eitaa logo
روزانه یک صفحه قرآن هدیه به یک شهید 🌷
456 دنبال‌کننده
958 عکس
25 ویدیو
0 فایل
قرائت روزانه یک صفحه📖 #قرآن_کریم و #هدیه_به_شهید بهمراه✍️ #خاطره ای کوتاه از شهید🌷 ادمین کانال : 🆔 @AyatZendegi ⭕️ طرح ملی آیات زندگی، حفظ موضوعی 📖 قرآن کریم 🆔 @AyatZendegi_Quran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 صفحه 236 سوره مبارکه یوسف 📖 ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
Page236.mp3
380.6K
🎧 صوت صفحه 236 قرآن کریم 📖 سوره ی مبارکه یوسف ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_roo
صفحه 236 سوره ی مبارکه یوسف 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 به‌ نام‌ خداوند هستی‌ بخش‌ مهربان 5 - [یعقوب‌] ‌گفت‌: ای‌ پسرک‌ ‌من‌! خوابت‌ ‌را‌ ‌برای‌ برادرانت‌ حکایت‌ مکن‌ ‌که‌ ‌برای‌ تو حیله‌ای‌ می‌اندیشند همانا شیطان‌ ‌برای‌ انسان‌ دشمنی‌ آشکار ‌است‌ 6 - و ‌این‌ گونه‌، پروردگارت‌ تو ‌را‌ ‌بر‌ می‌گزیند و ‌از‌ تعبیر خواب‌ها ‌به‌ تو می‌آموزد و نعمتش‌ ‌را‌ ‌بر‌ تو و ‌بر‌ خاندان‌ یعقوب‌ تمام‌ می‌کند، همان‌ گونه‌ ‌که‌ قبلا ‌بر‌ پدران‌ تو ابراهیم‌ و اسحاق‌ تمام‌ کرد همانا پروردگار تو دانای‌ حکیم‌ ‌است‌ 7 - ‌به‌ راستی‌ ‌در‌ ماجرای‌ یوسف‌ و برادرانش‌ ‌برای‌ سؤال‌ کنندگان‌ عبرت‌هاست‌ 8 - آن‌گاه‌ ‌که‌ گفتند: یوسف‌ و برادرش‌ نزد پدرمان‌ ‌با‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌ما جمعی‌ نیرومند هستیم‌ محبوب‌ترند قطعا پدر ‌ما ‌در‌ گمراهی‌ آشکاری‌ ‌است‌ 9 - یوسف‌ ‌را‌ بکشید ‌ یا ‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ سرزمینی‌ [دور] بیندازید ‌تا‌ توجه‌ پدرتان‌ معطوف‌ ‌شما‌ گردد و ‌پس‌ ‌از‌ ‌او‌ مردمی‌ صالح‌ باشید 10 - یکی‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌گفت‌: یوسف‌ ‌را‌ مکشید ‌اگر‌ کاری‌ می‌کنید، ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ نهانخانه چاه‌ بیفکنید ‌تا‌ یکی‌ ‌از‌ کاروان‌ها ‌او‌ ‌را‌ برگیرد 11 - گفتند: ای‌ پدر! تو ‌را‌ چه‌ ‌شده‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌ما ‌را‌ ‌بر‌ یوسف‌ امین‌ نمی‌دانی‌ ‌در‌ حالی‌ ‌که‌ ‌ما قطعا خیرخواه‌ ‌او‌ هستیم‌!! 12 - فردا ‌او‌ ‌را‌ ‌با‌ ‌ما بفرست‌ ‌تا‌ ‌در‌ چمن‌ گردش‌ و بازی‌ کند و ‌ما ‌به‌ خوبی‌ نگهبان‌ ‌او‌ خواهیم‌ ‌بود‌ 13 - ‌گفت‌: ‌این‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ ببرید، سخت‌ مرا اندوهگین‌ می‌کند و می‌ترسم‌ ‌از‌ ‌او‌ غافل‌ شوید و گرگ‌ ‌او‌ ‌را‌ بخورد 14 - گفتند: ‌اگر‌ گرگ‌ ‌او‌ ‌را‌ بخورد ‌با‌ ‌این‌ ‌که‌ ‌ما گروهی‌ نیرومند هستیم‌، البته‌ ‌در‌ ‌این‌ صورت‌ ‌ما زیانکار خواهیم‌ ‌بود‌ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 236 سوره مبارکه یوسف تقدیم به 💖 🌷 شهید علی نوری حسن آبادی 🌷 ✍️ عنوان خاطره : لب های خشکیده 😭 شهید مصطفی ردانی پور و شهید علی نوری حاج آقا ردانی پور! علی نوری بود صدا می کرد. گوشه خاکریز افتاده بود، زخمی. آب می خواست. 🥛 گفتیم: آب برایت خوب نیست؛ اما باز اصرار می کرد. مصطفی گفت: آب می دهم به شرطی که کم بخوری. به خاطر خون ریزی برایت خوب نیست. وقتی آب دادیم، ظرف آب را از نزدیکی لب های خشکیده اش برگرداند و گفت: این لحظات آخر بگذار مثل اربابم تشنه شهید شوم. 🥺 رو به کربلا، با صدایی لرزان گفت: السلام علیک یا … . سرش روی دامن مصطفی بود. صدای هق هق مصطفی از دور هم شنیده می شد. الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 صفحه 237 سوره مبارکه یوسف 📖 ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
Page237.mp3
404.5K
🎧 صوت صفحه 237 قرآن کریم 📖 سوره ی مبارکه یوسف ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_roo
صفحه 237 سوره ی مبارکه یوسف 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 به‌ نام‌ خداوند هستی‌ بخش‌ مهربان 15 - ‌پس‌ وقتی‌ ‌او‌ ‌را‌ بردند و همداستان‌ شدند ‌تا‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ نهانخانه چاه‌ بگذارند [چنین‌ کردند]، و ‌به‌ ‌او‌ وحی‌ کردیم‌ ‌که‌ قطعا ‌آنها‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌این‌ کارشان‌ ‌در‌ حالی‌ ‌که‌ نمی‌دانند خبرخواهی‌ داد 16 - و وقت‌ غروب‌ گریان‌ نزد پدر ‌خود‌ آمدند 17 - گفتند: ای‌ پدر! ‌ما رفتیم‌ مسابقه‌ دهیم‌ و یوسف‌ ‌را‌ پیش‌ اثاث‌ ‌خود‌ نهادیم‌، آن‌گاه‌ گرگ‌ ‌او‌ ‌را‌ خورد، ولی‌ تو سخن‌ ‌ما ‌را‌ ‌هر‌ چند راستگو باشیم‌ باور نخواهی‌ کرد 18 - و ‌بر‌ پیراهن‌ وی‌ خونی‌ دروغین‌ آوردند، [یعقوب‌] ‌گفت‌: [نه‌]، بلکه‌ نفس‌ ‌شما‌ کاری‌ ‌را‌ ‌برای‌ ‌شما‌ آراسته‌ ‌است‌ ‌پس‌ اینک‌ صبری‌ نیکو [بهتر ‌است‌]، و ‌بر‌ آنچه‌ توصیف‌ می‌کنید ‌از‌ خداوند یاری‌ می‌خواهم‌ 19 - و کاروانی‌ آمد و آب‌ آورشان‌ ‌را‌ فرستادند، ‌پس‌ ‌او‌ دلو ‌خود‌ ‌را‌ انداخت‌ ‌گفت‌: مژده‌ باد! ‌این‌ یک‌ پسر بچه‌ ‌است‌ و ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ عنوان‌ کالایی‌ پنهان‌ داشتند، و ‌خدا‌ ‌به‌ آنچه‌ می‌کردند آگاه‌ ‌بود‌ 20 - و ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ بهای‌ ناچیزی‌، چند درهمی‌، فروختند و ‌در‌ [مورد] ‌آن‌ بی‌رغبت‌ بودند [چون‌ می‌دانستند صاحب‌ دارد] 21 - و ‌آن‌ کس‌ ‌از‌ مصر ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ خریده‌ ‌بود‌ ‌به‌ همسرش‌ ‌گفت‌: جایگاه‌ ‌او‌ ‌را‌ گرامی‌ بدار، شاید ‌به‌ حال‌ ‌ما سودمند ‌باشد‌ ‌ یا ‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ فرزندی‌ اختیار کنیم‌ و بدین‌ گونه‌ ‌ما یوسف‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ سرزمین‌ تمکّن‌ بخشیدیم‌، و ‌تا‌ ‌به‌ ‌او‌ تأویل‌ رؤیاها ‌را‌ بیاموزیم‌، و ‌خدا‌ ‌بر‌ کار خویش‌ غالب‌ ‌است‌ ولی‌ بیشتر مردم‌ نمی‌دانند 22 - و چون‌ ‌به‌ حدّ رشد رسید، ‌او‌ ‌را‌ حکمت‌ و دانش‌ عطا کردیم‌، و نیکوکاران‌ ‌را‌ چنین‌ پاداش‌ می‌دهیم‌ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 237 سوره مبارکه یوسف تقدیم به 💖 🌷 شهید سیدحمید میرافضلی 🌷 ✍️ عنوان خاطره : زیارت قاچاقی در منطقه هور، با چند نفر از مجاهدان عراقی همکاری می کردیم. فکر زیارت امام حسین (ع) یک لحظه هم سید را آرام نمی گذاشت. با مجاهد عراقی صحبت کرد. قرار شد او کارهای جعل کارت تردد و بقیه مسائل را حل کند. یک روز آمد سر وقت سید که برویم. مجاهد عراقی می گفت: از ایستگاه ایست و بازرسی بصره رد شدیم. شب را در منزل خودم بودیم و فردا عزم حرم کردیم. حرف ها را قبلا زده بودیم که باید احساسات خود را کنترل کنی، نکند استخباراتی ها متوجه شوند و همه لو بروند. سید تا چشمش به ضریح امام حسین (ع) و حرم بی زائرش افتاد، از خود بی خود شده بود. هر چه بچه ها ایما و اشاره و قسم دادیم، کارگر نیفتاد. حالا سید بیست دقیقه ای می شد که کنار ضریح مشغول راز و نیاز بود. بعدها می گفت: تا چشمم به ضریح افتاد اختیارم را از دست دادم. الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 صفحه 238 سوره مبارکه یوسف 📖 ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
Page238.mp3
374.7K
🎧 صوت صفحه 238 قرآن کریم 📖 سوره ی مبارکه یوسف ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_roo
صفحه 238 سوره ی مبارکه یوسف 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 به‌ نام‌ خداوند هستی‌ بخش‌ مهربان 23 - و ‌آن‌ زنی‌ ‌که‌ یوسف‌ ‌در‌ خانه‌اش‌ ‌بود‌ ‌از‌ ‌او‌ کام‌ خواست‌، و درها ‌را‌ محکم‌ بست‌ و ‌گفت‌: بیا ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ توام‌ یوسف‌ ‌گفت‌: پناه‌ ‌بر‌ ‌خدا‌! ‌او‌ پروردگار ‌من‌ ‌است‌ [و] جایگاه‌ مرا نیکو داشته‌ ‌است‌ قطعا ستمکاران‌ رستگار نمی‌شوند 24 - و ‌آن‌ زن‌ آهنگ‌ وی‌ کرد، و یوسف‌ نیز ‌اگر‌ برهان‌ پروردگارش‌ ‌را‌ ندیده‌ ‌بود‌ آهنگ‌ ‌او‌ می‌کرد [و وی‌ ‌را‌ می‌زد و متهم‌ می‌شد] چنین‌ کردیم‌ ‌تا‌ بدی‌ و زشتکاری‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌او‌ بازگردانیم‌، ‌او‌ ‌از‌ بندگان‌ خالص‌ شده‌ی‌ ‌ما ‌بود‌ 25 - و ‌آن‌ دو ‌به‌ سوی‌ ‌در‌ ‌از‌ یکدیگر پیشی‌ گرفتند، و زن‌ پیراهن‌ وی‌ ‌را‌ ‌از‌ پشت‌ بدرید، و ‌در‌ کنار ‌در‌ آقای‌ زن‌ ‌را‌ یافتند زن‌ ‌گفت‌: جزای‌ کسی‌ ‌که‌ قصد بدی‌ ‌به‌ خانواده‌ی‌ تو کرده‌ جز ‌این‌ ‌که‌ زندانی‌ ‌ یا ‌ کیفر دردناکی‌ شود چه‌ خواهد ‌بود‌! 26 - یوسف‌ ‌گفت‌: ‌او‌ ‌از‌ ‌من‌ کام‌ خواست‌ و شاهدی‌ ‌از‌ خانواده‌ی‌ ‌آن‌ زن‌ شهادت‌ داد ‌که‌ ‌اگر‌ پیراهن‌ ‌او‌ ‌از‌ جلو چاک‌ خورده‌، زن‌ راست‌ گفته‌ و ‌او‌ ‌از‌ دروغگویان‌ ‌است‌ 27 - و ‌اگر‌ پیراهنش‌ ‌از‌ پشت‌ دریده‌ ‌شده‌، زن‌ دروغ‌ گفته‌ و ‌او‌ ‌از‌ راستگویان‌ ‌است‌ 28 - ‌پس‌ چون‌ [شوهرش‌] دید پیراهن‌ ‌او‌ ‌از‌ پشت‌ چاک‌ خورده‌ ‌گفت‌: بی‌شک‌، ‌این‌ ‌از‌ مکر ‌شما‌ زنان‌ ‌است‌، ‌که‌ مکر ‌شما‌ بزرگ‌ ‌است‌ 29 - ای‌ یوسف‌! ‌از‌ ‌این‌ [پیشامد] درگذر، و ای‌ زن‌ تو نیز ‌برای‌ گناه‌ ‌خود‌ استغفار کن‌ ‌که‌ تو ‌از‌ خطاکاران‌ بوده‌ای‌ 30 - و زنانی‌ ‌در‌ شهر گفتند: زن‌ عزیز ‌از‌ غلام‌ ‌خود‌ کام‌ می‌خواهد و سخت‌ دلداده‌ی‌ ‌او‌ ‌شده‌ ‌است‌، ‌به‌ راستی‌ ‌ما ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ گمراهی‌ آشکاری‌ می‌بینیم‌ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 238 سوره مبارکه یوسف تقدیم به 💖 🌷 شهید حاج حسین بصیر 🌷 ✍️ عنوان خاطره : مژده شهادت از امام حسین (ع) حسین برای شهید شدن خیلی عجله داشت. می ترسید از قافله شهدا جا بماند. 🥺 اما یک روزی حرفی عجیب زد. می گفت: دیگر ترسی از شهید شدن ندارم. 😇 گفتم: تو که تا دیروز خیلی دلواپس بودی ‼️ گفت: در عالم رؤیا رفتم سمت خیمه امام حسین (ع). محافظش راه نداد. گفت: اگر سؤالی داری بنویس.📜 نوشتم آیا من شهید می شوم. جواب آمد که شما حتما شهید می شوید. راوی: سردار حسین کهن سال الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 صفحه 239 سوره مبارکه یوسف 📖 ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
Page239.mp3
444.2K
🎧 صوت صفحه 239 قرآن کریم 📖 سوره ی مبارکه یوسف ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_roo
صفحه 239 سوره ی مبارکه یوسف 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 به‌ نام‌ خداوند هستی‌ بخش‌ مهربان 31 - ‌پس‌ همین‌ ‌که‌ [همسر عزیز] مکرشان‌ ‌را‌ بشنید، ‌در‌ پی‌ آنان‌ فرستاد و محفلی‌ برایشان‌ آماده‌ ساخت‌ و ‌به‌ ‌هر‌ یک‌ ‌از‌ ‌آنها‌ [میوه‌ و] کاردی‌ داد و ‌به‌ یوسف‌ ‌گفت‌: ‌بر‌ آنان‌ درآی‌ ‌پس‌ چون‌ زنان‌ ‌او‌ ‌را‌ دیدند [حیران‌ وی‌ ‌شده‌] بزرگش‌ یافتند [و ‌از‌ شدت‌ هیجان‌] دست‌های‌ ‌خود‌ ‌را‌ بریدند و گفتند: پاک‌ ‌است‌ ‌خدا‌! ‌این‌ بشر نیست‌، ‌این‌ جز فرشته‌ای‌ بزرگوار نیست‌ 32 - ‌گفت‌: ‌این‌ همان‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ باره‌ی‌ ‌او‌ ملامتم‌ می‌کردید آری‌، ‌من‌ ‌از‌ ‌او‌ کام‌ خواستم‌ و ‌او‌ خویشتن‌ نگاه‌ داشت‌، و ‌اگر‌ آنچه‌ ‌را‌ دستورش‌ می‌دهم‌ نکند، قطعا زندانی‌ خواهد شد و حتما ‌از‌ حقیران‌ خواهد گردید 33 - [یوسف‌] ‌گفت‌: پروردگارا! زندان‌ ‌برای‌ ‌من‌ ‌از‌ آنچه‌ مرا ‌به‌ ‌آن‌ می‌خوانند محبوب‌تر ‌است‌، و ‌اگر‌ مکرشان‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌من‌ بازنگردانی‌ ‌به‌ سوی‌ آنان‌ میل‌ خواهم‌ کرد و ‌از‌ نادانان‌ خواهم‌ شد 34 - ‌پس‌ پروردگارش‌ دعای‌ ‌او‌ ‌را‌ اجابت‌ کرد و مکر زنان‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌او‌ بگردانید آری‌ ‌او‌ شنوای‌ داناست‌ 35 - آن‌گاه‌ ‌پس‌ ‌از‌ دیدن‌ همه نشانه‌های‌ [پاکی‌ یوسف‌] ‌به‌ نظرشان‌ رسید ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌تا‌ چندی‌ ‌به‌ زندان‌ افکنند 36 - و دو جوان‌ ‌با‌ یوسف‌ وارد زندان‌ شدند [روزی‌] یکی‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌گفت‌: ‌من‌ خویشتن‌ ‌را‌ ‌به‌ خواب‌ دیدم‌ ‌که‌ [انگور ‌برای‌] شراب‌ می‌فشارم‌، و دیگری‌ ‌گفت‌: ‌من‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌به‌ خواب‌ دیدم‌ ‌که‌ ‌بر‌ روی‌ سرم‌ نان‌ می‌برم‌ و پرندگان‌ ‌از‌ ‌آن‌ می‌خورند، ‌ما ‌را‌ ‌از‌ تعبیرش‌ آگاه‌ کن‌ ‌که‌ ‌ما تو ‌را‌ ‌از‌ نیکوکاران‌ می‌بینیم‌ 37 - ‌گفت‌: ‌تا‌ غذایی‌ ‌را‌ ‌که‌ روزی‌ خواهید شد برایتان‌ بیاورند، ‌من‌ ‌از‌ تعبیر ‌آن‌ پیش‌ ‌از‌ ‌آن‌ ‌که‌ وقوع‌ یابد ‌شما‌ ‌را‌ آگاه‌ می‌سازم‌، و ‌این‌ ‌از‌ ‌آن‌ چیزهایی‌ ‌است‌ ‌که‌ پروردگارم‌ ‌به‌ ‌من‌ آموخته‌ ‌است‌ ‌من‌ آیین‌ قومی‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌به‌ خداوند ایمان‌ ندارند و منکر آخرتند رها کرده‌ام‌ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 239 سوره مبارکه یوسف تقدیم به 💖 🌷 شهید مجید قربانخانی 🌷 ✍️ عنوان خاطره : حرّی دیگر شد هشت روز مانده بود به اربعین ۱۳۹۳٫ شب ساعت یازده بود که مجید سراسیمه آمد خانه. گفت وسایلم را جمع کن که عازم کربلا هستم. گفتم: زودتر می گفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر می دادیم. عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند. چه رفقایی و چه سفر اربعینی. تا برسند مرز مهران صدای آهنگ شان و بگو بخندشان بلند بود؛ گویا کارناوال شادی راه انداخته بودند. مجید اولین بار که رفت داخل حرم حضرت علی (ع)، کمی تغییر کرد و کم حرف شد. هر بار هم که می رفت حرم دیر بر می گشت آن هم با چشم های خون. رفقا مانده بودند که خود مجید است یا نقش جدید. پیاده روی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه می گفت و نه می خندید، پایش که رسید بین الحرمین، از درون شکست. دیگر دست خودش نبود. ذکر یا حسین یا حسین بود و اشک و ناله. وقتی می خواستند برگردند، به صمیمی ترین دوستش گفت: توی این چند روز از امام حسین خواستم که آدمم کند. اگر آدمم کند دیگر هیچ چیز نمی خواهم. او حرّی دیگر شده بود. فاصله بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود. الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @beytolahzanQuran @qarqaat_rooz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 صفحه 240 سوره مبارکه یوسف 📖 ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
Page240.mp3
410.2K
🎧 صوت صفحه 240 قرآن کریم 📖 سوره ی مبارکه یوسف ♦️ ما را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. @beytolahzanQuran @qaraat_roo
صفحه 240 سوره ی مبارکه یوسف 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 به‌ نام‌ خداوند هستی‌ بخش‌ مهربان 38 - و ‌از‌ آیین‌ پدران‌ خویش‌ ابراهیم‌ و اسحاق‌ و یعقوب‌ پیروی‌ کرده‌ام‌ ‌برای‌ ‌ما سزاوار نیست‌ ‌که‌ چیزی‌ ‌را‌ شریک‌ ‌خدا‌ کنیم‌ ‌این‌ ‌از‌ کرم‌ ‌خدا‌ ‌بر‌ ‌ما و ‌بر‌ مردم‌ ‌است‌، ولی‌ بیشتر مردم‌ ناسپاسند 39 - ای‌ دو رفیق‌ زندانی‌ام‌! آیا خدایان‌ پراکنده‌ بهترند ‌ یا ‌ خدای‌ یگانه قهار! 40 - ‌شما‌ ‌غیر‌ ‌خدا‌، جز نام‌هایی‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌خود‌ و پدرانتان‌ ‌آنها‌ ‌را‌ نامیده‌اید، نمی‌پرستید ‌که‌ خداوند ‌بر‌ ‌آن‌ هیچ‌ دلیلی‌ نازل‌ نکرده‌ ‌است‌ حکم‌ فقط ‌از‌ ‌آن‌ خداست‌ [و] فرمان‌ داده‌ ‌است‌ ‌غیر‌ ‌او‌ ‌را‌ نپرستید ‌این‌ دین‌ استوار ‌است‌، ولی‌ بیشتر مردم‌ نمی‌دانند 41 - ای‌ دوستان‌ زندانی‌ ‌من‌! اما یکی‌ ‌از‌ ‌شما‌ خواجه ‌خود‌ ‌را‌ شراب‌ می‌دهد و اما دیگری‌ بردار می‌شود و مرغان‌ ‌از‌ سر ‌او‌ می‌خورند موضوعی‌ ‌که‌ ‌شما‌ دو تن‌ ‌از‌ ‌من‌ نظر خواستید قطعی‌ و حتمی‌ ‌است‌ 42 - و ‌به‌ یکی‌ ‌از‌ ‌آن‌ دو ‌که‌ می‌دانست‌ آزاد شدنی‌ ‌است‌ ‌گفت‌: مرا نزد صاحب‌ ‌خود‌ یاد کن‌، ولی‌ شیطان‌ یادآوری‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ نزد صاحبش‌ ‌از‌ خاطر وی‌ برد، ‌در‌ نتیجه‌ [یوسف‌] چند سالی‌ ‌در‌ زندان‌ ماند 43 - و شاه‌ ‌گفت‌: ‌من‌ ‌در‌ خواب‌ دیدم‌ ‌که‌ هفت‌ گاو فربه‌ ‌را‌ هفت‌ گاو لاغر می‌خورند، و هفت‌ خوشه سبز و هفت‌ خوشه خشکیده‌ی‌ دیگر ای‌ مهتران‌! ‌اگر‌ خواب‌ تعبیر می‌کنید، ‌در‌ باره‌ی‌ خواب‌ ‌من‌ نظر بدهید 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 @beytolahzanQuran @qaraat_rooz
قرائت صفحه 240 سوره مبارکه یوسف تقدیم به 💖 🌷 شهید زین العابدین نبوی 🌷 ✍️ عنوان خاطره : زائر الحسین علیه السلام 🖤 عازم زیارت امام رضا (ع) بودم. خیلی اصرار کردم بیاید. گفت: خیلی دوست دارم بیایم، اما این دفعه می خواهم زیارت امام حسین (ع) بروم. زین العابدین نبوی وقتی شهید شد، حرفش یادم بود و ناراحتم می کرد، اما وصیت نامه اش آرام بخش بود که نوشته بود: «اگر چه زیارت قبر شش گوشه نصیبم نشد، اما خود امام حسین (ع) را زیارت کردم». 💚 راوی: همرزم شهید الّلهُم‌صَلِ علی‌مُحمّد و آل‌مُحمّد ‌و‌عَجّل‌فرجهم 🥀🕊 @beytolahzanQuran @qarqaat_rooz