eitaa logo
قمپز
1.7هزار دنبال‌کننده
258 عکس
168 ویدیو
1 فایل
😁محفل طنز قمپز😁 بزرگترین محفل طنز کشور پهناور قم ارسال نظرات و اثرات @adabqomadmin 🔸صفحه اینستاگرام🔸 https://www.instagram.com/qompoz.ir 🔸صفحه یوتیوب🔸 @qompoz" rel="nofollow" target="_blank">https://www.youtube.com/@qompoz
مشاهده در ایتا
دانلود
اشک مشک 🔸چقدر لذت بخش است! در این گرمای طاقت‌فرسا وقتی تنت به آب خنک می‌خورد، لذتی وصف‌ناپذیر سراسر وجودت را در برمی‌گیرد. 🔸دیگر گرما داشت کارم را تمام می‌کرد اما این جریان آرام آب سرد، جانی تازه‌ام بخشید. موج‌های کوچک پی‌درپی می‌آیند و خودی نشان می‌دهند. ارباب اما اعتنایی نمی‌کند. تمام همّ و غمّش متوجه من است. 🔸احساس غرور می‌کنم. پرچمدار، سپهسالار و پشتوانه نوه پیامبر همه حواسش را به من داده تا مرا سالم برساند. خوب دو دستش را پر از آب می‌کند. لب‌هایش تَرک خورده‌اند از بس آب ننوشیده. هُرم گرمای تنش را می‌توانم حس کنم. هوای گرم آن بیابان سوزان و خستگی جنگ در میدان و سنگینی سلاح، حسابی تشنه‌اش کرده. بهترین وقت است گلویی تازه کند و آتش این تشنگی طاقت‌فرسا را با جرعه‌ای آب گوارای فرات بخواباند. 🔸دو دست پر آبش را نزدیک می‌آورد. اندکی درنگ می‌کند. به چه می‌اندیشد؟ پس چرا نمی‌نوشد؟ خدای من! دستش لرزید. آب را به رود بازگرداند. مرا به دوش گرفت. سوار بر اسب به سرعت تاخت. چه حس خوبی دارم! با ارزش‌تر از من هم چیزی هست در این عالم؟ قرار است تشنگی فرزندان پیامبر را برطرف کنم. ارباب همچنان می‌تازد. من را با دست راست گرفته. گل از گلش شکفته. این را به وضوح می‌شود در چهره ماه‌پاره‌اش دید. 🔸می‌دانم دلیل این همه شور و نشاط را! به رقیه فکر می‌کند! به خوش‌قولی خودش! آخر خودم دیدم به او قول بازگشت با آب را داد. او همچنان خوشحال و من هم چنان مفتخر. 🔸ناگهان شیطانی هجوم می‌آورد. یکی از دو ستون خیمه حسین (ع) را می زند. سردار، دست‌بردار نیست و به سرعت مرا به دست چپ می‌اندازد و همچنان می‌تازد. فریاد برمی‌آورد: «به خدا قسم اگر دست راستم را بزنید، من از دینم دست برنمی دارم.» این جماعت نمی‌فهمند سردار چه می‌گوید! کلاغ ادراک آنها کجا و آسمان بصیرت عباس کجا؟ 🔸انگار دردی حس نمی‌کند! فقط می‌رود. یگانه محرِّکش، خدمت به حسین است و سقایت فرزندانش. ابلیسی دیگر، ستون دیگر را هم می‌اندازد و کمر پسر زهرا را می‌شکند. ارباب، مرا به دندان می‌گیرد. دهانش خشک است. چون همین بیابان پُربلا. این همه تشنه بود و آب ننوشید؟ این مرد، وفا را معنایی دوباره بخشید و شرف را حیاتی دیگر. 🔸چطور تاب آورد و آب نخورد؟ گمان می‌کنم پاسخ را فهمیده‌ام. عشق حسین این چنین اراده‌اش را پولادین ساخته و ایمانش را بنیادین. این قوم حرام‌خوار، دست برنمی‌دارند. 🔸مسلمان‌نمایی، تیری می‌اندازد و قلبم را می‌درَد. آه آه! آهم از دریدگی قلب و پارگی سینه نیست. آهم از غصه چشمان اشک‌آلود این مرد نافذ‌البصیرة است. 🔸دیدم چه آهی کشید و چه حسرتی خورد! دیدم آتش شوق و شعله امیدش چگونه سرد و خاموش شد! اشک، در چشمش حلقه زد. حس شرمندگی دارد. می‌دانم هیچ مقصر نبوده و خودش نیز، ولی شرف و حیایش، وجدانش را آرام نمی‌گذارد. 🔸نفس‌های آخرش را می‌کشد و نای سخن گفتن ندارد. با تنی خسته و رنجور تمام تلاشش را می‌کند و آخرین جمله‌اش را می‌گوید: «یا اخا ادرک اخا» @qompoz😢 @tanzac
31.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شوخی با 😂 نثر طنز فوق العاده از در قمپزهای سابق! 🔻قمپز🔻 بزرگترین محفل طنز کشور قم @qompoz
دبه فرهنگی | در جشنواره فجر چه می‌گذرد؟ 🔹ساعت ۱۰ صبح است. اولین بازیگر با کلی خدم و حشم وارد سالن می‌شود. شلوار گشاد مشکی مجهز به هفت خشتک به پا دارد و یک کت فاستونی سفید را به تن کرده است. پای راستش بوت قهوه‌ای زنانه و پای چپ دمپایی حمام - دستشویی آبی. کلاه ورزشی آدیداس هم سرش گذاشته است. همه خبرنگاران عکس می‌گیرند. یک جوان فریاد می‌زند: «عاشق سلیقتم!» 🔸ساعت ۱۱ است. همه کلافه از این که شخصیت دیگری به اینجا نیامده تا این که سر و کله یکی از بازیگران زن پیدا می‌شود. ملافه‌ای سفید با گل‌های سبز لجنی پوشیده و از حوله‌ آبی به عنوان روسری استفاده کرده است. کفش استوک‌دار نایک به پا دارد و کمربند وزنه‌برداری به کمرش بسته است. کیف‌دستی‌اش هم، کیسه‌ خالی برنج هندی است. 🔹بعد از ظهر ساعت ۳، سر و کله یکی از خوانندگان مشهور پیدا می‌شود. دبه‌ خالی خیارشور را به جای بطری آب‌معدنی دست گرفته و گاهی از آن می‌نوشد. نیم‌تنه‌ بالا را با کیسه‌ زباله‌ مشکی پوشانده و برای نیم تنه‌ پایین از کاغذ روزنامه دیواری استفاده کرده است. ناخن‌های دست چپ را هم لاک آبی نفتی زده. 🔸ساعت ۵ بعد از ظهر، یکی از سیمرغ‌داران دوره‌ قبل سر می‌رسد. کت و شلواری مشکی، زیبا و شکیل پوشیده است. کفش‌های مشکی واکس‌زده، بوی ادکلن فرانسوی و برق ساعت مچی‌اش باید توجه هر کسی را به خود جلب کند، اما نمی‌کند. هیچ کس سرش را هم بالا نمی‌آورد. بازیگر چند قدمی این طرف و آن طرف می‌رود، اما خبری نمی‌شود. ابروهایش را به هم گره می‌زند و دمق و پکر از پردیس خارج می‌شود. 🔹ساعتی بعد برمی‌گردد. سر تا پایش را با کفن پوشانده و کفش و جوراب هم به پا ندارد. نمی‌تواند عادی راه برود؛ مثل گنجشک، جفت پا کوتاه می‌پرد. همه تعجب می‌کنند و به سویش می‌دوند! یکی سلفی می‌گیرد و دیگری صورتش را می‌بوسد. فشار جمعیت به حدی بالاست که کفنش پاره می‌شود. در آن شلوغی زیر گوشش می‌گویم: «زیر کفنت چیزی پوشیدی؟» در شرایطی که یکی لپ چپش را می‌کشد و دیگری گونه‌ راستش را می‌بوسد فریاد می‌زند: «نه. می‌خواستم طبیعی به نظر بیاد!» ▪️عرق سرد روی پیشانی‌ام می‌نشیند. ما در آستانه یک آبروریزی تاریخی و افتضاح فرهنگی هستیم. فریاد می‌زنم: «مراقب باشید. لباس اول و آخرش کفنه!» همه فاصله می‌گیرند و او هم از ترس بی‌آبرویی، با پرش‌های جفت‌پایی گنجشکی‌اش از پردیس خارج می‌شود. @tanzac
31.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر فاخر «بُزی» را از منظر سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و سایر مناظر تحلیل و بررسی می‌کند. قمپز، بزرگترین محفل طنز کشور قم🍀 @qompoz😎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خواستگاری یک دختر سلطنت‌طلب رفته و ادامه‌ی ماجرا... قمپز، بزرگترین محفل طنز کشور قم🎈🎈 @qompoz😎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به دورهمی شاعران رفته و گزارشی از این مهمانی جذاب تهیه کرده‌است... قمپز، بزرگترین محفل طنز کشور قم🍀 @qompoz
هدایت شده از طنزک
سپاه یه کشتی که بخشی از بارش مال یه صهیونیسته تو خلیج فارس گرفته. باید بارش رو تو بازار آزاد بفروشه و با پولش، دیه شهدای کنسولگری رو بده. با بقیه‌اش هم سفره توسل به حضرت موسی بندازه تو مسجد مکی. عبدالحمید هم خواست بیاد بخوره. @tanzac
شاعران قمپزی با «چالش مصراع سوم» به جنگ اسرائیل رفتند. چالش مصراع سوم یعنی هر شاعر، رباعی خود را با مصراع سوم شاعر قبلی شروع می‌کند. همین‌قدر خلاق! : هرچند گمان کرد هماورد نداشت در لشکرِ پوشالیِ خود، مرد نداشت وقتی چک افسری از ایران نوشید با واهمه گفت: اصلنم درد نداشت وقتی چک افسری از ایران نوشید از هر طرفش آب فراوان جوشید ای کاش که یک ثانیه فرصت می‌داشت می‌رفت و دوباره پوشکی می‌پوشید ای کاش که یک ثانیه فرصت می‌داشت یا در عوضش اِنقَده سرعت می‌داشت در موقع خارج شدنِ خیل کثیر یک تجربه‌ای ز شامِ هیأت می‌داشت در موقع خارج شدن خیل کثیر یا وقت ورود تبر و موشک و تیر وقتی که شود گنبد تو سست و ذلیل در خانه بمان دست به تنبانت گیر وقتی که شود گنبد تو سست و ذلیل تو خاکِ رسی، موشک ما دسته‌ی بیل اندازه نگه‌ دار که اندازه نکوست ما خوشه موزیم و تویی هسته شلیل اندازه نگه دار که اندازه نکوست اندازه نگه نداشتی وقت رفوست آن گنبد آهنین تو در این جنگ چون خربزه و موشک ما چون چاقوست آن‌ گنبد آهنین تو در این جنگ گشته‌ست پر از حفره و سرگشته، ملنگ! موشک شده چون ستاره و آن گنبد انگار که گنبد کبود است و قشنگ! موشک شده چون ستاره و آن گنبد داده‌ست در این واقعه بدجوری رد می‌گفت مقام ارشد اسراییل: آری، پدر از جمیعمان درآمد می‌گفت مقام ارشد اسرائیل در بوق خودش کاش دمد اسرافیل پرسید زمن چگونه‌ای؟ گفتم هععیی چیزی نشده فقط شدم اسقاطیل پرسید ز من چگونه‌ای گفتم هی گویا که نشسته‌ام سرِ دسته‌ی طِی گفتم به همه که اصلنم درد نداشت اما خودمانیم،...توهّم تا کی؟! گفتم به همه که اصلنم درد نداشت اصلاً که نه! هم داشت وَ هم، درد نداشت هرچند نبایست کسی می‌فهمید اما همه دیدند که کم درد نداشت هرچند نبایست کسی می‌فهمید زد گند، نبایست کسی می‌فهمید گفتیم: چرا گنبدتان سوراخ است؟! گفتند: نبایست کسی می‌فهمید گفتیم چرا گنبدتان سوراخ است؟ سردسته‌ی دولت شما سلاخ است این نسخه که چاپ اولش را دیدید صد جلد دگر در صف استنساخ است! @qompoz🇮🇷✌️
گاو و فلفل فحش نیست، اسم کتاب جدید است که به‌تازگی منتشر شده و با خواندنش حسابی می‌خندید. تبریک به علی بهاری، تبریک به ما، تبریک به شما، تبریک به همه. @qompoz🐄🌶
قمپز
📖کتاب طنز «گاو و فلفل» توسط انتشارات کتابستان منتشر شد. این کتاب به قلم علی بهاری و روایت طنزآمیز س
📖در بخشی از کتاب گاو و فلفل می‌خوانیم: هندوها در معبد آکشاردام، خال قرمز میان دو ابرویشان گذاشته بودند و هم‌نوا با خواننده، دست می‌زدند. ما هم به میان جمعیت رفتیم و شروع کردیم به دست زدن. بچه‌ها، مسخره‌بازی را شروع کردند. مجلس که گرم شد، یکی می‌گفت: «ماشالا» و آن یکی فریاد می‌زد: «رحمت خدا به این ناله‌ها». از گوشه دیگری صدای «ایشالا بلا نبینی» بلند می‌شد. یک‌دفعه جوگیر شدم و گفتم: «رفقا با ذکر صلوات یک قدم بیایید جلو، مردم دم در تو سرما وایسادن» و بچه‌ها صلوات دهلی‌شکن فرستادند. اینجا بود که احساس کردم ماندن به صلاح نیست و به زودی حراست حرم آکشاردام بازداشتمان می‌کند. به بچه‌ها گفتم بزنیم به چاک و زدیم.
با آل سعود فاز وحدت داریم با ملت خویش هم صداقت داریم هامون وطن اگر چه کامل خشکید با جنبش منطقه رفاقت داریم @qompoz
44.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا حالا برنامه‌کودک کانال طالبان را تماشا کرده‌اید؟ یک قسمت از این برنامه‌ی جذاب را دیده و توصیف کرده. با حضور افتخاری عمو پورنگ و فرنود😁 @qompoz