eitaa logo
قران پویان
462 دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
694 ویدیو
619 فایل
تدبردر قرآن وتفقه در دین با عمومی سازی فهم وعمل به قرآن
مشاهده در ایتا
دانلود
تاملی در دیدگاههای استاد شهید شماره پانصدو هفده تفسیر سوره قسمت دوم از جلد پنجم کتاب قرآن حال توضیح مطلب. تعبیر قرآن در اینجا تعبیر خاصی است: «حم. `تَنْزِیلُ اَلْكِتابِ مِنَ اَللّهِ اَلْعَزِیزِ اَلْحَكِیمِ » ترجمه اش این است: (حال «حم» هر چه معنایش باشد) ح، م (دو حرف از حروف الفبا) ، فرود آمدن قرآن، فرودآمدن این كتاب از ناحیه ی اللّهِ غالب قاهر حكیم؛ یا: فرود آمدن كتاب است از ناحیه ی خدا، اللّهِ عزیز حكیم. این جمله به حسب ظاهر یك جمله ی تمام نیست. فرود آمدن كتاب است. چی فرود آمدن كتاب است؟ بعضی مفسرین به خیال خودشان برای اینكه توجیهی از این جور آیات كرده باشند این طور می گویند كه كلمه ی «تنزیل» با اینكه مصدر است، به معنی اسم مفعول است؛ تنزیل در اینجا یعنی منزَّل. آنوقت تازه این جور می شود: «منزَّلُ الكتاب من اللّه العزیز الحكیم» . می گویند این اضافه ی صفت به موصوف است و شایع است كه گاهی صفت به موصوف اضافه می شود. تقریرش این می شود: «الكتاب المنزَّل من اللّه العزیز الحكیم» باز یك چیز دیگر را باید در تقدیر بگیریم، بگوییم: این است كتاب نازل شده از ناحیه ی خدای عزیز حكیم. مطلب چند پیچ می خورد. تنزیل كه مصدر است و معنایش فرود آوردن است، می گویند كه این مصدر به معنی اسم مفعول است. تازه اسم مفعول كه می شود، «منزّل الكتاب» می شود، می گویند اضافه ی صفت به موصوف است، یعنی الكتاب المنزّل، تازه «الكتاب المنزّل» هم كه تعبیر می كنیم باز یك چیزی را باید در تقدیر بگیریم و این جور بگوییم: این، كتابِ فرود آمده از ناحیه ی خدای عزیز حكیم است. حال چرا؟ این همه تقدیر و توجیه برای چه؟ ! این برای این است كه ما كلام خدا یعنی سخن گفتن خدا با پیغمبر را از نوع سخن گفتن یك انسان با انسان فرض می كنیم. این معنی ندارد كه خدا وقتی می خواهد قرآن را نازل كند به پیغمبر این جور بگوید: این است كتابِ فرود آمده؛ نه، قرآن بر قلب مبارك پیامبر اكرم فرود می آید. اول كه [می گوید «حم» ] این به منزله ی زنگ اِخبار است به قلب پیامبر اكرم، مثل یك نوع حالت هشدار و بیدارباش و آگاه كن كه: متوجه باش. تشبیه كردیم به كسی كه پشت دستگاه تلگراف نشسته؛ در حالی كه به خود مشغول است و توجهی [به اطراف ] ندارد، یكمرتبه می بیند دستگاه از آن پشت صدا كرد، یك الفبایی را گفت، او تازه متوجه می شود كه باید خبر بگیرد. اول كه می گوید «حم» این دو حرف، حالت اِخبار و اعلام است به پیغمبر اكرم و هشدار دادن به قلب پیغمبر و متمركز كردن [او] برای گرفتن وحی؛ و گفتیم این حرفی كه اخیراً آن مرد مصری در حسابهای خودش به آن رسیده بسیار حرف بجایی است كه در اول هر سوره ای آن حروفی تكرار شده است كه به نسبت از هر حرف دیگری در آن سوره بیشتر آمده ولو با كسرها و اعشاریهای خیلی زیاد؛ یعنی مثلاً سوره ی «یس» واقعاً به نسبت اگر حساب كنیم سوره ی «ی» و «س» است، یعنی سوره ای است كه در آن «ی» و «س» بیشتر آمده منتها با یك حساب ریاضی و دقیقی كه عقل بشر قادر نیست آن را حساب كند. امروز هم تا این ماشینها پیدا نشده بود كسی نمی توانست به این حساب برسد، یعنی اینقدر حسابش دقیق و ریاضی و كسورش زیاد است! حال چه رابطه هایی میان حروف و معانی هست مطلب دیگری است. این یك واقعیتی است كه میان حروف و معانی یك رابطه ای در واقع وجود دارد. این مطلب اگرچه به مرحله ی قطعی و علمی نرسیده ولی به صورت یك فرضیه موجود است. اول كه می گوید «حم» این «حم» پیغمبر را متوجه می كند به اینكه آغاز وحی است و وحی دارد آغاز می شود و هم توجه می دهد كه سوره هم سوره ی «ح» و «م» است. «تَنْزیلُ الْكِتابِ مِنَ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَكیمِ» . این دیگر تقدیر نمی خواهد كه تنزیلْ [به معنی ] منزَّل است، منزَّل اضافه شده به كتاب، الكتاب المنزّل با هُوَ در تقدیر؛ اینها معنی ندارد. در حالی كه وحی دارد فرود می آید، خودش دارد خودش را بیان می كند: فرود آمدن وحی است، فرود آمدن كتاب است. این خودش مبتدای خودش است و خودش خبر خودش. نظیر این است كه شما از جلوی یك مسجد می گذرید می بینید آنجا نوشته «مسجد نور» . این معنی ندارد كه بگوییم در اینجا یك چیزی در تقدیر است: این مسجد نور است. «این» اش خود همان هیكل مسجد است كه آنجاست. دیگر لازم نیست كسی بیاید بگوید كه «این مسجد نور است» . «این» را در جایی باید گفت كه باید با حرف «این» آن را نشان داد. اما آن جایی كه «مسجد نور» را در كنار خود مسجد نوشته اند وجود عینی مسجد خودش جانشین وجود لفظی است. وجود لفظی در جایی لازم است كه وجود عینی مخفی و پنهان است، اما آنجا كه خود وجود عینی در آنجاست [نیازی به وجود لفظی نیست، ] مثل آن كارمند اداری كه در محل كار خود اسم خودش را نوشته، فرض كنید كه «احمد حسینی» . [نباید گفت كه او] باید بنویسد: «این شخص احمد حسینی است» . [وجود عینی او حكایت ] می كند از وجود لفظی. t.me/quranpuyan
تاملی در دیدگاههای استاد شهید شماره پانصدو هجده تفسیر سوره قسمت سوم از جلد پنجم کتاب ✅تنزیل قسمت دوم كلمه ی « » فرود آمدن تدریجی را می گویند، یعنی یك چیزی از یك مقام عالی فوقانی به یك مقام پایین تر بیاید و تدریجاً هم بیاید نه دفعتاً. . .  «تَنْزیلُ الْكِتابِ مِنَ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَكیمِ» از مقام ذاتِ اَللّه عزیز غالب حكیم دارد فرو می ریزد. زبان با زبان مكالمه ی دو تا انسان فرق می كند. این كه ما می گیریم به قیاس گرفتن با حرف زدن های دو تا انسان است. بنابراین هیچ تقدیری نمی خواهد. انسان وقتی حالت وحی را مجسم كند كه پیغمبر اكرم چگونه [به سوی آن ] كشیده می شد [مطلب برایش روشن می شود. ] آنچنان از درون خودش به سوی وحی كشیده می شد كه در بعضی از اوقاتِ وحی همین طور لَخت می افتاد و در زمستان سرد عرق می كرد. در آن آیه ی قرآن می خوانیم كه «اِنّا سَنُلْقی عَلَیْكَ قَوْلاً ثَقیلاً» ما عن قریب سخن سنگینی به تو القا خواهیم كرد. 👈بنابراین «حم. تَنْزیلُ الْكِتابِ مِنَ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَكیمِ» این همان خودش فرود آمدن وحی است و بیان كردن اینكه وحی دارد فرود می آید، از یك مقام عالی و بالا؛ اللّهِ عزیز حكیم دارد وحی می ریزد، [وحی دارد] نزول می كند، پایین می آید بر قلب توای پیغمبر. این نكته را مفسرین غالباً گفته اند كه هر جا كه این حروف مقطّعه در قرآن آمده است، پشت سرش به مناسبت، ذكر قرآن و نزول قرآن و وحی شده؛ یعنی این خودش نشان می دهد كه یك رابطه ای هست میان این حروف و بیان خود قرآن. تا می گوید «حم» ، «الم» ، «الر» ، «یس» ، «طه» ، كأنّه [می گوید] ما می خواهیم یك چیزی درباره ی قرآن بگوییم. «إِنَّ فِی اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ لَآیاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ » همانا، تحقیقاً در آسمانها و زمین آیتها و علامتها و اشاره ها برای مؤمنین است. ✨🌸🌸✨🌸✨🌸🌸✨✨🌸 https://telegram.me/quranpuyan
تاملی در دیدگاههای استاد شهید شماره پانصدو نوزده تفسیر سوره قسمت چهارم از جلد پنجم کتاب ✅ایمان به غیب، اساس دعوت پیامبران اساس دعوت پیغمبران عبور دادن مردم از به اصطلاح شهادت است به ولی از راه شهادت. البته كلمه ی «عبور دادن» اسباب اشتباه نشود. یكی از كارها و اساسی ترین كارهای انبیا كه زیربنای همه ی كارهای دیگرشان است عبارت است از ایجاد ایمان به غیب (اَلَّذینَ یُؤْمِنونَ بِالْغَیْب) بشر با همان حواس حیوانی خودش عالم را می بیند، همان طور كه حیوانات هم می بینند؛ رنگها را ما می بینیم، حیوانها هم می بینند با اختلافهایی كه میان انسانها و حیوانها در دیدن رنگها هست. بعضی رنگها را بعضی حیوانات نمی بینند، انسان می بیند. باز حیواناتی هستند كه ممكن است بعضی رنگها را به شكلی ببینند كه ما نمی بینیم. بعضی صداها را حیوانات می شنوند و ما نمی شنویم و به عكس؛ ولی به هر حال دیدن این عالم به این صورت كه الآن ما داریم می بینیم یك چیزی است كه انسان و غیر انسان همه می بینند و این اسمش می شود «شهادت» . پیغمبران برای این آمده اند كه انسانها را مؤمن به غیب بكنند، یعنی غیر از این آشكار و بیان و ظاهر، نهانی هم هست، همه ی هستی و وجود در همانچه كه شما به چشم می بینید و لمس می كنید، در محسوس و ملموس خلاصه نمی شود، بلكه اساس عالم در غیب است، این شهادت یك ظهوری است از غیب. از چه راه [مؤمن كنند؟ ] آیا از راه طرد كردن شهادت؟ بگویند این را رها كنید تا به غیب برسید؟ یا نه، خود عالم آیه است، نشانه است، علامت است برای عالم غیب؛ یعنی ما از همین عالم شهادت به عالم غیب پی می بریم. این است كه در تعبیرقرآن همیشه كلمه ی «آیه» می آید. كلمه ی « » رساترین كلمه ای است كه در این زمینه می شد گفت. آیه را در جایی می گویند كه یك چیزی ماهیتش اشاره به جای دیگر باشد. سر چهارراه ها یا سر كوچه ها و خیابانها می بینیم مثلاً یك فلش نصب كرده اند، یك وقت فلش سفید در زمینه ی آبی است، این را كه شما نگاه می كنید خودش اشاره است، می گوید راه از این طرف باز است، یا اگر سفید در زمینه ی قرمز باشد علامت عبور ممنوع است. این را می گویند «آیه» یعنی چیزی كه وجودش علامت است، اصلاً وجودش وجود علامتی است، اشاره به یك چیز دیگر است؛ یك مطلبی را دارد به ما می فهماند. تفاوت یك نفر موحد و غیرموحد در این است كه غیرموحد وقتی كه به این عالم نگاه می كند مثل این است كه یك بچه ی سه ساله یا یك آدم بی خبر از این علائم قراردادی [به این علائم نگاه می كند. ] خطی كه روی كاغذ می نویسند، بچه كه آن را نگاه می كند همان را می بیند كه آدم بزرگ می بیند ولی برای آدم بزرگ معنی دارد، هر حرفش، هر نقطه اش اشاره به چیزی است ولی برای آدم بی سواد معنی و مفهوم ندارد. معنی، باطن است و لفظ ظاهر. آنجا هم تابلو ظاهر است، آن مقصودی كه میان مردم قراردادی است معنی است. ✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ https://telegram.me/quranpuyan
تاملی در دیدگاههای استاد شهید شماره پانصدو بیست تفسیر سوره قسمت پنجم از جلد پنجم کتاب ✅عالم، كتاب حق تعالی تفاوت یك آدم موحد با غیرموحد این است كه عالم برای یك نفر موحد معنی دارد، یعنی كتابی است نوشته، معنی دار و هر لفظش اشاره به یك معناست؛ اما برای آدم غیرموحد، برای آدم مادی معنی ندارد، مثل خطوطی است كه یك آدم بی سواد آن را نگاه می كند. از نظر آدم بی سواد غیر از خطهایی چیز دیگری وجود ندارد، این خطوط برای فهماندن یك مقصود نیست. اینكه قرآن كریم این همه روی كلمه ی « »تكیه دارد برای همین است، یعنی می خواهد یك نفر موحد عالَم را آنچنان مطالعه كند كه یك آدم باسواد كتابی را مطالعه می كند، از آن، معنی و مقصود بفهمد؛ لذا تعبیر به «كتاب» می شود؛ عالم است و این تعبیری بوده كه از قدیم به كار می بردند. محمود شبستری می گوید:👇👇 🔺به نزد آن كه جانش در تجلّاست 🔺همه عالم كتاب حق تعالی است تو آن كتاب آشكار هستی كه با حروف آن، معانی پنهان آشكار می شود؛ یعنی ای انسان تو یك كتابی هستی كه حروف و كلماتی كه در آن هست رازها را نشان می دهد. قرآن، هم آیات خود را می گوید «آیه» و هم به كوه و دریا و خورشید و ماه و ستاره و خلقت انسان می گوید «آیه» . چرا قرآن كلمه ای را انتخاب كرده است كه آن را همان طور كه درباره ی جمله هایی از قرآن تعبیر می كند و مجموعی از جمله های قرآن را «آیه» می گوید، دستگاهی از دستگاههای آفرینش را هم «آیه» می گوید؟ 👈 می خواهد بگوید این هم كتاب خداست، آن هم كتاب خداست. همین طور كه این، حروف و الفاظی است دارای معانی، آنها هم حروف و الفاظی هستند دارای معانی، پس كوشش كنید كه به معنای آنها پی ببرید.👌👌 یك شعری هست كه در كتب فلسفه ذكر می كنند، خطاب به خداوند می گوید: 🍃اَلْكُلُّ عِبارَةٌ وَ اَنْتَ الْمَعْنی یا مَنْ هُوَ لِلْقُلوبِ مِغْناطیسُ همه ی ما به منزله ی عبارت و لفظ هستیم و معنی تویی، ای كسی كه مغناطیس قلبها هستی.🍃 معنی معانی، آن كه از همه ی معنیها معنی تر است خود خداوند متعال است. چرا به عیسی بن مریم گفته می شود «كلمه» (بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسیحُ) ؟ عیسی كه یك انسان است، چرا به او «كلمه» گفته می شود؟ به اعتبار اینكه معنی دارد، پر از معنی است. چرا ما نسبت به ائمه می گوییم «الكلماتُ التامّات» یا خودشان فرموده اند: «نَحْنُ الْكَلِماتُ التّامّات» ما كلمه های كامل و تمام هستیم؟ [چون پر از معنی هستند. ] اینجا می فرماید: در آسمانها و زمین است برای اهل ایمان. نكته ای در بعضی تفاسیر مثل تفسیر المیزان آمده است، می گویند كه در قرآن بعضی جاها این جور آمده كه «در خلقت آسمان و زمین آیه است» و بعضی جاها آمده: «خلقت آسمان و زمین آیه است» ، آیا اینها تفاوت دارد؟ می گویند بله، قرآن گاهی می گوید كه اصلاً این آسمان آیه است، زمین آیه است، یعنی این مجموع دستگاه را به منزله ی یك آیه تلقی می كند، ولی گاهی می گوید در این آسمان آیات است، می خواهد بگوید این جنبه هایی دارد، معناهایی دارد، از جنبه های مختلف می شود پی برد. 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸 https://telegram.me/quranpuyan
تاملی در دیدگاههای استاد شهید شماره پانصدو بیست و دو تفسیر سوره قسمت ششم از جلد پنجم کتاب ✅آیه بودن انسان در این آیه ی «إِنَّ فِی اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ لَآیاتٍ لِلْمُؤْمِنِینَ » یك نگاه جمعی كلی به همه ی عالم كرده است، ولی بعد به طور خصوصی بعضی موضوعات را كه مهمتر بوده ذكر كرده است و كلمه ای بالاتر از كلمه ی «مؤمنین» یعنی درجه ی كاملی از ایمان را هم برایش ذكر فرموده: «وَ فِی خَلْقِكُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ آیاتٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ » در خلقت شما انسانها و در آنچه كه خدا می پراكند (یعنی متفرق و پخش می كند و به حركت وا می دارد) از جنبنده ها [آیه هایی برای اهل یقین است. ] در اینجا انسان مطرح است بالخصوص و سایر جنبنده ها؛ یعنی از میان همه ی مخلوقات عجالتاً جنبنده ها انتخاب شده و از جنبنده ها انسان به طور خصوصی انتخاب شده است. این برای آن است كه انسان یك ی مخصوص و خیلی عجیب و پرمعنایی است. مسلّم آیه بودن گیاهها از آیه بودن جمادها بیشتر است چون وجود كاملتری است، آیه بودن حیوانها از آیه بودن گیاهها بیشتر است و آیه بودن انسان از آیه بودن هر موجود دیگری بیشتراست و مضاعف است. این است كه در قرآن كریم راجع به آیه بودن خود انسان یك عنایت خاصی هست، یعنی حساب این [موجود] را جدا می كند، مثل اینكه در سوره ی «والذاریات» می فرماید: «وَ فِی اَلْأَرْضِ آیاتٌ لِلْمُوقِنِینَ » در زمین آیه هایی هست برای اهل یقین. انسان هم جزو موجوداتی است كه در زمین هستند، ولی او را یك امر جداگانه ذكر می كند: « وَ فی اَنْفُسِكُمْ اَفَلاتُبْصِرون» [ در خود شما، نمی بینید؟ این «در خود شما» حسابش جداگانه است، با كلمه ی «اَفَلا تُبْصِرون» هم ذكر شده: و در خود شما، آیا نمی بینید؟ یا در آیه ی سوره ی فصّلت: «سَنُریهِمْ ایاتِنا فِی الْافاقِ وَ فی اَنْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ» همه چیز را به نام «آفاق» نام برده است ولی برای انسان یك حساب جدا باز كرده، با اینكه انسان هم به یك اعتبار جزو موجودات آفاقی است. این برای این است كه آیه بودن انسان از هر موجود دیگری بیشتر است. قرآن درباره ی انسان می فرماید: «وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ روحی»این مظهری از روح الهی است. چیزی در انسان هست كه در غیر انسان وجود ندارد. 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ https://telegram.me/quranpuyan
تاملی در دیدگاههای استاد شهید شماره پانصدو بیست و سه تفسیر سوره قسمت هفتم از جلد پنجم کتاب ✅تمثیل مولوی مولوی افسانه ای نقل می كند كه مردی طالب گنج بود و همیشه دعا و تضرع و زاری و خدا خدا می كرد كه خدایا این همه گنجها را مردم زیر خاك كردند بعد رفتند و اینها مانده زیر خاكها و كسی استفاده نمی كند، خدایا به من گنجی را بنمایان كه بروم آن را اكتشاف كنم و بعد یك عمر راحت زندگی كنم. مدتها خدا خدا می كرد، تا بالأخره در عالم رؤیا خواب نما شد كه می روی در فلان جا، بالای فلان كوه، فلان نقطه می ایستی و تیری هم به كمان می كنی، هر جا كه این تیر افتاد گنج آنجاست. بیل و كلنگ و دستگاهش را برداشت و رفت به آن نقطه، دید همه ی علامتها درست است. شك نكرد كه گنج را پیدا كرده. تیر را به كمان كرد، گفت حالا به كدام طرف پرتاب كنیم، یادش افتاد كه به او نگفته اند به كدام طرف، گفت حالا یك طرف پرتاب می كنم، به قوّت كشید و به یك طرف پرتاب كرد. نگاه كرد تیر كجا افتاد، بعد با بیل و كلنگش رفت برای گنج، كند و كند، هر چه كند پیدا نكرد، بالاخره آنقدر كند كه گفت دیگر اگر كسی هم گنجی زیر خاك كند از این بیشتر پایین نمی رود. حتماً من اشتباه كرده ام، باید به یك طرف دیگر پرتاب كنم، رفت به یك طرف دیگر پرتاب كرد، بازآمد كند و هر چه كند پیدا نكرد؛ شمال و جنوب و مشرق و مغرب، چند روز كارش این بود، بعد شمال شرقی و جنوب غربی و همه ی جهات. مدتی این بیچاره زحمت كشید چیزی پیدا نكرد. دومرتبه رفت در مسجد و دعا و فریاد، تا بار دیگر خواب نما شد، همان شخص به خوابش آمد؛ به او گفت این چه ارائه ای بود كه به ما كردی؟ ! ما كه هر چه گشتیم پیدا نكردیم! گفت چكار كردی؟ گفت من رفتم آنجا ایستادم تیر به كمان كردم، یك دفعه از این طرف پرتاب كردم، یك دفعه از آن طرف. گفت ما كی به تو گفتیم تیر را به قوّت بكش و پرتاب كن؟ ما گفتیم تیر را به كمان بگذار هر جا خودش افتاد. روز بعد رفت و تیر را به كمان كرد و هیچ نكشید، رهایش كرد، همان جا جلوی پایش افتاد، زیر پای خودش را كند و گنج را پیدا كرد. شخصی بود در مشهد به نام آقای آقا شیخ مجتبی قزوینی، می گفت ما این داستان را در مثنویخواندیم، به مرحوم میرزای كرمانشاهی (معروف است؛ مرد عارف و با حالی بوده در مشهد؛ منبر هم می رفته) رسیدم و گفتم: آقای میرزا، این ملا در این شعر چه می خواهد بگوید؟ این داستان هدفش چیست؟ 👈فقط یك جمله در جواب من گفت: «وَ فی اَنْفُسِكُمْ اَفَلا تُبْصِرون» . می خواهد بگوید مطلب در خودت است، كجا این طرف و آن طرف می روی؟ !👉 ⬅️این خودش یك منطقی است در قرآن كه «وَ فی اَنْفُسِكُمْ» . بزرگترین الهی در جان و روح آدمی است، یا بگوییم بزرگترین آئینه های الهی خود انسان است و لهذا در اینجا كلمه ی «ایقان» به كار رفته. آنجا فرمود: «وَ فِی الْاَرْضِ ایاتٌ لِلْموقِنین. وَ فی اَنْفُسِكُمْ» ؛ در اینجا هم می فرماید: «وَ فی خَلْقِكُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ ایاتٌ لِقَوْمٍ یوقِنونَ» برای مردمی كه به یقین می رسند؛ یعنی این یك چیزی است كه انسان را به مرحله ی می رساند. 🔺 مقصود از «مرحله ی یقین» چیست؟ مطلق مثل ایمان از پشت پرده هاست؛ ایمان داریم كه در پشت پرده ها چیزی هست؛ ولی یقین آن مرحله ای است كه یا شهود است یا مثل شهود، یعنی دیگر پرده ها برداشته شده است (لَوْ كُشِفَ الْغِطاءُ ما ازْدَدْتُ یَقیناً)  انسان یك موجود است؛ اگر انسان خودش را آنچنان كه هست بشناسد، به عالم ملكوت آشنا شده و عالم ملكوت را شناخته است؛ و شناختن انسان خودش را مساوی است با پی بردن به عالم ملكوت، و اگر كسی پی نبرده است به دلیل این است كه خودش را آنچنان كه باید نشناخته است. 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨✨🌸✨🌸 https://telegram.me/quranpuyan
تاملی در دیدگاههای استاد شهید شماره پانصدو بیست و پنج تفسیر سوره قسمت هشتم از جلد پنجم کتاب ✅گردش منظم شب و روز، آیه ای برای قدرت و حكمت پروردگار «وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما اَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَاَحْیا بِهِ الْاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ ایاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلونَ» . سه مطلب به سه عبارت ذكر شد: یكی اینكه به طور كلی در آسمانها و زمین آیاتی است برای اهل ایمان، دیگر اینكه در خلقت انسان و خلقت جاندارها آیات است برای اهل یقین بالخصوص. بعد جریانهایی از عالم ما را ذكر می كند برای كسانی كه لااقل اهل فكر و تعقل باشند. یكی از آنها گردش منظم شب و روز است. قرآن همیشه این گردش منظم شب و روز و این نظام را به عنوان یك آیه و یك شی ء معنی دار برای نشان دادن قدرت و پروردگار ذكر می كند. «وَ ما اَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ» روزیِ شما را از آسمان فرود می آورد. مقصود باران است چون بعدش می گوید: «فَاَحْیا بِهِ الْاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» و به وسیله ی این روزیِ شما كه از آسمان می آید زمین را زنده می كند. می خواهد بگوید این باران كه شما می بینید اوضاع عالم این جور است، یكدفعه می بینید از بالا آب را - گویی در غربیل كرده باشند یا با آب پاش- می پاشند روی زمین، این را شما یك امر تصادفی تلقی نكنید، خیال نكنید كه همین طور تصادفاً این آبها می آید و تصادفاً برای گیاههای زمین نافع است و تصادفاً برای حیوانها نافع است و تصادفاً برای انسانها نافع است؛ صحبت تصادف نیست؛ اینها كارهای حساب شده است. آن ابر و باد و حركت باد و حركت ابر و ریزش باران و روییدن گیاه و تمام اینها تقدیر و حساب و در نظرگرفته شده و با نقشه و حساب قبلی بوده است و محال است كه علل تصادفی به اینجا كشیده شود. كریسی موریسون كتابی دارد به نام آفرینش انسان؛ در آن كتاب این موضوعات را خیلی خوب شرح داده است. از جمله بعد از آنكه اوضاع زمین و جوّ زمین و اكسیژن و گازهای دیگری كه در مجموع زمین وجود دارد و مجموع اوضاعی كه در روی زمین رخ داده و وضع ابرها و وضع هوا را كاملاً تشریح می كند، می گوید اصلاً محال و ممتنع است كه جریانات بی هدف عالم منتهی به اینجا شده باشد. مثل این است كه كسی فرض كند كه كتابی مثل كلیات سعدی نوشته شده ولی همین سعدی كه این شعرها را گفته آدمی بوده در نهایتِ بی سوادی و بی ذوقی، اصلاً شعر نمی فهمیده، معنی شعر هم نمی فهمیده، همین طور كه با قلم خط خط می كرده این طور درآمده است؛ این جور شده! محال و ممتنع است كه تصادف چنین اثری را به وجود بیاورد. تا حالا هیچ وقت شده كه یك روزنامه در بیاید در بیست صفحه، شما درباره ی یك مقاله اش، درباره ی نیم مقاله اش، درباره ی یك سطرش احتمال بدهید حروفچین هایی بی سواد همین طور به گزاف حروف را برداشته و چیده اند این مقاله درآمده است؟ ! هیچ وقت انسان می تواند چنین احتمالی بدهد؟ و حال آنكه ممكن است كسی بگوید چه مانعی دارد؟ حروفش كه آنجا بوده، حروفچین هم كه آنجا وجود داشته، دست حروفچین را هم كه نبریده بودند؛ حروفچین بی سوادی برداشته همین طور بدون اینكه نقشه ای باشد، یك حرف الف از اینجا برداشته، ب از آنجا برداشته، هی برداشته جمع كرده، خودش هم نمی دانسته چكار می خواهد بكند، بعد داده زیر چاپ، حالا نگاه می كنیم می بینیم یك مقاله ی مفصل درباره ی مثلاً «اوضاع سیاسی جهان» از آب درآمد
تاملی در دیدگاههای استاد شهید شماره پانصدو شش تفسیر سوره قسمت نهم از جلد پنجم کتاب ✅معنی سماء در گردش شب و روز، در این روزیِ شما كه خدا از بالا فرود می آورد [نشانه هایی است برای كسانی كه تعقل می كنند. ] مكرر عرض كرده ایم كه «سماء» در عربی مساوی با كلمه ی «آسمان» در فارسی نیست. غلط است كه نصاب هم گفته: «سما » . آسمان فارسی مركب از كلمه ی «آس» و كلمه ی «مان» مفهوم فلك را می دهد، یعنی آس مانند (آس یعنی سنگ آسیاب) ؛ یعنی آن چیزی كه مانند سنگ آسیاب می چرخد. این از اساس فلكیات قدیم گرفته شده كه فلك مثل سنگ آسیاب می چرخد. كلمه ی «سماء» یعنی بالا. قرآن به ابر هم « » می گوید و گاهی به خودباران هم «سماء» می گوید. گاهی به خدا هم موجودی سماوی می گوید. هر چیزی كه به هر اعتباری به او علوّ بشود گفت [به آن «سماء» می گویند. ] «اَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ مِدْراراً»   یعنی این سماء را همین طور داریم می ریزیم به سر آنان. مقصود خود باران است. به خود باران قرآن گفته «سماء» چون از بالا می آید. به ابر هم می گوید «سماء» . اینجا كه می فرماید: «وَ ما اَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ» یعنی آنچه كه از بالا برای شما فرود می آورد «مِنْ رِزْقٍ» از آن روزی. آب خودش روزی نیست، سبب روزی است ولی چیزی كه سبب چیز دیگر است [گاهی به جای مسبَّب ذكر می شود، ] به اصطلاح ذكر سبب و اراده ی مسبّب است. «فَاَحْیا بِهِ الْاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» به وسیله ی همین آب زمین مرده را زنده می كند. «وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ» چرخاندن . كلمه ی «تصریف» مفهوم گرداندن را می دهد. در سابق چون این موضوع برای علما محرز نبود توجه به این نكته نمی كردند ولی امروز كه اطلاعات جوّشناسی زیاد شده و معلوم گردیده است كه باد جز هوای متحرك چیز دیگری نیست (در اثر اختلاف دمای منطقه ها، گرم و سرد شدن ها و اینكه هوای گرم سبكتر است و هوای سرد سنگینتر و آنها فشار می آورند و حركتهایی پیدا می شود) توانسته اند نشان بدهند كه اصلاً باد می چرخد، یك حركات چرخش مانندی دارد، و گفته اند این امر با این تعبیر قرآن تطبیق می كند كه می فرماید: «وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ» گرداندن بادها. «ایاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلونَ» در همه ی اینها برای مردمی كه تفكر و تعقل كنند و بخواهند بفهمند و بشناسند، آیاتْ زیاد است. اینها همه دعوت به آسمان شناسی هست، زمین شناسی هست، انسان شناسی هست، جانورشناسی هست، جوّشناسی هست. بعد می فرماید: «تِلْكَ ایاتُ اللّهِ نَتْلوها عَلَیْكَ بِالْحَقِّ» (آیات تكوینی را به نام «آیه» ذكر كرده، بعد دومرتبه آیات قرآنی را به نام «آیه» می گوید) این سه آیه ای كه ما درباره ی «آیات تكوینیه» گفتیم اینها آیات خداست، وحی الهی است كه به حق ما بر تو تلاوت می كنیم «فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَ اللّهِ وَ ایاتِهِ یُؤْمِنونَ» تعبیر عجیبی است! اینها اگر به خدا و این آیات روشن خدا ایمان نیاورند دیگر به چه می توانند ایمان بیاورند؟ ! یعنی اگر كسی ایمانش را به قرآن و خدا از دست بدهد ایمانش را به همه چیز از دست داده است، دیگر آن مایه ی ایمانی را برای هیچ چیزی نخواهد داشت. و صلّی اللّه علی محمد و اله الطاهرین. 🌸✨🌸✨✨🌸✨🌸✨🌸 https://telegram.me/quranpuyan
تاملی در دیدگاههای استاد شهید شماره پانصدو هشت تفسیر سوره قسمت دهم از جلد پنجم کتاب 🌸بسم اللّه الرحمن الرحیم الحمد للّه رب العالمین، . وَیْلٌ لِكُلِّ أَفّاكٍ أَثِیمٍ. یَسْمَعُ آیاتِ اَللّهِ تُتْلی عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَكْبِراً كَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ. وَ إِذا عَلِمَ مِنْ آیاتِنا شَیْئاً اِتَّخَذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ. مِنْ وَرائِهِمْ جَهَنَّمُ وَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ ما كَسَبُوا شَیْئاً وَ لا مَا اِتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اَللّهِ أَوْلِیاءَ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ. هذا هُدیً وَ اَلَّذِینَ كَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ أَلِیمٌ. `اَللّهُ اَلَّذِی سَخَّرَ لَكُمُ اَلْبَحْرَ لِتَجْرِیَ اَلْفُلْكُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ 🌸. ✅كلمه ی «افك» با یك تعبیر قوی و شدید و محكمی می فرماید: «وَیْلٌ لِكُلِّ أَفّاكٍ أَثِیمٍ » . ما كلمه ی «وَیْل» را معمولاً در فارسی به «وای» ترجمه می كنیم. ممكن است كلمه ی «وای» همین مفهوم را برساند ولی در اصل در عربی این [كلمه ] مفهومی مثل «هلاك باد» را می رساند. «وَیْلٌ لِكُلِّ اَفّاكٍ اَثیمٍ» هلاك باد هر دروغگوی دروغ بند گناهكاری. كلمه ی «اَفّاك» صیغه ی مبالغه در «اِفك» است. «اِفك» یعنی دروغ و معمولاً در مورد هر دروغی به كار برده نمی شود بلكه در مورد دروغهایی به كار برده می شود كه عنوان تهمت دارد. ریشه ی «افك» انحراف است. در قرآن هر جا «یُؤْفَكون» به كار برده می شود یعنی «یُصْرَفون» . مثلاً اگر مردمی از راهی بروند كه راه درست باشد بعد كسی بیاید اینها را از آن راه برگرداند و به جای دیگر ببرد، اینجا تعبیر «اِفك» یا «اُفِكَ» به كار برده می شود. بدیهی است كه اثر دروغ منحرف كردن افراد است، یعنی انسان وقتی كه به كسی دروغ می گوید می خواهد او را مشتبه كند، می خواهد او را از آنچه كه راست و حقیقت است به چیز دیگر منحرف و منصرف كند. از این جهت به «دروغ» «افك» می گویند؛ و كلمه ی «افك» بیشتر در مطلق دروغها استعمال نمی شود. مثلاً فرض كنید یك كسی دیشب فلان غذا را خورده می گوید نخوردم، پیش طبیب می رود، طبیب می گوید دیشب چه خوردی، یك چیز دیگر می گوید. این هم یك دروغ است، یك افك است. ولی معمولاً «افك» را در موردی می گویند كه پای تهمتی در میان باشد؛ مثلاً برای اینكه شخصی، كتابی، دینی را خراب و لكه دار كنند و مردم را از او منصرف و منحرف نمایند به او تهمت می زنند و دروغ می بندند؛ و بدترین انواع دروغ همین است. این است كه ما در قرآن «وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبین» داریم نسبت به كسانی كه پیغمبران را تكذیب می كنند؛ اینجا هم به این تعبیر به شكل دیگری داریم: «وَیْلٌ لِكُلِّ اَفّاكٍ» ؛ به مكذّب كار ندارد، به خود دروغگو كار دارد ولی دروغگویی كه تهمت می زند: وای به حال هر دروغ بند گنهكار؛ یا: تباه باد هر دروغ بند تباهكار گناهكار. این جمله را قرآن می گوید چون خود قرآن- و هر پیغمبری- به درد دروغ بندی دیگران گرفتار بوده است. دو چیز هست كه همه ی پیغمبران و شاید هر حقیقتی در دنیا با آن مواجه شده است و مواجه می شود، یكی مسئله ی تهمت و دروغ بندی، یعنی طرف وقتی كه با حقیقتی مواجه می شود، می بیند با راستی كه نمی شود با آن برابری و مواجهه و مبارزه كرد، با حربه ی دروغ بستن و تهمت زدن می آید با آن مواجه می شود. مسئله ی دوم مسخره كردن است. مسخره دیگر مایه ای نمی خواهد. وقتی آدم بخواهد كسی را به اصطلاح هو كند، با هوچیگری و مسخره كردن می خواهد طرف را از بین ببرد. هر حقیقتی را، هر «درست» ی را می شود به یك شكلی مسخره كرد. این است كه قرآن این دو موضوع را تكرار می كند. ✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ https://telegram.me/quranpuyan
تاملی در دیدگاههای استاد شهید شماره پانصد و چهارده تفسیر سوره قسمت چهاردهم از جلد پنجم کتاب ✅غرور و توهم مستكبران عرض كردیم كه این سوره از سور مكیه است و در مكه نازل شده است. در مكه آنهایی كه با قرآن طرف بودند و آیات قرآن ناظر به آنهاست و شأن نزول آیات قرآن متوجه آنهاست اشراف مكه بودند. بر عكسِ مؤمنین و مسلمین كه بیشتر یا همه شان از طبقه ی مستضعف بودند، مخالفین از طبقه ی اشراف و و ملأ مكه بودند كه قرآن این تعبیرات را درباره ی آنها ذكر كرده است. بیشتر آیات ربا هم در مكه نازل شد؛ و اینها نزول قرآن را خطر بزرگی برای كیان و هستی و زندگی و وضع خودشان می دیدند و [به این مطلب ] تصریح هم می كردند. بت واقعی اینها پولها و ثروتها و سرمایه هاشان بود و تكیه ی اینها هم بیشتر روی همین بود، و حتی مفسرین نقل كرده اند- و از خود آیات قرآن كاملاً این مطلب استنباط می شود، این توهم و غرور كه برای خیلی افراد پیدا می شود- اینها پولها را كه جمع می كردند، می گفتند این پولهارا كی به ما داده؟ خدا به ما داده چرا خدا به ما داده؟ لابد ما را بهتر از دیگران می دانسته كه به ما داده. اینهایی كه ندارند چرا ندارند؟ چون خدا به اینها نداده. چرا نداده؟ از بس آدمهای بدی هستند. اینها از بس آدمهای بدی هستند خدا به اینها چیزی نداده و ما از بس آدمهای خوبی هستیم خدا به ما داده. آخرت را هم به مقیاس دنیا كنید و نتیجه بگیرید؛ مسلّم آخرت ما هم از اینها بهتر است. به همین دلیل كه دنیای ما بهتر است آخرت ما هم بهتر است! از آیات زیادی از قرآن این نكته استفاده می شود. در سوره ی «یس» خواندیم كه: «وَ اِذا قیلَ لَهُمْ اَنْفِقوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قالَ الَّذینَ كَفَروا لِلَّذینَ امَنوا أَنُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللّهُ اَطْعَمَهُ»  وقتی می گفت از این مالتان به فقرا بدهید، [می گفتند] به اینها بدهیم؟ ! اینها اگر قابل این دادن بودند خدا خودش به اینها می داد، چرا ما بدهیم؟ به دلیل اینكه خدا نداده ما هم نباید بدهیم، برای اینكه اینها خیلی آدمهای بدی هستند! قرآن می گوید: «وَ لایُغْنی عَنْهُمْ ما كَسَبوا شَیْئاً» این پول و ثروتها كه امروز در دنیا برای اینها مایه ی هر چیز است و خیال می كنند همه چیز به اینها خواهد داد (بتهای واقعی شان) آنجا یك ذره به دردشان نمی خورد؛ «وَ لا مَا اتَّخَذوا مِنْ دونِ اللّهِ اَوْلیاءَ» ونه بتهای ظاهری شان، یعنی آن بتهایی كه می روند در مقابل آنها قربانی می كنند، نیاز می كنند خم و راست می شوند، [مانند] بت هُبَل، بت عُزّی . آنجا نه پولشان به دردشان خواهد خورد و نه این بتها. باز تأكید می فرماید كه «وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ» برای اینها عذاب بسیار بزرگی وجود دارد. «هذا هُدًی وَ الَّذینَ كَفَروا بِایاتِ رَبِّهِمْ لَهُمْ عَذابٌ مِنْ رِجْزٍ اَلیمٌ» (در این آیه پنج بار تهدید به عذاب آمده است) قرآن هدایت است (نمی گوید قرآن كننده است، می گوید قرآن محض هدایت است) ، آنها كه به آیات پروردگارشان- كه محض هدایت است- كفر و عناد می ورزند عذابی دردناك از نوع پلیدی (عذاب بسیار پلیدی) خواهند داشت. در آن آیه ما داشتیم كه «تِلْكَ ایاتُ اللّهِ نَتْلوها عَلَیْكَ بِالْحَقِّ» اینها آیات الهی است كه ما به حق بر تو تلاوت می كنیم. قبلش هم آیات كونیّه را ذكر كرده بود. در وسط وارد شد درباره ی افرادی كه آیات خدا را تكذیب می كنند و در مقابل آیات حق می ایستند و می گویند همه ی این حرفها دروغ است، هیچ چیزی را قبول نداریم، در باره ی اینها بحث كرد، دومرتبه وارد اصل مطلب می شود. اینجا باز مخاطب همه ی مردم دنیا هستند: «اَللّهُ الَّذی سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْكُ فیهِ بِاَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرونَ» . عطف به آیات اول است كه فرمود: «اِنَّ فِی السَّمواتِ وَ الْاَرْضِ لَایاتٍ لِلْمُؤْمِنینَ. وَ فی خَلْقِكُمْ وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّةٍ ایاتٌ لِقَوْمٍ یوقِنونَ. وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما اَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِزْقٍ فَاَحْیا بِهِ الْاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ ایاتٌ لِقَوْمٍ یَعْقِلونَ» . دومرتبه وارد همین گونه مسائل می شود: اللّه است، خداست آن كسی كه دریاها را مسخَّر شما قرار داده است كه كشتیها بر روی این دریاها جریان پیدا كنند و شما از منافع دریاها استفاده كنید و شما یك بهره ی معنوی ببرید و آن این است كه خدای خودتان را بشناسید و شكرگزار باشید 🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨ https://telegram.me/quranpuyan
تاملی در دیدگاههای استاد شهید شماره پانصدو پانزده تفسیر سوره قسمت پانزدهم از جلد پنجم کتاب ✅نظم و ترتیب در دستگاه خلقت قرآن كریم كوشش دارد كه ما این نكته را درك كنیم كه هیچ چیزی در دنیا بر اساس تصادف به وجود نیامده و به وجود نمی آید. همه ی اینها «حساب شده» است. از نظر علمی این مطلب مسلّم است كه دنیایی كه ما می بینیم، با این همه اشیاء مختلف و متنوعی كه دارد: یكی خورشید است، یكی زمین، یكی ماه، یكی آب و یكی هوا؛ هوا باز اكسیژن دارد، ازت دارد؛ در زمین عنصرهای زیادی وجود دارد، درخت وجود دارد، انسان وجود دارد؛ این نظامی كه امروز ما می بینیم، زمین به دور خودش و به دور خورشید می چرخد؛ حسابهایی كه در این موارد وجود دارد [تصادفاً به وجود نیامده است. ] 👈اگر فرض كنیم كسی بیاید یك قالی را كه بافته اند باز كند، تبدیل می شود به یك رشته نخها، بعد بیاید نخها را هم از یكدیگر باز كند، تبدیل می شود به یك مقدار پشم و احیاناً پنبه. آنوقت شما نگاه كنید، همه چیز را علی السویه می بینید، می گویید پس آن نقش كو؟ آن نظم كو؟ آن تركیب كو؟ دیگر وجود ندارد. در اصل چه بوده؟ در اصل همه ی این قالی با این همه اختلافاتی كه شما اكنون می بینید، توده ای از پشم بوده كه همه چیز در آن علی السویه بوده است و اگر این پشم را به حال خود گذاشته بودند و دست صنعتگر و هنرمندی آن را تبدیل به نخ نكرده بود، بعد رنگ نكرده بود و بعد این نخهای رنگ شده را در یك نظام معیّن با یكدیگر نبافته بود، یك چنین موجود زیبایی با این نظم و ترتیب هرگز به وجود نمی آمد؛ یعنی خود این توده ی پشم قابل اینكه خودش را به یك قالی تبدیل كند نیست، یك دست هنرمند است كه این را تبدیل كرده است.👍 این دنیای ما، اول همین جور بوده، بعد هم همین جور خواهد شد، یعنی اگر همین طوری كه خدا وعده داده- و روزی هم خواهد شد- قدرت قاهره ی الهی بیاید بافته های این عالم را از هم باز كند (ما خودمان به منزله ی یك بافته هستیم، هر انسانی یك بافته است، هر درختی بافته ی دیگری است، هر حیوانی بافته ی دیگری است، آب و هوا همین طور) ما به یك ماده ی یكنواخت می رسیم كه هیچ چیزی با هیچ چیزی فرق ندارد، و اولش هم همین بوده، همه ی آن موادی كه این همه اشیاء متنوع [از آن ] ساخته شده است اموری متشابه بوده؛ یعنی در ابتدا گازهای پراكنده ای در عالم بوده و جز این چیزی نبوده، از اینها این همه چیزها و این همه نظم و ترتیب ها درست شده است. حال آیا همین طور تصادفی بوده كه از این ماده ی یكنواخت در روی زمین یك مقدار آب به وجود بیاید، اقیانوسها به وجود بیاید، موجود زنده به وجود بیاید، انسان به وجود بیاید، این چیزهایی كه همه به درد یكدیگر و به كار یكدیگر می خورند، هوای قابل تنفس وجود داشته باشد، روی زمین به این شكل در بیاید كه هم سفت باشد و هم نه آنقدر سفت كه غیر قابل سكونت باشد و نشود در آن كشاورزی كرد؟ اینها را همین طور به وجود آورد، یا نه، تمام اینها روی و حساب و بوده؟ قرآن اسم این را می گذارد «تسخیر» ، الهی. 👈البته در مسائلی كه كوچكتر است انسان زودتر درك می كند تا در نظام كل، [ولی ] نظام كل و نظام جزء فرق نمی كند.👉 ✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸 https://telegram.me/quranpuyan
تاملی در دیدگاههای استاد شهید شماره پانصدو شانزده تفسیر سوره قسمت شانزدهم از جلد پنجم کتاب ✅اثر تفكر مادی و تفكر الهی چقدر فرق است میان اینكه انسان تفكرش تفكر باشد و وقتی كه در روی زمین راه می رود خودش را با اشیاء بیگانه و احیاناً دشمن احساس كند، بعد هم بگوید زندگی تنازع بقاست، زندگی جنگ است و جز جنگ نیست؛ من یك موجود تك و تنها هستم و هیچ موجودی از ازل در فكر من نبوده و الآن هم در فكر من نیست و هیچ وقت در فكر من نخواهد بود؛ هیچ مهربانی و رحمتی در دنیا در پیدایش من دخالت نداشته؛ هیچ مهر و محبتی در عالم وجود نداشته است كه مرا به وجود آورده باشد و الآن هم وجود ندارد كه بخواهد مرا در خودش پناه بدهد؛ یك موجود تك هستم در میان میلیاردها دشمن (آنوقت یك چنین آدمی چه احساساتی پیدا می كند! ) آری چقدر فرق است میان این آدم و كسی كه می گوید: «ظَهَرَ الْوُجودُ بِ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» تمام هستی مظهر بسم اللّه الرحمن الرحیم است، مظهر رحمانیت یك رحمان و مظهر رحیمیت یك رحیم است. عالم را رحمانیت و رحیمیت به وجود آورده؛ و به قول یكی از نویسنده های عرب، حالت یك نفر مؤمن در وقتی كه در دنیا قدم می زند حالت انسانی است كه در یك مهرگان و جشن قدم برمی دارد، در جایی قدم برمی دارد كه قبلاً دعوتش كرده اند، گفته اند بیا اینجا. مثل اینكه انسان را در یك مهمانی دعوت كنند بعد برود آنجا؛ هرچه كه آنجا می بیند میان آن و خودش رابطه برقرار می كند، می گوید ببین، آن گل را آنجا گذاشته اند، برای ما آنجا گذاشته اند، برای اینكه ما استفاده كنیم چون مهمان هستیم؛ ببین، منزلشان را چه زینت و آرایش كرده اند! آن تابلو را آنجا می بینی، این فرش را اینجا می بینی؟ همه ی اینها را آماده شده و حساب شده می بیند و با آمدن خودش ارتباط قائل است. قرآن می خواهد كه انسان خودش را در عالم این جور احساس كند، حالت كسی كه دعوتش كرده اند به منزلی و در آن منزل آنچه كه وجود دارد حساب دارد و با آمدن او ارتباط دارد. آن وقت است كه انسان در خودش احساس مسئولیت می كند، بعد فكر می كند پس برای چه ما را دعوت كرده اند؟ دعوت كرده اند كه بیاییم بخوریم و بچریم و برویم یا مسئله ی دیگری هم هست؟ پس ما كه به یك مهمانی و به منزلی كه برای ما آماده شده است آمده ایم، باید بدانیم كه چه هدفی از اصل آمدن ما هست. «اَللّهُ الَّذی سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ» اللّه است آن كسی كه این دریا را مسخر شما قرار داده. معنای «مسخر قرار داده» یعنی آب را طوری خلق كرده، شما را به شكلی خلق كرده، چوب را به شكلی خلق كرده، هوا را به شكلی خلق كرده و باد را به شكلی خلق كرده، همه ی اینها را به گونه ای خلق كرده كه نتیجه اش این است كه شما از این آب با كشتی استفاده می كنید، یعنی اینها حساب شده آفریده شده اند. «لِتَجْرِیَ الْفُلْكُ فیهِ بِاَمْرِهِ» كه كشتی به امر و اراده ی او و به خواست او [حركت كند. ] او خواسته است كه كشتی روی دریا حركت كند كه حركت می كند؛ و در نتیجه مسافرتها بكنید، تجارتها بكنید، نقل مكان ها بكنید. «وَ لِتَبْتَغوا مِنْ فَضْلِهِ» و از فضل الهی خیر طلب کنید تا اینجا همان بهره گیری مادی است. ولی در عین حال چون انسان كودكی است كه در این دنیا می آید و در این دنیاست كه باید پیدا كند: «وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرون» باشد كه شما سپاسگزار خدای خود باشید، یعنی خدای خودتان را به این وسیله بشناسید و بعد از شناختن سپاسگزار او باشید؛ و همیشه گفته ایم كه سپاسگزاری یعنی هرچه كه او به شما داده است، در همان مسیری كه باید، مورد استفاده قرار بدهید. بعد می فرماید: «وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ جَمیعاً مِنْهُ» . در هیچ كتابی «انسان» به اندازه ای كه در قرآن، بزرگ است بزرگ نیست. در عصر ما های به اصطلاح اومانیستی زیاد پیدا شده، دم از «انسان» می زنند، ولی هیچ كسی به اندازه قرآن شأن انسان را بالا نبرده و درواقع انسان را آنچنان كه هست معرفی نكرده است. اینجا فرمود كه دریا را شما قرار داده، دریا را طوری خلق كرده كه شما بتوانید از وجود آن استفاده كنید؛ یكدفعه یك كاسه می كند: هر چه در آسمانها و زمین هست مسخر شماست. شما را طوری خلق كرده و عالم را طوری خلق كرده كه شما می توانید تمام عالم را در تسخیر خودتان قرار بدهید نه فقط دریاها را. «مِنْه» در حالی كه همه ی اینها از ناحیه ی اوست؛ یعنی او این جور قرار داده و این كیفیت را عنایت كرده است. «اِنَّ فی ذلِكَ لَایاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرونَ» در این مطالبی كه ما گفتیم خیلی نشانه ها و علامتها هست اما برای مردمی كه اهل تفكر باشند یعنی های خودشان را به كار بیندازند، بر علم خودشان بیفزایند، دقت كنند، تأمل كنند https://telegram.me/quranpuyan
تاملی در دیدگاههای استاد شهید شماره پانصدو سی دو تفسیر سوره قسمت دوازدهم از جلد پنجم کتاب ✅قیامت، یوم الفصل 🌺إِنَّ یَوْمَ اَلْفَصْلِ مِیقاتُهُمْ أَجْمَعِینَ » .🌺 از عناوینی كه قرآن به داده است كلمه ی «یوم الفصل» است. فصل یعنی جدایی، البته نه جدایی به معنی فراق، جدایی به معنی ممتاز ساختن. عالم ما عالم امتزاج و اختلاط و تركیب است، نور وظلمت در اینجا با یكدیگر مخلوط هستند؛ سعید و شقی در سرنوشت یكدیگر مؤثرند؛ شقی در سرنوشت سعید ممكن است مؤثر واقع بشود؛ ولی وقتی كه آنجا رفتند دیگر عالم، عالم بدن نیست، عالم اضداد نیست، عالم تركیب نیست، آنجا دیگر عالم امتیاز و جدایی است. در اینجا اگر انسان با عطرفروش بنشیند معطر می شود و به قول فردوسی اگر با آدم ذغالی و ذغال فروش هم بنشیند سیاه می شود، البته این تمثیل است، یعنی بودن با صالحان در انسان اثر می گذارد، بودن با طالحان هم در انسان اثر می گذارد، عالم عالم تأثیر و تأثر است: 🔺صحبت صالح تو را صالح كند 🔺صحبت طالح تو را طالح كند 🔺می رود از سینه ها در سینه ها 🔺از ره پنهان صلاح و كینه ها 👈به همین معنا ما می گوییم این عالم عالم اسباب است، یعنی این عوامل اثر می گذارد. همین قدر كه انسان از این دنیا رفت به آن دنیا،  تَقَطَّعَتْ مِنْهُ الْاَسْباب، تمام این عوامل مؤثر كه یا در جهت خوبی اثر می گذاشت یا در جهت بدی، [از او] جدا می شوند و انسان تحت تأثیر هیچ عاملی قرار نمی گیرد مگر عامل باطن خودش و باطن [اعمال خودش ] ❄️آنجا دیگر طبعاً نیكان از بدان جدا می شوند (وَ امْتازُوا الْیَوْمَ اَیُّهَا الُْمجْرِمونَ) .❄️ با اینكه آنجا به یك معنا روز جمع است، اولین و آخرین با هم جمع می شوند، یعنی معیت پیدا می كنند، یعنی آن جدایی كه مثلاً مردم این زمان با مردم ده قرن پیش و مردم صد قرن بعد داشتند از میان می رود، ولی آن ارتباط و آن تأثیر و تأثری كه به موجب آن با مردم همزمان و هم مكان خودشان مجموعاً یك واحد مركب اجتماعی را به وجود می آوردند بكلی از بین می رود و لهذا هم روز جمع است و هم روز فرق، از یك نظر جمع است و از نظر دیگر فرق و امتیاز. این است كه تعبیر می فرماید:👇👇 «اِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ» . تعبیر عجیبی است! 😞 «اِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ میقاتُهُمْ اَجْمَعینَ» . میقات [یعنی ] وعده گاه. در اصل در مورد وعده گاه زمانی گفته می شود و احیاناً درمورد وعده گاه مكانی، كه میقاتهای حج را كه ما «میقات» می گوییم برای این است كه در‌ واقع وعده گاه مسلمین است كه بیایند در آنجا مُحرِم بشوند. این تعبیر قرآن هم تعبیر عجیبی است: وعده گاه عمومی همه ی مردم است. گویی نظیر آنچه قرآن در باب می گوید: 🔰🔰🔰 «وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنی ادَمَ مِنْ ظُهورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلی اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالوا بَلی » یعنی در عمق همه ی مردم توحید هست و مردم در عمق فطرتشان بَلی را به زبان تكوین گفته اند، همچنین در عمق فطرت مردم چنین میعادگاهی وجود دارد. یك وقت هست مردم می آیند جمع می شوند در جایی كه اصلاً انتظارش را نداشته اند، ولی یك وقت مردم در جایی می آیند جمع می شوند كه وعده گاه است؛ البته همه ی مردم كه ایمان نداشتند ولی وعده گاه همه ی مردم است چون در عمق فطرت همه ی مردم این مطلب هست كه [دنیا] عبث نیست، باطل نیست، لعب نیست، بالأخره به جایی خواهد رسید كه این سرگشتگیها همه به پایان برسد. ♦️«اِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ میقاتُهُمْ اَجْمَعین» قیامت میقات و وعده گاه عموم مردم است. در كلمه ی «یَوْمَ الْفَصْل» عرض كردیم كه اسباب منقطع و بریده می شود، اینجا هم همان مطلب را ذكر می كند، مخصوصاً اسبابی را ذكر می كند كه مردم طمع می بندند: «یَوْمَ لا یُغْنی مَوْلیً عَنْ مَوْلیً شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرونَ» آن روزی كه هیچ دوستی برای هیچ دوستی سود نمی تواند داشته باشد، هیچ دوستی نمی تواند دوست خودش را بی نیاز كند و به او كمك برساند. 🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺 https://telegram.me/quranpuyan
کانالِ قرآن‌پویان: تاملی در دیدگاههای استاد شهید شماره پانصدو سی و شش تفسیر سوره قسمت چهار دهم از جلد پنجم کتاب ✅اعمال انسان میوه های وجود اوست كارهای انسان، آنچه از انسان بروز می كند، چه تلخ و چه شیرین، ناشی از طرز تفكر و خلق و خوی انسان است. آن كسی كه فكرش پاك است، اخلاقش پاك است، فكرش شیرین است، اخلاقش شیرین است، عمل و رفتار او شیرین است، غذای مطبوع و مفید برای مردم دیگر است؛ و آن كسی كه كارها و سخنش همه تلخی و سمومات است، سخنش به هر كس كه برسد مثل یك غذای سمّی است كه به افراد برسد  تا در روح او خباثت نباشد، تا اخلاقش مسموم و فاسد نباشد، تا افكار و عقایدش این طور نباشد حرفش به این صورت درنمی آید. . اعمال انسان میوه های وجود انسان است، اخلاق انسان شاخه های وجود انسان است، عقاید انسان ریشه های درخت وجود انسان است و اساساً روح انسان نیست جز یك درخت، یك درخت پرریشه و پرشاخه و پرمیوه و پربرگ، درختی كه در این دنیا انسان باید خودش را پیوند بزند و در این دنیاست كه این درخت، درخت طوبی یا زقّوم می شود با دو تفاوت: یكی این كه در دنیا ثمره ی این درخت را انسان تنها خودش نمی چیند، احیاناً به دیگران هم می دهد، دیگران هم از میوه های این درخت می خورند، اگر شیرین باشد شیرین و اگر تلخ باشد تلخ؛ تفاوت دوم این است كه انسان [واقعیت ] خودش [را] در دنیا [درك نمی كند. ] حكما ثابت كرده اند كه روح انسان در دنیا مادامی كه با این بدن هست حالت موجودی را دارد كه عضوش را بی حس كرده اند، حالت تخدیرشده دارد، یعنی آنچه را كه از درون خودش باید درك كند درك نمی كند، مثل آدمی است كه موجبات درد در او هست ولی فعلاً یك آمپول به عضو زده اند و آن را تخدیر كرده اند و چیزی احساس نمی كند. ولی این مخدر برای همیشه باقی نخواهد ماند، روزی خواهد آمد كه از بین برود، وقتی از بین رفت انسان واقعیت را درك می كند. به بیان دیگر انسان در دنیا [نسبت به آخرت ] این دو تفاوت را دارد؛ یكی اینكه ثمره ی درختش را دیگران هم می چینند، اگر شیرین است شیرین و اگر تلخ است تلخ، ولی در آخرت فقط خودش است كه ثمره را می چیند، چون عمل است؛ یعنی در آنجا ثمره ی عمل او را، چه خوب چه بد، كس دیگر نمی چیند، اگر كس دیگر هم استفاده ببرد به دلیل پیوندی است كه در دنیا با این برقرار كرده، یعنی از این درخت، پیوندی به خودش زده، كه [در] مسئله ی «یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًی عَنْ مَوْلًی شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ. `إِلاّ مَنْ رَحِمَ اَللّهُ»  كه در اخبار داریم مقصود [است، ]. شفاعت تابع پیوندی است كه انسان از درخت شفیع در دنیا به درخت خودش زده باشد و الّا انسان [به صورت ] درخت پیوند نزده ی صددرصد تلخ امكان ندارد كه از میوه ی یك درخت شیرین استفاده كند. پس آن هم باز پیوندش مربوط به دنیاست. در آنجا انسان از تمام آن میوه های درخت وجود خودش كه اعمال خودش است [بهره مند است. تفاوت دیگر این است كه در آخرتْ انسان ] با خودش مواجه می شود، واقعاًخودش را یك درخت می بیند، درختی كه آنقدر میوه دارد الی ماشاءاللّه؛ و بعضی افراد میوه هایشان در نهایت درجه شیرین و مطبوع و آن دیگری كه درختش است میوه هایش آنچنان تلخ است كه به تعبیر ما از زهر مار تلختر. ولی در عین حال با همه ی آن تلخی آنچنان گرسنگی و جوعی دارد كه همه ی آنها را می خورد و شكم خودش را پر می كند، چون همانهایی است كه در دنیا خورده. آنچه در آنجا می خورد تجسم آن چیزی است كه در دنیا خورده. پس در عالم آخرت، ما درختی در بهشت داریم و درختی در جهنم. انسان ممكن است به صورت آن درخت بهشتی دربیاید، ممكن است به صورت این درخت جهنمی دربیاید. به عبارت دیگر انسان ممكن است عضوی و شاخه ای از درخت بهشتی باشد و ممكن است عضوی و شاخه ای از درخت جهنمی باشد. برای كسی قطعی نكرده اند كه تو حتماً از آن درختی یا حتماً از این درختی؛ نه، هر كسی در این دنیا می تواند خودش را عضوی و جزئی و شاخه ای از آن درخت بكند و می تواند عضوی و جزئی و شاخه ای از این درخت بكند. https://telegram.me/quranpuyan