eitaa logo
پویانویسی
243 دنبال‌کننده
333 عکس
80 ویدیو
15 فایل
اینجا مجال "رحیل" است برای نوشتن و راهِ نوشتن. و فرصتی برای فهم همزمان درون و برون. #علی_اسفندیار ارتباط: @rahil1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کسی فکر نمی‌کرد قهرمانی ما را... دانش آموزان با همان سرهای تراشیده در کوچه‌های روستا بازی می‌کردند در آن کلاس‌های کاهگلی پشت نیمکت‌های دوران ابتدایی هر کدام به روشی درس می‌خواند اما کسی فکرش را نمی‌کرد؛ «صف مدرسه، بشود صف ستاره‌ها!» بعدها که تلویزیون به روستا آمد دنبال ستاره‌های فوتبال و سینما بودیم دنبال آدامس‌های شانسی بودیم و تا می‌توانستیم عکس ستاره‌های فوتبال را جمع می‌کردیم سر کلاس فردا، تعداد ستاره‎های جیب‌مان را رو می‌کردیم به هر دلیلی هوادار آدم‌های مشهور هنری و ورزشی می‌شدیم فکرش را نمی‌کردیم شاید خودمان ستاره بشویم شاید کنارمان، «ستاره‌ای» دارد مشق «شهادت» می‌کند و شاید معلمی با همان کت و شلوار اتوکشیده قَدّ ما را برای قامت شهادت تراش می‌دهد کسی فکر نمی‌کرد قهرمانی ما را ستاره‌شدن همکلاسی‌ ما را... و کسی فکر نمی‌کرد «یک روستای پرستاره را» قم، علی اسفندیار تابستان 1402 ‌🥀اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج 🥀 🇮🇷 https://eitaa.com/lazour @pooyanevisi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انا لله و انا الیه راجعون بار دیگر حادثه تروریستی در ملت ایران را عزادار کرد. دشمن برای برهم زدن آرامش کشور دست از توطئه برنمی‌دارد. از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون بعنوان یک راهبرد خصمانه شیطانی بوده است. ملت شهادت طلب و بصیر ایران در برخورد با این اقدامات تجربه‌ها دارد. 📮فکرت، رسانه اندیشه و آگاهی؛ وبگاه| فکرت |مدرسه فکرت | رادیو فکرت
1_1156469546.mp3
9.57M
🔳 بوی اربعین🔳 ⏪ عربی_فارسی
📌 ایستگاه آزادی ✍️ علی اسفندیار برای سومین بار خودم را نزدیکش رساندم، دوباره برگشتم، پابه‌پا کردم. با فاصله‌ای، زل زدم به چروک زیر چشم و پیشانی‌اش. عابرهای عجول بین من و او راه می‌روند؛ هر کدام لباسی، هر کدام ویترین متحرکی از بوهای متفاوت؛ عطر و ادکلن و عرق و سیگار. او روی نیمکت انتظار نشسته بود، کنارش هم سه دختر جوان با آرایش‌ غلیظ، لباس پسرانه و لب‌هایی که از ورمِ تزریق، بیرون ریخته بود. پیرمرد، پسِ گردن چروکیده‌اش را خاراند، هنگام برگشتِ دست‌، نخ عینک را روی گردنش انداخت؛ شاید می‌خواست مطمئن شود، شلخته نیست. اگر برای بار چهارم بروم سراغش، چه بگویم؟ از چه بگویم؟ کلمات در ذهنم رژه می‌روند، دهخدا هم نمی‌تواند بهترینش را انتخاب کند. چقدر جمله‌سازیِ سختی پیش رویم قرار دارد؛ پیش روی کسی که پر از رازهای نوشتن است، پر از دستورِ املا و انشا. کیفش از روی زانوی قلمی‌اش سُر خورد و افتاد. همهمه مسافران صدای کیف را در خود بلعید. عابر میانسالی خم شد، کیف را برگرداند بین دست‌هایش. دخترها به چُرت زدن پیرمرد خندیدند. یکی گفت چقدر شبیه بابای مدرسه‌ی ماست، باز خندیدند، شبیه قاه قاه پسرها. یکی دیگر پشت‌بندِ خنده‌اش، کِش جوراب صورتی‌اش را تا جا داشت، بالا آورد و رها کرد، شاید می‌خواست مطمئن شود روحیه‌ی پسرانه دارد یا نه؟ حال چه کنم از این تراژدیِ تمسخر؟! چرا معلم‌های شاگردپرور... ببخشد معلم‌های نخبه‌پرور را نمی‌شناسیم؟ چرا کسی نمی‌داند این آدمِ خسته‌‌ی میدان درس و مدرسه از چه مسیری به اینجا رسیده است؟ از پای تخته‌ی سیاه... از لای خاکِ گچ‌های رنگی و دانش آموزان قد و نیم‌قدِ رنگی‌تر؛ زرنگ و تنبل، خوش‌خط و بدخط، آرام و ناآرام، دارا و ندار! و هزار راز ناگفته‌ای که در سینه‌اش موج می‌زند. نمی‌دانم امروز کدام سیاستی، او را "بازیچه کودکان کوی" کرده است. این بار کسی را روی نیمکت می‌بینم که مرا ادبیات آموخت و زبان فارسی یاد داد. کسی که با انشاهایم، سر ذوق می‌آمد و از طنزهایی که می‌نوشتم قاه قاه می‌خندید، مردانه! من غرق جمعیت ایستگاه مترو هستم و هم غرق رؤیای مدرسه. با تنه‌ی تند پسرک آدامس‌فروش از خیال پرت می‌شوم روی یکی از موزائیک‌های مترو. پاهایم دیگر سست شد. صدای ضعیف واگن‌ها نشان داد باید بروم. ولی خجالتم چرا نرفت و چرا صدایم را به گوشش نرساندم. همه با هول و ولا خط قرمز را عبور می‌کنند و تقلای‌شان جا نماندن است از قطار... دخترها خودشان را به دستگیره واگن آویزان کردند، یک صندلی خالی شد و من چه بی اختیار گفتم: "آقاااا... آقا معلم‌ بفرمایید اینجا... اینجا بشینید"، دخترها سرخ شدند و کمی مرتب. خانمی دیگر از بلندگوی واگن، "ایستگاه آزادی" را اعلام کرد و ما همه، با همه‌ی شلوغی‌ها، در ایستگاه "آزادی" توقف کردیم، بی آنکه به ایستگاه "استاد معین" برسیم. @pooyanevisi
Mahmoud Karimi - Man Ra Bebakhsh Agar.mp3
3.25M
🔳السلام علیک یا بنت الحسین 🔖تسلیت و تعزیت بمناسبت شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها با پای پر ورمم دردسر حرمم میگه خیلی شبیه مادرمم من را ببخش اگر که لکنت زبان گرفتم آخر شکسته دستی دندان شیری ام را ای بابا حکایتی شده مویت ای بابا ببین شکسه پهلویت @pooyanevisi
009100.mp3
198.8K
. 🍀 برای حضور در پیاده‌روی اربعین ناچار به استخاره شدم، آیه‌اش مرا شوق وافر بخشید وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(توبه،100) و نخستين پيشگامانِ از مهاجران و انصار و كسانى‌كه با نيكوكارى آنان را پيروى كردند، خداوند از آنها راضى است و آنان نيز از خدا راضى، و (خدا) براى آنان باغهايى فراهم ساخته كه نهرها از پاى (درختان) آن جارى است، هميشه در آن جاودانه‌اند. اين است رستگارى و كاميابى بزرگ. نکته‌های استاد قرائتی در اين آيه، مسلمانانِ صدر اسلام به سه گروه تقسيم شده‌اند: 1. پيشگامان در اسلام و هجرت. 2. پيشگامان در نصرت پيامبر و يارى مهاجران. 3. متأخّران كه راه آنان را ادامه داده‌اند. امام صادق(ع) فرمودند: ابتدا خداوند نام مهاجرين با سابقه را برده، سپس نام انصار و ياوران را و سپس نام پيروان آنان را بيان نموده است. بنابراين جايگاه و مقام هر گروه را در جاى خود بيان كرده است. The early vanguard of the Emigrants and the Helpers and those who followed them in virtue—Allah is pleased with them and they are pleased with Him, and He has prepared for them gardens with streams running in them, to remain in them forever. That is the great success. @pooyanevisi