eitaa logo
ققنوس
1.4هزار دنبال‌کننده
262 عکس
98 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما اسطوره‌هایی مانند داشته‌ایم و داریم ان‌شاءالله... کاش وسط ، خدا را گم نکنیم... ما نیامده‌ایم که دعوا کنیم، آمده‌ایم راه درست را پیدا کنیم... ✍ @qoqnoos2
ققنوس
«تصویر ملت ابراهیم...» تصویر #ملت_ابراهیم را نه در مزبله اینستاگرام، که در همین کوچه‌پس‌کوچه‌های ش
«ما بچه‌های دهه شصت...» ما بچه‌های دهه‌شصت، دهه بمباران‌های هوایی و آژیرهای خطر، دهه دیدارهای رویایی امام در جماران، دهه تشییع‌های میلیونی، دهه حیات اسطوره‌های انقلاب، دهه «خمینی، ای امام...»، دهه «ای مجاهد! شهید مطهر...»، دهه و و و کی فکر می‌کردیم، سال‌ها بعد لحظات تولد اسطوره‌های دیگری را شاهد باشیم... ، ... و این، ظرفیت عظیم انقلاب اسلامی است، انقلاب اسلامی زایا است، انقلاب اسلامی مانا است... و راز مانایی آن، زایایی اوست... این‌ها ظرفیت عظیم گفتمان سترگی است که حضرت روح‌الله بنیان گذاشت و هنوز این باغ، بر می‌دهد... این روزها، روزهای حساسی است، ما در لحظات تولد یک اسطوره زندگی می‌کنیم... صحنه‌ای که غبار حجاب معاصرت، مانع از آن است که به وضوح به تماشا بنشینیم... (عکس: سال‌ها پیش، ابتدای دهه ۶۰، تشییع اولین رییس‌جمهور شهید، محمدعلی رجایی...) @qoqnoos2
ققنوس
«من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش...» (روایتی از تجربه یک سفر شیرین به روستایی همین حوالی) قسمت
«من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش...» (روایتی از تجربه یک سفر شیرین به روستایی همین حوالی) قسمت ۲از۲ بعد از جلسه، بیرون خانه، شیرپیرمردی آمد و از این‌که به جای حرف‌زدن از یک نامزد، دغدغه مشارکت مردم را واگویه کرده‌ام و از درد بی‌دردی و بی‌تفاوتی مردم گفته‌ام، تشکر کرد... از این‌که به نامزدی بی‌احترامی نکرده بودم و چارچوب انقلاب اسلامی را محترم شمرده بودم... از این‌که از نگرانی برای دیانت و ایمان جوانان گفته‌ام و از معنویت و اخلاق و تقوا در انتخابات... ▫️▫️▫️ بنای بر بازگشت سریع به قم را داشتیم، اما گفت‌وگو با پیرمرد به درازا کشید و‌ اذان سر زد... به جوادآباد رفتیم، حاج‌آقای امام جماعت، از دور دیده بود... بین دو نماز ایستاد و اعلام کرد که بعد از نماز جلسه سخن‌رانی داریم و از مردم خواست که بمانند... بعد از نماز عشاء، در فاصله تلاوت یک صفحه از قرآن، گوشی را درآوردم و‌ سعی کردم نظام صحبت‌ها را مرتب کنم... میز و صندلی و... آورده بودند، میکروفون را گرفتم و ایستاده شروع کردم... هم به احترام این مردم شریف، هم برای طولانی‌نکردن کلام... برایم عجیب بود، همه مردم نشستند و تکان‌نخوردند... اجازه گرفتند که چای را میان صحبت‌ها پخش کنند... با اشاره دست تأیید و تأکید کردم... سعی کردم کوتاه و سرضرب، اصل نکات را بیان کنم... به صراحت گفتم نیامده‌ام بگویم به که رأی دهید: «من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی» گفتم از چشمان شهدایی که تصاویرشان زینت مسجد بود و امروز امتداد نگاه‌شان به دست‌های ما و... به وعده‌ای که اول صحبت دادم عمل کردم و از ده دقیقه تجاوز نکردم... ▫️▫️▫️ به سرعت از مسجد زدم بیرون، سوار ماشین شدیم که جوانی آمد و سؤالی داشت... گپ‌وگفت‌مان اندکی طول کشید... پیاده شدم که تا شیشه ماشین خم نشود... مشغول صحبت بودیم که حاج‌آقا آمدند جلو و گفتند این بچه‌ها تازه رسیده‌اند، چند دقیقه‌ای هم برای این‌ها صحبت کنید! و اشاره کردند به جمعی از بچه‌های نوجوان و‌ جوان که کمی آن‌طرف‌تر حلقه زده بودند، پر از انرژی و نشاط... ظاهراً از ستاد آمده بودند، این را از پوسترهایی که در دست‌شان بود حدس زدم... بیرون مسجد حلقه‌ای شکل گرفت... برخی از عابران هم به آن پیوستند... یک صحبت سرپایی و جمع‌وجور برای جمعیتی پرشروشور، سرشار از امید و آرزو... از مرحوم گفتم و ، از و ، از مناظره و تصحیح آیه قرآن طرف مقابل، از مناظره و آقای ... از این‌که اگر بتوانند بر مدار تقوا و اخلاق، رقابت کنند چه‌قدر شیرین‌تر خواهد بود و چه دستاوردهایی خواهد داشت... شور و حال این جمع پاک و‌ باصفا مرا هم به وجد آورده بود... ▫️▫️▫️ در ماشین نشستیم به سمت قم و من با خودم فکر می‌کردم که چه‌قدر به این رفتن‌ها نیاز داریم... منی که مارکوپولووار شهرها را درنوردیده‌ام، آه حسرت کشیدم که چرا بیش‌تر نرفته‌ام... چه تجربه شیرینی بود، گفت‌وگو با این مردمان نجیب و شریف... شما هم امتحان کنید... نه فقط برای روزهای انتخابات، در طول سال برای دردهای مردم... @qoqnoos2
«ما هر روز در جمهوری اسلامی در حال انتخابات هستیم...» (گزیده‌ای از سخنان وحید جلیلی در جمع اعضای دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی؛ ۳۱فروردین۹۶ (یک‌ماه قبل از انتخابات)) شما فرض کنید صبح روز بلند شده‌اید و می‌بینید که همه ضدانقلاب‌ها و بی‌تفاوت‌ها دارند رأی می‌دهند، ولی انقلابی‌ها هیچ‌کدام از خانه بیرون نمی‌روند و به انتخابات بی‌اعتنا هستند. اگر این صحنه تکان‌دهنده را ببینیم، می‌گوییم انقلاب از دست رفت. ▫️▫️▫️ این اتفاق، هر روز دارد می‌افتد. هر روز در ، انتخابات‌های فرهنگی‌ای در حوزه‌های ، ، ، و... برگزار می‌شود و آن‌هایی که سبک زندگی و پارادایم فکری‌شان در یک فضای دیگر است با صف‌های دراز چندصدهزار نفری رأی می‌دهند، بعد این‌طرف، بهترین فیلم‌هایش، نه در فضای عمومی، بلکه در فضای حزب‌اللهی شکست می‌خورد. ▫️▫️▫️ بعد از ۳۵ سال، برای ، برای ، یک فیلم ساخته شده است. ... ترازش هم هالیوودی است. چه‌طور ایام انتخابات روی‌مان می‌شود که عکس فلان کاندیدا را بگیریم سر چهارراه ولیعصر تبلیغات کنیم، خب این هم یک است و برآیندی را به فضای سینمایی کشور منتقل می‌کند. ماجرای نیمروز مثل این می‌ماند که رجائی کاندیدا شده است. ▫️▫️▫️ مقام معظم رهبری در می‌گویند من ورود نمی‌کنم، فقط ۴۰ میلیون رأی می‌خواهم، ولی در ، ورود می‌کنند، داد هم می‌زنند که به فلان اثر رأی بدهید. بعد ما همین‌جوری نگاه می‌کنیم که آثار دیگر رأی بیاورد. در حوزه اقتصاد مقاومتی هم مثلاً مستندی مثل ، درباره آن فرد کردِ اهل‌سنت در که کشور را از واردات باسکول بی‌نیاز کرده است، کاندیدای ما است که باید به ملت معرفی کنیم تا رأی بیاورد. ▫️▫️▫️ ما دائم در حال هستیم و بخشی از شکست‌های ما و بخشی از پیروزی‌های دیگران در عرصه ، ناشی از همین است. چون او کرده است. مثلاً ۱۴ میلیارد رأی آورده، سه ونیم میلیارد، دو ونیم میلیارد. اگر در یک سال گذشته جمعیت معتنابهی، ، ، و را می‌دیدند، حتماً قاعده فرهنگی جامعه رشد می‌کرد. وقتی طرف مقابل در فرهنگ رأی می‌آورد، در هنر رأی می‌آورد، در رسانه برنده می‌شود، در ساحت سرگرمی پیروز می‌شود چرا در انتخابات سیاسی برنده نشود؟ شکست سیاسی یک‌باره که اتفاق نمی‌افتد. ▫️▫️▫️ فرق با باید در همین باشد. چه‌طور در دو هفته تبلیغات انتخابات شور و ابتهاج داریم، باید در تمام طی سال ناظر به همه انتخابات‌های مختلفی که در همه حوزه‌های فرهنگی، اقتصادی، رسانه‌ای و... برگزار می‌شود چنین حس و حضور به‌روز و زنده‌ای داشته باشد. نه این‌که فرهنگی، هنری، رسانه‌ای و...  را تحریم کنیم و بخواهیم در توقع پیروزی قطعی داشته باشیم. مثلاً امروز انتخابات است، بعد شما بروید پیک‌نیک یا زیارت و بگویید ما شنبه می‌آییم در خیابان داد می‌زنیم. دیگر فایده‌ای ندارد. یتیم‌خانه ایران، ماجرای نیمروز و... روی پرده است، بگوییم ما در تلویزیون می‌بینیم. وقتی در ، شکست خوردی دیگر چه فایده‌ای دارد؟ باید هم خودمان به وظیفه عمل کنیم هم از دیگران مثل و و که به وظیفه عمل نکرده‌اند مطالبه‌گری کنیم. 🎙️ @qoqnoos2
«موکب حضرت قائم(عج) با حضور سید کاظم روحبخش» (اربعین‌نوشت۱؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۳) |۳شنبه|۳۰ مرداد ۱۴۰۳|۱۵ صفر ۱۴۴۶| قسمت ۱از۲ • صبحی زنگ می‌زند و آمار مرزها را می‌گیرد، امسال هم می‌خواهد لحظه آخر از مرز عبور کند و سری به بچه‌های ستادهای استان‌های مرزی بزند... • خیلی وقت است که به ماشین نرسیده‌ام، یعنی اصلا یادم نمی‌آید که رسیده باشم! ماشین را قبل از سفر برای بالانس لاستیک‌ها و میزان فرمان می‌برم... • جوادآقای مجموعه کتاب‌های شهید آوینی را خواسته است، سر راه برگشت، می‌برم منزل‌شان و به رضا می‌رسانم... • از صبح ، پی‌گیر ماجرای پیاده‌روی روز اربعین یزد هست، خبر را از برنامه دیشب جهان‌آرا شنیده و به جد پی‌گیر است... اولین پیامد برنامه دیشب است... ماجرا خیلی پیچ خورده و‌ بالا گرفته، امیدوارم به نتیجه برسد... • برای رفتن، روح‌الله مملو از شوق است و من مالامال از خستگی... بالاخره نزدیک ساعت ۱۸ بیرون می‌زنیم... • به قصد خسروی حرکت کردیم، اما هم‌چنان تردید وجود دارد و گفت‌وگو بر سر مرز خروجی، ادامه دارد... خسروی، مهران، یا حتی باشماق... • حاج شیخ ، از شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه تماس می‌گیرد و جویای ماجرای یزد می‌شود، برایش توضیح می‌دهم... این هم دومین برکت از برنامه تلویزیونی دیشب... • در مسیر موکب‌های کوچک و بزرگ پراکنده زیاد هستند... نرسیده به یک موکب، بچه‌هایی به صف پرچم‌به‌دست، ماشین‌ها را به سمت موکب دعوت و راه‌نمایی می‌کنند... • به کناره جاده خیره هستم تا موکب ارکان‌الهدی و یا میقات‌الرضا(ع) را بیابم، خیمه بزرگ سال‌های پیش هم‌چنان برقرار بود، اما از موکب خبری نبود... • کمی جلوتر کنار ماهی‌فروشی، مجاور پارک قزل‌قلعه... موکب شهدای مدافع حرم خیرآباد، با طول و تفصیل فراوان برقرار بود... پرشکوه و منظم... در محوطه بیرونی، روی موکت نماز جماعت برپا است‌ و من در تحیر که شکسته بخوانم یا کامل! ماه شب پانزدهم صفر پهلوبه‌پهلوی شب‌چهارده می‌زند و وسط آسمان می‌درخشد... • داخل چادر سفره شام را چیده بودند، خیلی منظم و مرتب، ... آن طرف هم بساط میز و صندلی، فراهم بود... خیلی شیک و باکلاس! • جماعت دیگری هم هستند که از ظواهرشان معلوم است، راهی اربعین نیستند، اما بوی آب‌گوشت موکب مست و سپس جذب‌شان کرده... • زنگ می‌زند و خبر می‌دهد که قرار است فردا باشماق باشد، می‌گوید به سید بگو برای نماز مغرب‌وعشاء برسد تا برای‌مان سخنرانی هم داشته باشد... • در ادامه هم در مسیر، موکب‌ها سنگ تمام گذاشته‌اند... آن‌قدر موکب ریزودرشت هست که کسی، بی‌نصیب نمی‌ماند... موکب امام ‌رضای دانشگاه اراک، معلوم است مجهز و مرتب است، موکب شهید حججی...، بعدش موکب ابوزهرا، کمی بعدتر تابلوی شهری را می‌بینم که نوشته شهر شکوفه‌های آلبالو، مرکز عسل و شیره و خشکبار ایران! آن‌قدر این اوصاف جذاب است که نام شهر در یادم نمی‌ماند! در این شهر هم موکب علی بن موسی الرضا(ع) چشم‌نوازی می‌کرد... بعد از ملایر، موکب مردمی سیدالشهداء کرتیل‌آباد و... ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2