سکوت، حوصلهی صبر را به سر می برد
قیام، قافله را جانب خطر می برد
خروش خون خداوند، روح ایمان را
برای پیکر اسلام محتضر می برد
رسیده بود زمانش، که هجرتی دیگر
دوباره دست به آینده ی بشر می برد
بنی امیه که قصدش سقوط عترت بود
به قصد ریشه ی بنیاد خود تبر می برد
کسی ز جانب کوفه به کاروان ای کاش
ز بی وفایی نامردمان خبر می برد
مطیع جمله ی لا یمکن الفرار از عشق
مگر که می شد از آن ورطه جان به در می برد؟
به قتلگاه به عنوان پیشکش به خدا
ز هر چه هر که به کف داشت، بیشتر می برد
یکی برای دفاع از نماز، جانش را
به سوی تیر به عنوان یک سپر می برد
یکی در آینه ی خون خود شناور بود
یکی رسیده و تیغی به روی سر می برد
به روی خاک، تن بی سری رها شده بود
به روی نیزه سری بی بدن، به سر می برد...
#شعرعاشورایی #امام_حسین #محرم
کانال اشعار: @rahimipoems
#محمدحسین_رحیمی
ای روح پاک تو شده از ماسوا جدا
از خود جدا شدی، نشدی از خدا جدا
اثبات شد به کثرت دشمن، نمی شود
با نفی وحدت تنت (الا) ز (لا) جدا
وقتی میان معرکه تقطیع می شدی
افتاده بود از بدنت یک هجا جدا
از هر طرف به پیکر تو زخم می زدند
خنجر جدا و سنگ جدا و عصا جدا
مصداق و اصل و پیکره ی یا و سین! سرت
این سان چرا جدا شده این سان چرا جدا؟
بین سر تو و سر یاران تفاوت است
تنها سر تو بود که شد از قفا جدا
بستند نعل تازه به اسبان کهنه کار
تن های پاک و بی سر و تنها جدا جدا...
تنها شدی، چنان که شد از حرمت تنت
بعد از سر تو، پیرهن نخ نما جدا
در ماتم عزای تو خون گریه می کنند
حیدر جدا، بتول جدا، مصطفی جدا
دل بسته ام به عشق تو، باشد که روز حشر
با دست بخششت شوم از اشقیا جدا
#غزل_عاشورایی #شعرعاشورایی #شعر_عاشورایی #عاشورا #امام_حسین
کانال اشعار: @rahimipoems
#محمدحسین_رحیمی
#محمد_حسین_رحیمی