بالاخره #حضرت_نوح از هدایت قوم مایوس شد و فهمید که دیگر کسی #ایمان نمیآورد و حتی ممکن است مومنین نیز سست بشوند و بلغزند
بنابراین به خدای خود شکایت کرد ،مردم را نفرین کرد و فرمود:
پروردگارا احدی از مشرکین را بر روی زمین باقی مگذار اگر ایشان را باقی گذاری بندگانت را گمراه میکنند و جز ستمکار، از ایشان زاییده نمیشود
#جبرئیل نازل شد و گفت:
تمام این قوم هلاک میشوند
اما تو یک کشتی بساز تا وقتی آب از زمین میجوشد و باران از آسمان میبارد، در هنگام تو و کسانی که ایمان آوردهاند در کشتی مینشینید و نجات مییابید و دیگران به هلاکت میرسند
خداوند نیز زنها را به مدت ۴۰ سال عقیم کرد تا فرزندی به دنیا نیاورند
و در هنگام طوفان هیچ کودک معصومی در میان کفار وجود نداشته باشد
همه کفار بزرگسال و دارای عقل و شعور بودند و حجت الهی بر آنان تمام شده بود
به دستور جبرئیل حضرت #نوح هسته های خرما را در زمین کاشت، وقتی از آنها درختهای نخل روییدند و رُشد کردند و میوه آوردند
دوباره هستههای آنها را کاشت
در این مدت مشرکان نوح را مسخره میکردند
اما بالاخره آن حضرت با راهنمایی جبرئیل و با کمک پسرهایش سام و حام در مدت دو سال یک کشتی ساخت
چون حضرت نوح اولین چوب را برداشت جبرئیل گفت:
به نام #حضرتمحمد صلیاللهعلیه و آله
و چون دومین چوب را برداشت جبرئیل گفت:
به نام #علی علیهالسلام
و چون چوب سوم را برداشت، جبرئیل گفت:
به نام #حضرت #زهرا علیهالسلام
به همین ترتیب جبرئیل نام مبارک ۱۴ معصوم را ذکر نمود
حضرت نوح وقتی اولین میخ را کوبید ناگهان نوری ظاهر شد
نوح پرسید این چیست؟
جبرئیل گفت:
نور حضرتمحمد صلیاللهعلیه و آله است
این اتفاق ۱۳ بار دیگر تکرار شد و نور چهارده معصوم طالع گردید
مشرکین وقتی #کشتی سازی نوح را در خشکی میدیدند به تمسخر میگفتند:
در سال کم آبی و در بیابان کشتی میسازی؟!
آیا میخواهی به آسمان بروی و...
حضرت نوح این تمسخرها را تحمل میکرد و سخنی نمیگفت...
وقتی مشرکین متوجه شدند که استهزای آنها اثری در اراده حضرت نوح ندارد نقشه دیگری کشیدند
آنها شب ها حمله میکردند و آنچه را حضرت نوح ساخته بود خراب میکردند
حضرت نوح به خداوند شکایت کرد و خداوند سگی را مامور نگهداری از کشتی کرد جوری که دیگر مشرکان نتوانند به کشتی آسیب برسانند
وقتی کار ساختن کشتی به پایان رسید حضرت نوح تمام مومنین و یک جفت از تمام جانداران روی زمین را سوار کشتی کرد
آنگاه به پسرش کنعان که از مشرکان بود فرمود:
با ما سوار شو و از کافرین نباش وگرنه غرق میشوی
کنعان پاسخ داد:
اگر سیل بیاید من به بالای کوه میروم و جریان آب به من نمیرسد
حضرت نوح فرمود:
امروز هیچ قدرتی نمیتواند جلوی عذاب الهی را بگیرد هیچکس جان سالم به در نمیبرد مگر کسی که خداوند به او رحم کند
بالاخره باران شروع شد و به زودی سیل به راه افتاد تمام زمین را آب فرا گرفت و #کشتی_نوح را به حرکت درآورد
کنعان به بالای کوهی پناهنده شد، آب بالا و بالاتر رفت و به زانوی پسر رسید حضرت نوح دلش سوخت و عرض کرد:
خدایا او پسر من است و وعده تو حق است، خداوندا وعده کردی که #اهلبیت من را نجات دهی
خداوند در پاسخ به او فرمود:
این پسر از #اهل_بیت تو نیست،
او دارای کرداری ناشایست است
تو را اندرز میدهم که نادان نباشی
آن گاه موجی آمد و پسر را غرق کرد بازهم بالا و بالاتر رفت و ۸۰ متر از مرتفع ترین کوه های زمین گذشت
پس از چهل شبانه روز به فرمان خداوند باران قطع شد و فرو نشست
کشتی نوح بر فراز کوه جودی قرار گرفت و مسافرین آن سالم از کشتی پیاده شدند
صفحه ۲ از ۲ صفحه