eitaa logo
راه سوم
1.4هزار دنبال‌کننده
508 عکس
149 ویدیو
15 فایل
🌱راه سوم کوششی برای بازنمایی "الگوی مترقی زن در منظومه‌ی فکری رهبر انقلاب" •مؤسسه چندمنظوره فرهنگی_هنری طلایه‌داران راه سوم• 📍ارتباط از طریق: @rahesevvom_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
چریک، رزمی‌کار، با یک واسطه شاگرد بانو مجتهده امین، باهوش، مربی تکواندو، اهل فکر و مطالعه، پاسدار، دارای سابقه عملیات در سرزمین‌های اشغالی... این‌ها توصیف یک دختر ۲۲ ساله است؛ شهید زهره بنیانیان.🥀 کتاب «ستاره غروب» زندگی‌نامه داستانی زهره است؛ یک کتاب کم‌حجم ۱۰۹ صفحه‌ای. ولی برای شخصیتی به بزرگی زهره، ۱۰۹ صفحه واقعا کم است. شاید نویسنده حق داشته. بعد از سال‌ها، خاطرات زهره در ذهن خانواده‌اش کم‌رنگ شده‌اند. بعضی اعضای خانواده یا حاضر به مصاحبه نشده‌اند یا به سختی لب به سخن باز کرده‌اند. وصیتنامه و یادداشت‌های زهره گم شده‌اند. یک گنج از دست ما رفته است! زهره را اگر آن‌ورآبی‌ها داشتند، انقدر فیلم و انیمیشن و رمان درباره‌اش می‌ساختند و می‌نوشتند که تمام ابرقهرمان‌ها و پرنسس‌های دیزنی انگشت به دهان شوند. زهره یک اسطوره است، یک قهرمان است. چهل و چهار سال در گلستان شهدای اصفهان، مقابل مزار آیت‌الله اشرفی اصفهانی خوابیده است، جلوی چشم مردم. مردم از کنارش رد می‌شوند و نمی‌بینندش. همین کتابی که عکسش را می‌بینید هم دیگر چاپ نمی‌شود. هیچ‌جا پیدا نمی‌شود اصلا(این نسخه چاپ قدیم است و خیلی اتفاقی پیداش کردم، ته انبار یک کتاب‌فروشی). قلم و محتوای خوبی هم دارد کتاب؛ ولی خب انگار زندگی‌نامه بانوان شهید حتی آخرین اولویت نهادهای فرهنگی هم نیست! اما زهره همچنان در جایگاه بلندش می‌درخشد، و اتفاقا پرنورترین ستاره هنگام مغرب، ستاره زهره است...✨ 🖋شکیبا شیردشت‌زاده 💠راه سوم (شبکهٔ تخصصی زنان مترقی) ⏩@rahesevvom
🥀 لشگر فرشتگان ۲ 🚩 مجموعه بی‌نظیر پوسترهای معرفی زنان شهید با عنوان "لشکر فرشتگان ۲" که به همت گروه "مه‌شکن" جمع‌آوری و طراحی شده است؛ جهت استفاده در نمایشگاه‌ها و برنامه‌های فرهنگی منتشر شد. 🔻نسخه قابل چاپ پوسترهای بانوان شهیده را از طریق این کانال دریافت نمایید: ▶️https://eitaa.com/shohadazan 💠راه سوم (شبکهٔ تخصصی زنان مترقی) @rahesevvom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀با بانوان شهیده مقاومت فلسطین بیشتر آشنا شوید...🇵🇸 🚩 برخی از این بانوان در حین عملیات استشهادی به شهادت رسیده‌اند و ده‌ها صهیونیست را به درک واصل کرده‌اند. بجز شهید راشل کوری(امریکا) و شهید سهام الموسوی(لبنان)، همه این شهدا فلسطینی‌اند. @istadegi ┈┈••✾••┈┈ 💠راه سوم (شبکهٔ تخصصی زنان مترقی) ⏩@rahesevvom
نام" هویت‌بخش است، هدف‌آفرین است، سرنوشت‌ساز است. بعضی نام‌ها آنقدر مقدسند و آنقدر پرمعنایند که اگر تمام زندگی‌ات را بگذاری تا شبیه نامت بشوی، ضرر نکرده‌ای. یک نامی مثل معصومه... 🥀شهیده معصومه زمانی 🔹تولد: هفتم خردادماه ۱۳۴۷، آباده، استان فارس 🔸شهادت: بیست و پنجم مرداد ۱۳۶۵، شهر مقدس قم، در جوار حرم حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها) ┈┈••✾••┈┈ 💠راه سوم (شبکهٔ تخصصی زنان مترقی) ⏩@rahesevvom
🚩 و نام‌های نیکو از‌آن خداست ... یکی از وظایف پدر و مادر، انتخاب نام نیکوست برای فرزند؛ شاید چون اسم‌ها رسم می‌سازند و رسم‌ها سرانجام را. انگار که نام، راهنمایی ست کوتاه و فشرده که به تو می‌گوید باید چطور زندگی کنی. "نام" هویت‌بخش است، هدف‌آفرین است، سرنوشت‌ساز است. انقدر که گاه اگر نام کسی را از او بگیری، تمام او از خودش خالی می‌شود. بعضی نام‌ها انقدر مقدسند و انقدر پرمعنایند که اگر تمام زندگی‌ات را بگذاری تا شبیه نامت بشوی، ضرر نکرده‌ای. یک نامی مثل معصومه... فکر می‌کنم 🥀معصومه زمانی، انقدر شبیه نامش شده بود که لیاقت شهادت در جوار صاحبِ نامش را داشته باشد. معصومه به راهنمای فشرده‌ی زندگی‌اش عمل کرده بود. از زندگی‌اش چیز زیادی ننوشته‌اند. تنها چیزی که بعد از جستجو دستگیرم شد، این بود که در هفت سالگی به قم آمده، تا پایان دبستان درس خوانده و در هفده سالگی با یکی از طلاب قم ازدواج کرده است. چیزی که فهمیدم این است که دختری بوده اهل نماز جمعه، اهل دعای کمیل، مومن، اهل نماز شب حتی. دختری که حسرتِ شهدا را می‌خورده، حسرت جبهه نرفتن را. و یکی از آن هزاران دختری که امام خمینی را از جان دوست‌تر می‌داشت. بیست و پنجم مرداد، روز میلاد حضرت معصومه، با همسر و فرزند شش ماهه‌اش می‌روند حرم حضرت معصومه(سلام‌الله‌علیها). نمی‌دانم زیارت آخرش چطور بوده. نمی‌دانم چی به بانو گفته... شاید آرزوی همیشگی‌اش را؛ سکونت ابدی در حرم حضرت معصومه. شاید آن زیارت آخر، داشته با خودش فکر می‌کرده که چقدر شبیه نامش شده است؟ منافقین نزدیک حرم بمب گذاشته بودند؛ جایی نزدیک باب‌القبله، سه‌راه موزه. انفجار آن خودروی بمب‌گذاری شده، معصومه را به صاحبِ نامش رساند، همراه دوازده شهید دیگر. 🌷معصومه با معصومه(سلام‌الله‌علیها) محشور باد... 🖋شکیبا شیردشت‌زاده ┈┈••✾••┈┈ 💠راه سوم (شبکهٔ تخصصی زنان مترقی) ⏩@rahesevvom
انقدر حماسه در روحش داشت که دست به قلم ببرد و شاعر و نویسنده شود. حماسه‌ها را از روحش بر کاغذ لبریز می‌کرد، یک تنه، با قلمش به نبرد با اسرائیل رفت و پیروز شد؛ نامش و نوشته‌هایش جاودان ماند تا ابد. 🌷 شهید هبة أبو ندا🌷 🔹تولد: ۲۴ ژوئن ۱۹۹۱، مکه مکرمه، عربستان سعودی 🔸شهادت: ۲۰ اکتبر ۲۰۲۳، خان‌یونس، نوار غزه، فلسطین ┈┈••✾••┈┈ 💠راه سوم (شبکهٔ تخصصی زنان مترقی) ⏩@rahesevvom
🚩 شهیده‌ای که یک تنه طوفان است مدرک کارشناسی بیوشیمی‌اش را از دانشگاه اسلامی غزه و کارشناسی ارشدش را از دانشگاه الازهر غزه گرفت. در حال کار بر روی پایان‌نامه‌ کارشناسی ارشد خود در حوزه تغذیه بالینی بود. او مسئول بخش «باشگاه علم» در «مرکز راسل برای کودکان مستعد» بود و اغلب مطالبی درباره فعالیت‌هایش با کودکان و مهارت‌هایشان در فیس‌بوک منتشر می‌کرد. اولین رمانش با عنوان "اکسیژن برای مردگان نیست" را با موضوع حوادث فلسطین و انقلاب‌های عربی نوشت؛ او آرزوی مشترک مردم کشورش برای دستیابی به آزادی و عدالت را همچون آتشی سوزان در دل ملت‌ها به تصویر کشید. در مقدمه این رمان می‌گوید: «چنگال‌هایتان را از گوشت ما بیرون بکشید، دست از گندم‌های ما بکشید، گریبان بال‌هایمان را رها کنید... نمی‌توانید این انقلاب را متوقف کنید، بر شما در شهرهای حفاظت‌شده‌تان دست می‌یابیم، شما را به بدن‌هایمان، و چشمانمان، و رویاهایمان، و انقلابمان محاکمه می‌کنیم.» سه مجموعه شعر تالیف کرد. در سال ۲۰۱۷، اولین رمان او با عنوان "اکسیژن برای مردگان نیست" در جایزه خلاقیت شارجه، مقام دوم را کسب کرد. او همچنین در رقابت یادبود "ناهید الریس" مقام اول را در بخش داستان کوتاه کسب کرده بود. یکی از شب‌های جنگ در غزه، در صفحه مجازی‌اش نوشت: «شب غزه تاریک است مگر از فروز موشک‌ها، ساکت است مگر از صفیر بمب‌ها، ترسناک است مگر از تسلی دعا، سیاه است مگر از نور شهدا. شب خوش، غزه...». یک روز پیش از شهادت، درباره دوستان خودش که بر اثر حملات اسراییل جانشان را از دست داده بودند نوشته بود: «فهرست دوستانم کوچک و کوچک‌تر می‌شود، تبدیل به تابوت‌های کوچکی می‌شود که این طرف و آن طرف پراکنده شده است. به دنبال موشک‌ها به آسمان پر می‌کشند و دستم به آن‌ها نمی‌رسد... این فقط یک نام نیست، این ما هستیم، با چهره‌ها و نام‌های مختلف». ابوندی روز ۲۰ اکتبر، همان روزی که در بمباران صهیونیست‌ها شهید شد، در صفحه فیس‌بوک خود نوشته بود: «به خدا قسم، ما در غزه یا شهیدیم و یا شاهد آزادی خود، و همگی صبر می‌کنیم تا ببینیم که کجا خواهیم بود. خداوندا همگی انجام وعده حق تو را انتظار می‌کشیم.» 🥀"شهید هبه ابو ندا" زنده است در تک‌تک کلمات داستان‌ها و شعرهایش. هبه ابو ندا خود یک تنه طوفان الاقصی ست! 🖋شکیبا شیردشت‌زاده ┈┈••✾••┈┈ 💠راه سوم (شبکهٔ تخصصی زنان مترقی) ⏩@rahesevvom
تو یا شهید می‌شوی و یا شهید می‌شوی و هیچکس شهادت تو را «وتو» نمی‌کند و هیچکس میان این همه شهید توجهی به تو نمی‌کند و حجله‌ای برای تو نمی‌زنند چرا که کوچه‌ای برای حجله‌ای نمانده است و حجله‌ها همین توئیت‌ها و شعرهاست و حجله‌ها همین صدای ابرهاست که داد می‌زنند یک‌صدا: "هبه ابو ندا"! تو یا شهید می‌شوی و یا شهید می‌شوی و جشن مردگان رسیده است و شادمانی غریب کودکان و مرده‌ها در آسمان به اشک بسته‌اند حجله تو را "هبه ابو ندا"! جهان نگاه می‌کند به تو چقدر چشم‌هایت آشناست، آشنا و من چقدر فکر روزهای رفته‌ام و غرق گریه بود هفت روز هفته‌ام و تو هنوز بی‌صدا نگاه می‌کنی به ما «هبه ابو ندا»! ✍️علیرضا قزوه ┈┈••✾••┈┈ 💠راه سوم (شبکهٔ تخصصی زنان مترقی) ⏩@rahesevvom
🌱سلام بر زینب سلام الله علیها؛ و سلام بر پرستاران شهید.✨ 🌱سلام بر پرستاران هشت سال دفاع مقدس که باران آتش آنان را به کنج عافیت نراند. سلام بر شهید پروانه شماعی‌زاده، که وقتی گفتند بعثی‌ها در نزدیکی سرپل‌ذهاب‌اند و پرستاران باید بروند، نارنجک به خودش بست و گفت: مجروحان را رها کنم و به فکر جان خودم باشم؟ نمی‌توانم. سلام بر شهید مریم فرهانیان و پاهای تاول زده‌اش؛ سلام بر او که شیفت پرستاری‌اش تمام شدنی نبود. 🌱سلام بر پرستاران مدافع سلامت؛ سلام بر ۱۵۰ شهید پرستار مدافع سلامت؛ که وقتی ما از ترس ویروس به کنج خانه خزیده بودیم، در برابر بیماری سینه سپر کرده و پنجه در پنجه مرگ انداخته بودند. 🌱سلام بر پرستاران غزه، که قوانین بین‌المللی و لباس پرستاری‌شان آنان را از حمله صهیونیست‌ها در امان نگه نمی‌دارد. سلام بر پرستاران غزه، که نه مهلت آسودن دارند، نه دارو و تجهیزات پزشکی، نه سوخت و آب و غذا؛ اما ایمانشان به خدا از تمام نیروی نظامی اسرائیل نیرومندتر است. سلام بر آنان، وقتی که از خستگی بیهوش می‌شوند، وقتی که با دیدن پیکرهای کودکان مجروح قلب‌شان درهم فشرده می‌شود، وقتی که با دیدن قفسه‌های خالی دارو، درماندگی از پا درشان می‌آورد، وقتی که از ترس فرود بمب و موشک چشم به آسمان می‌دوزند و قلب‌شان از ترس هجوم تانک‌های اسرائیلی تند می‌تپد، وقتی که با تمام خستگی پناه مجروحان می‌شوند. سلام بر پرستاران غزه؛ سلام بر پرستاران شهید غزه؛ سلام بر بیش از ۲۰۰ شهید کادر درمان غزه؛ و سلام بر بلندای صبر و توکل پرستاران غزه... ┈┈••✾••┈┈ 💠راه سوم (شبکهٔ تخصصی زنان مترقی) ⏩@rahesevvom
🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️ 🔹️ 🔸️ 🔅معرفی هشتگ های کانال راه سوم با عرض سلام و خیر مقدم خدمت بزرگوارانی که به تازگی به جمع ما پیوستند 🌱 جهت استفاده هر چه بهتر از مطالب کانال راه سوم، هشتگ محتواهای تخصصی کانال خدمت شما معرفی می‌گردد: 📌معرفی فعالیت های موسسه طلایه‌داران راه سوم از آغاز 📌روایتی صحیح از نقش زنان در طول تاریخ در برابر روایت‌های غربی و شرقی از زن 📌هویت فردی زن مسلمان در بیانات رهبر انقلاب 📌اصول روابط زوجین در بیانات رهبر انقلاب 📌کنشگری اجتماعی زنان و حماسه‌آفرینی ایشان 📌بازخوانی شخصیت حضرت زهرا سلام الله علیها و ابعاد مغفول الگوگیری از ایشان 📌مشارکت جهادی زنان با الگوگیری از مجاهدت حضرت زینب سلام الله علیها 📌روایت زنان شهید و ایثارگر 📌بررسی تصویر زنان در رسانه 📌بررسی مسئله حجاب در دیدگاه رهبر انقلاب و ارائه محتواهای جامع با موضوع حجاب و 📌بررسی آیات قرآن با محوریت آیات مرتبط با زنان هم چنین میتوانید با جستجوی عناوین موضوعی ، ، ، ، ، ، محتوای مناسب هر یک از این حوزه‌ها را مشاهده نمایید. 💠راه سوم (شبکهٔ تخصصی زنان مترقی) ⏩@rahesevvom 🔸️ 🔹️ 🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️
🌱 خانه امن مامان تندتر از همه این چندماهی که با هم بوده‌ایم قدم برمی‌داشت. انگار یادش رفته بود که باید وزن من را هم همراه خودش تحمل کند. هم او ذوق داشت، هم من. بالاخره بعد از مدت‌ها، با مادر از خانه بیرون زده بودیم. تا همین چند روز پیش، انقدر احساس تنگی نفس و سنگینی می‌کرد که به ندرت از خانه بیرون می‌آمد؛ ولی حالا قلبش تندتر می‌زد و راحت‌تر نفس می‌کشید. امروز هم وقتی از جا بلند شد و گفت می‌خواهد برود روضه، مادربزرگ گله‌مند و دلسوزانه گفت: با این حالت کجا می‌خوای بری؟ مامان در تکاپو بود برای آماده شدن: سادات خانم خواب دیده. روضه آقای مومنی نظرکرده‌ست. من که نمی‌دانستم روضه چیست؛ ولی حتما جای خوبی بود که مامان انقدر بی‌قرار بود برای دیدنش. مخصوصا که به قول مامان، نظرکرده هم بود که آن را هم معنایش را نمی‌دانستم؛ ولی حتما خیلی خیلی خوب بود. صدای غرش بلندی، مکان امنم را به لرزه انداخت. مامان هم از حرکت ایستاد. همه‌جا سکوت شد و بعد چند لحظه، مادربزرگ گفت: هواپیما بود؟ - فکر کنم آره... - این از خدا بی‌خبرا ممکنه قم رو هم بمبارون کنن، خطرناکه. - نترسین، زود برمی‌گردم. هواپیما را هم نمی‌دانستم چیست؛ ولی فکر کنم چیز ترسناکی بود که مامان و مادربزرگ، موقع حرف زدن از آن صدایشان لرزید. مامان با هر قدم، یک ذکر هم از قلبش می‌گذراند. یک بار استغفار، یک بار صلوات، یک بار تکبیر و بعد تهلیل... من هم همراهش تمرین می‌کردم. ناگاه، ایستاد و ذکر هم نگفت؛ سلام داد: السلام علیک یا فاطمه الزهرا. آرام‌تر قدم برداشت و بعد، نشست. فهمیدم اینجا همان روضه است. قلب مامان مستانه می‌تپید؛ انگار داشت آواز شادی می‌خواند. با خودم فکر کردم روضه چجور جایی می‌تواند باشد؟ شاید یک جایی شبیه بهشت. زیبا، سرسبز... پر از آدم‌های خوب. صدای زمزمه‌شان را می‌شنیدم. مثل زمزمه فرشته‌ها بود. داشتند با مامان سلام و علیک می‌کردند و حالش را می‌پرسیدند. بعد، همه ساکت شدند و صدای مهربان و سنگین خانمی را شنیدم: خواب دیدم حضرت زهرا اومدن، داخل کوچه پیچیدن و مستقیم داخل خونه شما شدن. اینجا تکبیر گفتن و ایستادن به نماز. همه ما هم پشت سرشون اقتدا کردیم. گرمای دستان مادر را حس کردم که آن‌ها را گذاشته بود روی شکم‌اش تا نوازشم کند. دلم پر می‌زد برای روزی که بیرون بیایم و در آغوشم بگیرد. غرق لذت بودم که صدای غرش بلندی، وجودم را به ارتعاش انداخت. همان صدایی بود که در خانه شنیدم... صدای هواپیما. چیزی نفهمیدم جز این که انگار دنیا زیر و رو شد. ضربه محکمی به من و مادر خورد و بعد، سکوت محض. گوش خواباندم تا صدای قلب مادر را بشنوم، یا صدای ذکر گفتنش را. آرام داشت می‌گفت: اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمداً رسول الله... السلام علیک یا فاطمه الزهرا... به سختی همراه مادر تکرار کردم. تمام تنم درد می‌کرد؛ ولی صدایی نداشتم برای گریه کردن حتی. از اطراف، صدای زمزمه‌هایی زنانه را می‌شنیدم که جملات مادر را تکرار می‌کردند. قلب مامان، چند ضربه بی‌رمق زد و بعد، ایستاد. نفسم تنگ شد. در خودم پیچیدم. خانه امنم بهم ریخته بود؛ دیگر امن نبود. ترسیده بودم. گرمای دستان مادر را گم کرده بودم و داشتم فرو می‌رفتم در سرمایی عمیق. -مامان... کجایی؟ بیا بغلم کن... مامان... مامان را دیدم. خودم را در آغوشش پیدا کردم. می‌خندید. فهمیدم روضه یعنی چی؛ روضه، آغوش مادر است... 🌿🌿🌿 🏴 تقدیم به بیست و یک مادر و کودک شهیدِ روضه فاطمیه قم، که در روز شهادت حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) و در مجلس روضه‌‌ی بانوانه، در دی ماه ۱۳۶۵ در اثر بمباران هواپیماهای بعثی به فیض شهادت نائل آمدند. 🖋شکیبا شیردشت‌زاده ┈┈••✾••┈┈ 💠راه سوم ⏩@rahesevvom