eitaa logo
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
167 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
761 ویدیو
15 فایل
حس‌#حسین‌را‌هرڪس‌در‌وجودش‌ندارد‌ هیچ‌ندارد..(؛" ڪل‌الارض‌ڪربلا‌ ‌ڪل‌یوم‌عاشورا‌ یعنی ‌‌باید‌در‌هر‌زمانی‌، هرمڪانی‌، هر‌لحظه‌اے ‌یاور#‌مهدے‌ باشی حرفے❣💭 سخنے🗣 انتقادے بود💥 در خدمتم🤝🏻 ناشناسمونه https://harfeto.timefriend.net/464676878
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقان‌پنجره‌باز‌است😍 اذان‌میگویند❤️
حی‌علی‌العشق😍
📿 امام کاظم (علیه السلام) : 🎀 نمازهای اول وقت اگر با شرایط گزارده شوند، از یک شاخه تر و تازه و خوشبوی مورد،که تازه از بوته اش جدا می شود خوشبوترند؛😇 🦋 پس بر شما باد نماز اول وقت... 🦋 📿 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
فقط به خاطر این... !
یه کاری کن لایق ترور شدن باشی!!! یکاری کن علت نگرانی دشمن بشی!!!
دلنوشته شهید یکماه پیش از شهادت!!!💔 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در‌حمله‌ی‌مایک‌اثرازدیو‌نماند یک‌خانه‌ی‌سالم‌به‌تل‌آویونماند... ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
هدایت شده از - دارُالحُسِین -
وامروزبه‌روایتۍ " یتیم‌میشیم (:💔 '
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت‌حضرت‌زهراسلام‌اللہ ( بہ روایت ۴۵ روز ) ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت‌حضرت‌زهراسلام‌اللہ ( بہ روایت ۴۵ روز ) ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهادت‌حضرت‌زهراسلام‌اللہ ( بہ روایت ۴۵ روز ) ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
📽سلام بر حاج قاسم...♥️ #شهید_محسن_فخري_زاده #انتقام_سخت #ترور ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━
اصلارسم‌حیدرۍهاوسلیمانے‌هاست... قبل‌ا‌زفاطمیہ‌‌ کنارحضرت‌مادر‌بودن...💔✨ ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
🌸 ﷽ 🌸 🌸🍃🌺🍃🌸 .... دلم می خواست خودش از احساسش برایم بگوید نه این که من بخواهم، پس پیگیر قصه دلش نشدم و در عوض پرسیدم:" حالا چرا باید یه ماه و نیم صبر می کردی؟" سرش را پایین انداخت و با نغمه ای نجیبانه پاسخ داد:" آخه اون شب که برای تو خواستگار اومده بود، اواسط محرم بود و من نمی تونستم قبل از تموم شدن ماه صفر کار بکنم." تازه متوجه شدم علت صبر کردنش، حرمتی بوده که شیعیان برای عزای دو ماه محرم و صفر رعایت می کنند که لحظاتی مکث کردم و باز پرسیدم:" خب مگه گناه داره تو ماه محرم و صفر خواستگاری بری؟" لبخندی بر چهره اش نقش بست و جواب داد:" نه! گناه که نداره... من خودم دوست نداشتم همچین کاری بکنم!" برای لحظاتی احساس کردم نگاهش از حضورم محو شد و به جایی دیگر رفت که صدایش در اعماق گلویش گم شد و زیر لب زمزمه کرد:" بخاطر امام حسین (ع) صبر کردم و با خودشم معامله کردم که تو رو برام نگه داره!" از شنیدن کلام آخرش، دلگیر شدم. خاندان پیامبر برای من هم عزیز و محترم بودند، اما اینچنین ارتباط عمیقی که فقط شایسته انسان های زنده و البته خداست، در مورد کسی که قرن ها پیش از دنیا رفته، به نظرم بیش از اندازه مبالغه آمیز می آمد و شاید حس غریبگی با احساسش را در چشمانم دید، که خندید و ناشیانه بحث را عوض کرد:"الهه جان! دستپختت حرف نداره! عالیه!" ولی من نمی توانستم به این سادگی ناراحتی ام را پنهان کنم که در جوابش به لبخندی بی رنگ اکتفا کردم و در سکوتی سنگین مشغول غذا خوردن شدم. ★ ★ ★ عقربه ثانیه شمار ساعت دیواری، مقابل چشمانم بی رحمانه رژه می رفت و گذر لحظات تنهایی را برایم سخت تر می کرد. یک ماهی از ازدواج مان می گذشت و اولین شبی بود که مجید به خاطر کار در شیفت شب به خانه نمی آمد. مادر خیلی اصرار کرد که امشب را نزد آن ها بگذرانم، ولی نپذیرفتم، نه این که نخواهم که وقتی مجید در خانه نبود، نمی توانستم جای دیگری آرام و قرار بگیرم. بی حوصله دور اتاق می چرخیدم و سرم را به گردگیری وسایل خانه گرم می کردم. گاهی به بالکن می رفتم و به سایه تاریک و با ابهت دریا که در آن انتها پیدا بود، نگاه می کردم. ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
🌸 ﷽ 🌸 🌸🍃🌺🍃🌸 ... اما این تنهایی و دلتنگی آنقدر آزرده ام کرده بود که حتی به سایه خلیج فارس، این آشنای قدیمی هم احساس خوبی نداشتم. باز به اتاق بر میگشتم و بع بهانه گذراندن وقت هم که شده تلویزیون را روشن می کردم، هرچند تلویزیون هم هیچ برنامه سرگرم کننده ای نداشت و شاید من بیش از اندازه کلافه بودم. هرچه فکر کردم، حتی حوصله پختن شام هم نداشتم و به خوردن چند عدد خرما و مقداری نان اکتفا کردم که صدای زنگ موبایلم بلند شد. همین که عکس مجید روی صفحه بزرگش افتاد، با عجله به سمت میز دویدم و جواب دادم:" سلام مجید!" و صدای مهربانش در گوشم نشست:" سلام الهه جان! خوبی؟" ناراحتی ام را فرو خوردم و پاسخ دادم:" ممنونم! خوبم!" و او آهسته زمزمه کرد:" الهه جان!شرمندم که امشب اینجوری شد!" نمی توانستم غم دوری اش را پنهان کنم که در جواب عذرخواهی اش، نفس عمیقی کشیدم و او با لحن دلنشین کلامش شروع کرد. از شرح دلتنگی و بی قراری اش گرفته تا گله از این شب تنهایی که برایش سخت تاریک و طولانی شده بود و من تنها گوش می کردم. شنیدن نغمه ای که انعکاس حرف های دل خودم بود، آرامم می کرد، گرچه همین پیوند قلب هایمان هم طولی نکشید و بخاطر شرایط ویژه ای که در پالایشگاه برقرار بود، تماسش را کوتاه کرد و باز من در تنهایی خانه ی بدون مجید فرو رفتم. برای چندمین بار به ساعت نگاه کردم، ساعتی که امشب هر ثانیه اش برای چشمان بی خوابم به اندازه یک عمر می گذشت. چراغ ها را خاموش کردم و روی تخت دراز کشیدم. چند بار سوره حمد را خواندم تا چشمانم به خواب گرم شود، ولی انگار وقتی مجید در خانه نبود، هیچ چیز سرجایش نبود که حتی خواب هم سراغی از چشمان بی قرارم نمی گرفت. نمی دانم تا چه ساعتی بیدار بودم و بی قراری ام چقدر به درازا کشید، اما شاید برای دقایقی خواب چشمانم را ربوده بود که صدای اذان مسجد محله، پلک هایم را از هم گشود و برایم خبر آورد که سرانجام این شب طولانی به پایان رسیده و به زودی مجید به خانه بر می گردد. ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
🌸 ﷽ 🌸 🌺🍃🌸🍃🌺 .... برخاستم و وضو گرفتمو حالا نماز صبح چه مونس خوبی بود تا سنگینی یک شب تنهایی و دلتنگی را با خدای خودم تقسیم کنم. نمازم که تمام شد، به سراغ میز آیینه و شعمدان اتاقم رفتم، قرآن را از مقابل آیینه برداشتم و دوباره به سر سجاده ام بازگشتم. همانجا روی سجاده نشستم و آنقدر قرآن خواندم تا سرانجام قلبم قرار گرفت. سیاهی آسمان دامن خود را آهسته جمع می کرد که چادرم را سر کردم و به تماشای طلوع آفتاب به بالکن رفتم. باد خنکی از سمت دریا به میهمانی شهر آمده و با حس گرمایی که در دل داشت، خبر از سپری شدن اردیبهشت ماه می داد. آفتاب مثل این که از خواب بیدار شده باشد،صورت نورانی اش را با ناز از بستر دریا بلند می کرد و درخشش گیسوان طلایی اش از لابلای شاخه های نخل ها به خانه سرک می کشید. هرچه دیشب بر قلبم سخت گذشته بود، در عوض این صبحگاه انتظار آمدن مجید، بهجت آفرین بود. هیچ گاه گمان نمی کردم نبودش در خانه این همه عذابم دهد و شاید تحمل یک شب دوری، ارزش این قدردانی حضور گرم و پر شورش را داشت! ساعت هفت صبح بود و من همچنان به امید بازگشتش پشت نرده های بالکن به انتظار ایستاده بودم که صدای پای کسی را در حیاط شنیدم. کمی خم شدم و دیدم عبدالله است که آهسته صدایش کردم. سرش را به سمت بالا برگرداند و از دیدن من خنده اش گرفت. زیر بالکن آمد و طوری که مادر و پدر بیدار نشوند، پرسید:" مگه تو خواب نداری؟!!!" و خودش پاسخ داد:" آهان! منتظر مجیدی!" لبم را گزیدم و گفتم:" یواش! مامان اینا بیدار میشن!" با شیطنت خندید و گفت:" دیشب تنهایی خوش گذشت؟" سری تکان دادم و با گفتن" خداروشکر!" تنهایی ام را پنهان کردم که از جواب صبورانه ام سوءاستفاده کرد و به شوخی گفت:" پس به مجید بگم از این به بعد کلا شیفت شب باشه! خوبه؟" و در حالی که سعی می کرد صدای خنده اش بلند نشود،با دست خداحافظی کرد و رفت. دیگر به آمدن مجیدم چیزی نمانده بود که به آشپزخانه رفتم، چالی دم کردم و دوباره به بالکن برگشتم. ✍🌺🍃🌸🍃🌺🍃 🍃ادامہ دارد.... ✍🏻 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
بِسمِ نآمَتـ ڪِھ اِعجاز میڪُنَد... بســمِ ••🍃 (عج)♥️
یہ‌سلام‌خوشگل‌بدیم‌‌بہ‌عزیز‌دل‌زهرا🌱 ✋🏻🌸 سلام‌مولای‌من🙃! سلام‌دورت‌بگردم(: سلام‌منجی‌عالم‌🌏! سلام‌ماه‌پنهان🌙! سلامعزیز‌دل‌زهرا♥️ سلام‌‌گل‌پسر‌نرجس‌خاتون✨ سلاموارث‌ذوالفقار😌 سلام‌مهربونم🕊 سلام‌صاحب‌قلبم💕 ، جونم‌فدای‌جونتون🌱 🖐🏻 صبح‌تون‌به‌خیر‌دلیل‌زندگی‌من💚🌱 ! •🌱•[] •🌱•[] ╭♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
✋ سلام من بہ تو آقاے بےنظیر خودم سلام و عرض ادب ایهاالامیر خودم اگر چہ دورم از آن مضجعٺ ولے قلباً سلام مےڪنمٺ صبحِ دلپذیر خودم 💓 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
[💔] شھادٺ‌اوراتبریك‌ وفقداݩ‌اوراتسلیت‌مۍگویم(:🌱🖤 •سیدعلۍخامنہ‌ای✨ دعواسَرِسربندیافاطمه‌سلام‌الله‌علیها‌بود😭💔 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این‌رابرسانید بہ‌گو‌ش‌آنهایےکہ‌دم‌ازمذاکره‌میزنند... لبخند‌بہ‌جاسوس‌هم‌درمرام ‌انقلابےهانیست... چہ‌رسد‌بہ‌مذاکره‌با‌تروریسم‼️✌️🏻 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
#صلےالله‌علیڪ‌‌یااباعبدالله✋ سلام من بہ تو آقاے بےنظیر خودم سلام و عرض ادب ایهاالامیر خودم اگر چہ
•○ میان‌این‌هَیاهو،بِه‌یادِتوآرامَم""♥️🌱 " السلام‌علیڪ‌یابن‌امیر‌المؤمنین "✋🏻 ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me
~°| پُــڔوفــٰايْــݪِ ݥَــݩ |°~
سر خم می سلامت شکند اگر سبویی:))) ♡  (\(\      („• ֊ •„)  ♡ ┏━∪∪━━━━━━┓  @porofail_me