eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
207 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
ا ﷽ ا اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد به این شناسه بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها مطاف کعبه فقط چادر سیاه تو بود پر ملائکه عرش، فرش راه تو بود کنار جلوه ی نوری تو دو صد خورشید همیشه منتظر لحظه ی پگاه تو بود تو از بهشت خدا که نزول می کردی هزار حوریه دور و بر نگاه تو بود ترنّمی که در اطراف شهر می پیچد صدای خسته و پر سوز یا اباه تو بود قرار شد که خدا را به تو نشان بدهند فراز شانه ی ارباب وعده گاه تو بود تویی که با جَلَواتش همیشه مقرونی نجیبه ی پدر و رقیه خاتونی کویر قلب من ورد پای بارانت نخ دخیل من و این ضریح چشمانت شمیم یاس گرفته ست شه پر فطرس دقیقه ای که رسد بر فراز ایوانت عجیب نیست، تو از بس به فاطمه رفتی فرشته گرم طواف ست دور دامانت ز جاده های سما آمدی و تا امروز نشسته اند ملائک سر خیابانت چقدر زود رسیدی و آشکار شدی از آستان حق، از لا مکان پنهانت ز خاک مقدم تو تا سرشته اند مرا ز جمع گریه کنانت نوشته اند مرا نوشته اند مرا در حوالیت بانو از عاشقان حسین، از اهالیت بانو بهشت با همه ی باغهاش مبهوت است به یاس های کفن پوش قالیت بانو ز دست خار مغیلان چقدر لاله چکید به زیر پای تو در نونهالیت بانو زبان گشود میان خرابه چشمانت قسم به بُهت دهانت، به لالیت بانو چه زود طعم یتیمی چشیدی و رفتی فدای اینهمه کم سن و سالیت بانو پدر گواست از آن لحظه که اسیر شدی سه ساله ی حرم زینبین ! پیر شدی به روی شانه ی تو کوله باری از غم بود فضای کوچک قلبت اسیر ماتم بود برای مردن تو غم زیاد بود، زیاد … رسیدن سر و طشت طلا فقط کم بود از آن جماعت نامحرم خرابه فقط غلاف و سلسله و تازیانه محرم بود به التیام همین زخم های تو ای کاش زمان مردن ما سوم محرّم بود https://eitaa.com/joinchat/723189809C8387980250
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها گفتی حسین و قصه را آغاز کردی در قلب او جای خودت را باز کردی ناز پدر را می‌خرد عالم، ولی تو هر بار از راهی برایش ناز کردی آمد عمو هربار، سویش پر کشیدی تا دوش و آغوش قمر، پرواز کردی بر دوش اکبر بودی و آغوش اصغر با عطرشان، برگ سفر را ساز کردی پیغمبر غم‌ها شدی از کوفه تا شام گشتی عصای زینب و اعجاز کردی یاس سه ساله! مثل پیران راه رفتی قلب جهان را خون، از این ایجاز کردی شیرین زبان! تو با دل زینب چه کردی؟ تا لب گشودی، روضه‌ها را باز کردی عالم پریشان است، در تفسیر عشقت عشقی که با موی پدر ابراز کردی یک روز، او موی سرت را ناز می‌کرد امروز، تو موی سرش را ناز کردی بابا که آمد، پر درآوردی دوباره گشتی شبیه مادر و پرواز کردی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها بگو به عشق بخواند کمی رساله‌ی ما را که احترام کند مرجع سه‌ساله‌ی ما را هزار شکر که اجداد من غلام تو بودند سپرده است خدا دست تو سلاله‌ی ما را چه افتخار بزرگی‌ست این که از دم خلقت سند زدند به عنوان تو قباله‌ی ما را یقین که اهل سعادت نمی‌شدیم، که جز تو کسی نگفت به ما فرق چاه‌وچاله‌ی ما را فقط تو از غم ما باخبر شدی و نگفتی که گوش کس نشنیده‌است آه‌وناله‌ی ما را بریده بود دل ما از آستانه‌ی رحمت که گریه بر تو روا کرد استحاله‌ی ما را گدای هیچ‌کسی نیستیم غیر تو بی‌بی که دست لطف تو پر می‌کند پیاله‌ی ما را بهشت قسمت ما می‌شود اگر که رقیه به دست کوچکش امضا کند حواله‌ی ما را همان که لطف و بزرگیش سهم اهل‌زمین شد ولی به جور ستم‌پیشگان خرابه‌نشین شد هزارشکر که آخر، سری زدی به خرابه مسیح نیزه‌نشینم خوش‌آمدی به خرابه چه‌خوب شد که به دیدارم آمدی دم رفتن چه‌خوب داشتی ای ماه مقصدی به خرابه دوباره آیه‌ی قرآن بخوان که از نفحاتت وزیده عطر گلاب محمدی به خرابه بگو به دیدنم آخر، چگونه آمدی ای‌سر؟ چرا که از تو نمانده به‌جا ردی به خرابه مرددی سر ماندن به احترام دل من اگر هرآینه در رفت‌وآمدی به خرابه چقدر فاصله افتاده است بین من و تو که از تمامی سرها سرآمدی به خرابه سر جسارت دشمن قدی به علقمه خم شد قدی به خیمه، قدی در حرم، قدی به خرابه مرا ببر که کنار تو راحت است خیالم که ناگهان نرسد آدم بدی به خرابه خوش‌آمدی که خوش‌آمد مرا رسیدن بابا که آرزوی دل دختر است دیدن بابا همین که بر سر نی آمدی به سوی رقیه شده‌ست با تو برآورده آرزوی رقیه دلیل اصلی آن ای عمو نبودن آب است گرفته است اگر رنگ خون وضوی رقیه دوباره راه مغیره رسیده است به مادر همین که زجر می‌آید به جست‌وجوی رقیه چنان که تیر کشیده کم از سه‌شعبه ندارد که بغض مرگ علی مانده در گلوی رقیه دلم خرابه‌نشین شد، از آن زمان که شنیدم که یک‌خرابه گرفته‌ست رنگ‌وبوی رقیه برای گریه پی یک بهانه بودم و دیدم روانه کرد دلم را یکی به سوی رقیه صدای هاتفی آمد که خواند مرثیه‌ای را؛ " فلک بسوز که آتش گرفته موی رقیه سری به‌نیزه بلند است رو‌بروی رقیه خدا کند که نباشد سر عموی رقیه" دوباره در دل صحرا غزل به‌بار می‌آید به احترام تو روزی که آن سوار می‌آید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد با غمت گاهی نباید ساخت باید گریه کرد امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را از تو گفتم با دلم کوتاه آمد گریه کرد ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد مادرم نذر تو را هر وقت «هم زد» گریه کرد با تمام این اسیران فرق داری، قصّه چیست؟ هر کسی آمد به احوالت بخندد گریه کرد از سر ایمان به داغت گاه می گویم به خویش شاید آن شب «زجر» هم وقتی تو را زد گریه کرد وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشیده شد آن زن غسّاله هم اشکش در آمد گریه کرد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیهم سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها منم و آسمانِ زیبایی کهکشانی همه تماشایی منم و روح های روحانی صاحبان دَم مسیحایی منم و خانواده ای که خدا خلقشان کرده است رویایی من غلام قبیله ای هستم که غلامیش، باشد آقایی هرکدامی که نامشان ببری قبله هستند خود به تنهایی پسرانِ قبیله مادری اند دختران قبیله بابایی دخترانش اگر چه لیلایند همه مجنونِ عشق زهرایند همه آب ها که دریا نیست همه رنگ ها که زیبا نیست آسمان گر چه هست بالا لیک هر کجایی که عرش اعلا نیست گر چه مجنون زیاد هست اما هر که معشوق شد که لیلا نیست گر چه از نسل فاطمه اما هر کسی که شبیه زهرا نیست ای شکوهِ مثالی زهرا چون تو کس نیست تالی زهرا پدرت باز شوق دختر داشت در سر خود هوای کوثر داشت سخت دلتنگ روی مادر بود دلی عاشق چنان کبوتر داشت در قنوتی تمام بارانی تا که سر را بر آسمان برداشت تو رسیدی و بعد از آن بابا در کنارش دوباره مادر داشت از سر شوقِ دیدنت ارباب یکسره دیده سوی خواهر داشت که رسیده است مادر سادات خواهرم نذر مقدمش صلوات تا خدا سایه گستر دنیاست سایه ی تو همیشه بر سر ماست تو عنایت شدی اگر بر خاک از عنایات عالم بالاست چشمه ای از کرامتت خورشید قطره ای از محبتت دریاست مادر تو طلیعه ی نور است پدر تو امام عاشوراست همه ی عشق حضرت ارباب از لبانت شنیدن باباست روز اول تو را خدای حسین آفریده فقط برای حسین پلک هایت اگر شده سنگین خوش بخواب ای حقیقت شیرین چشم خود را ببند و در رویا خواب مادربزرگِ خویش ببین بین رویا به روی زانویِ جدّ والا مقام خود بنشین بی تو شیرین زبانِ شهر دمشق بی نمک هست سفره ی رنگین بی تو در سفره از گلوی عمو نرود هیچ آب خوش پایین من دعا می کنم بیا امشب این دعای مرا بگو آمین ای خدا جان دختر جانان فرج صاحب الزمان برسان ای همه عشق حضرت باری شب ز نیمه گذشته بیداری کاروان می رود بخواب آرام که در آغوش عمه جا داری تا که دوش عموست لازم نیست بر زمین پای خویش بگذاری ترس دارم خدای نا کرده به گل پای تو رود خاری یا که آیینه ی رخ زهرا به تو سنگی رساند آزاری تو کجا در خرابه خانه کجا؟ تو کجا ضرب تازیانه کجا؟ @poem_ahl