eitaa logo
رهروان شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
177 ویدیو
5 فایل
خورشید اینجا .... عشق اینجا....گنج اینجاست... زیارتگاه کربلای پنج اینجاست.... این خاک گلگون تکیه ای از آسمان است....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃مادر با رویای صادقه ای که در خواب دید ، نامش را  گذاشت.مدتی بعد، عباسش به مریضی سختی دچار شد اما با  به صاحب نامش و اشک های مادر ، شفا یافت. . 🍂در سنگر انقلاب بزرگ شد و با شناسنامه ای که تاریخ هایش با عشق دستکاری شده بود راهی  شد. روز هایش در جبهه شب شد .پیوستن دوستانش به قافله  دید و جاماندن شد  دلش😞 . 🍃عشق است و بی تابی اش...وداع با سرزمین شهدا را نپذیرفت و این بار برای یافتن نشانی از دوستانش به خاک های ، فکه،  و  راهی شد...👣 . 🍂تفحص کرد پیکر های باقی مانده را ... های بیرون آمده از دل خاک را ..استخوان های پر از  را... دوست داشت در سرزمین پر از شهید ، پلاک و  باقی نماند و دل خانواده های چشم انتظار شهدا را شاد کند... با عراقی ها طرح دوستی ریخت و با دادن هدیه آنان را به همکاری تشویق کرد....🌸 . 🍃اما این دل، اهل جاماندن نبود. . متوسل شد به شهدا و از آنان  خواست... شاید اشک ریخت ،  خواند، خدا را خواند و شاید شهدا دعایش کردند ...🕊 . 🍂در آخرین روزهایی که دعوت نامه شهدا به دلش رسید.به مادر گفت برایش حنا بیاورد.به یک دست به نام  حسین و به دست دیگر به نام  بن الحسن  گذاشت .دل مادر بود که ترسید،لرزید، شکست .شاید هم به یاد لحظه ای که مولا علی بر دستهای کوچک  بوسه می زد و از درد  گریه می کرد، اشک ریخت😭 . 🍃خوابی دید که او را به بزم عشق دعوت کرده اند.ساک را بست و به دنبال نشانه ای راهی  شد. کار آن روز را نذر حضرت عباس کرد بسم الله گفت و در کانالی معروف به «والمری» مشغول به کار شد. لحظاتی بعد انفجار  منطقه عملیاتی «والفجر یک »دوستانش را بی تاب کرد..به رسم دست هایش قطع شد و مدتی بعد هم شهد شیرین شهادت نصیبش.شاید هم منتظر اربابش  بود...😔 . 🍂در هفتمین روز محرم شهید شد و در روز عاشورا ... عراقی ها به رسم دوستی، برایش مراسم گرفتند... بوی  از سرزمین های جنوب میاد. از فکه.... شلمچه... طلائیه..... . ✍نویسنده:  . 🍃به مناسبت سالروز شهادت شهید  . 📅تولد : ۸ مهر ۱۳۵۱ . 📅شهادت : ۵ خرداد ۱۳۷۵ . 📅انتشار: ۴خرداد ۱۳۹۹ . 🥀مزار : بهشت زهرا قطعه ۴۰ @rahro313
💢شهیدی که بعد شهادتش را هم آماده کرده بود... ✍بخشی از مصاحبه : یک روز من داشتم وسایلم را ردیف میکردم که دیدم شهید منوچهر به داخل اتاق دیگری رفت و با یک به داخل اتاق آمد، عکس خودش بود، دیدم دارد گریه میکند، گفتم: «چی شد منوچهر؟!» گفت: «این قاب عکس را برای روز جنازه ام آماده کردم، هر وقت شهید شدم آن را به تابوتم وصل کنید.» انگار میدانست میشود، آن روز وقتی را دیدم به دلم آمد که او شهید میشود.یک جمله را بارها و بارها به من گفته بود، میگفت: «وظیفه شما از وظیفه ای که به گردن من هست است، شما در روز قیامت اجر و پاداشتان از من است.» به او گفتم: «چرا؟» در جوابم گفت: «چون دارید را در راه درست میکنی.» 🌷 منوچهر صالحی @rahro313