eitaa logo
پویانویسی
231 دنبال‌کننده
329 عکس
80 ویدیو
15 فایل
اینجا مجال "رحیل" است برای نوشتن و راهِ نوشتن. و فرصتی برای فهم همزمان درون و برون. #علی_اسفندیار ارتباط: @rahil1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🕐 خرس‌های طعم‌دار (جهان‌زیست سوم) یک زمانی خرس‌ها برای عروسک‌‌شدن، برای کوچک‌ماندن، می‌آمدند بین ما؛ حالا دیگر «کافِ عروسک» کافِ تصغیر نیست، کافِ بی‌گناهی و بی‌آزاری است و افزون بر آن، به شدت خوشمزه مثل بستنی عروسکیِ کم‌قیافه و به شدت دوست‌داشتنی مثل عروسکِ بزرگی که با «وانت‌بار» در ‌خیابان‌های شهر جابه‌جا می‌شود و به شدت نازدار مثل عروسک‌ خرسیِ بندانگشتی که با یک آهن‌ربای ریز می‌چسبد به یخچال و روی‌اش را به طرف ما می‌کند تا ببیند سر و کله کدام حیوانات، توی آشپزخانه سرخ می‌شود. زل می‌زند به مرغ و ماهی‌های یخی و انواع سبزی‌های آش و قرمه و کوکو. خرسِ یخچال‌چسبان از این که می‌بیند، داریم زندگی می‌کنیم، حرص نمی‌خورد، خودش را با ما وفق داده است و احساس دارایی می‌کند. این روایتِ یک زندگی واقعی است، من دو خرس برادر و دو خرس پدر و پسر را می‌شناسم که در راسته‌ی مکانیک‌های جنوب شهر، دوتای اولی صافکار هستند و دوتای دومی روغن ملت را تعویض می‌کنند. این موجوداتِ کارکن، تعطیلات ندارند. کاری هم نباشد می‌آیند و کرکره را بالا می‌دهند. دور هم می‌نشینند و می‌خندند و تیکه‌های تهرونی بار هم می‌کنند. دور از چشم زن‌‌ها، بچگی‌‌شان را خالی می‌کنند. اینها به دکان و کاسبی یکدیگر غبطه نمی‌خورند، هر کدام به نیمکت‌ کاری خود دلبسته شدند. هیچ انتخابات سیاسی، جای‌شان را تهدید نمی‌کند، فقط به مشتری‌ها، گرانی‌ها را گوشزد می‌کنند تا در دستمزدها عذاب وجدان نگیرند. اینها بی‌رحمانه کاسب خدا هستند. با این که همسایه جگرکی هستند و در معرض بوی‌های لحظه به لحظه‌ی دمبه و خوش‌گوشت، ترجیح می‌دهند نان و چای شیرین برود توی رگ‌های‌شان. شکم کارتن بزرگی را سفره می‌کنند، با دو سه تا بربری، ظهرشان سر می‌شود. بارها پیش‌شان رفتم، مهربان‌‌اند با احوال پرسی‌های مخملین و متناسب با محیط حالم. کاسب‌های قدیمی مزه‌ی دیگری دارند؛ هر چه خاطره‌های ناخوش فامیل و نافامیل را از سرت می‌پرانند بیرون؛ عوضش، هم ماشین آدم را صاف می‌کنند هم دهن مشتری‌هایی مثل من را؛ حق دارند، اگر صافکاری نکنند، رو به انقراض می‌روند. نمی‌شود درباره خرس حرف زد و اسم دخترها به میان نیاید. دخترها هر چه از دنیای عروسک‌ها، از عروسک‌های خرسی بیشتر فاصله می‌گیرند به پدر و در آینده به شوهر بیشتر نزدیک و با خصوصیاتی مشابه خرس‌های دوست‌داشتنی روبه‌رو می‌شوند. دخترها، همه‌ی خرس‌ها را صورتی می‌بینند. اتاق‌ بی‌خرس و خرسک را دوست ندارند. خرس‌بازی جزء کارشان است. می‌خواهم بگویم زندگی اینقدر هم جدی نیست، خیلی جاها خصلت‌های ما، چه در سلیقه ما باشد چه نباشد، بامزه است و به شدت، چیزهایی را دوست داریم که باب میل‌مان نیست. مثل خُلقِ پدرها، پشمالو بودنشان، زیرپوش و پیجامه‌ی گَل‌وگُشادِ همه‌ی آنها خاطره‌ساز است. یک جایی از رهبر خواندم که هنر زن‌ها تحمل زمختی مردها است. این زمخت‌ها به وفور آرامش‌آور هستند. مردها اگر رکابی هم بپوشند می‌شوند خرس‌تر، مثل خرس بدن‌ساز که ماهیچه‌های برنزه‌ای‌اش بیرون زده است. گاهی با یک‌بار پوشیدن رکابی در سال، خنده همه‌ی اعضای خانواده را در می‌آورند و موجب انبساط خاطر می‌شود، بی‌هیچ چندشی. حمله نمی‌کنند. اگر کوک باشند به شیوه‌های غیرمترقبه‌ای می‌خندانند. در هر سن و سالی، اداهای‌شان به روز می‌شود و به زور! @pooyanevisi
🕐 خرس‌های طعم‌دار (جهان‌زیست چهارم و آخر) همه خرس‌ها دوست‌داشتنی‌اند، چوب محبت‌شان خوردنی است، مثل آقامعلم‌های دوران دبستان، مثل آقای ناظم که چوب‌شان «جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را». چقدر دلم برای‌شان تنگ است، چقدر برای بزرگ‌شدن‌مان زحمت می‌کشیدند، چقدر هنرمندانه و بی‌رحمانه، به تنبلی و کرختی ما حمله می‌کردند. برای همین است که پس از سال‌ها و در دوران میان‌سالی و کهن‌خرسی هنوز خانه‌‌ی پدربزرگ را دوست داریم، حیاط عموها و دایی‌ها را دوست داریم، رواقِ‌سرِ خاله‌ها و عمه‌ها از ذهن پاک نخواهد شد، کوچه‌ی آقای ناظم می‌شود میراث فرهنگ و وحشت مقدس ‌ما. نیمکت‎ها یکی است؛ اما داستان‎های دبستان و ادبستان سیال است، هر قصه‌ای در این میان دلبستگی‌ها آورده، آموزش‌ها داده، فلک‌ها کرده است تا فلک بچرخد و نام و نان به صورت مساوی و نامساوی سهم ما شود تا هر کدام در اضلاع خود بجنگیم و بگُنجیم. استاد نویسندگی‌ام که یادش افزون باد در روحم. روزی در حالی که پیپ می‌کشید، می‌گفت: «روزگار از چوب زمان و زمین، تعداد بی‌شماری نیمکت برای همه آدم‌های ساکن زمین ساخته است. غصه نخور بچه! هر کسی روی نیمکتش جا می‌گیرد.» دیگراستادم که مرا فلسفه می‌آموخت، دلیل زندگی‌اش این بود: «ما نظرکرده‌های روزگاریم. مفاهیم و مصادیق تنازع بقاء و تزاحم منافع، بزرگ‌ترین سوء تفاهم تاریخی است که انسان را بی‌چاره کرده است.» گاهی از نیمکتم خیز برمی‌دارم و به احترام هر آن کس که آموخت مرا، قیام می‌کنم دست به سینه در برابر خشم‌های مقدس. پایان @pooyanevisi
. 💎 نسخه دیجیتال کتاب «کجای این بندم» در دسترس علاقه‌مندان به ادبیات و نثر کوتاه قرار گرفته است. 🔗 نشانی دریافت در سایت طاقچه: https://taaghche.com/book/196403/%DA%A9%D8%AC%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%A8%D9%86%D8%AF%D9%85 ✍️ معرفی کتاب کجای این بندم... کتاب کجای این بندم... نوشتهٔ علی اسفندیار است. انتشارات عهد مانا این مجموعه یادداشت یا دل‌نوشته را منتشر کرده است. 🖌درباره کتاب کجای این بندم... کتاب کجای این بندم... حاوی یک مجموعه یادداشت کوتاه است که درمورد موضوعات گوناگون و به قلم علی اسفندیار نوشته شده است. عنوان برخی از این یادداشت‌ها عبارت است از «آدم‌ها، تصمیم‌ها»، «صدایت را بنویس»، «همدست طوفان»، «بهانه‌ای برای گرم‌شدن»، «برای دوستان بارانی» و «ژست‌های مردانه». ۱۰۰ قطعه یادداشت یا دل‌نوشته را در این اثر می‌خوانید. گفته شده است که دل‌نوشتهٔ ادبی حاصل تک‌گویی‌های ذهن نویسنده است و اغلب از قواعد نثر پیروی می‌کند. این گونهٔ ادبی اگر موزون باشد، حاصل چینش اتفاقی کلمات است. دل‌نوشته اصول و مبانی از پیش تعیین‌شده‌‌ای ندارد و تقریباً می‌توان گفت نویسنده با نوشتن کلماتی برآمده از امیال و آرزوهایش سروکار دارد. از این جهت، کلمات از دل بر‌ می‌آیند و بازتاب احساس صادقانه و اندیشهٔ معمولی نویسنده هستند. @pooyanevisi
هدایت شده از قلمدار (سعید احمدی)
خرس‌های طعم‌دار 👇 نویسندگی خلاق یعنی نوشته‌ی چهار قسمتی خرس‌های طعم‌دار در کانال پویانویسی علی اسفندیار نگاهی متفاوت به جهان‌زیست انسانی؛ به‌ویژه مردها. کسانی که قلم و بیان برایشان اولویت دارد لابد پی این‌جور نوشته‌ها می‌گردند. 🌱🐻‍❄️🐼🌱
پویانویسی
خرس‌های طعم‌دار 👇 نویسندگی خلاق یعنی نوشته‌ی چهار قسمتی خرس‌های طعم‌دار در کانال پویانویسی علی اسفند
. هماره از کنارش خوشه‌ی کلمات می‌چینم، گاهی هم درد ادبیات و فرهنگ! سعید احمدی را می‌گویم... کنار ماجراهای حوزوی ایستاده است، عشایر و فرصت‌های تبلیغی بی‌مثلش را می‌شناسد و باز می‌گردد قم، فراز و نشیب طلبگی را از سر می‌گذراند. قلمدارش را به مثابه تنفس‌های واقعی یک نویسنده قلمداد کنید؛ اینجا👇 https://eitaa.com/ghalamdar
🔔فراخوان دوره زمستانه مدرسه رسانه‌ای دختران 🔔 📌سرفصل‌ها: 🔹دشمن شناسی 🔸نقد انیمیشن 🔹آشنایی با سواد رسانه 🔸نقد بازی 🔹نقد فیلم 🔸مسئله شناسی 🔹مهارت های ارتباطی 🔸تاریخ انقلاب اسلامی 🔹عکاسی 🔸نقد رسانه شرقی 🔹نویسندگی خلاق 🔸کلیپ سازی 🔹هویت بصری 🔸داستان و نمایش خلاق 🔹هوش مصنوعی و سایبرنتیک 📆 زمان برگزاری: ۴بهمن تا ۲۵ اردیبهشت، عصر پنجشنبه‌‌ها ساعت ۸تا ۱۲ 💳هزینه شرکت در دوره با تخفیف ۶۰ درصدی: ۴۰۰ هزارتومان ⏳مهلت ثبت نام: ۲۰ دی تا ۳۰ دی‌ماه ۱۴۰۳ 📍مکان: قم، بلوار بسیج، پلاک۲۴۵، موسسه فرهنگی‌رسانه‌ای استاد فرج‌نژاد ⬅️ جهت کسب اطلاعات بیشتر از طریق آیدی @farajnejad_khaharan (واحد آموزش خواهران) در پیام‌رسان ایتا پاسخگوی شما هستیم و یا با شماره ۰۹۹۳۳۰۸۵۴۷۲ (ساعت ۱۰ الی ۱۴) تماس حاصل نمایید. 🎓 مؤسسه فرهنگی رسانه‌ای استاد فرج‌نژاد 📲 سایت|آپارات|اینستاگرام|ویراستی|ایتا
التیام حال امروزم با غزلی از سعدی رحمت الله علیه ....................... 🦋 او می‌کشد قلاب را... ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را من نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از این روز فراق دوستان شب‌خوش بگفتم خواب را مقدار یار هم‌نفس چون من نداند هیچ‌کس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را وقتی در آبی تا میان، دستی و پایی می‌زدم اکنون همان پنداشتم دریای بی‌پایاب را امروز حالا غرقه‌ام تا با کناری اوفتم آنگه حکایت گویمت درد دل غرقاب را «سعدی! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو» ای بی‌بصر! من می‌روم؟ او می‌کشد قلاب را (بخشی از غزل) @pooyanevisi
. ▫️حوزوی مثل مسعود ✔️ برایش فقط گریه کردند یکی مثل مسعود دیانی باید از میان ما پر بکشد تا بدانیم مسعود اگر در قاب اندیشه‌ای تلویزیون جا می‌گرفت، مدیون نوشتن‌های روزانه‌اش بود، مدیون کلمه‌سرایی‌ها و دقیق‌شدن بر نوسان‌های زندگی‌اش بود. مسعود اگر شبکیه‌اش را به نوشتن وا نمی‌داشت؛ سر از شبکه‌ی چهار در نمی‌آورد و برای ما «سوره» نمی‌ساخت. نویسندگی، عقبه‌ی بیان شفاهی و زندگی اجتماعی و یافتن معناها است. مسأله را ساده نگیریم. نویسنده از وقتی که رسالتش نوشتن می‌شود، دردمند می‌شود، تن به زندگی اجتماعی می‌دهد، بریده بریده صحبت نمی‌کند و در دام شعار و کلی‌گویی نمی‌افتد. نویسنده برای ورود به عالم سیاست و اخلاق و هنر؛ اول با خودش کلنجار می‌رود؛ مثل مسعود! او همزمان با ذوب‌شدن در دستان آتشین سرطان، همچنان می‌نوشت و می‌نوشت... بسیاری از سیاستمداران فرهنگی و مدیران تبلیغی کشور در فقدانش تسلیت گفتند و آه کشیدند؛ اما هیچگاه به الهیات «مسعودشوندگی» پی نبردند و برای تکثیرش در حوزه علمیه، لحظه‌ای درنگ نکردند! به راستی «مسعود دیانی» از چه رو «مسعود» شده است و چگونه رنج و زندگی را به کلمه در می‌آورد که ما از آن عاجزیم! او روی «روایت»، غیرت داشت؛ تمام! ✍️ علی اسفندیار 🔗بازنشر در خبرگزاری حوزه https://hawzahnews.com/xdnwR 🔗بازنشر در پایگاه تحلیلی رحا مدیا https://rahamedia.net/?p=8683 💎@howzavian | نویسندگان حوزوی