eitaa logo
رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
3.4هزار دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
4.1هزار ویدیو
93 فایل
وابسته به انجمن شهید ادواردو انیلی مدیر انجمن: @rahyaftegan ارتباط ایتا: @Solmaz_n 🌸🌺🌸🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🍃🌼 🍃🌼✧✦•﷽‌ ✧✦• 🌼 📌محمد بن منکدر یکی از معروف عصر امام باقر (علیه السّلام) است که همانند طاووس یمانی و ابراهیم بن ادهم و عده‌ای دیگر، دارای گرایش‌های بوده است. او خود نقل می‌کند: 📌در یکی از روزهای گرم ، از مدینه به سمت یکی از نواحی آن، خارج شدم، ناگاه در آن هوای گرم، محمد بن علی (علیه السّلام) را ملاقات کردم که با بدنی فربه و با کمک دو نفر از خدمتکارانش مشغول کار و رسیدگی به امور زندگی است.با خود گفتم: بزرگی از بزرگان قریش، در چنین ساعت گرم و طاقت فرسا و با چنین جسمی، به فکر دنیا است! به خدا سوگند، باید پیش رفته و او را موعظه کنم. 📌به آن حضرت نزدیک شدم و سلام کردم.او نفس زنان و عرق ریزان، سلامم را پاسخ گفت. فرصت را غنیمت شمرده، به او گفتم: ، کارهایت را سامان دهد! چرا بزرگی چون شما در چنین شرایطی به فکر دنیا و طلب مال باشد! براستی اگر مرگ در چنین حالتی به سراغ شما بیاید، چه خواهید کرد! 📌امام باقر (علیه السّلام)، دست از دست خدمتکاران برگرفت و ایستاد و فرمود: به خدا سوگند، اگر در چنین حالتی مرگ به سراغم آید، بحق در حالت از خداوند، به سراغم آمده است.این تلاش من خود اطاعت از خداست، زیرا با همین کارهاست که خود را از تو و دیگر مردم بی نیاز میسازم (تا دست حاجت و تمنا به کسی دراز نکنم) . من زمانی از خدا بیمناک هستم که هنگام و نافرمانی خدا، مرگم فرا رسد! 📌محمد بن منکدر میگوید: پس از شنیدن این سخنان، به آن حضرت عرض کردم: خدای رحمتت کند، من میخواستم شما را کنم، اما شما مرا راهنمایی کردید. 🌼 🍃🌼🌐 @rahyafte_com 🕊🍃🌼
💥 📍 یکى از اشراف زادگان بود که شبانه روز به عیاشى و فسق و فجور اشتغال داشت . خانه اش مرکز عیش و نوش و فساد بود که صداى آن از بیرون شنیده مى شد. روزى از روزها که در خانه اش و مجلس گناه برپا بود، کنیزش با ظرف خاکروبه ، درب منزل آمد تا آن را خالى کند که در این هنگام حضرت (ع ) از درب آن خانه عبور کرد و صداى ساز و رقص به گوشش رسید. 📍از کنیز پرسید: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ جواب داد:البته که آزاد و آقا است . امام (ع ) فرمود: راست گفتى ؛ زیرا اگر بود از مولاى خود مى ترسید و این چنین در معصیت گستاخ نمى شد. کنیز به داخل منزل برگشت . 📍بشر که بر سفره نشسته بود از کنیز پرسید: چرا دیر آمدى ؟ کنیز داستان سؤ ال مرد ناشناس و جواب خودش را نقل کرد. بشر پرسید: آن مرد در نهایت چه گفت ؟ کنیز جواب داد: آخرین سخن آن مرد این بود: راست گفتى ، اگر خانه آزاد نبود (و خودش را بنده خدا مى دانست ) از مولاى خود مى ترسید و در معصیت این چنین نبود. 📍سخن کوتاه (ع ) همانند تیر بر دل او نشست و مانند جرقه آتشى را نورانى و دگرگون ساخت . سفره شراب را ترک کرد و با پاى برهنه بیرون دوید تا خود را به مرد ناشناس برساند. دوان دوان خودش ‍ را به موسى بن جعفر(ع ) رسانید و عرض کرد: آقاى من ! از و از شما معذرت مى خواهم . آرى من بنده خدا بوده و هستم ، لیکن بندگى خودم را فراموش کرده بودم . بدین جهت ، چنین گستاخانه مى کردم . ولى اکنون به بندگى خود پى بردم و از اعمال گذشته ام توبه مى کنم . آیا توبه ام قبول است ؟ 📍حضرت فرمود: آرى خدا ات را قبول مى کند. از گناهان خود خارج شو و معصیت رابراى همیشه ترک کن . بشر حافى توبه کرد و در سلک و زاهدان و اولیاى خدا در آمد و به شکرانه این نعمت ، تا آخر عمر با پاى برهنه راه مى رفت . 🌐 @rahyafte_com