يك روز بارانی، شهيد از سركار برمیگشتند كه در راه يك گردنبند پيدا كردند، آنرا به خانه آورد و به من نشان داد و من هم آنرا برداشتم و با هم به مسجد محلمان رفتيم و به آنها خبر داديم.
فرداى آنروز كه شهيد ايرج از سركار برمىگشتند، يك خانم همراه پسرش به همان محلى كه طلا پيدا شده بود، با نگرانى مىگشتند.
شهيد از پسر آن خانم سؤال كرد كه دنبال چه چيزى میگرديد؟ گفت: گردنبند مادرم گمشده و ما هم اينجا مهمان هستيم و قرار است كه امروز به شهرمان برگرديم. و شهيد نشانههاى گردنبند را گرفت و آنها را در خانه آورد و طلا را به آنها پس داد.
آنها آنقدر خوشحال شده بودند كه باورشان نمىشد و خيلى از شهيد تشكر كردند.
🔻راوی: همسر شهید
#شهید_ایرج_عباسی_نیا
#دیلم
#ماووت
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
بخاطردارم آخرین باری که سیدمرتضی می خواست به جبهه برود موقع خرمن کوبیدن بود، یک روز عصر به روستایمان گاودار نزد پدر و خویشان که مشغول خرد کردن گندم ها بودند، رفتم.
سیدمرتضی هم آمد، گفتم برادر جان اینجا هستی؟
گفت: فردا می خواهم به جبهه بروم و با نفس امارهی صدام بجنگم.
گفتم یعنی چه؟
گفت: بعضی از همکارانم بخاطر اینکه به جبهه نروند خود را به بیماری زده اند و حتی یکی از آنها پایش را بدون اینکه مشکلی داشته باشد گچ گرفته است تا او را به جبهه اعزام نکنند.
به او گفتم آفرین بر تو، شیری که خوردی حلالت باشد.
فردای آن روز به جبهه رفت و بعد از چندی خبر شهادتش را برای ما آوردند.
🔻 راوی: برادر شهید
#شهید_سید_مرتضی_موسوی
#امامزاده_حسن #دیلم
#شلمچه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
🔻مراسم بزرگداشت سردار شهید حاج نگهدار موری زاده
📌زمان و مکان: یکشنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۹ الی ۱۱ صبح
بوشهر، خیابان جانبازان (بیسیم) حسینیه عاشقان ثارالله
#شهید_حاج_نگهدار_موری_زاده
#دیلم #يادواره_شهدا
#جانباز
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
من افتخار می كنم كه در اين راه مقدس و به سوى هدف خود جان و مالم را فدا كنم و اميدوارم كه بعد از من كسى يا كسانى باشند كه بتوانند به نداى رهبر و شهيدان و براى رضاى خدا و خانواده شهيدا جاى شهيدان را پر كنند و بر عليه كفار بجنگند و اسلحه هایی كه بر روى زمين افتاده بردارد و راهشان را ادامه دهند انشاءالله.
🔻فرازی از وصیتنامه
#شهید_غلامرضا_فرجادی
#دیلم
#خرمشهر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
سال ۱۳۶۴ وقتی مرتضی برای اولین بار به جبهه آمده بود همرزم بودیم.
با قسمت تعاون با هم چند روزی برای ماموریت به منطقه مارد {شرق کارون} رفتیم.
مرتضی بعد از چند روز دچار بیماری سختی شد و سرفه های شدیدی داشت. با آمبولانس او را به اهواز اعزام کردند.
دربین راه به شوخی به او می گفتیم: اگه وصیتنامه ننوشته ای وصیت کن.
در جواب ما میگفت: من از مرگ نمی ترسم و اینجور با بیماری نمیمیرم. هدف من چیز دیگری است و خدا خودش بهتر می داند که چه مرگی را دوست دارم. به این دلیل در این راه قدم گذاشتهام. اگر قرار بود به علت بیماری بمیرم الان اینجا نبودم و پا به جبهه نمیگذاشتم.
🔻 راوی: همرزم شهید
#شهید_مرتضی_دشتی
#دیلم
#جزیره_مجنون
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
حسن پسر بسیار خوب و مهربان و در حق پدر و مادرش خیلی خوب بود. او در حق مردم و خانواده اش هیچ کوتاهی نداشت.
حدود شش ماه خدمت سربازی کرده بود که شش روز به مرخصی آمد و تعریف نمود که جایم خیلی خوب است و اصلا نگران ما نباشید. با این حال برای دوستانش تعریف کرده بود: در یک سنگر کوچک هستیم، خیلی در فشار به سر می بریم و به ما خیلی سخت می گذرد، اما چون خدمت ما بخاطر خدا و اسلام و میهن می باشد، آن سنگر برای ما همچون بهشت می ماند.
🔻راوی: مادر شهید
#شهید_حسن_گله_گیری
#مفقود_الاثر #دیلم
#سرپل_ذهاب
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
او همیشه نامه می نوشت و سلام و دعا می فرستاد. یک روز، توسط دوستانش پیغام فرستاد و گفت: به مادرم بگویید مقداری ماهی برایم بفرستد.
ما هم مقداری ماهی ارسال کردیم. هنگامی که ماهی به مقصد رسیده بود، اعلام شد که حسن شهید شده است.
🔻راوی: مادر شهید
#شهید_حسن_گله_گیری
#مفقود_الاثر #دیلم
#سرپل_ذهاب
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
هنگامی که مرتضی در جبهه مهران و آن هم در خط مقدم خدمت می کرد به اتفاق پدرم برای دیدنش رفتیم.
او مرخصی گرفت و هردو به شهر آمدیم. به او گفتم برادر اگر جایت خوب نیست بگو کاری کنیم تا تو را به خط دوم منتقل کنند.
گفت نه من چنین کاری نمی کنم. پدر، مادر، برادر، خواهر و خانواده نمی شناسم.
در شب که هوا تاریک بود ما را می بردند و سنگر می ساختیم.
وقتی برای ساخت سنگر خاک ها را کنار میزدیم و در زیر آنها لباسهای زنان و دختران را می دیدم از خود بیخود می شدم و این اجازه را به خود نمی دادم که در خط بعدی جبهه خدمت کنم.
با خود می گفتم من باید شهید شوم یا انقدر جلو بروم تا دشمنان را نابود کنم و از پای در بیاورم.
🔻 راوی: برادر شهید
#شهید_مرتضی_حق_گوی
#دیلم
#مهران
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
شهید همان اوایل جنگ به بسیج روستای امام حسن (علیهالسلام) پیوست در آن زمان حسن و برادرم مرتضی هم محصل بودند و جز پایگاه مقاومت بسیج روستای گاودارنیز بودند.
شهید یک روز که در خانه نشسته بودیم گفت: آیا شما نماز خواندن را بلد هستید؟
اول من شروع به نماز خواندن کردم که مرا قبول کرد و برادرم مرتضی بعد از من نماز خواند که اشکالاتی داشت و همین امر باعث شد ایشان بیشتر تلاش کنند و نماز خواندن را یاد بگیرند.
🔻راوی: برادر شهید
#شهید_بهزاد_بهزادی
#مالقائد #دیلم
#خلیج_فارس
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
یک روز قبل از اینکه به جبهه برود به او گفتم بابا الان اینطوری نیست که دو نفر تفنگ در دستشان باشد، یکی از این طرف و یکی هم از آنطرف به هم شلیک کنند. جنگ است و باید حواست به توپ و تانک دشمن باشد.
خدا را شاهد میگیرم که این حرف عین حقیقت است؛ شهید در جواب حرفم گفت:
بابا من از شهید آیت الله دکتر بهشتی بهتر نیستم و خونم رنگینتر نیست. من هم شهید بشوم برای اسلام، افتخاری است برای شما.
🔻راوی: پدر شهید
#شهید_غلامرضا_خلیجی
#دیلم
#شوش
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
مرتضی جوان بسیار مومن مهربان و باگذشت بود. او نسبت به دیگر اعضای خانواده ساکت تر و آرامتر بود. ایشان در دوره آموزشی با علاقه و میل شخصی خود در آموزش دوره دیده بانی شرکت می کرد و بدون اینکه به ما خبر بدهد پس از موفقیت در امتحاناتش عازم جبهه شد. ما مدت زیادی بود که از مرتضی خبر نداشتیم. تا اینکه شبی پدرش خواب دید که در مسجد است و کسی پشت پرده به او می گوید امشب حمله است. بعد ها فهمیدیم که در همان شب عملیات بوده و مرتضی در آن عملیات انگشت بزرگ پایش زخمی شده بود. خلاصه بعد از مدتها بی خبری یک شب که همه خواب بودیم شنیدیم که در می زنند. در را باز کردیم و دیدیم که مرتضی است. خیلی خوشحال شدیم. ایشان یک شب پیش ما ماند و مرتب به من پیشنهاد می داد که بروم و پشت جبهه فعالیت کنم اما من بخاطر ضعف جسمانی نمی توانستم بروم. مرتضی طی آن روز که پیش ما بود مرتب جوراب می پوشید. من بعدا از پسر بزرگم فهمیدم که چون انگشت پایش مجروح شده نخواسته که ببینم و ترسیده که من بخاطر عواطف مادرانه ناراحت شوم. ایشان در ماه محرم در مراسم سین زنی و زنجیرزنی سالار شهیدان شرکت میکرد
🔻 راوی: مادر شهید
#شهید_مرتضی_ناطق_زاده
#دیلم
#شرهانی
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
وصیتنامه شهید ضرغام ابراهیمی زاده.mp3
1.77M
🔊وصیتنامه شهید ضرغام ابراهیمی زاده
🔻گوینده: خانم جباری
#شهید_ضرغام_ابراهیمی_زاده
#حصار #دیلم
#فاو #صوت_وصیت_نامه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir