eitaa logo
ققنوس
1.5هزار دنبال‌کننده
274 عکس
106 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
ت را صرف راه‌اندازی صدها صفحه دیگر کنند، حل شود؟ اصلا بمانیم یا برویم؟ آیا این‌جا محل طرح بحث و است؟ . فعلاً آن‌چه می‌شود محکم گفت این است که نکنیم، در مواجهه با پدیده‌های غریب دنیای مدرن و پسامدرن، ساده‌لوحانه خوش‌بین نباشیم... خوب نگاه کنیم، درست بفهمیم، دقیق تحلیل کنیم، بعد از آن اگر پیشه کردیم، من حیث لم‌یحتسب، یجعل لنا مخرجا! . عاقبت تصمیم بر این شد، ضمن اجرای قوانین سخت‌گیرانه‌تر خودانگیخته! ازجمله بالابردن جریمه(کفاره) برای استفاده از فضای جست‌وجو(اکسپلورر) اینستاگرام، فعلاً این میدان را خالی نکنیم، اما درکنار این تریبون، یک زیرپله قدیمی را که در همان روزهای اول راه‌اندازی در آن‌جا اجاره کردیم، آب‌وجارویی کنیم و شاید شرایطی فراهم شد و آنجا رونقی بیش‌تر یافت... اگر بر این عهد بودیم نشانی‌اش این است: @qoqnoos2 این‌جا همان زیرپله‌ای است که از آن یاد کردیم!
«شرایط بسیار شبیه این روزها بود...» (گزارشی کوتاه از دیداری شیرین و حرف‌هایی راه‌بردی که شاید به کار امروزمان بیاید، اگر...) در فاصله پنجاه‌روز مانده تا انتخابات خدمت آقا رسیده بودیم، «دوِدوِنودودو» «بیست‌وچهارِسهِ‌نودودو» هم انتخابات ریاست‌جمهوری بود... همان انتخاباتی که برای هشت‌سال، تلخ‌ترین روزهای کشور را رقم زد... از قضا، در اردوگاه مدعیان انقلابی‌گری، رقابت آن دوره هم بین و بود... ▫️▫️▫️ خدمت آقا که رسیدیم، از ابتدا منتظر بودیم درباره انتخابات بشنویم... اما مثل بسیاری از موارد که دل من جایی است و دل‌دار جای دیگری، این‌بار هم هرچه منتظر ماندیم، خبری نشد که نشد... اصلاً نگرانی آقا چیز دیگری بود!: «...حقیقتاً بنده در طول سال‌های متمادی بیش از نگرانی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی، بود...» جالب‌تر استدلال حضرتش بر این امر بود: «علت هم برای شماها واضح است؛ البتّه برای خیلی‌ها واضح نیست!» ▫️▫️▫️ از «جبهه فرهنگی-سیاسی غرب» در مقابل‌مان گفتند و دل این جبهه را شکافتند و سه جبهه را بیرون کشیدند: ۱. جبهه سرمایه‌داریِ خطرناک و آدم‌خوار ۲. جبهه صهیونیستی با اهداف مشخّص ۳. جبهه ارتجاع فکری و خوک‌صفتی در زندگی بشری در ادامه همین مباحث بود که دستور تشکیل جبهه صادر شد: «این طرف هم جبهه تشکیل داد.» و بعد هم آن جمله طلایی: «از و حتّی به تنهایی کار برنمی‌آید، باید یک انجام بگیرد.» و بلافاصله از مردم گفتند: «کار هم جز با امکان ندارد؛ یعنی خیلی کارها می‌کند...» از ضرورت «پشتوانه فکری و نظری بسیار محکم» گفتند، از لزوم تقویت ، ، ، از ضرورت   و نفی ▫️▫️▫️ آقا از همه چیز گفته بودند، جز انتخابات! دوباره درباره اهمیت کار فرهنگی و جبهه‌سازی گفتند: «به هر حال آنچه شماها به آن همّت گماشته‌اید و دارید دنبال می‌کنید کارهای است» و مهم‌تر را عنوان کردند و برای این مهم راه‌کار ارائه دادند: «نفَس‌تان را قرار بدهید؛ نگذارید نفَس‌تان بین راه قطع بشود؛ اگر بخواهید نفَس، نفَس عمیقی باشد، الزاماتی دارد، هم دارد، هم دارد.» ▫️▫️▫️ صحبت‌ها به پایان خودش نزدیک می‌شد و‌ خبری از آن‌چه منتظرش بودیم، نبود... نگاهی به برگه‌ها انداختند و برخی تذکرات لازم را هم حواله دادند به بعد... داشتیم حسابی ناامید می‌شدیم که ناگاه ورق برگشت: «یک چیز که به ، به‌خصوص در است عرض کنم، از در سطح کشور در ، سعی کنید استفاده نشود، مثل و... است که را که انسان می‌خواهد انجام دهد، این را وسیله‌ای قرار بدهد که در یکی جلو بیاید و یکی عقب برود. به نظر من است این تشکیلات را تا جایی که ممکن است صَرف این جور کنید. البته من را به عنوان مثال گفتم، چون حالا در پیش است...» توقع هر حرفی را داشتیم، جز این کلام! انگار سطل آب یخی را خالی کرده بودند روی فرق سرمان! شرایط بسیار شبیه این روزها بود... ▫️▫️▫️ نگاه آقا بلندتر و عمیق‌تر از این حرف‌ها بود، هرچند ما قدرشناس نیستیم، اما آقا ما را برای کارهای بزرگ‌تری می‌خواست: «این کارها را باید برای به کار برد. ما باید یک قوی‌ای، هم در خودمان و در مجموعه نظام به‌ وجود بیاوریم، هم در تک‌تک مردم به‌ وجود بیاوریم. هدف والای ما ایجاد یک به معنای حقیقی کلمه است که در آن هم هست، هم هست؛ هم عزّت در ملأ اعلیٰ هست، هم عزّت در روی زمین هست.» ▫️▫️▫️ حدوسط کلام آقا هرکسی بود که دارای « در سطح کشور» باشد، این گسترش نفوذ هرچه بیش‌تر، خطاب قوی‌تر و بار سنگین‌تر... چشم‌درچشم آقا، نشسته بودیم و از دولب خودش این کلمات را شنیده بودیم، حجت تمام بود! @qoqnoos2
«نَدخُل العزاء معاً... نَخرُج شهیداً شهید...» 🇱🇧 روایت‌هایی از لبنان|۸| 🇱🇧 دوری در مجموعه می‌زنیم و ، فضای هیأت را روایت می‌کند... سید محور هیأت است... خادم بچه‌ها و مدیر مجموعه... مجموعه‌ای از بچه‌های پای کار، امام حسینی و انقلابی... البته که این‌جا نمی‌توانند انقلابی نباشند... این‌جا امام حسین هر روز به جنگ یزید می‌رود... این‌جا بخواهند یا نخواهند وسط میدان نبرد هستند، اصلاً دست خودشان که نیست... هیأت پر است از یادگاری‌های نبرد رودررو با اسراییل... پر است از شهید و جانباز... این‌جا شهید و جانباز واژه‌های دوری نیستند، اوصافی است برای صمیمی‌ترین رفقای‌شان... برای این‌ها فاصله‌ای بین «لعن بر یزید» و «مرگ بر اسراییل» نیست... ▫️▫️▫️ سیدمصطفی می‌گوید و ما مبهوت، می‌شنویم... «محتوای هیأت ما، تمرکز روی سه عنوان است؛ ، و ... با توبه، افراد مختلف را جذب می‌کنیم... خیلی‌های‌شان جذب حزب‌الله شدند و بعد هم به شهادت رسیدند... این موضوعات در تمام اجزاء هیأت دنبال می‌شوند، در قصائد اللطم، در سخنرانی‌ها، در کمپین‌های رسانه‌ای هیأت، در پوسترها و... در کل اکوسیستم هیأت...» از پدرش می‌گوید... ... سیدمرتضی هاشم، پدر سیدمصطفی، از عوامل تحول فرهنگی در کل صور است... «پدرم همیشه می‌گفت، ممیِّز این هیئة، تربیة است، نه فقط تأدیه! نه فقط استفاده آنیة... هیئة تمشي إلی صراط المستقیم...» می‌گوید: «شعری را قبل از آغاز سینه‌زنی همه از حفظ می‌خواندیم... نَدخُل العزاء معاً... نَخرُج شهیداً شهید... حالا آن‌چه را دیروز می‌خواندیم، امروز عمل کردیم، گواهش جانبازان و شهدای هیأت، همین مهدی و حسین و سیدمصطفی از جانبازان پیجر و...» توضیح می‌دهد که قصیده‌ای است بلند با نام «بالحسین سنعبر»، قصیده‌ای معرفتی که به نحوی مانیفست هیأت محسوب می‌شود... می‌خواهم شعر را برایم بخواند، با حجب و خجالت، بخشی از شعر را برایم بازخوانی می‌کند... بعدتر که مداح هیأت می‌رسد، از او درخواست می‌کنم این نوحه را بازخوانی کند، بی‌ریا می‌آید و می‌خواند... ادامه دارد... ✍️ 🚩 @qoqnoos2