سکوت، حوصلهی صبر را به سر می برد
قیام، قافله را جانب خطر می برد
خروش خون خداوند، روح ایمان را
برای پیکر اسلام محتضر می برد
رسیده بود زمانش، که هجرتی دیگر
دوباره دست به آینده ی بشر می برد
بنی امیه که قصدش سقوط عترت بود
به قصد ریشه ی بنیاد خود تبر می برد
کسی ز جانب کوفه به کاروان ای کاش
ز بی وفایی نامردمان خبر می برد
مطیع جمله ی لا یمکن الفرار از عشق
مگر که می شد از آن ورطه جان به در می برد؟
به قتلگاه به عنوان پیشکش به خدا
ز هر چه هر که به کف داشت، بیشتر می برد
یکی برای دفاع از نماز، جانش را
به سوی تیر به عنوان یک سپر می برد
یکی در آینه ی خون خود شناور بود
یکی رسیده و تیغی به روی سر می برد
به روی خاک، تن بی سری رها شده بود
به روی نیزه سری بی بدن، به سر می برد...
#شعرعاشورایی #امام_حسین #محرم
کانال اشعار: @rahimipoems
#محمدحسین_رحیمی