eitaa logo
کانال آرشیو مؤسسه قرآن و عترت علی بن موسی الرضا علیه السلام
108 دنبال‌کننده
548 عکس
129 ویدیو
29 فایل
در راستای مرتب نمودن مطالب کانال موسسه صوتها و مطالب قدیمی تر به این کانال منتقل گردید. و من الله التوفیق
مشاهده در ایتا
دانلود
15.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 خطر ضعف فرهنگی 🔸 ﴿و اللّهُ یعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ﴾؛ خدا تو را از مردم حفظ می ‌كند، اولاً رسول گرامی در ردیف اوحدی از مبلغان الهی است، از كسی ترسی ندارد! از بشر هراسناك نبود تا در اثر ترس از مردم از تبلیغ حادثه تاریخی غدیر تسامح كند؛ زیرا به شهادت قرآن كریم رسول گرامی از هیچ كس ترسی نداشت. او از چه می ‌ترسید؟ با تشریح فضای حجاز از یك سو و تحلیل فضای جهان معاصر بعد از فتح مكه از سوی دیگر، روشن شده است كه پیغمبر از احدی در جنگ نظامی و مانند آن هراسی نداشت. اینكه در بخش پایانی آیه فرمود خدا تو را از مردم حفظ می ‌كند، معلوم می ‌شود خطر نظامی نبود؛ عمده خطر و مردم حجاز بود كه مبادا بگویند رسول گرامی برای این داعیه، داعیه رسالت در سر پروراند كه مردم را محكوم خاندان خود كند، پسر عمو و داماد خود را جانشین خود كند و امارت بر مردم را میراث و موروث خاندان خود كند و مانند آن. اگر مردم در اثر ضعف فرهنگی دچار چنین شبهه ‌ای شدند آنگاه چه كند؟ این ترس همیشه هست. وجود مبارك رسول گرامی هم چنین ترسی را داشت كه اگر مردم نتوانند تشخیص بدهند كه این حكم «حكم الله» است، 🔸ولایت علی ‌بن ‌ابی‌ طالب در رخداد غدیر نصب الهی است، وكالت نیست ولایت است، من نگفتم خدا گفته است، شخصیت حقیقی و حقوقی همانند ندارد، این‌‌چنین نیست كه سخن از امارت و حكومت و سلطنت و امثال ذلك باشد. 🔸 اینكه فرمود: ﴿وَ اللّهُ یعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ﴾ یعنی من طرزی انجام می دهم كه طرز فكر مردم عوض بشود، مردم كاملاً بفهمند، دیگر این را توطئه ندانند و دیگر تو را متهم نکنند. @qurantehran
🌿۲۴ ذیحجه سال دهم هجری بود که خداوند بر اساس آیه شریفه ۶۱ سوره مبارکه آل عمران، به پیامبرش دستور داد تا سران مسیحی نجران را به مباهله فرا خوانَد. 🌸 دستور الهی از سوی پیامبر اعظم اطاعت شد و وقتی مسیحیان، پنج تن آل عبا را در کمال سادگی در مباهله حاضر دیدند، از این امر انصراف دادند تا سند دیگری بر حقانیت اسلام رونمایی شود. 🌺«مباهله» یا همان به مبارزه طلبیدن مخالفان حق توسط پیامبر گرامی اسلام، یکی از اعیاد بزرگ اسلامی است... وضو بگیرم در حال روزه با تکبیر کنم مباهله با دشمنان حی قدیر زبان حق شَوَم و آیه مباهله را  به شأن فاطمه و شوهرش کنم تفسیر  ز قول دوست و دشمن شنو که این آیه  به وصف اهل کسا از خدا شده تعبیر و و ، و که پنج در عددند و یکی چو حی قدیر پی مباهله کردند روی در صحرا یکی چو مهر فروزان چهار ماه منیر فتاد چشم نصارا به آن خدارویان که نور طلعتشان گشته بود عالمگیر مسیحیان پی نفرین پنج تن دیدند که نیست غیر هلاکت برایشان تقدیر همه به خاک قدوم پیمبر افتادند که ای ز جانب حق خلق را بشیر و نذیر به حضرت تو نصارا تمام تسلیم اند که تو بلند مقامی و ما تمام حقیر هزار مرتبه نفرین به دشمنان علی که می کنند در این آیه حیله و تزویر کنند فضل را به دشمنی انکار خدای نگذرد از این خطا و این تقصیر چرا شدند فراری از این حقیقت محض چرا به سلسله ی نفس خود شدند اسیر قسم به جان منکر مباهله را خدای لعن نموده، پیمبرش تکفیر گرفتم آنکه شود خصم منکر خورشید کجا به تابش انوار آن کند تأثیر فضائل از حد بود فزون چه زیان که بر منکر شوند یا به غدیر @qurantehran
ـ بخش ۱۱ 🔹مخالفت اهل بیت(ع)، بنی هاشم و برخی یاران مسأله ی مهم تر آن روزگار این بود که ، بنی هاشم و چندین تن از بزرگان صحابه که در خانه ی حضرت علی (ع) گرد هم آمده بودند، از بیعت می کردند و انجام شده را صحیح نمی دانستند. این سخت ترین مانع بر سر راه بود و بدون حل آن، حکومت معنای واقعی نداشت. لذا در اولین فرصت ممکن یعنی روز چهارشنبه برای حل این مشکل اقدام کردند. در تاریخ اسلام شاید هیچ جا این قدر اتفاق نیفتاده باشد. مورخان بزرگ در این مورد تنها گفته اند. بلاذری در این زمینه می نویسد: 🔺«آنگاه که از بیعت خودداری کرد، ابوبکر، عمر را به نزد على فرستاد و دستور داد که به ممکن او را برای بیعت بیاورد. عمر به در خانه ی علی آمد و در آنجا میان او و علی سخنانی رد و بدل شد. ولی برای ما از و چگونگی این سخنان اطلاعی در دست . 🔸 بلاذری تنها یک جمله از آن نقل می کند که حضرت (ع) به عمر گفت: شیری از پستان خلافت میدوشی تا مقداری از آن به خودت برسد! به خدا سوگند این همه کوشش که امروز برای خلافت ابوبکر از خود نشان می دهی، فقط برای این است که فردا تو را بر دیگران مقدم بدارد.  🔺مورخان در مورد این عبارت بلاذری که آورده بود: که علی را به هر شکل ممکن برای بیاورد، توضیحات کوتاهی آورده اند. از جمله خود بلاذری می گوید: 🔺ابوبکر کسی را به نزد على فرستاد تا برای بیعت به نزد او برود؛ ولی او (على) آن را نپذیرفت. آنگاه عمر به دنبال این مأموریت آمد و به همراه خود آتش آورده بود. چون به در خانه رسید، فاطمه (س) با او در کنار در برخورد کرد و به او فرمود: ای پسر خطّاب! می بینم که می خواهی در خانه ی مرا به آتش ؟! عمر پاسخ داد: آری! این کار را می کنم؛ زیرا این کار دین پدرت را محکم تر خواهد ساخت.!! 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۳۱ @qurantehran
 - بخش ۱۳ 🔹اعتراف در وصیت مصادر تاریخی وحتّی حديثي رسمي عالم اسلام از حادثه ی هجوم به خانه ی حضرت و بیش از این سخن نگفته اند. به درستی در تاریخ معلوم نیست بعد از این، چه اتفاقی افتاده است. البته در مآخذ شیعی از حوادث مربوط به ورود به خانه و آنچه در خانه اتفاق افتاد و حوادث بعد از آن اطلاعات بیشتری در دست است. اما در حوادث دو سال و اندی بعد، یعنی در جریان ، وصیتی از او در مصادر رسمي عالم اسلام به جا مانده که نشان می دهد جریان به خانه، در خانه پایان نپذیرفته است؛ بلکه حوادث به شکلی ادامه یافته که خلیفه در آخرین روزهای عمرش از آن و ندامت می کند. البته نمی دانیم این اظهار پشیمانی به خاطر شکستی است که دولت خلافت در این عمل تحمل کرده است یا ندامت از رنج هایی است که برای ایجاد شده و یا از صدماتی است که بر دختر پیامبر رفته است. ▪️ به خانه طبری نقل می کند: عبدالرحمن بن عوف در آخرین روزهای حیات به نزد او رفته، او را غصه دار می بیند. عبدالرحمن او را دلداری می دهد و از او مدح زیاد می گوید. بعد از آن هم سخنانی میان آن دو رد و بدل می شود. ▪️سرانجام می گوید: من بر چیزی از مسائل دنیا تأسف نمی خورم؛ مگر برسه چیز که دوست میداشتم آنها را ترک گفته بودم: ❌ اول اینکه: ای کاش من خانه ی را نمی گشودم، ولو اینکه با یک جنگ از آن خانه روبه رو می شدم... «ابن عبدربه» در «عقد الفريد» نیز همین عبارت را نقل کرده است. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص ۳۴ @qurantehran
ـ بخش ۱۵ ▪️ داستان رحلت پیامبر در مصادر رسمی تاریخ اسلام بسیار کوتاه، سرد و ساده نقل شده است. این مورخان نقل می کنند: ایشان در روز آخر عمر مبارکش، سلمی، زن ابورافع (صحابی پیامبر) را خواسته و به او فرمود: ➖برای من آب مهیّا کن. سلمی می گوید: من از ایشان در آن ایام که دوران سختي بود، پرستاری می کردم. آن روز حال دختر پیامبر بسیار بهتر شده بود و ایشان از همه ی روزها آرام تر بودند. اتفاقاً امیرالمؤمنین ، به دنبال کاری به خارج از خانه رفته بود. آب را آماده کردم. دختر پیامبر بدن خود را به بهترین صورت شست وشو داد. آن گاه جامه ای تازه خواست و پوشید. ▫️سپس به من فرمود: «در وسط اتاق برای من آماده ساز» ایشان در آن بستر دراز کشیده، رو به قبله خوابیدند. ▪️ بعد به من فرمود: مادر! من همین الآن جان خواهم سپرد. اگر از دنیا رفتم و شما خواستید بدن مرا بدهید، هرگز بدنم را برهنه نکنید. این را گفت و جان سپرد. پس از مرگ ، علی به خانه آمد. من ماجرا را به او خبردادم. در ادامه نقل می کنند: امیرالمؤمنین خود غسل ایشان را برعهده گرفت ایشان نماز خواند و آنگاه او را دفن کرد. مآخذ مکتب بیش از این چیزی ندارند. اما در مداری شیعی مسأله کمی توضیح داده شده است. ◾️ محدث بزرگ شیعی قرن هفتم، «علی بن عیسی اربلی» از صدوق نقل می کند: آنگاه که وفات آن حضرت نزدیک شد، به اسما فرمود: جبرئیل هنگامی که وفات رسول خدا رسید، کافوری از بهشت برای ایشان آورد...برو بقیه ی حنوط پدرم را از فلان محل بیاور و آن را در کنار سر من قرار بده. من به آنچه فرموده بود، عمل کردم و حنوط را در کنار ایشان قرار دادم. آن گاه روی خود را با لباس پوشانید و فرمود: ساعتی منتظر من باش. آن گاه صدایم بزن. اگر جواب گفتم که خب! وگرنه بدان که من به نزد پدرم کرده ام. ▫️ اسما مدتی انتظار کشید. آنگاه دختر پیامبر را صدا کرد، اما جوابی نیامد. بار دیگر صدا زد: ای دختر محمد مصطفی! ای دختر بهترین کسی که زنان او را حمل کرده اند! ای دختر بهترین کسی که بر روی سنگ ریزه ی بیابان ها راه رفته است! ای دختر کسی که به مقام قاب قوسين راه یافت هیچ جوابی نبود. پارچه را از روی صورت دختر پیامبر از برداشت او از دنیا کرده بود. خود را بر روی ایشان انداخت و می بوسید و می گفت: فاطمه! آنگاه که به محضر پدرت وارد شدی، سلام مرا هم برسان. 🏴طولی نکشید که و علیهما السلام به خانه آمدند... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۸۷ - ۸۹ @qurantehran
ـ بخش ۱۷ ▪️ گفتیم که دختر پیامبر پس از مدتی بیماری از دنیا رفت، اما چرا بیمار شد؟! 🔹 مهاجمانی که آتش به همراه داشتند و به خانه ی دختر پیامبر حمله بردند و سرانجام هم با زور به آنجا وارد شدند، با این هدف آمده بودند که حضرت علی (ع) و دیگر تحصن کنندگان آن خانه را به بیعت وادار کنند. 🔹 امام و یارانش به هیچ وجه قصد مقابله ی مسلحانه نداشتند. وظیفه ی امام این بود که و این بیعت نکردن اگرچه ظاهراً یک عمل سياسي محض به معنای عدم قبول حکومت وقت و مخالفت با آن بود، اما روح خالص مذهبی داشت. یعنی برای نشان دادن نادرستی و عدم مشروعیت آن دولت بود... 🔹 اجبار برای بیعت «جوهری» حوادث را به روشنی بیشتری تصویر کرده است. ابوبکر گفت: ای عمر! خالد بن ولید کجاست؟ عمر جواب داد: او همین جا است. ابوبکر گفت: بروید علی و زبیر را به نزد من بیاورید. عمرو خالد رفتند. عمر به داخل خانه وارد شد. درون خانه افراد زیادی بودند. از اصحاب، مقداد بود. هاشمیان نیزهمه حضور داشتند. اول زبیر را گرفت و با زور به بیرون خانه هل داد و به خالد و مردانی که ابوبکر به کمک ایشان به کمک ایشان فرستاده بود سپرد. بعد به علی گفت: برخیز و به برو. اعتنایی نکرد. عمر دست او را گرفت؛ باز به او گفت: ➖بایست! [باید به مسجد بروی و بیعت کنی] این بار نیز علی از برخاستن و حرکت خودداری ورزید. اینجا، را به بغل گرفت و همچون زبیربا زور و فشار به دم در آورد و در آنجا به خالد و همراهان او واگذار کرد. آن گاه با کمک مردانی که در بیرون خانه جمع شده بودند، آن دو را به اجبار به مسجد بردند. 🔹 مردم معمولی شهر در کوچه ها جمع شده بودند و شاهد و ناظر این حوادث بودند؛ و تنها فاطمه (س) آنگاه که این وضع را مشاهده کرد، به کنار در خانه آمد و فریاد برآورد: ای ابوبکر! چه زود به هجوم آوردید؛ به خداوند قسم تا وقتی زنده ام با عمر سخن نخواهم گفت. 🔹عدم بیعت جوهری در نقل دیگر از «عمر بن شُبه» می آورد: عمر در حالی که یقه ی لباس و را گرفته بود، آن دو را با فشار شدید از خانه بیرون آورد و به نزد برای برد. در روایت دیگری از او نقل می کند: با جمعی که در میان آنها اُسید بن حُضیر و سلمة بن سلامة بن قریش نیز بودند، با زور به خانه وارد شدند. فاطمه فریاد کرد و آنها را به خداوند سوگند داد. سپس عمر آن دو[حضرت علی و زبیر] را از خانه خارج ساخت و با زور به مسجد برد که بیعت کنند. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص۳۶ و ۳۷ @qurantehran
ـ بخش ۱۹ 🔹 تهدید به مرک در اینجا لازم، می بینیم که نقلی را از «تاریخ الخلفاء» منسوب به «ابن قتيبة» اضافه کنیم. او می نویسد: اینکه امام را به بیعت کردند، حضرت فرمود: اگر این کار را نکنم، چه خواهید کرد؟ در جواب گفتند: قسم به آن خدایی که جز او خدایی نیست، گردنت را می زنیم. امام علیه السلام فرمود: آن وقت گردن کسی را زده اید که بنده ی خدا و برادر رسول خدا است. گفت: بنده ی خدا بودن، آری؛ اما برادر رسول خدا، نه! در این میان، ساکت بود و سخنی نمی گفت. به او رو کرد و گفت: چرا در مورد او دستوری نمی دهی؟ ابوبکر گفت: مادامی که در کنار اوست، او را به کاری اکراه نخواهم کرد. در اینجا امام اسلام که از دست آنها رهایی یافته بود، به پناه برد و در حالی که اشک از دیدگان مبارکش جاری بود، با صدای بلند می گفت: «ابن أم إن القوم استضعفوني و كادوا يقتلونني» ای فرزند مادرم! این جماعت مرا ضعیف و بی یار و معین پنداشتند؛ و برمن غلبه کردند و مرا تنها گذاشتند؛ و نزدیک بود که مرا بکشند! 🔹بعد از بررسی کوتاه جریان ، بررسی مسأله مهم دیگری از مسائل آن روز، بلکه هر روز اسلام لازم به نظر می آید و آن، جایگاه امیرالمؤمنین علی (ع) درجامعه اسلامی آن روزگار است. اسناد نشان میدهد که این جایگاه در ذهنیت و فرهنگ دینی مردم آن روز جایگاهی بی مانند بوده است و مردم به طور عموم ایشان را برای احراز منصب ، شخصیتی بی همتا می شناخته اند و هیچ کس جز اندکی، شخص دیگری را برای احراز آن لایق و هم شأن ایشان نمی دانست. اولین بار این حرف از زبان انصار در به گوش رسید؛ آن هنگام که مهاجران قریشی وانصار در سقیفه ی بنی ساعده بر سر تصاحب قدرت به احتجاج و جدل مشغول بودند، تاریخ می گوید: «فضل بن عباس» که او سخنگوی قریش بود، سخنی گفت: ای گروه قریشیان! راستی خلافت با سیاه کاری و فریب برای شما اثبات نمی شود؛ در حالی که ما اهلیت و لیاقت برای خلافت داریم به شما؛ و از همه ی شما برای این کار سزاوارتر است. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، ص ۴۰ @qurantehran
ـ بخش ۲۰ 🔹 مورخان گفته اند که هیچ کس (یا حداقل اکثریت قریب به اتفاق مردم)، شک نداشت که صاحب حکومت بعد از پیامبر، على علیه السلام است. 🔹 امام علی مورد قبول همگان بود و هیچ کس در اینکه صاحب امر بعد از پیامبر، حضرت علی (ع) است، شک نداشت. حتی مورخان از یک پشیمانی بزرگ که بعد از بیعت روز دوشنبه و سه شنبه برای اکثریت مسلمانان پیش آمده بود، سخن گفته اند. 🔹 لذا در اینجا یک مهم پیش می آید: برای جریان چه توجیهی وجود دارد؟ و اگرهمه، علی علیه السلام را صاحب امر می دانستند و میل اکثریت با ایشان بود، دیگر چرا در سقیفه جمع شدند و می خواستند کسی دیگر را به حکومت برگزینند؟  🔹 ما در گذشته این پرسش را جواب داده ایم و گفتیم که جریان سقیفه، برخاسته از یک ناشی از ها و رقابت های ای بود، نه چیز دیگر؛ و در آن و حکومت نمیکرد و اگر با مسائل تعصبات قبایل عربی به خوبی آشنا شده باشیم، این جواب ها کاملا قابل قبول خواهد بود. 🔹حوادث آینده هم سخن ما را تأیید می کند و جایگاه بزرگ و بی همتای امیرالمؤمنین علی علیه السلام را در بین مسلمانان آن زمان با روشنی بیشتری ثابت میکند. 🔹 اما چه شد که امیرالمؤمنین مجبور به با خلفا شد؟ آنچه در تاریخ ذکر شده، بالا گرفتن اختلاف مهاجر و انصار، پدید آمدن مدعیان نبوّت و در خطر قرار گرفتن مدینه به عنوان مرکز اسلام بود. از مسلمانان آماده جهاد نبودند و تا امیرالمؤمنین (ع) بیعت نکرد، قریشیان قرار و اعتباری نیافت. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان @qurantehran
ـ بخش ۲۱ 🔹 بیعت امام بر اساس اسناد موجود، عثمان به محضر امام رسید و حوادث پیش آمده را عرضه داشت و گفت: تا شما بیعت نکنید، هیچ کس به مقابله با دشمن نخواهد رفت. 🔹 بلاذری می نویسد: چون عرب از دین بازگشتند و مرتد شدند، عثمان نزد علی رفت و گفت: ➖ پسر عمو! تا تو بیعت نکنی، هیچکس به نبرد با این دشمن تن در نمی دهد و همچنان اصرار می ورزید تا اینکه او را به نزد ابوبکر آورد. در این مجلــس (ع) با بیعت کرد و مسلمانان خرسند، برای جنگ همت گماشتند و لشکریان دسته دسته عازم گشتند. 🔹 خود اینکونه توضیح می دهد: «آنگاه که به سوی رفت مسلمانان پس از او در کار حکومت با یکدیگر به اختلاف و نزاع برخاستند. سوگند به خدا، نه در قلبم راه می یافت و نه در خاطرم می آمد که عرب، خلافت را پس از رسول خدا از اهل بیت او بستاند و به دیگری منتقل سازد؛ یا مرا پس از پیامبر از عهده دار شدن حکومت باز دارد. اما در آن روزگاران تنها چیزی که مرا نگران کرد، شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او کردند. من دست بازکشیدم و از بیعت کردم، تا آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می خواهند دین محمد را نابود سازند. ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنه ای در آن ایجاد شود، یا شاهد نابودی آن باشم که مصیبت آن بر من سخت تر از رها کردن حکومت برشما است. که این کالای چند روزه ی دنیا است و به زودی ایام آن می گذرد؛ چنانکه سراب ناپدید شود و یا چنان پاره های ابرکه زود پراکنده می گردد. پس در میان آن آشوب و غوغا به پا خاستم تا آنکه باطل از میان رفت و دین استقرار یافته، آرام گرفت. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان @qurantehran
ـ بخش ۲۵ 🔹 بررسی اموال پیامبر در سال سوم هجرت یک ثروتمند یهودی که تازه مسلمان شده بود، در جنگ احد شرکت کرد و به شهادت رسید. وی قبل از شهادتش همه ی اموال خود را برای پیامبر وصیت کرد. آنچه این یهودي تازه مسلمان داشت، بود که همه ی آنها طبق این وصیت به شخص پیامبر منتقل گشت. 🔹 به گفته ی مورخان، سرانجام پیامبر این باغات را در سال هفتم هجری فرمود. اما نمیدانیم که آیا خبر این وقف صحیح است یانه ؟ آیا این باغات بعد از پیامبر توسط دولت خلفا شد و یا به عنوان ارث، به وارثان ایشان رسید و آنها آن را کردند؟ 🔹 پیامبر به مدینه که هجرت فرمود، مردم آن شهر تمام هایی را که به علت عدم دسترسی به آب قابل کشت و زرع نبود، در اختیار آن حضرت قرار دادند. این زمینها نیز بخشی از املاک پیامبر محسوب می شد که مصادره شد. 🔹 طایفه«بنی نضیر» به دلیل توطئه های گوناگون ناچار به ترک مدینه و واگذاشتن سرزمینشان شدند و زمین ها و باغات مزبور به فرمان الهی در قرآن، رسول خدا شد؛ ایشان پاره ای از این زمینها را به عنوان ملک به کسانی از اصحاب خویش بخشیدند و بقیه همچنان در دست پیامبر بود تا اینکه ایشان رحلت فرمود. 🔹قلعه های «خیبر» هفت یا هشت قلعه ی نیرومند جنگی بود. تعدادی از قلعه ها با به دست آمد تعدادی با ؛ و البته به همت و شجاعت امیرالمؤمنین فتح شد. بنابراین همه ی آنچه با صلح به دست آمده بود، طبق دستور قرآن به تمامی ملک و خالصه ی آن حضرت گردید و یک پنجم آنچه به جنگ فتح شده بود، طبق دستور دیگر قرآن در اختیار پیامبر قرار گرفت. های وطيح وسلالم چون با صلح به دست آمده بودند، ملک و خالصه ی پیامبر شد. این اموال مانند سایر اموال ارزشمند باقی مانده از پیامبر با از دست خاندان ایشان خارج شد. 🔹«وادی القری» سرزمین آبادی بود که آب فراوانی داشت. ثلث این سرزمین در اختیار قبیله ای عربی به نام «بنوعذره» و باقیمانده ی آن، ملک یهودیان بود. پیامبراکرم، یهودیان را به اسلام دعوت کرد و چون نپذیرفتند، با ایشان قرارداد عدم تعرض امضا فرمود و بر نصف زمین هایشان صلح کرد. بنابراین وادی القری خالصه ی رسول خداوند بود. 🔹فتح خيبر، یهودیان «» را بیمناک ساخت. واسطه ای به محضر رسول خدا، فرستادند و پیشنهاد صلح دادند. پس این سرزمین هم باصلح فتح شده بود و فیء و خالصه ی رسول خدا به حساب می آمد؛ و چنان که می دانیم، این سرزمین آبادان را پیامبر چند سال قبل از رحلت به دخترشان بودند؛ ولی قبل از اینکه حتی ده روز از رحلت ایشان بگذرد، به دست مأموران دولت تصرف گشت. 🔹تفصیل این حوادث بسیار بیشتر از آن است که گفته شد. در هرصورت، دولت حاکم اگر در آن روزها نمی توانست با مخالفان بیرونی خود مقابله کند، اما برای مصادره ی اموال باقی مانده از پیامبر و اموال خاندان نبوت توانایی داشت و حتی اندکی در اعمال توانایی خود درنگ نکرد!. 🔹اسناد ما در زمینه ی چگونگی ی اموال خاندان نبوت و بسیار اندک است. در یک گزارش می خوانیم: عمر می گوید: آنگاه که پیامبراین جهان را ترک گفت، من و به نزد رفتیم و به او گفتیم در مورد آنچه پیامبر به جای گذارده است، چه میگویی؟ او (على علیه السلام) گفت: ➖ ما از همه کس به رسول خدا نزدیک تر هستیم [طبق قانون همه ی آنها به ما می رسد] من گفتم: -- در مورد آنچه از ماترک ایشان در خیبر به جای مانده است چه میگویی؟ ➖ آنچه در خیبر است هم، مال ماست ! -- آنچه در فدک باقی مانده است چه؟ ➖ آن هم مال ماست . من گفتم: -- به اینها که می گویید نخواهید رسید مگر اینکه از روی های ما عبور کنید. 🔹 این گزارش معتبر بخشی از اهدافی که دولت خلفا در دست اجرا داشت را نشان می دهد. اما درباره ی اینکه آنها چگونه و به چه شکل به طرح خود عمل کردند و به اهداف خود رسیدند، چندان چیزی نمیدانیم؛ ولی هنگامی که به عکس العمل خاندان نبوت و در مقابل اعمال نگاه می کنیم، با اینکه باز هم در این مورد به طور جدی با کمبود اطلاعات رو به رو هستیم، متوجه می شویم که مجموعه ی اموال باقی مانده از پیامبر و حتی آنهایی که در زمان حیات خودشان به دخترشان بخشیده بودند، همه بلافاصله بعد از وفات ایشان به دست دولت خلفا مصادره شده اند. 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان، خلاصه صفحات ۵۸تا۶۲ @qurantehran
ـ بخش ۳۵ 🔹 آخرین حلقه ی ی دختر پیامبر علیه وضع موجود، وصیت ایشان بود. وصیت به صور مختلف و در مواقع مختلفی از زبان وقلم ایشان صدور یافته و ترین نکته ی آن با دولت خلفا است. 🔹فرق این مبارزه با سایر مبارزات ایشان، این بود که آثار آن برای می ماند و لکه ی بر پیشانی تاریخ آن روزگار به جای می نهاد. 🔹اولین نصّ تاریخی که از آن دوران به جای مانده است و در آن وصیتی از دختر پیامبر وجود دارد، واقعه ای است که امیرالمؤمنین، خود، بی واسطه دیده، شنیده و نقل کرده اند. نکته ی اصلی این وصیت، داشتن و مراسم ایشان است و این نکته ای است که در تمام یا اغلب اسنادی که به شکلی وصیت ایشان را در بر دارد، تکرار می شود. ▪️دختر پیامبر به امیرالمؤمنین می فرماید: پسرعمو! من از مرگ نزدیک خود خبر یافته ام و می دانم که هر ساعت ممکن است به پدرم ملحق شوم. لذا میخواهم هرچه در دل دارم، برایت بازگویم و وصیت کنم. ▫️ امیرالمؤمنین فرمود: هرچه می خواهی، وصیت کن. بعد در کنار سر دختر پیامبر می نشیند و امر می کند تا دیگران از اتاق خارج شوند. ▪️ دختر پیامبر می گوید: پسرعمو! مرا در طول زندگی دروغگو و خائن نیافته ای و در این مدت هرگز با تو مخالفت نکرده ام! ... سپس سخنانی در مورد ازدواج امیرالمؤمنین بعد از خودش، تشییع خود و تابوتی که برای آن تهیه شده است، فرمود. آن گاه اظهار داشت: ➖ من به تو میکنم تا هیچ یک از کسانی که به من ستم کردند و حق مرا گرفتند، در مراسم جنازه ی من حضور نداشته باشند. آنها من و دشمنان رسول خدایند. مبادا هیچ یک از آنها و پیروانشان در نماز بر بدن من شرکت کنند! سپس فرمود: مرا در آنگاه که مردمان به خواب رفته اند، به خاک بسپار. 🔹بخاری، امام محدّثان مکتب خلافت، نقل میکند: نپذیرفت که چیزی از میراث پیامبر را به بدهد. به این جهت فاطمه برابوبکر غضب کرد به قهر روی گرداند و با او دیگر سخن نگفت تا آن هنگام که وفات یافت. آنگاه که رحلت کرد، بر او نماز خواند و شب هنگام او را دفن کرد و را به هیچ وجه از این حادثه خبردار نساخت... 📚دختر پیامبر، استاد محمدعلی جاودان @qurantehran