eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
377 دنبال‌کننده
12 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا 🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
صلی‌الله‌علیه‌وآله سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه ما در این دنیا پی جاه و جلالی نیستیم اهل شکوه کردن از رنج و ملالی نیستیم پخته ی عشقیم، در دوران کالی نیستیم با محمد جاودانیم و زوالی نیستیم خورده بخت ما گره با رحمة للعالمین ذکر طوفانی ما یا رحمة للعالمین از همه سیریم الا رحمة للعالمین ظرف مان خالی شود هم دستْ خالی نیستیم ما اگر در راه پر نور ولایت مانده ایم با دعاهای محمد پر صلابت مانده ایم با عنایت زیر باران محبت مانده ایم تشنه و بی کس زمان خشک سالی نیستیم گشته ایم از لطف احمد آشنای اهل بیت مبتلای احمدیم و مبتلای اهل بیت بچه های ما همه یک جا فدای اهل بیت قوم سلمانیم، قوم بی کمالی نیستیم جان احمد در حقیقت هست جان فاطمه در دو عالم هست شیعه در امان فاطمه ما نمک گیریم، محشر در جنان فاطمه غیر کوثر در پی جام حلالی نیستیم شیخ آورده حدیثی را که از پیغمبر است: از صراطِ روز محشر رد شدن دردسر است برگ تضمین عبور از آن ولای حیدر است غافل از این نقل زیبای امالی نیستیم باطن سیر به سوی حق همان سیر علی است بیشتر از ما خدا گوینده ی خیر علی است هر کجا باشیم راه حق مگر غیر علی است؟! حق مداریم و پی هر قیل و قالی نیستیم ذاکر عشقیم با قرآن، اسیر احمدیم آیه آیه راوی خط غدیر احمدیم با برائت از سقیفه در مسیر احمدیم پیرو آن دو خبیثِ لاابالی نیستیم پیر عشقیم امتحان عاشقی پس داده ایم نام حیدر که وسط باشد همه آماده ایم عبد دربار نجف هستیم، رعیت زاده ایم ما علی داریم بی مولی الموالی نیستیم شمس تابان امامت منجلی باشد بس است یک ولی الله در عالم ولی باشد بس است نائب صاحب زمان سید علی باشد بس است با ولی باشیم در راه ضلالی نیستیم هم چنان پای همان قول و قرار سابقیم در نگهداری از این مکتب سراپا عاشقیم راوی دین با روایات امام صادقیم غیر از این شیوه پی کسب تعالی نیستیم می رسد بوی غریبی از مدینه با نسیم در کنار گنبد و ایوان طلای یک حریم طرح صحن جامع شیخ الائمه می کشیم بی خیال آن حریم و آن اهالی نیستیم آخرش این فتنه را از ریشه در می آوریم حرف آل الله باشد بال و پر می آوریم سر بخواهند این قبیله کوه سر می آوریم بنده ایم و اهل ترک امتثالی نیستیم عاقبت همدرد یار بی قرینه می شویم دسته جمعی کارگرهای مدینه می شویم مرهمی کوچک برای زخم سینه می شویم منتظر هستیم، اهل بی خیالی نیستیم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها مدینه شهر نبی تربت چهار امام به نقطه نقطه خاکت ز ما سلام، سلام اگر چه ساکت و آرام میرسی به نظر دلی نمانده که گیرد بیاد تو آرام مزار چار امامی و شهر پنج تنی ز شش جهت بسویت حاجت آورند مدام چراغ محفل جان، مسجد الحرام دلی که بر طواف حریم تو بسته دل احرام سزد چو نام شریف تو بر زبان آرم به حرمت سخنم انبیاء کنند قیام دوای درد دو عالم ز گرد صحرائی سلام بر تو که آرامگاه زهرائی شرار غم ز وجودم زبانه می‌گیرد ز گریه مرغ دلم آب و دانه می‌گیرد نه آرزوی بهشتم بود نه شوق وطن دلم به یاد مدینه بهانه می‌گیرد ز هر نشانه گذر کرده با هزار نگاه سراغ از آن حرم بی نشانه می‌گیرد سلام باد به شهری که نام روح فزاش به هر دلی که شکسته‌ات خانه می‌گیرد سلام باد بر آن داغدیده بانوئی که عرض تسلیت از تازیانه می‌‌گیرد درود باد به شهری که تربت زهراست بهار دامنش از اشک غربت زهراست مدینه کز تو به دلها شراره افتاده شراره بر جگر سنگ خاره افتاده چه روی داده که خورشید تو غریب شده وزو بخاک تو ماه و ستاره افتاده چه روی داده که مثل علی ز شدّت غم خموشی و، نفست در شماره افتاده به روی نیلی زهرا قسم بگو که چرا به کوچه‌های تو یک گوشواره افتاده مدینه ناله برآر از جگر بگو به علی بیا که فاطمه از پا دوباره افتاده مدینه نخل گلت چیده شد به گلخانه برای غنچه خونین گریستی یا نه؟ مدینه طوطی وحی تو آشیانه نداشت؟ و یا ز فتنه زاغان امان به لانه نداشت چو شمع سوخته گردید آه و ناله نزد شراره داشت به دل بر لبش ترانه نداشت گرفته بود چنان خو، به دانه دانه‌ی اشک که شوق زندگی و میل آب و دانه نداشت کسی شریک غم دختر رسول نشد به جز علی که محیط غمش کرانه نداشت مدینه تسلیتی جز شرار و دود ندید مغیره دسته گلی غیر تازیانه نداشت گمان نبود صدای نبی خموش شود ز دود خانه‌ی زهرا سیاه پوش شود مدینه لشگر اندوه ریخت بر سر تو نبود این همه رنج زمانه باور تو مدینه بعد پیمبر ز بس غریب شدی نشست قاتل زهرا فراز منبر تو مدینه، چون به سرت آسمان خراب نشد؟ که گشت نقش زمین دختر پیمبر تو از آن شبی که علی دفن کرد فاطمه را صفا گرفته شد از صبح روح پرور تو به کوچه‌های تو یک روز آفتاب گرفت هنوز مانده چو ابر سیاه منظر تو میان کوچه زنی را زدن رشادت بود؟ و یا بفاطمه سیلی زدن عبادت بود؟ مدینه آنچه که می‌پرسم از تو راست، بگو؟ کجاست تربت زهرا بگو کجاست، بگو؟ بقیع منبر و محراب با حریم رسول مزار او ز چه پنهان ز چشم ماست، بگو؟ چه شد که فاطمه هیجده بهار بیش نداشت چرا هماره ز حق مرگ خویش خواست، بگو؟ چرا زمین تو یادآور مصیبت اوست چرا هوای تو اینقدر غم فزاست، بگو؟ به گوشواره‌ای که در کوچه اوفتاده قسم به روی فاطمه سیلی زدن رواست، بگو؟ چه لاله‌ای ز تو در بین خار و خس افتاد که در مصیبت او بلبل از نفس افتاد شکسته بال و پری ز آشیانه می بردند تنی ضعیف، غریبان به شانه می بردند جنازه‌ای که همه انبیاء به قربانش چه شد که هفت نفر مخفیانه می‌بردند مدینه فاطمه را روز روشن آزردند چرا جنازه‌ی او را شبانه می‌بردند ز غربت علی و قصّه‌ی در و دیوار به دادگاه پیمبر نشانه می‌بردند به جای گل که گذارند روی قبر رسول برای او اثر تازیانه می‌بردند سزای آن همه احسان مصطفی این بود هنوز هم کفن آن شهیده خونین بود مدینه راست بگو شب علی به چاه چه گفت؟ کنار تربت خورشید خود به ماه چه گفت؟ علی که روز لبش بسته بود و ناله نزد ز دردهای درون با شب سیاه چه گفت؟ مدینه شب که علی برد سر فرو در چاه ز محسنش که فدا گشت بی گناه چه گفت؟ مدینه شیر خدا، کو پناه عالم بود چو دید فاطمه افتاده بی پناه چه گفت؟ مدینه فاطمه در پشت در چو آه کشید به آن شهیده علی در جواب آه چه گفت؟ مدینه شرح غم تو که نیست خاتمه‌اش بسوز، هم به علی، هم برای فاطمه‌اش مدینه طوبی قامت خمیده تو چه شد؟ مدینه فاطمه داغدیده تو چه شد؟ شرار فتنه ز اهل جحیم چون برخاست بگو بهشت به آتش کشیده تو چه شد؟ به آن شکوفه که نشکفته چیده شد سوگند گل شبانه به گِل آرمیده تو چه شد؟ نهال گلبن وحی تو را چو ضربه رسید بگو که غنچه از شاخه چیده تو چه شد؟ مزار فاطمه می‌باید از نظر مخفی مزار محسن در خون طپیده تو چه شد؟ بریز اشک که خاک مدینه را شویم نشانی از حرم بی نشان او جویم حرامیان که به خود ننگ جاودانه زدید! بدون اذن، علی را قدم به خانه زدید!؟ کبوتری که هنوز آشیانه‌اش می‌سوخت چه کرده بود که او را در آشیانه زدید!؟ چرا به کشتن زهرا هجوم آوردید! چرا به مادر سادات تازیانه زدید!؟ درون خانه او ریختید بر سر او به دست و صورت و پهلو و کتف و شانه زدید!؟ گناه محسن زهرا در آن میانه چه بود چه شد که ضربه بر آن طفل نازدانه زدید!؟ اگر چه خون همه دلها ز صحبت غم اوست صدای غربت او در نوای «میثم» اوست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها مدینه! شهر نبی! تربت چهار امام! به نقطه نقطه ی خاکت زما سلام، سلام! اگر چه ساکت و آرام می‏رسی به نظر دلی نمانده که گیرد به یاد تو، آرام مزار چار امامی و، شهر پنج تنی ز شش جهت به سویت حاجت آورند مدام چراغ محفل جان، مسجد الحرام دلی که بر طواف حریم تو، بسته دل احرام سزد چو نام شریف تو بر زبان آرم به حرمت سخنم، انبیا کنند قیام دوای درد دو عالم، ز گرد صحرایی سلام بر تو! که آرامگاه زهرایی شرار غم ز وجودم زبانه می‏گیرد ز گریه، مرغ دلم آب و دانه می‏گیرد نه آرزوی بهشتم بود، نه شوق وطن دلم به یاد مدینه بهانه می‏گیرد ز هر نشانه گذر کرده، با هزار نگاه سراغ از آن حرم بی‏نشانه می‏گیرد سلام باد به شهری که نام روح فزاش به هر دلی که شکسته ست، خانه می‏گیرد سلام باد بر آن داغدیده بانویی که عرض تسلیت از تازیانه می‏گیرد! درود باد به شهری، که تربت زهراست بهار دامنش از اشک غربت زهراست مدینه! کز تو به دلها شراره افتاده شراره بر جگر سنگ خاره افتاده چه روی داده که خورشید تو غریب شده؟ وزو به خاک تو، ماه و ستاره افتاده؟! چه روی داده که مثل علی، ز شدت غم خموشی و نفست در شماره افتاده؟! به روی نیلی زهرا قسم بگو که: چرا به کوچه‏های تو یک گوشواره افتاده؟! مدینه! ناله بر آر از جگر، بگو به علی: بیا که فاطمه از پا دوباره افتاده! مدینه! نخل گلت چیده شد به گلخانه برای غنچه‏ی خونین گریستی یا نه؟! مدینه! طوطی وحی تو، آشیانه نداشت؟ و یا از فتنه‏ی زاغان، امان به لانه نداشت؟ چو شمع سوخته گردید و آه و ناله نزد شراره داشت به دل، بر لبش ترانه نداشت گرفته بود چنان خو به دانه دانه‏ی اشک که شوق زندگی و میل آب و دانه نداشت کسی شریک غم دختر رسول نشد بجز علی، که محیط غمش، کرانه نداشت مدینه! تسلیتی جز شرار و دود ندید! مغیره دسته گلی غیر تازیانه نداشت! گمان نبود صدای نبی خموش شود ز دود، خانه‏ی زهرا سیاهپوش شود! مدینه! لشکر اندوه ریخت بر سر تو نبود اینهمه رنج زمانه، باور تو مدینه! بعد پیمبر ز بس غریب شدی نشست قاتل زهرا، فراز منبر تو! مدینه! چون به سرت آسمان خراب نشد؟! چو گشت نقش زمین دختر پیمبر تو! از آن شبی که علی دفن کرد فاطمه را صفا گرفته شد از صبح روح پرور تو به کوچه‏های تو یک روز، آفتاب گرفت! هنوز مانده چو ابر سیاه منظر تو میان کوچه، زنی را زدن، رشادت بود؟! و یا به فاطمه سیلی زدن، عبادت بود؟! مدینه! آنچه که می‏پرسم از تو، راست بگو کجاست تربت زهرا؟ بگو کجاست؟ بگو بقیع و منبر و محراب با حریم رسول مزار او ز چه پنهان ز چشم ماست؟ بگو چه شد که فاطمه هجده بهار بیش نداشت؟ چرا هماره ز حق، مرگ خویش خواست؟ بگو چرا زمین تو، یاد آور مصیبت اوست؟ چرا هوای تو اینقدر غم فزاست؟ بگو به گوشواره‏ی در کوچه اوفتاده قسم به روی فاطمه سیلی زدن رواست؟ بگو! چه لاله‏ ای ز تو در بین خار و خس افتاد؟ که در مصیبت او، بلبل از نفس افتاد! شکسته بال و پری ز آشیانه می‏ بردند تنی ضعیف، غریبا به شانه می‏ بردند جنازه‏ ای که همه انبیا به قربانش چه شد که هفت نفر مخفیانه می‏ بردند؟! مدینه! فاطمه را، روز روشن آزردند چرا جنازه‏ ی او را شبانه می‏ بردند؟! ز غربت علی و قصه‏ ی در و دیوار به دادگاه پیمبر، نشانه می‏ بردند به جای گل که گذارند روی قبر رسول برای او، اثر تازیانه می‏ بردند! سزای آنهمه احسان مصطفی، این بود! هنوز هم کفن آن شهیده خونین بود! مدینه، راست بگو! شب علی به چاه چه گفت؟! کنار تربت خورشید خود، به ماه چه گفت؟! علی که روز لبش بسته بود و ناله نزد ز دردهای درون با شب سیاه چه گفت؟! مدینه! شب که علی برد سر فرو در چاه ز محسنش، که فدا گشت بیگناه، چه گفت؟! مدینه! شیر خدا، که پناه عالم بود چو دید فاطمه افتاده بی پناه، چه گفت؟! مدینه! فاطمه در پشت در چو آه کشید به آن شهیده، علی در جواب آه چه گفت؟! مدینه! شرح غم تو، که نیست خاتمه‏اش بسوز! هم به علی، هم برای فاطمه‏اش! مدینه! طوبی قامت خمیده‏ی تو، چه شد؟! مدینه! فاطمه‏ی داغدیده‏ی تو، چه شد؟! شرار فتنه ز اهل جحیم چون برخاست بگو: بهشت به آتش کشیده‏ی تو چه شد؟! به آن شکوفه که نشکفته چیده شد، سوگند گل شبانه به گل آرمیده‏ی تو، چه شد؟! نهال گلبن وحی را چو ضربه رسید بگو که غنچه ی از شاخه‌ی تو چه شد؟ مزار فاطمه می‏ باید از نظر، مخفی مزار محسن در خون طپیده ‏ی تو چه شد؟! بریز اشک! که خاک مدینه را شویم نشانی از حرم بی نشان او، جویم حرامیان! که به خود ننگ جاودانه زدید بدون اذن، علی را قدم به خانه زدید کبوتری که هنوز آشیانه‏اش می‏سوخت چه کرده بود که او را در آشیانه زدید؟! چرا به کشتن زهرا هجوم آوردید؟! چرا به مادر سادات، تازیانه زدید؟! درون خانه‏ ی او ریختید بر سر او! به دست و صورت و پهلوی و کتف و شانه زدید گناه محسن زهرا در آن میانه چه بود؟! چه شد که ضربه بر آن طفل نازدانه زدید؟!