشش فقط خیالی است یا یقینی است؟ این که می‌کِشد مرا به سوی تو چه جذبه‌ای‌ست؟ حال و روز عاشقان همیشه اینچنینی است تاول شکفته زیر پای زائر تو را بوسه می‌زنم که موسم ستاره‌چینی است کاش تاولی به پای زائر تو می‌شدم تا نوازشم کنی که اوج نازنینی است از نجف پیاده سوی کربلا روان شدن مثل اشک‌های الغدیری امینی است کربلا چه قرن‌ها بر او گذشته و هنوز از معلمان مهربان درس دینی است از کلاس عقل تا کلاس آخر جنون سطری از کتاب «إن قَطعتُموا یمینی» است عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق عشق این صدای پای زائران اربعینی است 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1703@ShereHeyat
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
پادپخش | حسرت •||گوینده:آقای‌میر •||شاعر: |□|@AGHAYE_MIR
۳ شهریور ۱۴۰۳
حسرت.mp3
1.81M
هر روز دوشادوش حسرت زندگی کردم پادپخش | حسرت •||گوینده:آقای‌میر •||شاعر: |□|@AGHAYE_MIR
۳ شهریور ۱۴۰۳
کاش همیشه برق نداشتیم😊 ولی نفت داشتیم😄
۵ شهریور ۱۴۰۳
پشت در باز دو پای چمدان می لنگد عقربه از نفس افتاده، زمان می لنگد کفش هایم دو قدم مانده به در میگرید میدود با هیجان، با هیجان میلنگد آب در کاسه ی بی صبری من میرقصد نه زلال است نه روشن نه روان، می لنگد خواستم گریه کنم باز ولی صبرآمد خواستم شکوه کنم باز زبان می لنگد نه فقط کار من دل نگران و دلتنگ تو نباشی بخدا کار جهان می لنگد! @poem12
۵ شهریور ۱۴۰۳
باغ نه! گوشه ی گلدان نگهم می داری یا لب خسته ی ایوان نگهم می داری خسته ام فصل شکفتن نرسیده است هنوز؟ بذرم و از همه پنهان نگهم می داری دشتم و از عطش سبز شدن لبریزم تشنه ی تشنه ی باران نگهم می داری رودم و یکسره دلشوره ی دریا نشدن باز در بستر جریان نگهم می داری من همان شاه ترین بیت فرو پاشیده که تو در لشکر دیوان نگهم می داری یا غزل خیز ترین بند همین دیوانم که تو در گوشه ی زندان نگهم می داری خسته ام فصل شکفتن نرسیده است هنوز؟ من بهارم، تو زمستان نگهم می داری! مارال افشون @poem12
۱۲ شهریور ۱۴۰۳