eitaa logo
قران پویان
438 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
659 ویدیو
602 فایل
تدبردر قرآن وتفقه در دین با عمومی سازی فهم وعمل به قرآن
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 مربوط بہ 🔻 ༻🍃‌🌸🍃༺ 🆔@quranpuyan
*❇️* انسان: در سختی ها، در خوشی ها 💠فَإِذَا مَسَّ الْإِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ (49/ زمر) 🌱پس چون سختى و ضررى به انسان رسد ما را مى خواند، سپس همين كه از جانب خود نعمتى به او عطا كنيم گويد: «بر اساس علم و تدبيرم نعمت ها به من داده شده» (چنين نيست) بلكه آن نعمت وسيله ى آزمايش است، ولى بيشتر مردم نمى دانند. 🔹در قرآن بارها از اين مطلب سخن به ميان آمده است كه انسان هنگام خطر به خداوند رو مى كند ولى همين كه از خطر رهايى يافت، خدا را فراموش مى كند و یا رفع سختی ها را معلول عوامل دیگر مانند طبیعت و شانس و ... میداند كه اين نشانه ناسپاسى انسان است. 🔹انسان به قدرى عاجز است كه به مجرّد رسيدن خطر فرياد مى زند. «مَسّ الانسان ضُرّ دَعانا» 🔹تلخى ها، نتيجه ى عملكرد انسان و مايه ى آزمايش است، ولى نعمت ها لطف الهى است. «مسّ الانسان ضُرّ... خوّلناه نعمة منا» 🔹فشارها و حوادث انسان را به ناتوانى خود معترف و فطرت خداجويى را در انسان بيدار و شكوفا مى كنند. «فاذا مسّ الانسان ضُرّ دعانا» 🔹انسان، موجودى ناسپاس است. «خوّلناه نعمة... انّما اوتيته على علمٍ»😔 🔹آنچه مورد انتقاد است ناديده گرفتن لطف خداست، نه آنكه علم و دانش در رشد و توسعه زندگى بى اثر است. «قال انّما اوتيته» 🔹بيشتر مردم نمى دانند كه نعمت ها و تلخى ها وسيله آزمايش هستند تا سپاسگزار و ناسپاس از هم شناخته شوند. «بل هى فتنة ولكن اكثرهم لا يعلمون» 📚 تفسیر نور ༻🍃‌🌸🍃༺ 🆔@quranpuyan
❇️از خداوند ناامید نشوید! 💠قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّـهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (۵۳/زمر) 🌱‏بگو: «ای بندگان من كه بر نفس خويش اسراف (و ستم) كرده‌ايد! از رحمت خداوند مأيوس نشويد، همانا خداوند همه‌ی گناهان را می‌بخشد، زيرا كه او بسيار آمرزنده و مهربان است.» 🔷به دنبال تهديدهای مكرری كه در آيات گذشته در مورد مشركان و ظالمان آمده بود در اين آيات راه بازگشت را توأم با اميدواری به روی همه گنهكاران‌ می‌گشايد زيرا هدف اصلی از همه اين امور تربيت و هدايت است نه انتقام‌جويی و خشونت، با لحنی آكنده از نهايت لطف و محبت آغوش رحمتش را به روی همگان باز كرده و فرمان عفو آنها را صادر نموده، می‌فرمايد:" به آنها بگو ای بندگان من كه بر خودتان اسراف و ستم كرده‌ايد از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را می‌بخشد" كه او بخشنده و مهربان است 🔷دقت در تعبيرات اين آيه نشان می‌دهد كه از اميدبخش‌ترين آيات قرآن مجيد نسبت به همه گنهكاران است، شمول و گستردگی آن به حدی است كه طبق روايتی امير مؤمنان علی ع فرمود: در تمام قرآن آيه‌ای وسيعتر از اين آيه نيست" 👌و به راستی از كسی كه دريای لطفش بيكران و شعاع فيضش نامحدود است جز اين انتظاری نمی‌توان داشت. ‏از كسی كه" رحمتش بر غضبش پيشی گرفته" و بندگان را برای رحمت آفريده، نه برای خشم و عذاب، غير از اين چشم‌داشتی نيست. ‏چه خداوند رحيم و مهربانی و چه پروردگار پر مهر و محبتی!!  📚تفسیر نمونه ༻🍃‌🌸🍃༺ 🆔@quranpuyan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♻️♻️♻️ : تدبر در سوره های قرآن به ترتيب نزول 3⃣4⃣ تدبر در سوره ❓در آيه ۴۲، گوينده اذكرني عند ربك كيست؟ ضمير ه در فانساه الشيطان به كه بر ميگردد؟ ايا تقاضاي يوسف از دوست زنداني براي سفارش او در نزد عزيز مصر، با توحيد منافات ندارد؟ وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ {42} و [يوسف] به آن كس از آن دو كه گمان مى‏ كرد خلاص مى‏شود گفت مرا نزد آقاى خود به ياد آور و[لى] شيطان يادآورى به آقايش را از ياد او برد در نتيجه چند سالى در زندان ماند {42} پاسخ ۲ : و "أُذكرنى عندربّك" پس از جريان تعبير خواب آن دو زندانى بود كه با آن زندانى رهائى يافته آنرا بميان گذاشت كه مرا نزد پادشاه، ياد كن كه چنان جريان درخشانى از زندانى شما يوسف ديده ام و نه يادكن كه مرا از زندان خلاص كند، تا تنها ميانجگيرى باشد، زيرا اصولا ميانجيگرى شخصى زندانى نقشى ندارد، بلكه احياناً تهمت رابيشتر مى كند، چون خودش هم به جرمى زندانى بوده است، وانگهى يوسف پس از مدتها كه در زندان بوده و اكنون تعبير خواب را بعنوانى و حيانى و خارِ العاده بيان نموده، در اين زمينه بر او واجب است كه خود را از اين زندان ـ كه زندان استمرار تهمت است ـ نجات دهد، نه نجات با صرف درخواست آنهم بوسيله يك زندانى، بلكه به دليل آگاهى و حيانى بر تعبير خوابها. "فَأنساهُ الشيطانُ ذكرَ رِبّه" هم بدين معنى نيست كه شيطان ياد خدا را از خاطر يوسف برد، زيرا اگر چنين بود «فَأنساه» بر «اذكرنى» پيش مى افتاد، بدين معنى كه چون شيطان ياد خدا را از خاطر يوسف بُرد يوسف نيز به رفيق زندانى مشركش متوسل شد تا درخواست او را با پادشاه مشرك در ميان گذارد! ولى درست قضيه به عكس است كه اولا "اذكرنى عند ربك" و سپس "فَأنساه الشيطان ذكر ربه" و در نتيجه "فلبث فى الحين بضع سنين" كه اين سه جريان پيوند و در پى يكديگر بوده است، و نيز يوسف كه در چهار آيه گذشته اين مشركان را به خدا توجه داده چگونه مى شود خود خدا را فراموش كند، وانگهى اصل زندان رفتن يوسف براى فرار از گناه و بخاطر ياد خدا بوده، پس چگونه ممكن است كه حال خداى را فراموش كند. در پايان نيز "وَادّكر بعد أمّة" در آيه (۴۵) خود دليلى است روشن بر اينكه اين نسيان در «فانساه» نسيان آن زندانى رها يافته بوده كه تذكر يوسف را فراموش كرد، و نه آنكه شيطان در يوسف چنان نسيانى را ايجاد كرده باشد كه بر خلاف كل اين جريانات بوسيله مشركى به مشركى ديگر توسل جويد. آيه ۵۰ "و قال الملك ائتُونى بِهِ" دليل است بر اينكه خود پادشاه درخواست كرد كه يوسف را بياوريد، ولى يوسف اين تقاضا را نپذيرفت و به فرستاده گفت "ارجع الى ربك" بسوى مربّيت برگرد:، يعنى اولا دست خالى برگرد، و ثانياً درباره جريان آن زنان، از او بپرس، اينها خود دليل ديگرى است كه "اذكرنى عند ربك" توسل به دو مشرك براى بيرون شدن از زندان تن نبوده است، بلكه همانگونه كه ورودش در زندان براى فرار از زندان روح بوده كه مبادا به انحراف جنسى وادار شود، و او را به همين اتهام ظالمانه زندانى كردند، اكنون كه مدتى از زندانى اش گذشته و دليلى هم بر پاكى خود آورده در صدد است كه آن تهمت كه باعث زندانى شدنش شده بزطرف گردد كه با سربلندى تمام دو جريان نفى و اثبات را طى كند; نخست نفى اتهام و سپس رسيدن به مقام بزرگ در سلطه فرعونى كه در حقيقت بخشى مهم از "لا اله الاالله" را در اينجا پياده كرد، «لا اله» كه نفى كل نسبتهاى ناروا بود و «الاّ الله» شايستگى مقام عزيزى مصر كه همانگونه كه از آيات بعد مى فهميم عزيز مصر بركنار شد و يوسف جاى او را گرفت. و از باب آياتى مانند "وابتغوا اليه الوسيله" وسيله اين نفى و اثبات "اذكرنى عندربك" بود كه در حقيقت يوسف نه تنها كار مرجوح و يا حرامى انجام نداده، بلكه كارش از واجبات رسالتى بوده است، كه اولا اين تهمت بزرگ كه برخلاف عدالت است ـ تا چه رسد به رسالت ـ از او زدوده گردد، پس آنگاه در دستگاه فرعونى اين رسول آسمانى شاغل شغلى بس وحيانى مهم گردد. در اينجا اين پيام مهم از براى كل شايستگان و مؤمنان تاريخ وجود دارد كه در كل جريانها بايد اين نفى و اثبات را رعايت كنند، نفى ناشايستگى و اثبات شايستگى كه حتى المقدور رهبرى هاى مردم را بدست گيرند، گرچه در ميان مردمى مشرك باشند، چنانكه يوسف و زيراقتصاد در دولت فرعون گرديد تا چه رسد به اينكه رهبرى شايستگان را بدست گيرد كه اگر چنان نكند رهبرى آنان بدست ناكسان خواهد افتاد. تفسیر فرقان https://b2n.ir/b35440 کانالِ قرآن‌پویان تدبر در قرآن ،تفقه در دين ┏━━🌹💠🌹━━┓ 🆔@quranpuyan ┗━━🌹💠🌹━━┛
مروري بر ع به امام ع 🛑قسمت هفتادویک: ♦️در انجام چرا كه هروقت بخواهي ميتواني. پس كن. ♻أَخِّرِ الشَّرَّ فَإِنَّكَ إِذَا شِئْتَ تَعَجَّلْتَهُ، بدى را به تأخير انداز زيرا كه هر گاه بخواهى مى توان به سوى آن شتافت. «بدى را به تأخير بيفکن (و در آن عجله نکن) زيرا هر زمان بخواهى مى توانى انجام دهى»; اشاره به اينکه خوبى احتياج به مقدماتى دارد که انسان بايد براى آن کند در حالى که بدى در هر زمان و در هر شرايط از هر شخصى ساخته است. 👈اين سخن ممکن است به اين معنا باشد که در مجازات ها و توبيخ و سرزنش هاى به حق عجله مکن چرا که در هر زمان ميسّر است شايد بعدا پشيمان شوى و راه بازگشت بر تو بسته شده باشد. اين احتمال نيز در تفسير جمله بالا به جمله مورد بحث وجود دارد که کنايه از ترک هرگونه شر و بدى به ناحق باشد مثل اينکه گاه بعضى از افراد مى گويند: ما چنان ناراحت شده ايم که مى خواهيم دست به خودکشى بزنيم و ما به آنها مى گوييم خودکشى دير نمى شود و هر زمان ممکن است. بيا تا راه اصلاح مشکلات را جستجو کنيم. به يقين مفهوم اين سخن آن نيست که بعداً اقدام به خودکشى کن، بلکه کنايه از ترک آن است. ♻«بريدن از جاهل معادلِ پيوند با عاقل است»; (وَقَطِيعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ). اشاره به اينکه همان گونه که از ارتباط با عقلا سود مى گيرى از جدايى با جاهلان نيز بهره مند خواهى شد. (مطابق اين معنا جاهل و عاقل مفهوم قطيعه و صله است). اين احتمال نيز در تفسير اين جمله وجود دارد که اگر از تو قطع پيوند کرد هرگز ناراحت مباش، زيرا به منزله اين است که عاقلى با تو رابطه برقرار کند; از زيانش برکنار مى مانى و شر او از تو قطع مى شود. (مطابق اين تفسير، جاهل و عاقل جنبه فاعلى دارد). ✒️شرح: ايت الله مكارم شیرازی @quranpuyan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. بِسْمِ ٱللهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِيمِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ وَكِيلٌ این است خدا پروردگار شما، جز او معبودی نیست، آفریننده همه چیز است ؛ پس تنها او را بپرستید، و او کارساز هر چیز است. لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِکُ الْأَبْصارَ ديدگان او را درنيابد و او ديدگان را دريابد. 🌷سوره مبارکه انعام : آیه ١٠٢ ، ۱۰۳ 🆔️ @quranpuyan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 💠 یــڪ صفحـہ قرآטּ بـہ همراـہ ترجمـہ 📖 آیات 57 تا 67 📄 ༻🍃‌🌸🍃༺         🆔@quranpuyan
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊 مربوط بہ 🔻 ༻🍃‌🌸🍃༺ 🆔@quranpuyan
❇️ 💠أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ (۵۷) أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَی الْعَذابَ لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ (۵۸/زمر) 🌱‏يا آن كه (از شدّت اندوه) بگويد: «اگر خداوند هدايتم كرده بود، از پرهيزكاران بودم». ‏يا هنگامی كه عذاب را ببيند بگويد: «ای كاش برای من بازگشتی بود تا از نيكوكاران می‌شدم». 🔹مجرم در قيامت، به دنبال تبرئه‌ی خود است. «لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي» ‏ 🔹انسان برای نجات و رستگاری به هدايت الهی نياز دارد. «أَنَّ اللَّهَ هَدانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» ‏ 🔹نشانه پذيرش هدايت الهی، تقوا و پارسايی است. «لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» ‏ 🔹در قيامت، ارزش تقوی روشن می‌شود. «لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدانِي لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» ‏ 🔹در قيامت گنهكاران به حال متّقين غبطه می‌خورند .... لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ‌ ‏ 🔹راه پيشگيری از گناه، توجّه دادن به صحنه‌های خطرناك قيامت است. أَوْ تَقُولَ‌ ... أَوْ تَقُولَ‌ ‏ 🔹تقوی و احسان دو وسيله نجات بخش هستند. لَكُنْتُ مِنَ الْمُتَّقِينَ‌ ... فَأَكُونَ مِنَ‌ الْمُحْسِنِينَ» ‏ 🔹آرزوی گنهكاران در قيامت، بازگشت به دنيا برای احسان (به خود و ديگران) است. «لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ» ‏ 🔹بازگشت به دنيا محال است. لَوْ أَنَّ لِي كَرَّةً ... (كلمه‌ «لَوْ» در موردی بكار می‌رود كه انجام آن محال باشد). 📚تفسیر نور ༻🍃‌🌸🍃༺ 🆔@quranpuyan
❇️ 💠بل الله فاعبدوکن من الشاکرین 🌱بلکه فقط خدا را بپرست و ازشکرگزاران باش66/زمر 🔷بعد از اینهمه حجت های آشکار بر توحید الوهیت و ربوبیت خدا، در اینجا خداوندبه رسول گرامی خود دستور می دهد مشرکینی که آنجناب را امر به پرستش بتهامی کردند، مخاطب قرار داده و بفرماید، آیا بعد از اینهمه دلایل و حجتهای آشکار بازهم شما مرا به پرستش بتها فرمان می دهید و غیر خدا را عبادت می کنید؟ و آیا این پیشنهاد به غیر از جهل ناشی از امر دیگری می تواند باشد؟ آنگاه خداوند می فرماید: سوگند می خورم که این معنا به تو و سایر پیامبران قبل تووحی شد که اگر شرک بورزید، اعمالتان باطل و بی اجر گشته و از زیانکارانی خواهیدبود، که به آیات الهی کفر ورزیده و از حجتهای آن اعراض کرده اند. 🔷پس صرف معصوم بودن انبیاء موجب ساقط شدن تکلیف از آنها نمی شود و معصوم کسی است که بتواند گناه کند، اما به سبب علم به آثار و تبعات گناه ، هرگز مرتکب آن نشود. 👈لذا عصمت از شئون مقام علم است و منافاتی با اختیار که از شئون مقام عمل است ندارد. و بدیهی است که علم قطعی به مفسده گناه ، که مانع از صدور آن گناه از شخص عالم می شود،منافاتی با اینکه آن شخص صاحب اختیار باشد ندارد. مثلا کسی که علم قطعی دارد به اینکه خوردن سم باعث مرگ و یا بیماری می شود، سم را نمی خورد و علم او مانع قطعی از خوردن سم است . اما لازمه این منع این نیست که خوردن سم از جانب او محال باشدیا وی در خوردن سم مختار نباشد. لذا باز هم صحیح است که به او بگوییم : از خوردن سم اجتناب کن . به همین جهت در آیه بعدی پیامبر ص امر می نماید که فقط خدا رابپرستد و از شکرگزاران باشد (یعنی همان کسانی که شکر نعمت خود را در مرحله علم وعمل آشکار می نمایند.) 📚تفسیر المیزان ༻🍃‌🌸🍃༺ 🆔@quranpuyan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♻️♻️♻️ : تدبر در سوره های قرآن به ترتيب نزول 4⃣4⃣ تدبر در سوره ❓در آيه ۴۲، گوينده اذكرني عند ربك كيست؟ ضمير ه در فانساه الشيطان به كه بر ميگردد؟ ايا تقاضاي يوسف از دوست زنداني براي سفارش او در نزد عزيز مصر، با توحيد منافات ندارد؟ وَقَالَ لِلَّذِي ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْكُرْنِي عِندَ رَبِّكَ فَأَنسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِي السِّجْنِ بِضْعَ سِنِينَ {42} و [يوسف] به آن كس از آن دو كه گمان مى‏ كرد خلاص مى‏شود گفت مرا نزد آقاى خود به ياد آور و[لى] شيطان يادآورى به آقايش را از ياد او برد در نتيجه چند سالى در زندان ماند {42} پاسخ ۳ : خبري از ابن عباس نقل شده است به صورت مرسل كه اين را خيلي‌ها دامن زدند و به تعبير سيّدنا الاستاد(رضوان الله تعالي عليه) فرمود بهترين عامل براي تبرئه و نزاهت وجود مبارك يوسف همان قرآن كريم است قول خداي سبحان است آنكه از ابن عباس نقل شده است اين است كه وجود مبارك يوسف معاذالله سه بار لغزيد يكي لغزشش در وَهمّ بها بود يكي هم لغزشش در اذكرني عند ربك است لغزش سوم او هم انكم لسارقون هست كه اينها يا لغزش غريزي است يا لغزشهاي توكل و امثال ذلك است يا تهمتهاي اجتماعي سياسي است در حالي كه ذات اقدس الهي او را جزء بندگان مخلص مي‌داند و شيطان را از حريم او دور مي‌داند و سوء را و بدي را از او دور مي‌داند نه او را از بدي منصرف كرده باشد همه اين آيات راجع به عصمت او نزاهت او كمال قداست او گواه كاملي است اين اذكرني عند ربك يعني پيش سيد خودت پيش مالكت برو بگو گناه ما چيست اگر چنانچه اين نسيان عبارت از اين باشد كه ـ معاذالله ـ وجود مبارك يوسف از خدا غفلت كرده است به جاي اينكه متذكر الله باشد به خدا توكل كند خدا را فراموش كرده است فانسـه الشيطان ذكر ربه كه منظور رب يعني پروردگار باشد ضمير هم به حضرت يوسف برگردد با آنچه كه بعدها خواهد آمد وادّكر بعد امة فلبث في السجن بضع سنين هفت سال مثلاً در اثر اين كيفر به عنوان كيفر اين فراموشي در زندان ماند خب در آيه 45 دارد وادّكر بعد امة بعد از يك مدتي به يادش آمد يعني هفت هشت سال اين غافل بود هفت هشت سال از ياد خدا غافل بود نسيان داشت؟ هفت هشت سال به غير خدا توسل كرده بود؟ اين سازگار است با روح قرآن؟ خب اين وادّكر يعني همان كسي كه نسي والدكر آن كسي كه نسي يادش رفته بعد از گذشت چند سال يادش آمد خب چه كسي فراموش كرد چه چيز را فراموش كرد اگر فراموش‌كار وجود مبارك يوسف بود ـ معاذالله ـ ياد خدا نام خدا توكل به خدا توسل به خدا را فراموش كرده يعني بعد از هفت سال اين تذكر پديد آمد؟ اينها همه نشان مي‌دهد كه ضمير به آن ناجي برمي‌گردد به آن زنداني كه آزاد مي‌شد برمي‌گردد و منظور از رب او هم يعني سيد و مالك او. شيطان بازگو كردن اين صحنه را از ياد آن شخص آزاد شده از زندان برد بعد از چند سال كه دوباره سلطان يك چنين خوابي ديد اين يادش آمده كه ما در زندان يك كسي داشتيم كه تعبير خوبي كرده بود و بعد رفته به سلطان گفته كه يك معبر خوبي در زندان شماست بنابراين اين همه شواهد نشان مي‌دهد كه فانسـه يعني ضمير انسه به آن ناجي برمي‌گردد به زنداني آزاد شده برمي‌گردد و منظور از رب هم همان سيد و مالك خود آن زنداني است چون او يادش رفته كه در محكمه به حرف وجود مبارك يوسف (سلام الله عليه) را به آن حاكم برساند اين همين‌طور چند سال در زندان ماند تفسیر تسنیم https://b2n.ir/b35440 کانالِ قرآن‌پویان تدبر در قرآن ،تفقه در دين ┏━━🌹💠🌹━━┓ 🆔@quranpuyan ┗━━🌹💠🌹━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. مروري بر ع به امام ع 🛑قسمت هفتادو دوم: ⭕️صلاح و فساد جامعه در گرو صلاح و فساد و ♦️مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ وَ مَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَهُ، آن كه خود را از زمانه ايمن بيند زمانه به او خيانت ورزد، و آن كه زمانه را بزرگ شمارد زمانه او را پست كند. ✒️ترجمه انصاریان ↩️ «کسى که خود را از حوادث زمان ايمن بداند زمانه به او خيانت خواهد کرد و کسى که آن را بزرگ بشمارد او را خوار مى سازد»; جمله اوّل اشاره به اين است که هيچ يک از نعمت هاى دنيا مورد اعتماد نيست; پيروزى ها، ثروت ها، حسن و جمال، محبوبيت ها و ساير مواهب مادى در هر لحظه در معرض زوال است. آنها که بر اين امور اعتماد کنند ناگهان دنيا به آنها خيانت کرده و يکى را پس از ديگرى از آنها مى گيرد. اين درست به آن مى ماند که انسان در مسير سيلاب خانه مجللى بنا کند که هر لحظه ممکن است سيلاب عظيمى جارى شود و خانه را در هم بکوبد، بنابراين منظور از زمان در اينجا دنيا و مواهب مادى دنياست و منظور از جمله دوم اين است که دنيا در نظرش مهم باشد و براى به چنگ آوردن آن تن به هر کارى بدهد. به يقين چنين کسى خوار و بى مقدار و در نظرها موهون خواهد شد. اين احتمال نيز در تفسير دو جمله بالا هست که منظور از زمان، اهل زمان است; يعنى انسان نبايد به همه مردم زمان خود اطمينان کند، چرا که ممکن است ناگهان از پشت به او خنجر زنند و منظور از بزرگ داشتن زمان، اهل زمان است مخصوصاً طاغوت ها و صاحبان قدرت که اعتماد بر آنها و بزرگ شمردنشان سبب وهن انسان مى شود، لذا بسيارى از بزرگان و علماى گذشته، نزديک شدن به طاغوت ها را خطر شمرده و افراد محترم را از قرب سلطان برحذر داشته اند و اينکه در شرح حال بزرگان پيشين مى بينيم که از فساد زمان خود شکوه داشته اند منظور فساد مردم زمانشان بوده است. در اشعار منسوب به حضرت عبدالمطلب مى خوانيم: «مردم هر کدام زمانى را نکوهش مى کنند در حالى که زمان ما عيبى جز ما ندارد. ما بر زمان خود عيب مى گيريم در حالى که عيب در خود ماست و اگر زمان زبان بگشايد ما را مسخره خواهد کرد (شاهد اين سخن اينکه:) ها گوشت يکديگر را نمى خورند ولى ما گوشت يکديگر را آشکارا مى خوريم». ♦️إِذَا تَغَيَّرَ السُّلْطَانُ تَغَيَّرَ الزَّمَانُ، هرگاه وضع سلطان دگرگون گردد اوضاع زمانه تغيير كند. ✒️ترجمه انصاریان. اين توصيه مبارک خود به مسأله دگرگون شدن اوضاع زمان پرداخته مى فرمايد: «هرگاه حاکم تغيير پيدا کند زمانه نيز دگرگون مى شود»; اشاره به اينکه اوضاع جامعه بر محور وضع حاکمان مى گردد; نه تنها «اَلنّاسُ عَلى دينِ مُلُوکِهِم» از واقعيّت برخوردار است، غالب حرکات و سکنات مردم بر محور نوع حکومت ها مى چرخد. اگر حاکمان، افرادى آگاه عدالت پيشه و باتقوا باشند، مردم به سوى تقوا و عدالت حرکت مى کنند و اگر افرادى سودجو، ظالم، بى تقوا و سنگدل باشند، تمام اين روحيات در جامعه منعکس مى شود. به همين دليل پيغمبران بزرگ الهى سعى داشتند قبل از هر چيز حکومت عادلانه اى برقرار کنند تا اصلاح مردم در سايه آن ميسّر شود. از آنچه در بالا گفتيم معلوم شد که منظور از تغيير زمان، تغيير مردم جامعه است و منظور از تغيير سلطان، تغيير حالات سلطان است. پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: دو گروه از امّت من هستند که اگر اصلاح شوند، مردم اصلاح مى شوند و اگر فاسد بشوند مردم فاسد مى گردند: بعضى از حاضران از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) پرسيدند: آن دو گروه کدامند؟ فرمود: و ». ✒️شرح ایت الله مکارم شیرازی. @quranpuyan