eitaa logo
قران پویان
471 دنبال‌کننده
6هزار عکس
697 ویدیو
619 فایل
تدبردر قرآن وتفقه در دین با عمومی سازی فهم وعمل به قرآن
مشاهده در ایتا
دانلود
تاملی در دیدگاههای استاد شهید شماره پانصدو بیست و سه تفسیر سوره قسمت هفتم از جلد پنجم کتاب ✅تمثیل مولوی مولوی افسانه ای نقل می كند كه مردی طالب گنج بود و همیشه دعا و تضرع و زاری و خدا خدا می كرد كه خدایا این همه گنجها را مردم زیر خاك كردند بعد رفتند و اینها مانده زیر خاكها و كسی استفاده نمی كند، خدایا به من گنجی را بنمایان كه بروم آن را اكتشاف كنم و بعد یك عمر راحت زندگی كنم. مدتها خدا خدا می كرد، تا بالأخره در عالم رؤیا خواب نما شد كه می روی در فلان جا، بالای فلان كوه، فلان نقطه می ایستی و تیری هم به كمان می كنی، هر جا كه این تیر افتاد گنج آنجاست. بیل و كلنگ و دستگاهش را برداشت و رفت به آن نقطه، دید همه ی علامتها درست است. شك نكرد كه گنج را پیدا كرده. تیر را به كمان كرد، گفت حالا به كدام طرف پرتاب كنیم، یادش افتاد كه به او نگفته اند به كدام طرف، گفت حالا یك طرف پرتاب می كنم، به قوّت كشید و به یك طرف پرتاب كرد. نگاه كرد تیر كجا افتاد، بعد با بیل و كلنگش رفت برای گنج، كند و كند، هر چه كند پیدا نكرد، بالاخره آنقدر كند كه گفت دیگر اگر كسی هم گنجی زیر خاك كند از این بیشتر پایین نمی رود. حتماً من اشتباه كرده ام، باید به یك طرف دیگر پرتاب كنم، رفت به یك طرف دیگر پرتاب كرد، بازآمد كند و هر چه كند پیدا نكرد؛ شمال و جنوب و مشرق و مغرب، چند روز كارش این بود، بعد شمال شرقی و جنوب غربی و همه ی جهات. مدتی این بیچاره زحمت كشید چیزی پیدا نكرد. دومرتبه رفت در مسجد و دعا و فریاد، تا بار دیگر خواب نما شد، همان شخص به خوابش آمد؛ به او گفت این چه ارائه ای بود كه به ما كردی؟ ! ما كه هر چه گشتیم پیدا نكردیم! گفت چكار كردی؟ گفت من رفتم آنجا ایستادم تیر به كمان كردم، یك دفعه از این طرف پرتاب كردم، یك دفعه از آن طرف. گفت ما كی به تو گفتیم تیر را به قوّت بكش و پرتاب كن؟ ما گفتیم تیر را به كمان بگذار هر جا خودش افتاد. روز بعد رفت و تیر را به كمان كرد و هیچ نكشید، رهایش كرد، همان جا جلوی پایش افتاد، زیر پای خودش را كند و گنج را پیدا كرد. شخصی بود در مشهد به نام آقای آقا شیخ مجتبی قزوینی، می گفت ما این داستان را در مثنویخواندیم، به مرحوم میرزای كرمانشاهی (معروف است؛ مرد عارف و با حالی بوده در مشهد؛ منبر هم می رفته) رسیدم و گفتم: آقای میرزا، این ملا در این شعر چه می خواهد بگوید؟ این داستان هدفش چیست؟ 👈فقط یك جمله در جواب من گفت: «وَ فی اَنْفُسِكُمْ اَفَلا تُبْصِرون» . می خواهد بگوید مطلب در خودت است، كجا این طرف و آن طرف می روی؟ !👉 ⬅️این خودش یك منطقی است در قرآن كه «وَ فی اَنْفُسِكُمْ» . بزرگترین الهی در جان و روح آدمی است، یا بگوییم بزرگترین آئینه های الهی خود انسان است و لهذا در اینجا كلمه ی «ایقان» به كار رفته. آنجا فرمود: «وَ فِی الْاَرْضِ ایاتٌ لِلْموقِنین. وَ فی اَنْفُسِكُمْ» ؛ در اینجا هم می فرماید: «وَ فی خَلْقِكُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ ایاتٌ لِقَوْمٍ یوقِنونَ» برای مردمی كه به یقین می رسند؛ یعنی این یك چیزی است كه انسان را به مرحله ی می رساند. 🔺 مقصود از «مرحله ی یقین» چیست؟ مطلق مثل ایمان از پشت پرده هاست؛ ایمان داریم كه در پشت پرده ها چیزی هست؛ ولی یقین آن مرحله ای است كه یا شهود است یا مثل شهود، یعنی دیگر پرده ها برداشته شده است (لَوْ كُشِفَ الْغِطاءُ ما ازْدَدْتُ یَقیناً)  انسان یك موجود است؛ اگر انسان خودش را آنچنان كه هست بشناسد، به عالم ملكوت آشنا شده و عالم ملكوت را شناخته است؛ و شناختن انسان خودش را مساوی است با پی بردن به عالم ملكوت، و اگر كسی پی نبرده است به دلیل این است كه خودش را آنچنان كه باید نشناخته است. 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨✨🌸✨🌸 https://telegram.me/quranpuyan