eitaa logo
رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
3.4هزار دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
4.1هزار ویدیو
93 فایل
وابسته به انجمن شهید ادواردو انیلی مدیر انجمن: @rahyaftegan ارتباط ایتا: @Solmaz_n 🌸🌺🌸🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️زن گنهکار چگونه توسط امام موسی کاظم (ع) هدايت شد؟ 📍مرحوم مجلسی نقل کرده است : هارون، خليفه مقتدر و بی حيای عبّاسی دستور داد  زيبایی را برای خدمت کردن به  به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود). امام پيغام داد” «بَل انتُم بِهَديتکُم تَفرَحُون؛ اين شما هستيد که با هدايای خود شادمان می شويد»؛ 📍من به کنيز و امثال آن ندارم. هارون از اين پيام سخت خشمگين شد و گفت: به او بگوييد ما به رضای تو کنيز را به زندان، نزد تو نفرستاديم، و دستور داد که کنيز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند. 📍مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگيرد. به زندان رفت. با کمال تعجب ديد آن کنيز به سجده رفته است و مرتب مي‌گويد: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ جريان را به هارون گزارش داد. 📍هارون گفت: به خدا سوگند!  او را سحر کرده است، کنيز را بياوريد. را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ايستاد. 🌐 @rahyafte_com 📍هارون پرسيد: تو را چه شده؟ گفت: خبر تازه‌ای دارم! وقتی مرا به زندان بردند ديدم اين مرد مرتب  می خواند، بعد از نماز مشغول تسبيح و تقديس خداوند می شود. به او عرض کردم: 📍مولای من! شما کاری نداريد برايتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟ عرض کردم: مرا برای به شما آورده‌اند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اينها چه کاره‌اند؟! 📍نگاه کردم، ديدم بسيار وسيع و زيبا که اول و آخر آن ناپيدا بود، فرش‌های نفيس در آن گسترده بود و حوريه‌های بسيار زيبا با لباس‌های آراسته در آن جا بودند که هرگز نظير آنها را نديده بودم. با آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد. 📍هارون گفت: ای ناپاک! شايد وقتی به سجده رفتی اينها را در ديدی گفت: نه! به خدا سوگند! اين واقعيات را پيش از ديدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم. 📍هارون (به فردی) گفت: اين ناپاک را بگير و مراقب باش کسی اين مطلب را از او نشنود، اما بدون درنگ مشغول نماز شد. 📍از او پرسيدند: چرا چنين می کنی؟ گفت: (موسی بن جعفر عليهماالسلام) را چنين يافتم … . 📍راوی اين داستان می گويد: اين کنيز زندگی خود را به همين منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنيا رفت. اين قضيه چند روز قبل از امام کاظم عليه السلام رخ داد. 🌐 @rahyafte_com
💥 📍 یکى از اشراف زادگان بود که شبانه روز به عیاشى و فسق و فجور اشتغال داشت . خانه اش مرکز عیش و نوش و فساد بود که صداى آن از بیرون شنیده مى شد. روزى از روزها که در خانه اش و مجلس گناه برپا بود، کنیزش با ظرف خاکروبه ، درب منزل آمد تا آن را خالى کند که در این هنگام حضرت (ع ) از درب آن خانه عبور کرد و صداى ساز و رقص به گوشش رسید. 📍از کنیز پرسید: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ جواب داد:البته که آزاد و آقا است . امام (ع ) فرمود: راست گفتى ؛ زیرا اگر بود از مولاى خود مى ترسید و این چنین در معصیت گستاخ نمى شد. کنیز به داخل منزل برگشت . 📍بشر که بر سفره نشسته بود از کنیز پرسید: چرا دیر آمدى ؟ کنیز داستان سؤ ال مرد ناشناس و جواب خودش را نقل کرد. بشر پرسید: آن مرد در نهایت چه گفت ؟ کنیز جواب داد: آخرین سخن آن مرد این بود: راست گفتى ، اگر خانه آزاد نبود (و خودش را بنده خدا مى دانست ) از مولاى خود مى ترسید و در معصیت این چنین نبود. 📍سخن کوتاه (ع ) همانند تیر بر دل او نشست و مانند جرقه آتشى را نورانى و دگرگون ساخت . سفره شراب را ترک کرد و با پاى برهنه بیرون دوید تا خود را به مرد ناشناس برساند. دوان دوان خودش ‍ را به موسى بن جعفر(ع ) رسانید و عرض کرد: آقاى من ! از و از شما معذرت مى خواهم . آرى من بنده خدا بوده و هستم ، لیکن بندگى خودم را فراموش کرده بودم . بدین جهت ، چنین گستاخانه مى کردم . ولى اکنون به بندگى خود پى بردم و از اعمال گذشته ام توبه مى کنم . آیا توبه ام قبول است ؟ 📍حضرت فرمود: آرى خدا ات را قبول مى کند. از گناهان خود خارج شو و معصیت رابراى همیشه ترک کن . بشر حافى توبه کرد و در سلک و زاهدان و اولیاى خدا در آمد و به شکرانه این نعمت ، تا آخر عمر با پاى برهنه راه مى رفت . 🌐 @rahyafte_com