eitaa logo
از تبار رئیسعلی
615 دنبال‌کننده
431 عکس
107 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
📌شهدای شهرستان تنگستان ۱. ۲. ۳. ۴. ۵. ۶. ۷. ۸. ۹. ۱۰. ۱۱. ۱۲. ۱۳. ۱۴. ۱۵. ۱۶. ۱۷. ۱۸. ۱۹. ۲۰. ۲۱. ۲۲. ۲۳. ۲۴. ۲۵. ۲۶. ۲۷. ۲۸. ۲۹. ۳۰. ۳۱. ۳۲. ۳۳. ۳۴. ۳۵. ۳۶. ۳۷. ۳۸. ۳۹. ۴۰. ۴۱. ۴۲. ادامه دارد...
اوایل انقلاب من کلاس اول ابتدایی بودم. یکی از روزها با همانگی که از قبل (محمد تشانی) با عده‌ای از بچه ها کرده بود، مدرسه را ترک کرده و در سطح روستا راهپیمایی کردیم. فردای آن روز هوا بسیار سرد بود، با دلهره فراوان به مدرسه رفتیم. در صبحگاه، بعد از انجام مراسم معمول آقای مدیر خط کش به دست گفت: دانش آموزانی که دیروز غائب بودن بیایند بیرون. ما که انتظار کتک خوردن مفصلی داشتیم با چشم هایی پر از اشک بیرون آمدیم. در صبح سرد آن روز چند ضربهٔ دردناک خط کش را پشت دستمان نوش جان کردیم و به کلاس رفتیم. یادم می آید ما همه چشم هایمان پر از اشک بود ولی بهمنیار با اینکه درد زیادی را تحمل می کرد به روی خود نمی آورد و به ما می‌گفت: اگر باز هم لازم باشد برای رفتن به راهپیمایی به مدرسه نمی روم. 🔻راوی: عبدالله علی پور (دوست شهید) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
قرار بود نیروهای جدیدی، خط مقدم را تقویت کنند. طبق معمول امروز و فردا می شد تا اینکه بالاخره مشخص شد که قرار است بچه های بوشهر مستقر شوند. اولین وانت نیروها را پیاده کرد و بلافاصله خودروهای دیگر هم رسیدند. همه با عجله مشغول رفت و آمد بودند کنجکاوانه دنبال فرمانده آنها می گشتم. اما بی فایده بود. یکی از نیروها که چند بار از وی سوال کرده بودم به سمتم آمد و همزمان که دستش را به سمت یکی از افراد نشانه رفت گفت: «اونه!». اولین چیزی که توجهم را به خود جلب کرد، قیافه معصوم و پاهای برهنه‌اش بود. لحظاتی به او خیره شدم شلوار را تا زیر زانو بالا زده بود و بیش از همه در رفت و آمد بود. روی لبش لبخندی معصومانه اما تلخ نقش بسته بود. بعدها از او درباره فلسفه لبخندش که بلافاصله تلخ به نظر میرسید، پرسیدم. راز لبخند تلخ او یادآوری مردم محروم محله و شهرش بود شاگردانش را ترک کرده بود تا عملاً درس مبارزه به آنها بیاموزد. افسانه های چمران و ماهینی ها را شب‌ها برای بچه ها میگویم. ممکن است داستان دلاوری رئیسعلی دلواری دلچسب باشد اما من ماهینی را لمس کرده‌ام. 🔻راوی: محمدهادی صفوی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
منزل شهید مهربان پور. شب ۱۳ ماه رمضان ۱۴۰۳.mp3
10.92M
🔊 آدم‌های زرنگ، در ماه آدم زرنگ‌ها 🔻راوی: حجت‌‌الاسلام حسین ابراهیمی 📌منزل شهید محمد مهربان‌پور، خورموج 🗓 ۴ فروردین ۱۴۰۴ 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در قاموس شهادت واژه وحشت نیست. امام خمینی رحمةالله‌‌علیه با آغاز جهاد است که زندگی از نو آغاز می‌شود مانند نوری که به جهانی تاریک و ظلمانی می‌رود و زندگی جاودان و همیشگی و اخروی را نوید می‌دهد. خدایا! خودت میدانی که چقدر گناه کردم. خدایا! به لطف و کرامت و بزرگی ات که تو مرا ببخشی. به که پناه ببرم. خدایا! استغفار می کنم. خدایا! بر من آن روز نشود که در زیر شلاق‌های دوزخ صدای «یا رب ارحم ضعف بدنی» سر دهم. 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
📌شهدای شهرستان دشتستان ۱. ۲. ۳. ۴. ۵.‌ ۶. ۷. ۸. ۹. ۱۰. ۱۱. ۱۲. ۱۳. ۱۴. ۱۵. ۱۶. ۱۷. ۱۸. ۱۹. ۲۰. ۲۱. ۲۲. ۲۳. ۲۴. ۲۵. ۲۶. ۲۷. ۲۸. ۲۹. ۳۰. ۳۱. ۳۲. ۳۳. ۳۴. ۳۵. ۳۶. ۳۷. ۳۸. ۳۹. ۴۰. ۴۱. ۴۲. ۴۳. ۴۴. ۴۵. ۴۶. ۴۷. ۴۸. ۴۹. ۵۰. ۵۱. ۵۲. ۵۳. ۵۴. ۵۵. ۵۶. ۵۷. ۵۸. ۵۹. ادامه دارد...
شهید یکبار به مدت ۴۵ روز در جبهه بودند و خانواده ما بی صبرانه منتظر بازگشت او بودیم. با تمام نگرانی هایی که داشتیم این ۴۵ روز تمام شد و ایشان به منزل بازگشتند. در آن شب شادی تمام خانواده را گرفته بود، وقتی مادرم برای او شام آورد قبل از اینکه بنشیند و غذا بخورد گفت‌: زیاد خوشحال نباشید از اینکه من آمده ام چون دوباره به زودی برمی‌گردم. حال و هوای جبهه آنقدر او را شیفته کرده بود که در مدت کوتاهی که دور از جبهه بود مدام به فکر برگشتن بود. تا اینکه روزی که میخواست برای بار دوم به جبهه اعزام شود آمد خانه که از مادرم اجازه بگیرد و مادرم به او گفت: من هم دوست داشتم یکی از فرزندانم با این کاروان اعزام شود و به او اجازه رفتن داد. وقتی می خواست دم در سوار موتور شود و برود به من گفت: ببین خواهرم اگر من رفتم و شهید شدم برای من گریه نکنید و ناراحت نباشید. سعی کنید روحیه خوبی داشته باشید و خدا رو شکر کنید. گفتم نه خدا نکند که شهید بشوی، ان‌شاءالله که سالم برمی‌گردی. گفت: نه من شاید شهید شدم شما باید آماده آن باشید. 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
تير ماه سال ۶۷ كه ايشان از بسيج اهرم به جبهه اعزام شدند، گفتند: برادر عزيزم اين بار كه به جبهه می روم خيلی زود خبر شهادت من را دريافت می كنيد. پرسيدم از كجا میفهمی؟ ايشان گفتند: اين يك راز است فقط هر چه دلم می خواهد انجام بده. پرسيدم: چه كار بايد انجام دهم؟ گفتند: برادر، روستای سميل علی قبرستان ندارد هر وقت من را آوردند در زمينی كه دارم، يك قبرستان افتتاح كنيد تا مردم اين روستا و روستای همجوار از آن استفاده كنند. الله يار در مورخه ۱۱ تیر ۶۷ در فاصله چند روز به شهادت رسيد و در همان قطعه زمين به خاك سپرده شد كه هم اكنون بهشت الله يار اسماعيلی نام دارد. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهید-عسکری.mp3
1.39M
🔊مصاحبه با مادر شهید عسکر عسکری 🎙مصاحبه کننده: خانم اسماء محمدی 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
اوايل جنگ بود، مهاجرين زيادى به روستاى ما آمده بودند ما هم از تامين معاش زندگى در مضيقه بوديم. روزى متوجه شديم شهيد مقدار زيادى مواد غذایى از قبيل آرد، برنج و قابلمه، بشقاب و ديگر مايحتاج جمع كرده و مى‌خواهد برود. گفتيم كجا؟ ما به اين ها احتياج داريم. گفت: مهاجرين واجب‌تر از ما هستند. 🔻راوی: همسر برادر شهید (در دفن هستند) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir