eitaa logo
مرضیه رمضان‌قاسم
484 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
941 ویدیو
94 فایل
🌻بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام ارشد تفسیر و کلام، مداح، سخنران مبلغ‌ دفتر تبلیغات اصفهان پاسخگوی‌شبهات،داستانک‌ دلنوشته و یادداشت‌نویس تلاشم در جهش‌تولید جهت‌فرمانبرداری از امر رهبرم منتظرامام زمانم هس تم پل‌ارتباطی‌جهت‌ارتقاءکانال⬇ @M_Rghasem110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پناه می‌برم به خدا از علومی که به جهنم می‌فرستد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ••✾❀زنگ‌بیداری 👇❀✾••• https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
✳️ به حكمتش دل بسپاریم دوستی با واسطه برام تعریف کردند: مادر خدابیامرز حجه‌الاسلام ابوالقاسم شهباز به‌ صورت مدام آبریزش بيني داشتند و اذيت مي‌شدند. هيچ پزشكي هم نتوانسته بود معالجه‌‌شون كند، تا این‌که يك دكتر با یک‌دانه قرص اين آبریزش را بند آورد، كه هم مايه تعجب و هم مايه خوشحالي خود ایشان و اطرافیانشان شد، چند ماهي از اين ماجرا نگذشته بود كه مادر ايشان ، اختلال‌حواس گرفتند و اموراتشان مختل شد. وقتي مادرشان را بردند نزد متخصص مغز و اعصاب، ايشان گفتند «مغز مادرتان آب آورده»؛ و همين هم عامل فوت مادرشان شد. اين‌جا بود كه ما حكمت آن آبریزش دائمي بيني را فهميديم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌••✾❀زنگ‌بیداری 👇❀✾••• https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Mahmoud_Karimi_-_Ye_Madine_Ye_Baghie_(128).mp3
4.89M
"غربت" خسته از راه رسیدند مشهد، وارد کوچه که شدند مدیر کاروان زودتر رفت تا ورودشان را به مدیر هتل اطلاع دهد. مدیر هتل گفت: « ما امروز پذیرش نداریم، مگه قرار نبود شما دو روز دیگه بیاین؟!» مدیر کاروان جوش آورد و گفت: « حالا من با یه اتوبوس زائر چی‌کار کنم؟» - مدیر هتل : « اواسط کوچه منزلی هست که متعلق به هتلِ می‌خواین این دو روز اونجا باشین؟» مدیر کاروان زائران را به منزل برد. هنوز ساعتی از رسیدن‌شان نگذشته بود که زنگ منزل به صدا درآمد، دو آقای کت و شلواریِ متشخص وارد منزل شدند و ژتونِ آشپزخانه‌ی حضرت را به تک تک زائران دادند. مدیر کاروان که انگار سنگ صبوری پیدا بود کلِ جریان را برای خادم‌ها‌ی امام‌رضا تعریف کرد. خادم‌ها گفتند: « اگه شما هتل بودین که میهمان آشپزخانه نمی‌شدین.» تازه مدیر کاروان و بقیه زائران به حکمت هتل نرفتن‌شان پی‌بردند. نویسنده: مرضیه‌ رمضان‌قاسم 1400 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌••✾❀زنگ‌بیداری 👇❀✾••• https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
"تردید" اهل همه‌جور خلافی بود مادرِ از همه جا بی‌خبرش که فکر می‌کرد سعید فقط اهل نماز و روزه نیست همیشه می‌گفت: ننه سعید نمازدا بوخون آقا خدا بیامرزد که نونی حلال به تو دادس پس چرا تو مِثی بقیه بچام سر برا نیسی. فرج الله خانی خدا بیامرز که همه نمازاشا اَوِلی وقتا تو مچد میخوند، ننه برا آبرو آقادم شُدِس نمازدا بوخون اِز دسِد راضی نیسم اِگِه بِخَی همین جوری تاریکِ الصلات بومونی. - سعید: ننه دوباره شُرو کردیا، اِگه برم دنبالی رفیق که میگوی بِرا بد می‌کِشندِدا، بدبَخ میشی، ننه خودد بوگو چه خاکی تو سرم بریزم؟ دیگه خسه شدم. امروز مرتِضی رفیقم گفت بیا بریم پیاده‌روی اربعین، گفتم نه نَنِه‌م تَناس اما حالا از بسکی غر زِدیا، نق به جیگرم زدی شیطونه میگد باش برم، بالاخره بقیه بچا مؤمنی ننه هَسَند، بزار اونام بیاند یُخته دور و وری نَنِد جیکا ویک کونندا به یه ثوابیم برسند. - ننه: این چه حرفایِس گِلی زبونِد افتادِس، تو برو، الحمدلله خودم می‌تونم دور و وَری خودم رارَم، من محتاجی هیشکی نیسَم، اینم بِدون که از دعاوا آقا بیامرزدس، خودش که نتونست بِرِد کربِلا حالا دعا کردِس نصیب و قسمتی تو بِشِد بری، آخه کاری خُبی بِچه باعَث میِشِد چراغی روشنی قبری آقاشِ. - سعید: ننه حرفا میزِنی، آخه من چیکار کردم برا آقا خدا بیامرزم که دعاش در حقم مستجاب بِشِد، به قولی خودد، کاری خوبی نکردم که قبری آقام روشن بِشِد، مِگه خودد همین حالا نگفتی مایه بد نومی فرج الله خان شدم. - ننه: ننه حالا من یه چیزی گفتم، اما نقلی امام حسین اِز بقیه نقلا جداس، خودد میدونی اما حالا که امام حسین دعوتت کردندا، اِگه دعوتا رد کردی بد می‌بینی، همه آرزوشونه برند یه سلام بدند به آقاوا بیاند، بعضیام که ناکوم‌شدند مِثی آقا تُوا، نَنا آقا من. سعید اصلا قصد رفتن به کربلا نداشت فقط می‌خواست غرهای مادرش تمام شود، ولی حالا که حرفهای مادرش را شنید از شش گوشه‌ی دلش یک گوشه‌اش با رفتن بود آن هم نه برای نشنیدن غُرهای مادر بلکه برای اینکه رَد کردن دعوت را نشانه جوانمردی نمی‌دانست. نویسنده: مرضیه رمضان‌قاسم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌••✾❀زنگ‌بیداری 👇❀✾••• https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 پر زد دل من زمشهدت، سوی حسین من می شنوم ز مرقدت بوی حسین دانم که کلید کربلا دست شماست از لطف رضا مشرفم ، کوی حسین 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 آقا عنایتی که سریع الرضا توئی امضاء کننده سفر کربلا توئی💫 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 "قطعه‌ای از بهشت" از زمان شیوع کرونا دیگر توفیق زیارت امام رئوف نصیبش نشده بود. پاهایش قدم درصحن‌ و سرا، رواق‌ها و حرم را تجربه نکرده بود.حتی فکر این دوری را نمی‌کرد. کبوتر دلش هوائی حرم امام رضا بود. قاب فرشِ حرم را که هدیه گرفت، با مژگان چشم و ا‌شکهایش فرش را آب و جارو کشید و شد جارو کش افتخاری امام رضا. نویسنده: مرضیه رمضان‌قاسم https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
4_5875007114757291579.mp3
5.19M
همدم ورشکسته شده بود دیگر حتی توان اجاره‌ی یک مغازه‌ی زیر پله‌ای را هم نداشت از همسرش خواست تا زیر پله‌‌ی خانه‌ی نقلی‌شان را که در انتهای آشپزخانه بود خالی کند تا تنها سرمایه‌ی باقی‌مانده‌اش که یک دستگاه کوچک کفش‌دوزی و یکسری خرت و پرت‌های کفاشی بود را آنجا بگذارد تا کِر و کِری بکند مهری خانم همسرش به محض شنیدن این پیشنهاد لُپ‌هایش را پر از باد کرد و با اخم گفت:«یعنی می‌خوای بیای وَرِ دلِ من، من خودم توی این آشپزخونه جای وول خوردن ندارم این زیرپله یه راه نفس‌کشی بود برام، اینم نتونستی به ما ببینی. من این قابلمه‌ها، ماهی‌تابه و دیگ بزرگَ رو کدوم قبرستونی ببرم؟ حالا می‌فهمم چرا آقام با این وصلت مخالف بود خدابیامرز همش می‌گفت:«من می‌خوام دومادم کارمند باشه تا خاطرم جمع باشه که همیشه یه آب باریکه داره و نه از این ور غش کنه و نه از اون‌ور» نور به قبر آقام بباره، من که از اون وقتی که شوهرمون کارخونه و خدم و حَشَم داشت با همین یه جفت النگوئی بودم که خان داداشم سر سفره‌ی عقد دستم کرد، حالام که به پیسی خوردی بازم دارائیم همینه من که نه از پول داشتنت سر در آوردم نه از نداریت، فقط همیشه همه حسرتمو خوردند که زن کارخونه دارم مادرت سر از خاک در بیاره کِ همش سرکوفتم می‌زد که ما کارخونه‌داریم اما اقبال‌مونه که با گدا گوداها وصلت کنیم» - محدثه:« مامان چرا ناحق میگی، یادت نیس سرویس طلات رو دادی به دائی محمد تا قرضشو بده. با سینه‌ریزت هم که مامان جونو فرستادی کربلا. بابا بنده خدا دعوات که نکرد هیچی، تازه گفت:خوب کاری کردی» آقا بهرام دیگر پوست‌ کلفت شده بود نویسنده: مرضیه‌ رمضان‌قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"آتش" دلتنگ که می‌شد سری به گلستان شهدا می‌زد دلش باز می‌شد، انگار همه‌ی غم‌ها به یکباره او را رها می‌کردند و می‌رفتند. عصر عاشورا بود هوای دلش ابری شده بی‌تاب کربلا شده بود، دست و دلش پی‌ِ هیچ‌کاری نمی‌رفت، بارانی پشت سَدِّ چشمهایش به انتظار رعد و برق نشسته بود. با خود گفت: گلستان شهدا نیز کربلای کربلای دیگرست. با دخترِ کوچکش مرضیه به گلستان شهدا بر سر مزار برادرش خیمه‌ی غم برپا کرد تا شاید سَدِّ چشمهایش بشکند و رنگین‌کمان شادی در آسمان دلش نقش ببندد‌. بعد از قرائت فاتحه با برادرش درد و دل کرد، و سپس خداحافظی. طبق عادت همیشگی زیارت علیرضا کریمی را از قلم نیانداخت، کنار قبر نشست و او نیز همچون شمع‌های شام غریبان شروع به گریستن‌کرد، موقع برخاستن چادرش به شمع‌ها برخورد کرد، آتش گرفت دو جوان بلافاصله شمع‌ها را خاموش کردند. دلش هوری ریخت پائین، جگرش آتش گرفت، کبوتر خیالش سفر کرد به کربلای 61 هجری، آنجا که یک خواهر شهید خیمه‌اش آتش گرفت اما هیچ جوانی نبود تا آتش خیمه‌‌اش را خاموش کند. نویسنده: مرضیه رمضان‌قاسم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌••✾❀زنگ‌بیداری 👇❀✾••• https://eitaa.com/joinchat/2786918448C6bafa932ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا