تاملی در دیدگاههای استاد شهید #مطهری
شماره پانصدو سی و یک
تفسیر سوره #دخان
قسمت یازدهم از جلد پنجم کتاب
#آشنایی_باقرآن
✅استدلال بر معاد از راه توحید
بخش دوم
🌺«رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» بعد «سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّار» 🌺.
به دنبال باطل نبودن خلقت فوراً مسئله ی #قیامت و جهنم و این گونه امور را مطرح می كند.
🌸«رَبَّنا اِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ اَخْزَیْتَهُ وَ ما لِلظّالِمینَ مِنْ اَنْصارٍ»🌸 .
(اینكه اینها وقتی كه به عالم نگاه می كنند [می گویند] پروردگارا تو عالم را باطل و بیهوده نیافریدی، یعنی از نظام عالم، حقیقت می بینند و در حقیقت حاقّه را می بینند كه عین متن حق و حقیقتاست.
👈 [مفاد آیات ] این است كه اگر دنیا را از آخرت مجزّا كنیم جز یك #لعب و بازی و بازیچه چیز دیگری نیست و برای اهل دنیا كارهای حكیمانه شان هم بازی است.
🔸آیه ی «اَنَّمَا الْحَیوةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَكُمْ وَ تَكاثُرٌ فِی الْاَمْوالِ وَ الْاَوْلادِ» همین مطلب را بیان می كند
مولوی داستان خوبی در تفسیر این آیه دارد؛ می گوید:🔰🔰🔰
🔺كودكان هر چند در بازی خوشند
🔺شب كسان شان سوی خانه می كشند
🔻شب شد و شد گرمِ بازی طفل خُرد
🔻دزد ناگاهش لباس و كفش بُرد
🔶آنچنان سرگرم به این كار بیهوده ی خودش هست كه آنچه برایش لازم می آید- كه كفش و لباس است- اساساً از یادش می رود.
🔹شب شد و بازی و او شد بی مدد
🔹رو ندارد كه سوی خانه رود
👈بعد می گوید: «نی شنیدی اَنَّمَا الدُّنْیا لَعِب؟ » حكایتِ همین است.
👈«ما خَلَقْناهُما اِلّا بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لایَعْلَمونَ» . اول كلمه ی «لاعب» را آورد؛ اینجا نقطه ی مقابل لاعب، «حق» را ذكر می كند. خیر، آسمانها و زمین (مجموع آسمانها و زمین چون عالم عِلوی و سفلی است به صیغه ی تثنیه آورده شده.
نفرمود «ما خلقناهنّ» چون آسمانها جمع است، بلكه به اعتبار اینكه همه ی آسمانها و زمین مجموع عالم علوی و سفلی را تشكیل می دهد به صورت تثنیه ذكر می كند) ما ایندو را- آسمان و زمین را- نیافریدیم اِلّا بِالْحَقّ.
👈 این «بـ» در «بالحق» را در اصطلاح ادبی «باء ملابست» می گویند. در تعبیر فارسی این طور باید بگوییم: مگر توأم با حق. حق توأم با اینهاست. نه صرفاً می گوید برای حق، اصلاً حق توأم با اینهاست. از ذات حق جز حق صادر نمی شود، از ذات حق باطل صادر نمی شود «وَ لكِنَّ اَكْثَرَهُمْ لایَعْلَمونَ» ولی اكثر این مردم اینها را نمی فهمند و نمی دانند.
🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘
https://telegram.me/quranpuyan
تاملی در دیدگاههای استاد شهید #مطهری
شماره پانصدو سی دو
تفسیر سوره #جاثیه
قسمت دوازدهم از جلد پنجم کتاب
#آشنایی_باقرآن
✅قیامت، یوم الفصل
🌺إِنَّ یَوْمَ اَلْفَصْلِ مِیقاتُهُمْ أَجْمَعِینَ » .🌺
از عناوینی كه قرآن به #قیامت داده است كلمه ی «یوم الفصل» است. فصل یعنی جدایی، البته نه جدایی به معنی فراق، جدایی به معنی ممتاز ساختن. عالم ما عالم امتزاج و اختلاط و تركیب است، نور وظلمت در اینجا با یكدیگر مخلوط هستند؛ سعید و شقی در سرنوشت یكدیگر مؤثرند؛ شقی در سرنوشت سعید ممكن است مؤثر واقع بشود؛ ولی وقتی كه آنجا رفتند دیگر عالم، عالم بدن نیست، عالم اضداد نیست، عالم تركیب نیست، آنجا دیگر عالم امتیاز و جدایی است.
در اینجا اگر انسان با عطرفروش بنشیند معطر می شود و به قول فردوسی اگر با آدم ذغالی و ذغال فروش هم بنشیند سیاه می شود، البته این تمثیل است، یعنی بودن با صالحان در انسان اثر می گذارد، بودن با طالحان هم در انسان اثر می گذارد، عالم عالم تأثیر و تأثر است:
🔺صحبت صالح تو را صالح كند
🔺صحبت طالح تو را طالح كند
🔺می رود از سینه ها در سینه ها
🔺از ره پنهان صلاح و كینه ها
👈به همین معنا ما می گوییم این عالم عالم اسباب است، یعنی این عوامل اثر می گذارد.
همین قدر كه انسان از این دنیا رفت به آن دنیا،
تَقَطَّعَتْ مِنْهُ الْاَسْباب، تمام این عوامل مؤثر كه یا در جهت خوبی اثر می گذاشت یا در جهت بدی، [از او] جدا می شوند و انسان تحت تأثیر هیچ عاملی قرار نمی گیرد مگر عامل باطن خودش و باطن [اعمال خودش ]
❄️آنجا دیگر طبعاً نیكان از بدان جدا می شوند
(وَ امْتازُوا الْیَوْمَ اَیُّهَا الُْمجْرِمونَ) .❄️
با اینكه آنجا به یك معنا روز جمع است، اولین و آخرین با هم جمع می شوند، یعنی معیت پیدا می كنند، یعنی آن جدایی كه مثلاً مردم این زمان با مردم ده قرن پیش و مردم صد قرن بعد داشتند از میان می رود، ولی آن ارتباط و آن تأثیر و تأثری كه به موجب آن با مردم همزمان و هم مكان خودشان مجموعاً یك واحد مركب اجتماعی را به وجود می آوردند بكلی از بین می رود و لهذا هم روز جمع است و هم روز فرق، از یك نظر جمع است و از نظر دیگر فرق و امتیاز.
این است كه تعبیر می فرماید:👇👇
«اِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ» .
تعبیر عجیبی است! 😞
«اِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ میقاتُهُمْ اَجْمَعینَ» .
میقات [یعنی ] وعده گاه. در اصل در مورد وعده گاه زمانی گفته می شود و احیاناً درمورد وعده گاه مكانی، كه میقاتهای حج را كه ما «میقات» می گوییم برای این است كه در واقع وعده گاه مسلمین است كه بیایند در آنجا مُحرِم بشوند.
این تعبیر قرآن هم تعبیر عجیبی است:
#یوم_الفصل وعده گاه عمومی همه ی مردم است. گویی نظیر آنچه قرآن در باب #توحید می گوید: 🔰🔰🔰
«وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنی ادَمَ مِنْ ظُهورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ اَشْهَدَهُمْ عَلی اَنْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالوا بَلی »
یعنی در عمق #فطرت همه ی مردم توحید هست و مردم در عمق فطرتشان بَلی را به زبان تكوین گفته اند، همچنین در عمق فطرت مردم چنین میعادگاهی وجود دارد.
یك وقت هست مردم می آیند جمع می شوند در جایی كه اصلاً انتظارش را نداشته اند، ولی یك وقت مردم در جایی می آیند جمع می شوند كه وعده گاه است؛ البته همه ی مردم كه ایمان نداشتند ولی وعده گاه همه ی مردم است چون در عمق فطرت همه ی مردم این مطلب هست كه [دنیا] عبث نیست، باطل نیست، لعب نیست، بالأخره به جایی خواهد رسید كه این سرگشتگیها همه به پایان برسد.
♦️«اِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ میقاتُهُمْ اَجْمَعین»
قیامت میقات و وعده گاه عموم مردم است. در كلمه ی «یَوْمَ الْفَصْل» عرض كردیم كه اسباب منقطع و بریده می شود، اینجا هم همان مطلب را ذكر می كند، مخصوصاً اسبابی را ذكر می كند كه مردم طمع می بندند:
«یَوْمَ لا یُغْنی مَوْلیً عَنْ مَوْلیً شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرونَ» آن روزی كه هیچ دوستی برای هیچ دوستی سود نمی تواند داشته باشد، هیچ دوستی نمی تواند دوست خودش را بی نیاز كند و به او كمك برساند.
🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘🌺
https://telegram.me/quranpuyan
تاملی در دیدگاههای استاد شهید #مطهری
شماره پانصدو سی و پنج
تفسیر سوره #دخان
قسمت سیزدهم از جلد پنجم کتاب
#آشنایی_باقرآن
✅ درخت « #طوبی »
در قرآن چیزی در بهشت نام برده شده است به نام «طوبی » ، كه در آن آیه ی كریمه می خوانیم: «طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ» و چیز دیگری نام برده شده است در جهت مقابل آن در جهنم به نام « #زَقّوم» كه در دو جای قرآن با كلمه ی « #شجره» نام برده شده است: «شَجَرَتَ الزَّقّوم» .
اینجا هم كلمه ی «شجره» است: «اِنَّ شَجَرَتَ الزَّقّومِ. طَعامُ الْاَثیمِ» ، درخت زقّوم.
#طوبی از همان ماده ی «طیّب» است كه طیّب یعنی پاك و پاكیزه.
در آن آیه ی [سوره ی ابراهیم ] بدون آنكه بیان حال بهشت یا جهنم در كار باشد، این قدر بیان شده است كه: «ضَرَبَ اَللّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَیِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی اَلسَّماءِ. `تُؤْتِی أُكُلَها كُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها وَ یَضْرِبُ اَللّهُ اَلْأَمْثالَ لِلنّاسِ » .
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
⬅️بعد دارد: «وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اُجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ اَلْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ» در آنجا اینچنین تشبیه شده است كه خداوند سخن پاكی را (البته مقصود سخن به اعتبار یك لفظ نیست، یعنی به اعتبار یك عقیده و یك اصل) ، خداوند یك اصل پاك و یك عقیده ی پاك را چنین مثل می زند، به یك درخت پاك، یعنی مانند یك درخت پاك است، درخت پاكیزه ای كه ریشه اش در زمین است و شاخه اش بر آسمان، درختی است پرمیوه و ثمربخش و همیشه بهار و میوه اش همیشگی و همه فصل، نه مثل درختهای میوه ی طبیعی كه در یك فصل معین، بهار یا پاییز، میوه دارد ولی در فصل دیگر ندارد؛ نه، درختی است كه همیشه میوه ده است «تُؤْتِی أُكُلَها كُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها» . بعد می فرماید: «وَ یَضْرِبُ اَللّهُ اَلْأَمْثالَ لِلنّاسِ » خدا مثالهایی برای مردم ذكر می كند.
⬅️ وقتی می خواهند مطلبی را كه به صورت خودش برای افراد روشن نشده است مجسم كنند، صورت دیگری برای آن ذكر می كنند، لباس دیگری به آن می پوشانند كه با این لباس، طرف بتواند آن را بفهمد و درك كند و بشناسد. اصلاً تمثیلهایی هم كه ما خودمان همیشه می آوریم و تشبیه هایی كه می كنیم برای همین است؛ یعنی اگر خود آن مشبَّه و اصل را صاف و ساده ذكر كنیم طرف آن طور كه باید درك نمی كند ولی وقتی كه آن را در قالب و لباس یك مثال بیان كردیم و درواقع یك رسم برایش كشیدیم، طرف آن را كه می بیند به حقیقت نزدیك می شود. اینجا هم كه قرآن كریم [مَثل ] ذكر می كند بعد می فرماید: «وَ یَضْرِبُ اَللّهُ اَلْأَمْثالَ لِلنّاسِ » خداوند مثلها را اینچنین برای مردم ذكر می كند.
🍁🍁🍁🍁🍁
حقایق عالم آخرت بالاخره برای انسان دنیایی كه هنوز به عالم آخرت نرفته - یعنی نه مرده كه برود آنجا و نه مردن اختیاری داشته است كه آن را درك كرده باشد- [قابل فهم نیست. ] برای موجودی كه اهل این نشئه است آنچه كه در آن نشئه هست اصلاً قابل تصور و قابل درك كردن نیست مگر در لباس تمثیلها و مثلها، كه در لباس آنچه مردم درك می كنند آن را مجسم و بیان كنند.
👈پس در آن آیه داشتیم كه فكری پاك و عقیده ای پاك- كه در آنجا مسلّم اساسش عقیده ی توحید است- مثلش مثل درخت پاك پاكیزه ای است كه ریشه ای محكم در زمین داشته باشد كه از جای خودش تكان نمی خورد، هیچ بادی او را نمی لرزاند، و شاخه به آسمان كشیده است، چنین برگ و میوه می دهد؛ و در این زمینه ما اخبار و احادیثْ زیاد داریم كه مثلاً آن تنه ی درخت كیست، شاخه ی درخت كیست، میوه ی درخت كیست، برگ درخت كیست، كه اینها بیشتر تشبیه [است، ] یعنی همه ی آنها نشان می دهد كه مقصود امور معنوی است، توحید است، نبوت است، امامت است، اخلاق است.
👈از طرف دیگر گفتیم كه ما داریم كه بهشت «طوبی» دارد و در روایاتبه طور قطع گفته اند طوبی درخت است و بعد این طور بیان كرده اند كه طوبی درختی است كه تنه اش در خانه ی علی بن ابی طالب است و شاخه اش در خانه ی همه ی مؤمنین در هر جای دنیا تا روز قیامت. معلوم است كه ما در خانه ی امیرالمؤمنین- كه الآن جزء مسجد حضرت رسول است- یك درخت جسمانی نداشته ایم، آنهم درختی كه شاخه های آن تا همه جای دنیا كشیده شده باشد الی الابد. معلوم است كه مقصود این روایات هم این است كه آن درخت بهشتی ریشه اش از اینجا آب می خورد و شاخه هایش در خانه های مردم است. باز مقصود همان عقاید پاك و اخلاق پاك و اعمال پاك است كه اعمال انسان برای اخلاق و افكار انسان حكم میوه ها را دارد.
🌺☘🌺☘🌺☘☘🌺🌺☘
https://eitaa.com/quranpuyan
کانالِ قرآنپویان:
تاملی در دیدگاههای استاد شهید #مطهری
شماره پانصدو سی و شش
تفسیر سوره #جاثیه
قسمت چهار دهم از جلد پنجم کتاب
#آشنایی_باقرآن
✅اعمال انسان میوه های وجود اوست
كارهای انسان، آنچه از انسان بروز می كند، چه تلخ و چه شیرین، ناشی از طرز تفكر و خلق و خوی انسان است. آن كسی كه فكرش پاك است، اخلاقش پاك است، فكرش شیرین است، اخلاقش شیرین است، عمل و رفتار او شیرین است، غذای مطبوع و مفید برای مردم دیگر است؛ و آن كسی كه كارها و سخنش همه تلخی و سمومات است، سخنش به هر كس كه برسد مثل یك غذای سمّی است كه به افراد برسد تا در روح او خباثت نباشد، تا اخلاقش مسموم و فاسد نباشد، تا افكار و عقایدش این طور نباشد حرفش به این صورت درنمی آید.
.
اعمال انسان میوه های وجود انسان است، اخلاق انسان شاخه های وجود انسان است، عقاید انسان ریشه های درخت وجود انسان است و اساساً روح انسان نیست جز یك درخت، یك درخت پرریشه و پرشاخه و پرمیوه و پربرگ، درختی كه در این دنیا انسان باید خودش را پیوند بزند و در این دنیاست كه این درخت، درخت طوبی یا زقّوم می شود با دو تفاوت: یكی این كه در دنیا ثمره ی این درخت را انسان تنها خودش نمی چیند، احیاناً به دیگران هم می دهد، دیگران هم از میوه های این درخت می خورند، اگر شیرین باشد شیرین و اگر تلخ باشد تلخ؛ تفاوت دوم این است كه انسان [واقعیت ] خودش [را] در دنیا [درك نمی كند. ]
حكما ثابت كرده اند كه روح انسان در دنیا مادامی كه با این بدن هست حالت موجودی را دارد كه عضوش را بی حس كرده اند، حالت تخدیرشده دارد، یعنی آنچه را كه از درون خودش باید درك كند درك نمی كند، مثل آدمی است كه موجبات درد در او هست ولی فعلاً یك آمپول به عضو زده اند و آن را تخدیر كرده اند و چیزی احساس نمی كند.
ولی این مخدر برای همیشه باقی نخواهد ماند، روزی خواهد آمد كه از بین برود، وقتی از بین رفت انسان واقعیت را درك می كند.
به بیان دیگر انسان در دنیا [نسبت به آخرت ] این دو تفاوت را دارد؛ یكی اینكه ثمره ی درختش را دیگران هم می چینند، اگر شیرین است شیرین و اگر تلخ است تلخ، ولی در آخرت فقط خودش است كه ثمره را می چیند، چون عمل است؛ یعنی در آنجا ثمره ی عمل او را، چه خوب چه بد، كس دیگر نمی چیند، اگر كس دیگر هم استفاده ببرد به دلیل پیوندی است كه در دنیا با این برقرار كرده، یعنی از این درخت، پیوندی به خودش زده، كه [در] مسئله ی «یَوْمَ لا یُغْنِی مَوْلًی عَنْ مَوْلًی شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ. `إِلاّ مَنْ رَحِمَ اَللّهُ» كه در اخبار داریم مقصود #شفاعت [است، ].
شفاعت تابع پیوندی است كه انسان از درخت شفیع در دنیا به درخت خودش زده باشد و الّا انسان [به صورت ] درخت پیوند نزده ی صددرصد تلخ امكان ندارد كه از میوه ی یك درخت شیرین استفاده كند.
پس آن هم باز پیوندش مربوط به دنیاست. در آنجا انسان از تمام آن میوه های درخت وجود خودش كه اعمال خودش است [بهره مند است.
تفاوت دیگر این است كه در آخرتْ انسان ] با خودش مواجه می شود، واقعاًخودش را یك درخت می بیند، درختی كه آنقدر میوه دارد الی ماشاءاللّه؛ و بعضی افراد میوه هایشان در نهایت درجه شیرین و مطبوع و آن دیگری كه درختش #زقّوم است میوه هایش آنچنان تلخ است كه به تعبیر ما از زهر مار تلختر. ولی در عین حال با همه ی آن تلخی آنچنان گرسنگی و جوعی دارد كه همه ی آنها را می خورد و شكم خودش را پر می كند، چون همانهایی است كه در دنیا خورده. آنچه در آنجا می خورد تجسم آن چیزی است كه در دنیا خورده.
پس در عالم آخرت، ما درختی در بهشت داریم و درختی در جهنم. انسان ممكن است به صورت آن درخت بهشتی دربیاید، ممكن است به صورت این درخت جهنمی دربیاید. به عبارت دیگر انسان ممكن است عضوی و شاخه ای از درخت بهشتی باشد و ممكن است عضوی و شاخه ای از درخت جهنمی باشد.
برای كسی قطعی نكرده اند كه تو حتماً از آن درختی یا حتماً از این درختی؛ نه، هر كسی در این دنیا می تواند خودش را عضوی و جزئی و شاخه ای از آن درخت بكند و می تواند عضوی و جزئی و شاخه ای از این درخت بكند.
https://telegram.me/quranpuyan
تاملی در دیدگاههای استاد شهید #مطهری
شماره پانصدو سی و هفت
تفسیر سوره #دخان
قسمتپانزدهم از جلد پنجم کتاب
#آشنایی_باقرآن
✅فراموش كردن «خود»
عزیز كریم واقعی خداست؛ العزیز اوست و الكریم اوست. كسی در مقابل خدا خودش را عزیز و كریم بداند این همان عصیان در مقابل حق و تكبر بر ذات پروردگار است؛ آخرین نتیجه اش همین است كه قرآن ذكر می كند:
🔰🔰🔰
«إِنَّ شَجَرَةَ اَلزَّقُّومِ. طَعامُ اَلْأَثِیمِ. كَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی اَلْبُطُونِ. كَغَلْیِ اَلْحَمِیمِ. خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلی سَواءِ اَلْجَحِیمِ. ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذابِ اَلْحَمِیمِ. ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ اَلْعَزِیزُ اَلْكَرِیمُ » .
❇️خدا موجودی جدا از انسان نیست كه انسان بگوید من خودم را حفظ می كنم در مقابل او؛ او را طرد می كنم خودم را حفظ می كنم. «خود» انسان با خدا حفظ می شود.
در آیات دیگر قرآن خوانده ایم:👇👇
«وَ لاتَكونوا كَالَّذینَ نَسوُا اللّهَ فَاَنْسیهُمْ اَنْفُسَهُمْ»
🌺 آدمی كه خدا را فراموش كند خودش را فراموش كرده، نه اینكه خودش را دریافته و خدا را فراموش كرده؛ آن كه خدا را از دست بدهد خودش را از دست داده. 🌺
🔺«قُلْ اِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِروا اَنْفُسَهُمْ» . اشتباه اینها این است؛ می گویند انسان خودش را بازیابد و بازیافتن انسان خودش را به این است كه همه چیز را طرد كند. پس همه چیز را طرد كند حتی خودش را! خداوند غایت كمال انسان است. یك موجود [اگر] آن غایت كمال خودش را بجوید خودش را جستجو كرده است نه اینكه یك بیگانه از خودش را جستجو كرده است.
یك رباعی به شیخ اشراق نسبت می دهند، خیلی رباعی خوبی است:
🔺هان تا سر رشته ی خرد گم نكنی
🔺خود را ز برای نیك و بد گم نكنی
🔺رهرو تویی و راه تویی منزل تو
🔺هشدار كه راهِ «خود» به «خود» گم نكنی
خیلی حرف عجیبی است! می گوید آدمی كه به سوی خدا می رود در واقع به سوی خود واقعی خودش می رود، در واقع به یك معنا از «ناخود» به «خود» می رود. آن خودی را كه باید رها كند آن خود «ناخود» است، خودِ عوضی است؛ انسان از آن خود موهوم خیالی به سوی خود واقعی خودش می رود.
آنگاه به این متكبر علی اللّه، به این مدعی خدایی می گویند: «ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ اَلْعَزِیزُ اَلْكَرِیمُ » [بچش ] ای كسی كه مدعی خدایی بودی
👈«اِنَّ هذا ما كُنْتُمْ بِهِ تَمْتَرونَ»
این همان چیزی است كه شما در دنیا قبولش نداشتید، آنهایی را كه در دنیا قبول نداشتید حالا واقعیتش را می بینید.
👈«اِنَّ الْمُتَّقینَ فی مَقامٍ اَمینٍ»
اما متقیان، پرهیزكاران در قرارگاهی امن [به سر
می برند. ] برای آنها (بدكاران)
👈«كَالْمُهْلِ یَغْلی فِی الْبُطون»
بود، غلیان و جوشش بود، و گفتیم كه همیشه كار خیر و كار حق امنیت آور است، و آن امن و امانی كه متقیان در آنجا دارند نتیجه ی امن و امان دنیاست كه
👈«اَلا بِذِكْرِاللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلوبُ»
«فی جَنّاتٍ وَ عُیونٍ»
در باغها، در بهشتها و در میان چشمه ها «یَلْبَسونَ مِنْ سُنْدُسٍ وَ اِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلینَ» از انواع جامه های دیبا، نازك و ستبر می پوشند، روبروی هم می نشینند و از مجالست با یكدیگر لذت می برند. «كَذلِكَ» اینچنین «وَ زَوَّجْناهُمْ بِحورٍ عینٍ» و جفت و قرین قرار می دهیم آنها را به سیاه چشمان خوش چشمی، كه ممكن است مقصود همان زوجات دنیاشان باشد كه شامل حورالعین آخرت هم می شود (در آیات پیش این طور خواندیم) .
👈 «یَدْعونَ فیها بِكُلِّ فاكِهَةٍ امِنینَ»
می خواهند و می خوانند هر نوع میوه ای را. تكرار می كند: در نهایت امن و امان و آرامش به سر می برند.
👈«لا یَذوقونَ فیهَا الْمَوْتَ اِلَّا الْمَوْتَةَ الْاُولی وَ وَقیهُمْ عَذابَ الْجَحیم»
در آنجا دیگر مرگ وجود ندارد، دیگر مرگی نمی چشند. برای اهل بهشت تصور اینكه #مرگی وجود داشته باشد نهایت ناراحتی است؛ برای اهل جهنم تصور اینكه مرگی وجود داشته باشد نهایت بشارت است. به اینها وقتی می گویند مرگی نیست، این بزرگترین عذابهاست؛ به آنها وقتی می گویند دیگر مرگی نیست بزرگترین بشارتهاست.
👈 «وَ وَقیهُمْ عَذابَ الْجَحیم»
خدای آنها آنان را از عذاب جحیم نگهداری كرده است. (از متقین شروع شد كه از ماده ی «تقوا» و «وَقْو» و «وَقْی» و نگهداری است و تقریباً به اینجا ختم می شود كه «وَ وَقیهُمْ» خدا هم آنها را نگهداری كرده است. ) انسان تا در دنیا خودش را از آنچه كه موجب جهنم است نگه ندارد در آخرت از جهنم نگهداری نمی شود. «فَضْلاً مِنْ رَبِّكَ» همه ی اینها تفضلات پروردگار توست. اهل بهشت هر چه را كه دارند فضل پروردگار می بینند «ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ» و رستگاری بزرگ این است
🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘
https://telegram.me/quranpuyan
تاملی در دیدگاههای استاد شهید #مطهری
شماره پانصدو سی و هشت
تفسیر سوره #دخان
قسمت شانزدهم از جلد پنجتم کتاب
#آشنایی_باقرآن
✅توجه اهل بهشت به كرامت بودن نعمتهای بهشتی
برای آن گروه از اهل بهشت كه اهل معرفت هستند نعمتهای بهشتی از دو جهت نعمت است: یك جهت خود همین نعمت بودن این نعمت، كه نعمت برای انسان نعمت است، همین طور كه در دنیا هم، قطع نظر از هرچیزی، میوه ی خوب، غذای خوب، لباس خوب برای انسان نعمت است.
چیزی كه برای یك شخص صاحبدل بالاتر است، جنبه ی #كرامت بودن و #تفضل بودن آن است؛ یعنی اگر شما یك شخص فوق العاده مورد احترام و محبوبی داشته باشید چنانچه او هدیه ای برای شما بفرستد، اینجا شما دو لذت دارید كه یكی از آندو صد درجه بیشتر از دیگری است.
یكی اینكه این مثلاً سیبی كه او فرستاده است سیب است مثل همه ی سیبهای دیگر؛ دیگر اینكه می گویید این سیبی است كه فلان كس فرستاده. این دیگر لذت روحی مطلب است.
اهل #حقیقت نعمتهای بهشتی را كه از خدا می خواهند توجهشان به هدیه بودن و فضل بودن آنهاست، به تفضل بودن و #كرامت بودن آنهاست؛ یعنی از این جهت كه احساس می كنند آنچه كه دارند هدیه ی محبوبشان است، هدیه ی خداست، برای آنها هزاران درجه بیشتر لذت بخش است از خود میوه از آن جهت كه میوه میوه است.
👈 این است كه در آخر به این نكته اشاره می كند: «فَضْلاً مِنْ رَبِّكَ» در حالی كه این تفضل پروردگار است؛ و آنها این «فَضْلاً مِنْ رَبِّكَ» را احساس می كنند، درك می كنند كه این فضل اوست؛ استفاده كنید كه فضل اوست.
یك جامه، یك مداد، یك كتاب و هر چیزی را اگر یك شخص مورد احترام و محبوب به انسان داده باشد، اصلاً آدم به چشم دیگری به آن نگاه می كند، افتخار دیگری برای او دارد؛ و برای آنها این جهتش مورد نظر است نه آن جهتهای ظاهری و جسمانی.
«ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ» آن است رستگاری بزرگ. بعد می فرماید: «فَاِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرونَ. فَارْتَقِبْ اِنَّهُمْ مُرْتَقِبونَ» . برمی گردد به آیات اول كه «حم.
وَ اْلكِتابِ الْمُبینِ. اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ. . . »
بعد از همه ی این مطلبها كه گفته شد، همانا ما قرآن را آسان كردیم به زبان تو؛ یعنی این را وارد كردیم به زبان تو؛ از مقام عالی و شامخی كه فوق مقام لسان و لفظ بود، «اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ» بود [تنزل دادیم و] ما این را میسّر كردیم؛ مثل این كه چیزی در یك مقام خیلی عالی باشد، آن را در دسترس قرار بدهند. گفتیم از آیات قرآن استفاده می شود كه قرآن خودش حقیقتی است در یك مقام عالی
«فی كِتابٍ مَكْنونٍ. لایَمَسُّهُ اِلَّا الْمُطَهَّرونَ» بعد، از مقام عالی خودش نزول پیدا كرد به قلب مبارك رسول اكرم و بعد به صورت لفظ آمد، برای چه؟
برای اینكه مردم متذكر بشوند. «فَاِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِكَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرونَ» این را ما تسهیل و آسان كردیم، یعنی سهل المنال كردیم، در دسترس قرار دادیم (در یك آیه ی دیگر می فرماید: «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا اَلْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ» اینجا هم «یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ» همین مفهوم را دارد) «لَعَلَّهُمْ یَتَذَكَّرونَ» باشد كه اینها متذكر شوند. «فَارْتَقِبْ اِنَّهُمْ مُرْتَقِبون» (چون پایان كار را هم برای دو دسته گفتیم) بنابراین تو انتظار بكش كه آنان هم انتظار می كشند، یعنی بدان كه چنین حقیقتی بدون شك و شبهه در پیش رو هست. و صلّی اللّه علی محمد و آله الطاهرین.
پایان
🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘☘🌸
https://telegram.me/quranpuyan
✅ #نحوست_ایام
بخش اول
كلمه ی «نحس» به معنی «شوم» است. در اینجا مفسرین روی كلمه ی «نحس» بحث كرده اند كه معنای شوم بودن یك روز چیست؟ واضح است كه در اینجا قرآن نمی خواهد بگوید كه مثلاً آن روز چون روز یكشنبه یا دوشنبه بود #نحس بود وعذاب آمد.
یكشنبه و دوشنبه هرهفته تكرار می شود. یا مقصود این نیست كه چون مثلاً سیزدهِ ماه صفر بود اینها معذّب شدند. سیزدهِ ماه صفر هر سال تكرار می شود؛ و بعلاوه اینجا دارد تصریح می كند: «فَكَیْفَ كانَ عَذابی وَ نُذُر» یعنی عذاب به علت #تكذیب و به علت حق ناشناسی و #كفران یك نعمت بزرگ بود. پس روز، شوم بود ولی شومی اش نه از خودِ روز بود از آن جهت كه [روزی از روزهای ] هفته یا ماه است بلكه به علت حادثه ای كه در آن روز پیش آمد این روز شوم شد.حال، بعضی روزها را مبارك می دانیم و بعضی روزها را شوم.
🔺در موضوع نحوست ایام دو مسئله است.
✔️ یك مسئله این است كه ما برخی روزهای سال را مبارك می شماریم و برخی را نحس و #شوم، به اعتبار حادثه ای كه در آن روز واقع شده؛ و مقصود ما این نیست كه این روز از آن جهت كه این روز است مبارك است یا این روز از آن جهت كه این روز است شوم است، بلكه مقصود ما این است كه این روز برای ما یادآور حادثه ی پربركتی است یا این روز برای ما یادآور حادثه ی شومی است.
🔶مثلاً ما روز عید غدیر را روز مبارك می دانیم ولی نه به اعتبار اینكه هجدهم ذی الحجه [است، كه ] چون ماه، ماه ذی الحجه است و این روز هجدهمین روز ماه ذی الحجه است مبارك است اعمّ از اینكه در این روز حادثه ای واقع شده باشد یا نشده باشد، اعم از اینكه در این روز پیغمبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را به خلافت نصب كرده باشد یا نكرده باشد؛ این روز، روز مبارك است و چون این روز مبارك بود پیغمبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را در این روز به خلافت نصب كرد؛ یعنی بخت حادثه ی یوم الغدیر بلند بوده كه در این روز واقع شده است؛ این روز از قدیم الایام [و] قبل از این هم روز مباركی بوده، از اوّلی كه این آسمان و زمین درست شده روز هجدهم ذی الحجه روز مباركی بوده و حادثه ی #غدیر در روزی كه خودش مبارك بود واقع شد.
🔷 یا [چنین نیست كه ] دهم محرم روزی بوده كه از اوّلی كه عالم ساخته شده اصلاً این روز، بد ساخته شده، شوم ساخته شده و حادثه ی كربلا در روزی واقع شد كه بالذات شوم بود و قهراً قبل از اینكه امام حسین هم شهید شود هر سال كه روز دهم محرم می آمد روز شومی می آمد، از زمان حضرت آدم و قبل از حضرت آدم این روز شوم بوده و الآن هم روز دهم محرم شوم است، تا #قیامت هم این روز از آن جهت كه این روز است شوم است. حادثه ی كربلا هم در یك روز شوم واقع شد. یك وقت انسان این طور فكر می كند.
این [طرز فكر، ] اساسی نمی تواند داشته باشد. نه عقل می تواند آن را قبول كند و نه از نظر نقل ما می توانیم تأییدی برای آن بیاوریم. ولی یك وقت به آن معنای دوم است: هجدهم ذی الحجه، چون در این روز برای ما حادثه ی مباركی رخ داده است ما این روز را مبارك می شماریم. هجده ذی الحجه مباركی خودش را از حادثه ی غدیر دارد نه حادثه ی غدیر از هجدهم ذی الحجه.
دهم محرم شومی خودش را (نه اینكه بالذات شوم است) از شهادت امام حسین دارد نه كشته شدن و قتل امام حسین شومی خودش را از دهم محرم دارد.
از تفسیر سوره #قمر
جلد پنجم کتاب
#آشنایی_باقرآن استاد مطهری
ادامه دارد...
🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌹🌷🌹🌷
https://telegram.me/quranpuyan
✅مسئله ی #نحوست_ایام.
بخش دوم
الفاظ از نظر اینكه الفاظند یعنی حروف الفبا [هستند] تركیب می شوند از الف و ب و پ و ت و ث و ج تا آخر. هیچ لفظی با هیچ لفظ دیگری فرق نمی كند.
ولی الفاظ برای معانی مختلفی وضع می شوند، بعضی الفاظ برای معانی بسیار عالی و لطیف وضع می شوند، مثل اینكه ما از الف و دو تا لام مشدّد و یك الف دیگر و یك «هـ» لفظ «اللّه» را ساخته ایم كه نام خداوند است. چون معنا مبارك است لفظ هم برای ما لفظی است مبارك، حتی احترام دارد و وقتی كه به صورت كتبی درمی آید دست بی وضو هم به آن نمی زنیم.
همین طور اسماء پیغمبران و ائمه؛ یا اسمهایی كه بر یك معانی خیلی عالی مثلاً از مقدسات بشر دلالت می كند مثل لفظ «علم» كه گویی خود این لفظ هم برای ما جلالتی دارد.
[در مقابل، ] ما الفاظی را وضع می كنیم برای معانی ای كه مُسْتَقْبَحٌ ذِكْرُه است یعنی بشر قبیح می شمارد كه نام آنها را ببرد: «ما یُسْتَقْبَحُ ذِكْرُهُ» .
بعد چون آن معنا چیزی است كه بشر نمی خواهد آن را بازگو كند گویی قبح معنا در لفظ اثر می گذارد و الّا بدیهی است كه لفظ، بالذات قبحی ندارد، قبح از معناست، لفظ به تبع معنا و چون نام این معناست قبیح شمرده می شود.
حال اگر كسی در مجلسی شروع كند الفاظ زشت به زبان آوردن، مردم به او می گویند این كلمات چیست كه به زبان می آوری؟ ممكن است جواب بدهد مگر كلمه هم با كلمه فرق می كند؟ ! راست هم می گوید، مگر كلمه هم با كلمه فرق می كند؟ هیچ كلمه ای با هیچ كلمه ی دیگری فرق نمی كند، اما كلمه به اعتبار معنی اش با كلمه ی دیگر فرق می كند. وقتی می گویند این كلمات را به زبان نیاور، چون این كلمه را كه شما می گویید، آن معنا به ذهن می آید و بنا نیست كه بشر در مجامع آن معانی را در ذهن خودش مجسم كند.
به این معنا البته درست است كه برخی روزها روزهای مباركی است. حتی می تواند یك سلسله دستورهای شرعی بر اساس همین روزها بر قرار شود برای اینكه این روز یادآور آن حادثه است. مثلاً امام حسین را در نیمه ی شعبان یا بیست و هفتم رجب زیارت می كنیم. بیست و هفتم رجب با بیست و چهارم رجب، خودش بالذات هیچ فرقی نداشته ولی بیست و هفتم رجب به اعتبار بعثت پیغمبر اكرم شرافتی پیدا كرده است.
همین طور كه گفتیم گاهی لفظ به اعتبار معنایش شرافتی پیدا می كند كه بی وضو نباید دست روی آن گذاشت. بیست و هفتم رجب به اعتبار بعثت پیغمبر، هفده ربیع به اعتبار ولادت پیغمبر، سوم شعبان به اعتبار ولادت امام حسین و نیمه ی شعبان به اعتبار ولادت حضرت حجّت شرافتی پیدا می كند كه [می گویند] امام حسین را هم اگر می خواهید زیارت كنید در این روز زیارت كنید كه این روز یادآور چنین حادثه ی مباركی است؛ یعنی حتی یك سلسله احكام و دستورها بر این اساس برقرار می شود، و هیچ مانعی هم ندارد
ادامه دارد
تفسیر سوره #قمر
کتاب #آشنایی_باقرآن شهيد مطهري
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨
https://telegram.me/quranpuyan
✅مسئله ی #نحوست_ایام.
بخش سوم
✅تطیّر
گاهی تطیّرهایی هم ضمیمه می شود. در خراسان این قضیه هست و در بعضی از بلاد دیگر ایران هم هست ولی در بعضی بلاد دیگر ایران من گاهی صحبت كرده ام گفته اند اصلاً آنجا نیست؛ و من نمی فهمم كه این چیست و از كجاست.
معتقدند كه یك مسافر وقتی می خواهد مسافرت كند، اگر سیدی به او بر بخورد مسافرتش #شوم است و عاقبت ندارد؛ برعكس اگر كولی به او برخورد كند دیگر سفرش سفر مباركی است. یك وقتی من [این مطلب را] به مرحوم حاج میرزا علی آقای شیرازی رضوان اللّه علیه (آن مرد بزرگوار) گفتم، او توجیهی كرد و علت تاریخی برایش ذكر كرد و آن را پسندیدم.
او گفت دو چیز است كه ریشه ی تاریخی اش برمی گردد بهزمانی كه شیعه در ایران فوق العاده در اقلیت بوده اند و سیدها را هر جا گیر می آوردند زنده زنده لای جرز می گذاشتند (زمان بنی العباس) . یكی اینكه مردم به قم و كاشان متلك می گویند. این كه می گویند «نه قم خوبه نه كاشون، لعنت به هر دوتاشون» مربوط به دوره ای است كه مردم همه ی شهرها سنّی بودند جز این دو شهر كه شیعه بودند و آنها كه سنّی بودند تا اسم قم و كاشان را می بردند هر دو را لعن می كردند چون قم و كاشان از قدیم الایام دارالمؤمنین و دارالشیعه بوده. ایشان می گفت این مضمون و متلكی كه راجع به این دو شهر می گویند به اعتبار این است كه همه جای دیگر سنّی بودند و اینها شیعه بودند و سنّیها به شیعه ها فحش می دادند.
یكی دیگر اینكه در دوره هایی كه سادات را هر جا گیر می آوردند نه فقط خود آن سید را از بین می بردند بلكه اگر در خانه ای سیدی پیدا می كردند دیگر آن خانه امنیت نداشت و تمام آن خانه و زندگی به باد می رفت، در آن دوره ها اگر سیدی به خانه ای می آمد این امر مساوی بود با اینكه آن خانمان به باد برود
كم كم در ذهنها رسوخ یافت كه اگر به اینجا سیدی آمد زندگی ما بر باد رفته است. البته این از ناحیه ی دولت وقت بود؛ یعنی اگر سیدی آمد، دولت وقت دیگر برای ما زندگی نخواهد گذاشت؛ و این همه امامزاده هایی كه در ایران درست شدند اغلب همین سیدهایی هستند كه به دست دولتهای وقت كشته شدند.
كم كم مردم این نحوست یعنی شومی ای را كه از ناحیه ی دولتها متوجه خانواده ها بود (خیلی عقاید این طور تحول پیدا می كند) به حساب خدا و عالم گذاشتند كه اصلاً اوضاع عالم این جور اقتضا می كند كه اگر سیدی پیدا شد پشت سرش بدبختی و بیچارگی بیاید، در صورتی كه این به اوضاع عالم و به خدا ارتباط ندارد، امری بوده مربوط به دولتهای ظالم.
✅فأل آری، تطیّر نه
پیغمبر اكرم #تفأّل می زد ولی #تطیّر نمی زد؛ یعنی از رسم و سنّتی كه در میان مردم بود آن را كه منشأ می شد كه انسان در تصمیم خودش راسخ بشود امضا می كرد [و به ] آن كه منشأ می شد انسان از تصمیم خودش باز بماند [توجه نمی كرد؛ ] یعنی به فال نیك می گرفت ولی به فال بد نمی گرفت.
یك روح مصمّم و متوكّل این طور است. اگر مثلاً كسی بیرون می آمد كه اسمش حسن بود می فرمود به به، حسن، نیك، اِنْ شاءَاللّه همه ی كارها نیك است، بروید. اما اگر كسی می آمد كه اسمش اسم بدی بود ابداً اعتنا نمی كرد و مخصوصاً می فرمود: «رُفِعَ عَنْ اُمَّتی الطِّیَرَةُ» فال بد گرفتن از امت من بكلی برطرف شده است؛ «وَ اِذا تَطَیَّرْتَ فَامْضِ» اگر به چیزی فال بد گرفتی اعتنا نكن، برو، ترتیب اثر نده.
«تَنْزِعُ النّاسَ كَاَنَّهُمْ اَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ»
آن باد صرصر كه آمد، مردم را چنان از جا می كنْد كه مانند این بود كه بن درختهای خرما را كنده باشند؛ بلند می كرد و به زمین می زد. دومرتبه می گوید: «فَكَیْفَ كانَ عَذابی وَ نُذُر» چگونه بود عذاب و انذار من؟ «وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ» (اینجا مخاطب باز مردم هستند) قرآن را سهل و آسان در اختیار مردم قرار دادیم برای تذكر و تنبّه و آگاهی، آیا آگاه شونده ای هست؟ برای قوم عاد به همین سه چهار جمله قناعت می شود چون اصلاً مطلب یك هدف بیشتر ندارد.
تفسیر سوره #قمر
کتاب #آشنایی_باقرآن شهید مطهری
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
https://telegram.me/quranpuyan
✨ خصوصيت #شب_قدر چيست؟ ✨
✳✳ در #ليله_القدر چه اتفاقي مي افتد؟
قسمت ششم:
💮🌸 آیا #شب_قدر استمرار دارد یا یک شب بوده است؟
💮👈در آیه ی چهارم سوره دخان می فرماید: «فیها یُفْرَقُ كُلُّ اَمْرٍ حَكیمٍ» در این شب جدا می شود (تعبیر «جدایی» دارد) هر امر حكیمی. نتیجه ی تدبرهای مفسرین درباره ی این آیه مختلف بوده است.
بعضی گفته اند مقصود این است كه چون در این شب- و در واقع در یكی از این شبهای لیلةالقدر- قرآن نازل شد و به وسیله ی قرآن كریم دستورها و احكام بیان شد و به طور كلی بیان كردن یك چیز یعنی واضح كردن و روشن كردن و تفصیل دادن آن و در واقع بیرون آوردن آن از حد اجمال و ابهام به مرحله ی تفصیل و روشنی، پس «در این شب جدا می شود هر امر حكیمی» .
💮مقصود از این «امر» یعنی دستورهای الهی، معارف الهی: این چیزهایی كه به وسیله ی قرآن بیان شده است در این شب تفصیل داده شد. ولی البته این نظر، نظر صحیحی نیست. این نظرها نظر #مفسرین است به حسب تدبری كه در آیات كرده اند.
🔶و بعضی مفسرین دیگر كه این نظر را رد كرده اند- و درست هم رد كرده اند- گفته اند آیه می فرماید در این شب جدا می شود، تفصیل داده می شود (نه شد) . اگر مقصود همان نزول قرآن و بیان احكام و معارف به وسیله ی قرآن باشد، همین طور كه فرمود: «اِنّا اَنْزَلْناهُ فی لَیْلَةٍ مُبارَكَةٍ» ما در شب پر بركتی قرآن را فرود آوردیم، بعد هم باید بفرماید: «و در آن شب كه قرآن فرود آمد هر امر حكیمی به وسیله ی قرآن بیان شد» همین طور كه در مورد نزول قرآن معنی ندارد گفته شود:
🌸📗«در هر شب #قدر قرآن #نازل می شود» ؛ قرآن در یك شب قدر نازل شد. پس اگر مقصود از «فیها یُفْرَقُ كُلُّ اَمْرٍ حَكیمٍ» تفصیل معارف و احكام به وسیله ی قرآن باشد، باید گفته می شد كه «در آن شب بیان شد» یعنی به صیغه ی ماضی گفته می شد: «فیها فُرِقَ كُلُّ اَمْرٍ حَكیمٍ» در صورتی كه به صیغه ی مضارع گفته شده است و این از نظر علمای ادب روشن است كه فعل مضارع دلالت بر استمرار می كند، یعنی [دلالت می كند بر] یك امر جاری و دائمی كه پیوستگی دارد و همیشه هست، نه یك امری كه در گذشته بود و قطع شد؛ یك امری كه وجود دارد.
💮👈بنابراین این آیه می خواهد بفرماید كه در شب قدر چنین چیزی وجود دارد؛ و خود این آیه دلیل بر این است كه لیلةالقدر همیشه هست، یعنی لیلةالقدر مخصوص به یك شب نیست آن طور كه بعضی اهل تسنن گفته اند كه لیلةالقدر اختصاص داشت به زمان پیغمبر و با فوت رسول اكرم لیلةالقدر منتفی شد.
🔶معلوم می شود كه چنین چیزی نیست، چون وقتی كه می گوید در این شب به طور استمرار همیشه جریان این است، دلیل بر این است كه خود لیلةالقدر هم برای همیشه باقی است نه اینكه از بین رفته است؛ و بعلاوه معنی ندارد كه لیلةالقدر از میان برود، تا زمان پیغمبر هر سال لیلةالقدر وجود داشته باشد و بعد از پیغمبر لیلةالقدر از بین برود.
👈مثل این است كه بگوییم بعد از پیغمبر ماه رمضان رفت. ماه رمضان، دیگر زمان پیغمبر و غیر زمان پیغمبر ندارد. لیلةالقدر شبی از شبهای ماه رمضان است و همین طور كه ماه رمضان، بودن و نبودنش به بودن و نبودن پیغمبر نیست لیلةالقدر هم این گونه است
📚تفسیر سوره دخان
#آشنایی_باقرآن شهید مطهری
💫جهت مطالعه سایر نظرات به لینک زیر مراجعه نمایید.
https://b2n.ir/Shabeqadr
کانالِ قرآنپویان
تدبر در قرآن ،تفقه در دين
┏━━🌹💠🌹━━┓
🆔@quranpuyan
┗━━🌹💠🌹━━┛
#قرآن .
✅مباحثه ی امام جواد علیه السلام با علمای اهل تسنن
💮👈در زمان معتصم مباحثه ای با حضور حضرت امام جواد علیه السلام- كه جوان بودند- و علمای زیادی از اهل تسنن تشكیل دادند، نظیر كاری كه مأمون با حضرت رضا و علمای مذاهب و ادیان می كرد ولی اینجا فقط علمای اهل تسنن بودند.
اینها مثل همه هوچیهایی كه همیشه و در همه ی زمانها وجود دارند [دنبال بهانه ای علیه امام جواد علیه السلام بودند. ] خلفا (ابوبكر و عمر) در میان مردم بت بودند- همین طور كه الآن هم هستند- و هر كسی را كه می خواستند هو كنند به وسیله ی اینها [هو می كردند كه ] به خلیفه اهانت می كنی؟ ! . . .
اینها برای اینكه حضرت را هو كرده باشند گفتند شما در باره ی فضیلت ابوبكر و فضیلت عمر و در باره ی روایاتی كه ما در این زمینه داریم چه می گویید؟ فرمود چه روایاتی؟ روایتی خواندند كه جبرئیل بر پیغمبر اكرم نازل شد و گفت: یا رسولَ اللّه خدای متعال می فرماید من از بنده ی خودم ابوبكر راضی هستم، شما از ابوبكر سؤال كنید كه آیا او هم از ما راضی هست یا نه؟ بپرسید كه ما خبرش را ببریم.😑😑
فرمود: ما فضیلت ابوبكر را انكار نداریم ولی این قدر می دانیم كه پیغمبر اكرم در حجةالوداع فرمود دروغگویان بر من زیاد شده اند:
💢«كَثُرَتْ عَلَیَّ الْكَذّابَةُ» (چون این را خود سنیها هم نقل كرده اند) كسانی كه به من دروغ می بندند زیادند، و بعد به ما دستور داد كه هر حدیثی كه از من نقل كرده اند آن را بر قرآن كریم عرضه بدارید، اگر دیدید مخالف قرآن است بدانید من نگفته ام، من هرگز حرفی بر خلاف قرآن نمی زنم.
ما نمی خواهیم فضل ابوبكر را انكار كنیم ولی این حدیث را بر قرآن عرضه می داریم.👍👍
وقتی كه بر قرآن عرضه می داریم می بینیم كه قرآن می فرماید:
🌺 «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا اَلْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ اَلْوَرِیدِ»
🌺👈ما انسان را آفریدیم و از
همه ی خاطرات ذهن او آگاهیم، از رگ گردن به او نزدیكتریم.
🔶بنابراین معنی ندارد خدا به بنده ی خودش- كه او پیغمبر است- پیغام بدهد كه من از آن بنده ی دیگرم راضی ام، از او بپرس كه او از من راضی است یا راضی نیست. (به این مناسبت این داستان را گفتم كه این حدیث هست كه «اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ سَیِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ» پیغمبر فرمود- این را هم شیعه و سنی نقل كرده اند- كه حسن و حسین دو آقای جوانان اهل بهشت اند. ) آنها گفتند پس چه می فرمایید در باره ی این حدیث از پیغمبر اكرم كه «اَبوبَكْرٍ وَ عُمَرُ سَیِّدا كُهولِ اَهْلِ الْجَنَّةِ» اینها آقاهای پیرمردهای اهل بهشت هستند.
فرمود البته باز نمی خواهیم فضل آنها را انكار كنیم ولی متأسفانه بهشت پیر ندارد كه اینها بخواهند آقای آن پیرها باشند.😄😄
⏪یادم هست كه زمانی این حدیث را در حضور مرحوم ابوی ما- خدا ایشان را رحمت كند ان شاءالله- می خواندند، ایشان مَثَل خیلی خوب و شیرینی آوردند، گفتند دو تا طلبه با همدیگر مباحثه می كردند. می دانید كه طلبه ها وقتی در مسائل علمی مباحثه می كنند بعد كار به دعوا و كتك كاری و كتاب به سر همدیگر زدن و حرفهای دیگر خارج از مباحثه می كشد.😱😱
یكی از آن طلبه ها به دیگری گفت تو كه اساساً سواد نداری، سواد تو كجا سواد من كجا! من به اندازه ی موهای سر تو كتاب خوانده ام. اتفاقاً او كچل بود و به سرش یك مو نداشت. سرش را لخت كرد و گفت:بفرمایید میزان معلومات آقا را [ببینید! 😂😂😂
👈. جمله ی«سَیِّدا كُهولِ اَهْلِ الْجَنَّةِ» از این قبیل است. در آنجا پیری وجود ندارد كه اینها بخواهند آقایش باشند. اینها خیال كردند پیغمبر كه فرمود حسن و حسین آقای جوانانند، چون آن وقت كه پیغمبر این جمله را فرموده اینها جوان بودند فرموده «جوانان» در حالی كه آنها هم كه جوان نماندند و بعد پیر شدند.🍃
📚تفسیر سوره #واقعه
از جلد ششم کتاب
#آشنایی_باقرآن شهيد مطهري
کانالِ قرآنپویان
تدبر در قرآن ،تفقه در دين
┏━━🌹💠🌹━━┓
🆔@quranpuyan
┗━━🌹💠🌹━━┛
شرکت در #نماز_جمعه ای که خطبه های آن بی محتوا و کنترل شده است، واجب نیست.
✅خاطره ای از مراسم حج
در عربستان سعودی زمینه ی نماز جمعه هایی فراهم می شود كه اصلاً در دنیا بی نظیر است. در یكی از سفرهایی كه به سفر حج مشرف شده بودیم روز هفتم ذیحجه مصادف با جمعه بود.
روز هفتم ذیحجه روزی است كه حجاجی هم كه به مدینه رفته اند به مكه آمده اند و همه ی حجاج در آنجا جمع شده اند.
مردمی هم كه اهل عربستان سعودی هستند و می خواهند به حج بیایند آمده اند. در مسجدالحرام به این عظمت، یك جمعیت پانصد هزار نفری تشكیل می شود. عده ای هم برای نماز در خیابانها می ایستند چون اتصال صف را خصوصاً با بودن رادیوها و بلندگوها كه صدای امام شنیده می شود شرط نمی دانند.
ما وقتی خطبه ی این امام جماعت را گوش كردیم، گفتیم صد رحمت به این روضه خوان های خودمان! آنقدر #بی-محتوا بود كه خدا می داند! #سیاست این است كه باید بی محتوا باشد.
خطیب جمعه مناسك حج را برای مردم گفت. هر كس كه آنجا آمده است و فردا كه روز هشتم است می خواهد به عرفات برود مناسك حج را می داند.
ضمناً حجاج، مذاهب مختلف دارند.
🍂🍂🍂
تو كه وهّابی هستی كسی به حرف تو گوش نمی كند. كوچكترین اشاره ای به مسائل مهم دنیای #اسلام در این خطبه ها نمی شود و صددرصد #كنترل_شده است. یك جمعیت حدود پانصد هزار نفری كه اسلام به نام حج از یك طرف و به نام جمعه از طرف دیگر به وجود آورده است این طور هدر می رود.
واقعاً آن روز كه من از رادیو آن #خطبه ها را گوش كردم و آن جمعیت را در آنجا دیدم تأسّف عجیبی به من دست داد كه چگونه نیروهای اسلام به دست این حكومتهای فاسد و كثیف هدر می رود😞😞.
شركت در نماز جمعه اگر نماز جمعه، نماز جمعه باشد #واجب است.👍
نمازجمعه ای كه خلیفه ی اموی بخواهد بخواند كه نماز جمعه نیست، اگر نماز جمعه ای كه اسلام می خواهد، تشكیل شود، شركت همه واجب است و هر كاری در آن حال حرام است.
👇👇👇👇
🔺«یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا» ای اهل ایمان!
«إِذا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ اَلْجُمُعَةِ»
در آن وقت از روز جمعه كه فریاد برای نماز یعنی صدای مؤذّن بلند می شود «فَاسْعَوْا إِلی ذِكْرِ اَللّهِ» بشتابید به سوی ذكر حق. مقصود از ذكراللّه فقط نماز نیست كه استماع خطبه مستحب باشد؛ به اجماع همه ی مفسرین و فقها استماع خطبه هم واجب است نه فقط شركت در آن دو ركعت.
«فَاسْعَوْا إِلی ذِكْرِ اَللّهِ» قرآن خودِ این سخنرانی و خطبه را «ذكراللّه» می نامد. این تعبیرات، تعبیرات كوچكی نیست، حساب دارد.
همین جاست كه مفسرین اهل سنت می گویند: خطبه هایی كه امروز در نماز جمعه خوانده می شود «ذكرالشیطان» است در حالی كه قرآن از خطبه های نماز جمعه به ذكراللّه تعبیر می كند.
جلد هفتم کتاب
#آشنایی_باقرآن،شهید مطهری
تفسیر سوره #جمعه
🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱🌺🌺🌱@quranpuyan