eitaa logo
ققنوس
1.6هزار دنبال‌کننده
322 عکس
119 ویدیو
5 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
«ملاحظات اخلاقی جدّاً رعایت بشود...» « رعایت بشود؛ یعنی واقعاً اگر... نامزدهای انتخابات ما، هم در مناظرات‌شان، هم در مصاحبه‌هایی که با آن‌ها می‌شود، سؤال و جواب‌هایی که با آن‌ها می‌شود، را رعایت بکنند، این سرریز می‌شود در جامعه، آحاد مردم را یاد می‌گیرند و رعایت می‌کنند؛ این سرمشقی برای آن‌ها خواهد شد...» ۱۴۰۰/۲/۱۲ این‌ها برگی از درس اخلاق سیاسی رهبر انقلاب است... برای همه افراد، همه جریان‌ها، همه نامزدها، همه طرف‌داران... @qoqnoos2
«فروکاست چالش اساسی انقلاب اسلامی، به چالش‌های سیاسی، خطی و جناحی!» روزهای پس‌وپیش انتخابات ۹۲، روزهای ویژه‌ای است، صحبت‌های هم... ۲۶شهریور آن سال، در دیدار با فرماندهان سپاه، تکلیف سپاه را هم نسبت به انتخابات‌ مشخص می‌کنند، دقیقاً سه ماه بعد از انتخابات! ▫️▫️▫️ «، است؛ نمی‌خواهم بگویم این پاسداری به معنای این است که در عرصه‌ها عرصه علمی، عرصه فکری، عرصه فرهنگی، عرصه اقتصادی سپاه باید بیاید پاسداری کند؛ نه! منظورم این نیست؛ لکن مقصود این است که سپاه به‌عنوان یک موجود زنده که از چه می‌خواهد پاسداری کند؛ این انقلاب چیست. حتماً سپاه در برود به پاسداری بپردازد، امّا باید را بشناسد...» عرصه سیاسی و نه در عرصه سیاسی! الحق که با منظومه‌ای از حکمت و تقوا مواجهیم... ▫️▫️▫️ «...نمی‌شود یک مجموعه‌ای به‌عنوان بازوی نگاه‌بان و پاسدار انقلاب در کشور تعریف بشود، امّا در زمینه جریان‌های گوناگون سیاسی بعضی انحرافی، بعضی غیرانحرافی، بعضی وابسته به این‌جا و آن‌جا چشمِ بسته و ناآگاه و نابینا داشته باشد، این معنی ندارد؛ باید بداند که از چه می‌خواهد دفاع کند.» بخش طلایی فرمایشات این‌جاست: «این‌که ما بیاییم را به چالش‌های و و و با یکدیگر، این است، است، است؛ چالش انقلاب این‌ها نیست. این که یک ، یک با یک جریان سیاسی دیگر دارند، یا زیدی با عمری دارد، این‌ها نیست» ▫️▫️▫️ این‌ها فرمایش رهبر انقلاب است، در مکتب فکری رهبر انقلاب، چالش اساسی انقلاب کجاست؟ « عبارت است از این که انقلاب یک نظم جدیدی را برای بشریّت ارائه کرده... این انقلاب و این انقلاب پیامی بود و زبانی بود که نمی‌تواند و نمی‌توانست... در مرزهای ایران منحصر بماند؛ یک ، یک ، یک به وسیله انقلاب پیام داده شد که هر کسی در دنیا آن را بشنود احساس می‌کند که به این پیام دل‌بسته است.... ... این پیام انقلاب است. نظام سلطه، نظام تقسیم دنیا به ظالم و به مظلوم است؛ منطق انقلاب که منطق اسلام است، «لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون» است؛ نباید ظلم کنید و نباید بگذارید به شما ظلم بشود. کیست در همه صفحه بشری و عرصه وجود انسان که از این پیام خرسند نباشد، به این پیام دل‌بسته نشود؟ نه ظلم کن، نه ظلم بشو. این درست نقطه مقابل نظم حاکم بر جهان است...» @qoqnoos2
«هر حرکت‌شان حسنه‌ای باشد.» آقاجان! توقعات عجیبی از ما دارید! آقاجان! سطح پرواز ما با افق اندیشه شما فاصله‌ها دارد! شما عرصه انتخابات را عرصه عبادت و جمع‌آوری ثواب می‌دانید و بعضی از ما میدان نبرد گلادیاتورها! شما برای ما کرسی خارج فقه اخلاق سیاسی برپا کرده‌اید و ما در مقدمات مباحث درجا می‌زنیم: «هم ، هم خود که در عرصه رقابت‌های انتخاباتی وارد شدند، هم و ، کاری کنند که در نزد کرام‌الکاتبین الهی؛ کاری کنند که آن‌ها، آن‌ها، آن‌ها، پیش خدای متعال محسوب بشود و خدای متعال برای آن معیّن بکند. این کِی خواهد شد؟ آن‌وقتی که ما کارهای‌مان را انجام بدهیم... تلاش کنند، مبارزه کنند، کار کنند، خوب است، امّا را نیّت‌های خدایی بکنند؛ اگر این شد، آن‌وقت خدای متعال هم به کار خواهد داد، به ملّت ایران خواهد داد و آن‌چه به ملّت ایران است، به توفیق الهی پیش خواهد آمد. به‌هر‌حال همه موظّفیم که به و پای‌بند باشیم و آن را عمل بکنیم.» ۱۳۹۶/۲/۲۷ @qoqnoos2
«انتخابات به ضرر ما تمام خواهد شد، اگر...» یا معشر الشیعه! ای جماعتی که ادعای حبّ علی و پیروی از جعفربن‌محمد دارید! آی هیأتی! آی امام‌‌حسینی! آهای بچه‌مسلمون! «يا مَعشَرَ الشيعة! إنّكم قد نُسِبتُم إلَينا...» ما به این آقایان و آقازادگان، منتسب هستیم... «كونوا لنا زَينا و لا تَكونوا علينا شَينا...» زینت اهل‌بیت(ع) باشیم و نه خدای‌ناکرده، مایه سرافکندگی! چگونه؟ «قُولُوا للناس حُسناً و اِحْفَظوا أَلسِنَتَكم و كُفُّوها عن الفُضُول و قبيح القول.» این امر صادق‌آل‌محمد(ع) است... و این هم امر امام جامعه: «، یکی از آن زمینه‌هایی است در کشور که [هم] می‌تواند مایه و بشود، هم می‌تواند مایه و و بشود؛ این‌جوری است. اگر شرکت کنند، با شرکت کنند، با حرکت بکنند، را رعایت بکنند، را رعایت بکنند، این مایه و نظام جمهوری اسلامی است و اگر کنند، اگر کنند، اگر با حرف‌های خود، را به خودشان کنند، به ما تمام خواهد شد.» ۱۳۹۶/۲/۲۰ @qoqnoos2
«طرف‌داران! علاقه‌مندان! سینه‌چاکان! دوست‌داران! توجه فرمایید!» «من یک عرض هم بکنم به نامزدهای انتخاباتی؛ خب هرکسی از این آقایان محترم نامزدهای انتخابات، یک عدّه و و و و مانند این‌ها دارد، این‌ها هم خودشان را حفظ کنند؛ هم ، هم ، خودشان را حفظ کنند، خودشان را حفظ کنند؛ مقصودشان باشد، آن‌چه برای ما است این است.» البته ظاهراً برخی خود را بی‌اخلاقی، دریدگی، شارلاتان‌بازی، وقاحت و بی‌ادبی می‌دانند...، این جماعت که موضوعاً از خطاب این عبارات خارج هستند! اما آنانی که شأنیت این خطاب را دارند، قطعاً تکلیف سنگینی بر دوش دارند... ▫️▫️▫️ و این‌ها نصیحت‌های دل‌سوزانه حکیم‌ترین سیاست‌مدار اخلاقی است: «این چند صباحِ زندگی، این چند صباحِ کار و تلاش -زید یا عمرو یا بکر- این‌ها خواهد گذشت، آن‌چه می‌مانَد ما است که در محاسبه الهی به‌حساب می‌آید و باید جواب بدهیم. وَ استَعمِلنی بِما تَسأَلُنی غداً عَنه؛ خدای متعال فردا از ما، از چیزهایی خواهد کرد؛ به فکر آن باید بود، برای آن باید تلاش کرد.» ۱۳۹۶/۲/۲۷ @qoqnoos2
«دمت‌گرم حاج غلامحسین!» دمت‌گرم حاج غلامحسین! خداوند شیخ اسماعیل را بیامرزد... نان پدرت شیخ اسماعیل، حلال! نان کشاورزی است دیگر... شیرین است و حلال... ▫️▫️▫️ چه‌قدر شیرین بود دیدن این عکس... نتیجه انتخابات هرچه باشد، تا ابد مدیون حضرت روح‌الله هستیم که نظامی را پایه‌گذاری نمود که روستازاده‌ای، در جایگاه بالاترین مسؤول قضایی کشور بنشیند و در همین مکتب یادش نرود که برتری‌ای بر مردم ندارد... در همین مکتب افتخار کند که در کنار مردم در صف رأی‌گیری بایستد... ▫️▫️▫️ دمت‌گرم حاج غلامحسین! کاش آن‌قدر از این صحنه‌ها ببینیم که این ذوق امروز من خنده‌دار باشد... @qoqnoos2
«ورود جناب آقای سید ابراهیم رئیسی به مسجد جامع ارشاد شهر ری» 🔹نامزد انتخابات ریاست‌جمهوری به منظور شرکت در انتخابات وارد مسجد جامع ارشاد شهر ری شد... 😭 سید! عید آمد و رفت و عیدی به ما ندادی... باشد! آن بالابالاها خوش باش... کنار حاج قاسم، در جوار شهید امیرعبداللهیان، در جمع شهیدان، از آن بالا ما را نظاره کن... نمی‌دانم به این دعواهای بچه‌گانه‌مان گریه می‌کنی یا می‌خندی... اما به ما گفته‌اند، دست شما آن سو، بازتر است... سید! عید آمد و رفت و به ما عیدی ندادی... امروز به حق امیرالمؤمنین(ع)، برای اعتلای کلمه حق، دستی بگیر و عیدی این مردم را برسان... @qoqnoos2
35.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✋🏼 برای 🎥 «شنبه شب اول محرم است، این‌جا یک‌جوری عمل کنیم که شب اول محرم جلوی سیدالشهدا(ع) سربلند باشیم‌.» به‌زودی قصه این دیدار شیرین را برای‌تان روایت خواهم کرد... | خیزش فعالان جبهه فرهنگی و تبیین در میان معتمدین روستا @qoqnoos2
ققنوس
✋🏼#قیام برای #تبیین 🎥 «شنبه شب اول محرم است، این‌جا یک‌جوری عمل کنیم که شب اول محرم جلوی سیدالشهدا
«من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش...» (روایتی از تجربه یک سفر شیرین به روستایی همین حوالی) قسمت ۱از۲ همین چند هفته پیش بود که در راه بازگشت از مشهد، در بزرگراه حرم تا حرم، چراغ بنزین روشن شد و از ترس تکرار تجربه اتمام بنزین در سفر چندی قبل در همین مسیر، به روستای جوادآباد ورامین پناه بردم... فکرش را نمی‌کردم به این زودی دوباره تابلوی روستای طغان را ببینم و از آن‌جا راهی جوادآباد شوم... ، مرکز بخشی است به همین نام با حدود ۳۵ روستا، از توابع شهرستان ورامین، دیار ۱۵ خرداد. اهالی همین روستاها بودند که با محوریت محمدآباد عرب‌ها، نام‌شان را در تاریخ جاودانه کردند؛ ! پیشتازان انقلاب حضرت روح‌الله، پانزدهم خرداد سال چهل‌ودو، مبدأ تاریخی حرکت عاشورایی امام شد و سال‌هاست که رمزینه فعالیت‌های بنده و دوستانم در جامعه ایمانی مشعر...؛ پانزده چهل‌ودو یا همان ۱۵۴۲، باافتخار، نشانی تمام درگاه‌های ارتباطی ما بوده، از وب‌گاه تا پیامک و شبکه‌های اجتماعی و... و این قصه، آمدن مجددم را به این منطقه شیرین‌تر می‌کرد... ▫️▫️▫️ منزلی روستایی و باصفا مثل خانه همه مادربزرگ‌ها! یاد خانه مامان جیگر افتادم، مادربزرگم را می‌گویم... دوست‌داشتنی‌ترین مادربزرگ روی زمین بود، برای ما... مثل همه مادربزرگ‌ها برای همه نوه‌ها... خانه پیرزنی نودوچندساله که فرزندان و نوه‌هایش، با همراهی سایر افراد روستا مشغول آماده‌سازی جلسه بودند... خانه‌ای که بیش از نیم‌قرن روضه سیدالشهداء(ع)، روح و جان خانه را صفا بخشیده بود و احساس آرامش و سبکی خاصی به مهمانانش هدیه می‌داد... بچه‌های موکب اهالی جوادآباد در کربلا آمده بودند تا با فرش‌ها و سایه‌بان موکب، حیاط خانه را آماده حضور اهالی روستا و روستاهای اطراف کنند... مادران شهداء، پیرمردهای باصفا، جوانان پهلوان و ورزشکار، امام جماعت مسجد اعظم روستا، چند نفر فرهنگی، از اعضای شورا، نمایندگان روستاهای اطراف و... آرام‌آرام آمدند و دورتادور حیاط را پر کردند، برای خانم‌ها صندلی گذاشته بودند و برای باقی هم پشتی... و چه‌قدر زنان محترم‌اند در این فرهنگ غنی، نه به شعار که در عمل... ▫️▫️▫️ توکل بر خدا کردم و گفتم آن‌چه در سینه داشتم، سعی کردم تا جایی که می‌شود حس غرور و افتخارشان را، عزت نفس‌شان را، امیدشان به آینده را زنده نمایم... چهره‌های مصمم و پرنشاطی که کارشکنی و کم‌کاری برخی، خیانت و نفوذ برخی دیگر، تلاوت آیات یأس و تَکرار بی‌مزه قصه خودباختگی، چین غم و چروک نگرانی بر آن‌ها انداخته بود... حماسه کفن‌پوشان خودشان را یادآوری کردم، قصه‌های انقلاب و جنگ را مرور کردیم، از معجزه انقلاب و اعتقاد به مردم در منظومه فکری امام و آقا گفتیم... از دل‌دادگان انقلاب اسلامی در فراسوی مرزهای جغرافیایی... از کشمیر تا بیروت، از بوسنی تا یمن و... کم‌کم لبخند ریزی زیرزیرکی، بر چهره بعضی می‌نشست... یخ‌شان آب می‌شد، حس غرورشان زنده می‌شد، سرها به تأیید تکان می‌خورد... صحبت‌ها طوفانی شد و چشم‌ها بارانی... عزم و اراده برای حرکت و قیام برای دعوت به مشارکت را می‌شد در چشم‌های‌شان دید... ادامه دارد... ✍ @qoqnoos2
ققنوس
«من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش...» (روایتی از تجربه یک سفر شیرین به روستایی همین حوالی) قسمت
«من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش...» (روایتی از تجربه یک سفر شیرین به روستایی همین حوالی) قسمت ۲از۲ بعد از جلسه، بیرون خانه، شیرپیرمردی آمد و از این‌که به جای حرف‌زدن از یک نامزد، دغدغه مشارکت مردم را واگویه کرده‌ام و از درد بی‌دردی و بی‌تفاوتی مردم گفته‌ام، تشکر کرد... از این‌که به نامزدی بی‌احترامی نکرده بودم و چارچوب انقلاب اسلامی را محترم شمرده بودم... از این‌که از نگرانی برای دیانت و ایمان جوانان گفته‌ام و از معنویت و اخلاق و تقوا در انتخابات... ▫️▫️▫️ بنای بر بازگشت سریع به قم را داشتیم، اما گفت‌وگو با پیرمرد به درازا کشید و‌ اذان سر زد... به جوادآباد رفتیم، حاج‌آقای امام جماعت، از دور دیده بود... بین دو نماز ایستاد و اعلام کرد که بعد از نماز جلسه سخن‌رانی داریم و از مردم خواست که بمانند... بعد از نماز عشاء، در فاصله تلاوت یک صفحه از قرآن، گوشی را درآوردم و‌ سعی کردم نظام صحبت‌ها را مرتب کنم... میز و صندلی و... آورده بودند، میکروفون را گرفتم و ایستاده شروع کردم... هم به احترام این مردم شریف، هم برای طولانی‌نکردن کلام... برایم عجیب بود، همه مردم نشستند و تکان‌نخوردند... اجازه گرفتند که چای را میان صحبت‌ها پخش کنند... با اشاره دست تأیید و تأکید کردم... سعی کردم کوتاه و سرضرب، اصل نکات را بیان کنم... به صراحت گفتم نیامده‌ام بگویم به که رأی دهید: «من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی» گفتم از چشمان شهدایی که تصاویرشان زینت مسجد بود و امروز امتداد نگاه‌شان به دست‌های ما و... به وعده‌ای که اول صحبت دادم عمل کردم و از ده دقیقه تجاوز نکردم... ▫️▫️▫️ به سرعت از مسجد زدم بیرون، سوار ماشین شدیم که جوانی آمد و سؤالی داشت... گپ‌وگفت‌مان اندکی طول کشید... پیاده شدم که تا شیشه ماشین خم نشود... مشغول صحبت بودیم که حاج‌آقا آمدند جلو و گفتند این بچه‌ها تازه رسیده‌اند، چند دقیقه‌ای هم برای این‌ها صحبت کنید! و اشاره کردند به جمعی از بچه‌های نوجوان و‌ جوان که کمی آن‌طرف‌تر حلقه زده بودند، پر از انرژی و نشاط... ظاهراً از ستاد آمده بودند، این را از پوسترهایی که در دست‌شان بود حدس زدم... بیرون مسجد حلقه‌ای شکل گرفت... برخی از عابران هم به آن پیوستند... یک صحبت سرپایی و جمع‌وجور برای جمعیتی پرشروشور، سرشار از امید و آرزو... از مرحوم گفتم و ، از و ، از مناظره و تصحیح آیه قرآن طرف مقابل، از مناظره و آقای ... از این‌که اگر بتوانند بر مدار تقوا و اخلاق، رقابت کنند چه‌قدر شیرین‌تر خواهد بود و چه دستاوردهایی خواهد داشت... شور و حال این جمع پاک و‌ باصفا مرا هم به وجد آورده بود... ▫️▫️▫️ در ماشین نشستیم به سمت قم و من با خودم فکر می‌کردم که چه‌قدر به این رفتن‌ها نیاز داریم... منی که مارکوپولووار شهرها را درنوردیده‌ام، آه حسرت کشیدم که چرا بیش‌تر نرفته‌ام... چه تجربه شیرینی بود، گفت‌وگو با این مردمان نجیب و شریف... شما هم امتحان کنید... نه فقط برای روزهای انتخابات، در طول سال برای دردهای مردم... @qoqnoos2
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«گر بر سر نفس خود امیری مردی...» سیاست در مکتب حاج قاسم... وقتی میکروفون را پرت کرد، چه حالی داشتی؟ آمده‌ای دست بگیری، نه مچ بگیری... حتی در وسط سپاه دشمن... @qoqnoos2
ققنوس
«فردا قیامتی هست...» (عکس‌نوشت استاد حبیب احمدزاده در صفحه اینستاگرامش) ▫️جمعه قبل با مادرم زهرا و
«فردا قیامتی هست...» (عکس‌نوشت استاد حبیب احمدزاده در صفحه اینستاگرامش) ▫️جمعه قبل با مادرم زهرا و نوه‌ام ساداتی در شعبه رأی‌گیری انتخابات در مدرسه‌ای در خیابان ایتالیا. مادرم دورتر از صندوق‌ها به‌خاطر زانوهای مصنوعی‌اش نشسته تا نوبتش برسد و ساداتی عصایش را برداشته و با راه‌رفتن‌های مختلف شکلک درمی‌آورد. زندگی همین دمی دورهم‌بودن است. یک‌ساعت قبل‌تر از این عکس، تلفنی دارم از دوست عزیز دوران جنگم که در خط دوم جبهه فاو برای نیروها در آن گرمای هلاک‌کننده تابستان جنوب و زیر آتش دشمن، پالوده و بستنی درست می‌کرد و بچه‌های خط با کمی پیاده‌روی از خط مقدم به پایگاه صلواتی‌اش می‌رفتند، نه درجه‌ای دارد و نه حتی کسی او را رزمنده حساب می‌کند، همسرش دقیقاً در اخرین مراحل پیشرفته بیماری سرطان است و من چون این مراحل را در زندگی‌ام برای همسرم زینت تجربه کرده‌ام، می‌دانم این آخرین ساعت‌ها و روزها یعنی چه، با این تفاوت که او دو دختر دوقلوی کاملاً بزرگسال و معصوم دارد، دو فرشته درخانه‌مانده که در بدو تولد به علت عارضه ناشی از زایمان بد و فشار به مغز هر دو به نوعی عقب‌افتاده ذهنی شده‌اند، هر یکی‌دو روز تلفنی با هم صحبت می‌کنیم، نمی‌توانم بگویم که چه رنجی است... این آب‌شدن تدریجی همسر یک طرف و آینده این دو دختر مطلق‌وابسته به مادر هم یک طرف، هر یکی‌دو روز با هر مشغله‌ای که داشته باشم، با او تلفنی صحبت می‌کنم و از تجاربم می‌گویم و او با بزرگواری تشکر می‌کند که آرامش می‌کنم. صبح قبل از این عکس که زنگش زدم تا احوالات آن روزشان را بپرسم، گفت که دیگر هیچ نایی برایش نمانده و تغذیه‌اش کامل دچار مشکل که همین دو ساعت پیش با ایما و اشاره و صدایی بسیار پایین وادارم کرد به نزدیک‌ترین شعبه رأی ببرمش، می‌دانستم که امتناعم فایده‌ای ندارد... ماشین را نزدیک‌ترین جا نگه داشتم و سراسیمه به درون شعبه رفتم و اصرار فراوان تا فردی از متصدیان بیرون آمد و همسرم را سرخم کرده بر داشبورد دید که نای سربلندکردن ندارد، لحظه‌ای فکر کردم آن‌چه که نباید بشود شده، فقط با کمک من، به زور انگشت زد و  رأی را گفت تا بنویسم، جلوی ریختن اشک‌هایم را گرفته بودم... وقتی دوباره در تختش خواباندم، فقط به زور نفس می‌کشید، گفتم چرا این همه اذیت کردی خودت را، به زور چشم باز کرد و گفت فردا قیامتی هست، باید جواب  می‌دادم. وقتی این را گفت بهتم زد که همین صحنه با جزییات متفاوت برای رأی‌دادن زینت، همسرم نیز حدود دو ماه قبل از مرگش در انتخابات ریاست جمهوری پیشین رخ داده بود، فقط دلداری‌اش دادم و دعای خیر. و این دفعه بدون زینت، با دو دختر، مادرم و ساداتی آمدیم. با هر دو کاندید ریاست جمهوری هستم، قدر این مردم را بدانید! ✍🏻 صفحه اینستاگرام: @ahmadzadeh.habib.official با اندکی ‌ ویرایش و تغییر @qoqnoos2