eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
38هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ اگر کسی این آیه را در کاغذی نقش کند و در آب اندازد هر کس از آن آب بخورد دلبستگی و فکر ناموس دیگری از ذهن و فکر او زایل شود آیه 1 سوره مائده : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُم بَهِيمَةُ الأَنْعَامِ إِلاَّ مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ مَا يُرِيدُ ﴿۱﴾ 📚 خواص آیات قرآن کریم سلام وقت بخیر فاطمه جان لطفا این ایه رو بزارین توی کانال برای خانمی که گفتن برادرزاده متاهلشون با یه اقا دوست شده 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ ۚ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ ﴿۱۴﴾ 🔸 الا ای اهل ایمان، زنان و فرزندان شما هم برخی (که شما را از طاعت و جهاد و هجرت در دین باز دارند) دشمن شما هستند، از آنان حذر کنید، و اگر (از عقاب آنها پس از توبه آنان) عفو و آمرزش و چشم‌پوشی کنید خدا هم (در حق همه شما) بسیار آمرزنده و مهربان است. 💭 سوره: تغابن 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃 ✅ يوسف رو ميخواستن بكشن اما نمرد ميخواستن آثارش رو از بين ببرن اما ارزشش بالاتر رفت ميخواستن اون رو بفروشن و تبديلش كنن به برده اما عزيز مصر شد حتی در شکم نهنگ هم امیدی وجود داشت، هنگامی که یونس(ع)خدا را در دل نهنگ خواند و خداوند اجابتش کرد آنوقت ما گاه با کمترین مشکلی امید خود را از دست می‌دهیم. دعا امیدی است بی‌پایان امیدوارم چشمانت را باز میکنی به تمام آرزوهات برسی! 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 داستان زندگی من.....سرنوشت نازگل 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت سوم این روزهاهم‌گذشتن نامادریم دیگه اسوده خاطر بود این‌وسط عمو بزرگم‌بارها بامن صحب
🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت چهارم سه شب پشت سر هم همین جوری گذشت اون ادم شیرناپاک خورده وحشت به دلم انداخته بود مزاحم روح و جسمم بود صبح روز چهارم از لحظه ای که بیدارشدم بفکر فراربودم قایمکی حین خانه داری تمام لوازم ضروریمو جم کردم..و توانباری که زیر پله بود قایم کردم اون‌روز رو عادی طی کردم خواهرمو بردم حموم موهاشو شونه کردم😭😭 دلم نمیومد تنهاش بزارم ولی مجبور بودم حال بدی داشتم نمی دونستم اون حس کثیف چیه ولی بد بودم تمام وجودم سرشار از استرس بود سیمین رفته بود ارایشگاه که من وسایلمو برداشتمو زدم‌بیرون میدودیدم..باتمام قوا میدویدم نمی دونستم کجا فقط می خاستم از جهنمی که نامادریم برام‌ساخته بود دور باشم... یک ان ایستادم دیدم جلو در اقا جانم هستم دلم منو کشونده بود به خانه ای که عشق دیده بودم گریه کردم انقدر اشک ریختم ازین که مادرجانو اقاجانم‌نیست ناراحت بودم هرچقدر فکر کردم جایی به دهنم نمی رسید که پناه ببرم رفتم در همسایه رو زدم محبوبه خانم منو میشناخت،با دخترش لیلا دوستوهمکلاسی بودم،چندبار درو زدم زنگو زدم حیاطشون بزرگ‌بود تا بیان درو باز کنن طول کشید،،لیلا درو باز کرد تعجب کرد منو وقتی دید گریه کرده بودم تارف کرد رفتم تو... محبوبه خانم و همسرشون‌هم تعجب کردن،خلاصه گفتم‌که اگرمیشه دوروز این جا بمونم تا زنگ‌بزنم عمم بیاد دنبالم،،عمم شمال زندگی می کردو خیلیم‌منو دوست داشت،،همه جا می گفت عروسمه🤦‍♀هرچند از پسرش بیزاربودم اما تنها نقطه امن برامن‌بود اوناهم‌گفتن‌تاهروقت که بخای بمون مثل لیلایی براما،واقعنم مهربونو مهمون نوازبودن لیلا یه برادر داشت توسنای ۲۷ ،۲۸ مجرد بود بخاطر حضورایشون خیلی موذب بودم، دوروز موندم روز سوم دیگه واقعا خجالت زده شدم،محبوبه خانم واقعا احترام می کرد حاج اقا هم‌همونطور ولی من شدیدا مودب بودم قراربود غروب منو ببرن‌ترمینال،داشتیم تو حیاط عصرونه می خوردیم که اقا نادر با پسرعموم اومدن داخل حیاط،پسر عموم مدتها بود منو ندیده بود از دیدنم تعجب کرد،بلند شدم سلام علیک کردیم نشستیم سر سفره عصرونه و داشتیم عصرونه می خوردیم‌که حرف از رفتن من‌به ترمینال افتاد احمد وقتی فهمید میرم شمال تعجب کرد و ازین که چند شب خونه محبوبه خانم‌بودم حس کردم‌ناراحت شد بلند شد که بره رو به من‌گف بلند شو نازگل تورم سرراهم‌میرسونم وقتی مخالفت کردم عصبلنی شد و گف سریع لوازمتوبیار دم درمنتظرم،محبوبه خانمو لیلا هرچی اصرارکردن قبول نکرد منم‌ به ناچار قبول کردم اخه ترسیدم یوقت به گوش سیمین‌برسه که کجام 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ آیا می‌دونستی آقایان این 8 ماده غذایی را باید حتماً میل کنند ❍ تخمه کدو برای افزایش سلامت پروستات ❍ بروکلی برای مقابله با سرطان پروستات ❍ شکلات سیاه برای نشاط جنسی ❍ شیر برای پیشگیری از پوکی استخوان ❍ چغندر برای نعوظ کامل و طولانی مدت ❍ گردو برای افزایش قدرت باروری آقایان ❍ انار برای بهبود اسپرماتوزوئیدها ❍ غذاهای دریایی برای بهبود کیفیت نعوظ ‌ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🌸🍃 منتخبی از کتاب شریف اقبال الاعمال سیدبن‌طاووس (مورد توصیه حضرت آیت الله بهجت) و دیگر کتب ادعیه 🔸عید غدیر بزرگترین عید اسلام است و عمل در آن، با عمل هشتاد ماه برابری می‌کند. 🔹سید برای شب عید غدیر، نماز و دعایی مخصوص نقل فرموده است. 🔸روزه آن، معادل روزه عمر است. 🔹نزدیک ظهر عید، دو رکعت نماز وارد شده که ثواب عظیمی دارد. 🔸زیارت امیرمؤمنان و بخشش و ایجاد سرور برای مؤمنان، از اعمال این روز است. 📚 اقبال‌الاعمال، ج٢ 🔵مرحوم شیخ عباس قمی در مفاتیح، زیارتی مفصل از امام هادی علیه‌السلام برای زیارت امیرمؤمنان علیه‌السلام در روز غدیر نقل کرده که شایسته است مورد غفلت قرار نگیرد. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🔆عدالت بى نظير اميرالمؤمنين و نارضايتى اشراف يكى از علل و اسباب انحراف مردم و بزرگان آن زمان از اميرالمؤمنين عليه السلام عدالت بى نظير آن حضرت بود، در روز دوم بيعت خود در مدينه در يك سخنرانى كه در مدينه كرد فرمود: آگاه باشيد هر زمينى كه عثمان به كسى واگذار كرده و هر مالى كه از مال خدا به كسى (بى جهت ) بخشيده است به بيت المال (خزانه دولت اسلامى ) برمى گردد، همانا حق گذشته را هيچ چيز باطل نمى كند (گذشت زمان ، سبب نمى شود كه گذشته ها را ناديده بگيرم ) من اگر ببينم كه با آن (حقوق مردم ) ازدواج كرده اند و به كابين زنها رفته و ميان شهرها پراكنده شده باشد، آن را به جاى خود برمى گردانم ، همانا در عدالت گشايش ‍ است و هر كه حق بر او تنگ باشد، ستم برايش تنگتر است كلبى گويد: سپس حضرت دستور داد تا تمامى اموالى كه عثمان داده بود هر كجا كه يافت شود به بيت المال (يا صاحبان آن ) برگردانده شود. به همين جهت بود كه عمروبن عاص در نامه اى به معاويه نوشت : هر كار كه مى خواهى بكن ، چون پسر ابيطالب تو را از هر چه داشتى پوست كند همچنانكه پوست (چوب را براى درست كردن ) عصا برمى گيرند. على بن محمد بن ابو يوسف مدائنى از فضيل بن جعد نقل كرده است كه مى گفت : عمده ترين علت كناره گيرى عرب از اميرالمؤمنين مساءله مال بود، زيرا او نه اشراف را بر ديگران ترجيح ميداد و نه عرب را بر عجم ، او با رؤ سا و سران قبايل زدوبند نمى كرد همچنانكه پادشاهان مى كنند و هيچ كس را (با دادن باج ) به طرف خود نمى كشاند، ولى معاويه بر خلاف اين بود، لذا مردم على را رها كرده به معاويه پيوستند. 📚بحار، ج 41، ص 133 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃💕💕 زن_توانمند ❌زنها فقط از مقايسه شدن با رقباشون نمیترسند. اين‌كه هر زن ديگری در ذهن همسرشان موفق‌تر و توامند‌تر از آن‌ها باشد، به زن‌ها احساس ناامنی می‌دهد. 🔵آن‌ها دوست دارند ملكه خانه باشند و اين‌كه در ذهن همسرشان كامل‌ترين زن دنيا باشند، براي آن‌ها به معنی خوشبختي و موفقيت در ازدواج است. 🔵به همين دليل وقتي از او مي‌خواهيد فلان غذا را مثل مادرتان درست كند، فلان ظرافت را مثل مادرتان داشته‌باشد يا فلان رفتارش مثل رفتار مادرتان باشد، از كوره در مي‌روند و نه تنها از شما ميیرنجند بلكه مادران كه هيچ نقشی در اين ماجرا نداشته را هم مقصر می‌دانن 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 داستان زندگی من.....سرنوشت نازگل 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت چهارم سه شب پشت سر هم همین جوری گذشت اون ادم شیرناپاک خورده وحشت به دلم انداخته بو
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت پنجم خداحافظی کرومو سوارماشینش شدم ساکت بودیم یکم که گذشت با ناراحتی گف خجالت نکشیدی چندشب موندی خونه یه ادم غریبه اونم کسی که پسر جوون داره عقل نداری تو گریم‌گرف😔 گفتم وقتی نمی دونی قصیه چیه خواهشا قصاوتم نکن،گف خب بگو قصیه چیه که ترجیح دادی چندشب خونه یه ادم عریبه و نامحرم بخابی‌قضیه چیه که می خای بری خونه عمه که می دونی پسرش نظر داره بت اینو بدون عمرا بزارم😳 تعجب کردم روم‌نشد بگم‌بتو مربوط نیس مگه تو کی باشی که بخای مانع من بشی اما روم‌نشد گفتم‌منو ترمینال پیاده کن ،،گف تا نگی هیچ جا نمیبرمت هی اصرارکرد منم مثل ابربهار گریم میومد چقدرراشک ریختم‌اخرش گف بسه نخاستم میریم خونمون تا بعد قسمش دادم منو نبر خونه عمو نمیخام‌کسی چیزی بفهمه...اخه با زن عموم رو دربایستی داشتم،راحت نبودم گف میبرمت خونه خودم پسرعموم یه مغازه لوازم‌یدکی بزرگ‌داشت که طبقه بالای اون رو هم‌ساخته بود براخودش من تاحالا ندیده بودم بالارو ولی انگار مجبور بودم‌که برم‌هیج جارو نداشتم ازینورم اصلا تمایل نداشتم‌برم شمال پیش عمم رفتنم همانا و عروس شونمم همانا😔 سکوت کردم،پسرعموم حرکت کرد بسمت خونش ته دلم یه جوری بود می ترسیدم اما باشناختی که ازش داشتم ترجیح دادم‌اعتمادکنم بهش درو باز کرد یه پله باریک طولانی بود چون بالای مغازه بود پلش زیادبود🤦‍♀جون دادم تارسیدم‌بالا درواحدو بازکرد تارف کرد که برم داخل،،یه واحد نقلی برعکس مغازش بود گدیا یه طرف واحد رو مختص انباری کرده بود و فقط قسمت کوچکی رو سوییت کرده بود برازندگی وارد که میشدی یه سالن به اندازه دوتا ۱۲ متزی و روبه روش یه اشپزخونه نقلی سمت چپ هم‌یه اتاق خواب نقلی وارد شدم همه جارو دید زدم نشستم رو‌مبل موذب بودم خیلی خجالت می کشیدم اما حاضر بودم قسم بخورم احمد صدتا شرف داشت به بودن توخونه سیمین😔😔😔😔 شاید بگین کارم اشتباه بوده یااحمق بودم نه شرایطی که من داشتم بهترین ازین نمیشد بشه😔😔😔😔البته کم سنو سال بودم عقلم بیشتر ازین کارنمی کرد،ینی ترسم ازین بود که هرجا که برم‌از قصیه بو ببرن و ابروم بره فقط به این فکر می کردم احمد چایی دم کرد اورد نشست روبروم گف میشه بهم‌بگی قضیه چیه بازم‌شرشر اشک‌ریختم گف بابا مگه چی گفتم‌فقط می خام دلیل این که از خونتون زدی بیرونو بدونم گفتم از خونه نزدم بیرون‌گف پس چرا خونه غریبا اسکان کردی جوابی نداشتم گف تاصبم بخای نگی همینجور میشینم‌روبروت باید بگی من‌میدونم چیزی هس تورو خوب میشناسم توعاقلترازین حرفایی که بخای .... گفتم‌از دست سیمین و کارهاش گف مگه چکارت کرده اذیتت می کنه میزنتت توهین میکنه غذا نمیده؟؟گفتم هیچ کدوم گف پس چی گفت اگر بفهمم اذیتت کرده کاری می کنم از شهر فراری بشه پس بگو چیشده گفتم قسم‌میخوری به کسی نگی گف قول شرف میدم،،گفتم سیمین کارایی می کنه که نباید بکنه گف مثلا بازم‌نتونستم‌بگم گف من میدونم سیمین‌چکارس مدتهاس بهش شک داشتمو دارم منتها این وسط نکنه بلایی سرتواورده اینو گف زدم زیر گریه چان از ته دل گریه کردم نیاز به اغوش یکی داشتم که بهش تکیه کنم‌نمی دونم حرفمو میفهمین یا نه درکم‌می کنین یانه من‌خیلی تنهابودم،،هیچ کس نبود که بخام‌بهش تکیه کنمو اعتماد انقد گریه کردم که اخرش پسرعموم‌گف تمومش کن‌ بگو اگر بفهمم کاری کرده بهت شکمشو پاره پاره می کنم گفتم نه فقط خاستم‌از اون شرایط دورباشم کششو ندارم گف قسم‌بخور به ارواح عموم نتونستم😔😔😔گفتم برادرش میخاس اذیتم کنه منم فرارکردم اینو ک گفتم مثل چی سرخ سرخ شد عصبی شد مشتشو گرف هزارجور لعنت فرستاد قسمش دادم‌به کسی نگه ابروم درخطره گفتم من تا به عمرم هیچ‌خطایی نکردم‌انصاف نیس که ابروم‌بخاطر سیمین‌بره😔😔ساکت شد گف پاشو برو تو اتاق بخاب خودشم‌گرف همونجا خوابید 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃💕💕 زن_توانمند ❌زنها فقط از مقايسه شدن با رقباشون نمیترسند. اين‌كه هر زن ديگری در ذهن همسرشان موفق‌تر و توامند‌تر از آن‌ها باشد، به زن‌ها احساس ناامنی می‌دهد. 🔵آن‌ها دوست دارند ملكه خانه باشند و اين‌كه در ذهن همسرشان كامل‌ترين زن دنيا باشند، براي آن‌ها به معنی خوشبختي و موفقيت در ازدواج است. 🔵به همين دليل وقتي از او مي‌خواهيد فلان غذا را مثل مادرتان درست كند، فلان ظرافت را مثل مادرتان داشته‌باشد يا فلان رفتارش مثل رفتار مادرتان باشد، از كوره در مي‌روند و نه تنها از شما ميیرنجند بلكه مادران كه هيچ نقشی در اين ماجرا نداشته را هم مقصر می‌دانن 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃💕💕 🍑🧡 💠  هواشو داشته باش تا هواتو داشته باشه 🔹 یکی از راههایی که باعث میشه همسرتون تشویق بشه تا شما رو توی جمع تحویل بگیره اینه که شما هم توی جمع حسابی تحویلش یگیرین. مخصوصا اگر طالب این هستین که توی جمع خانواده خودش خیلی هواتون رو داشته باشه... 👈 مثلا توی جمع خانواده خودتون بگین: "فلانی، فلان کار رو عالی انجام میده " یا "شوهرم سلیقه اش توی خرید عالیه ، اگه موقع موقع خرید باهام باشه دیگه غصه ندارم ...." از ویژگی هاش تعریف کنین،توی جمع همیشه طرفش رو بگیرین ❌یادتون باشه بعدش که رفتین خونه، مستقیم بهش نگین : "دیدی من چقدر ازت تعریف کردم؛ حالا نوبت تواِ " ✅ فرصت بدین و یه وقتی اگه غیر مستقیم شد بهش بگین: " وقتی ازت جلو خانوادم تعریف می کنم واقعا بهت افتخار میکنم، انقدر دوست دارم تو هم از من جلو خانوادت تعریف کنی...." یا بر حسب صلاحدید خودتون، یه حرفی که غیر مستقیم همسرتون رو سوق بده با سمت تحویل گرفتن و تعریف کردن از شما. ولی بهش فرصت بدین و صبر کنین.   ⁣⁣‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 داستان زندگی من.....سرنوشت نازگل 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت پنجم خداحافظی کرومو سوارماشینش شدم ساکت بودیم یکم که گذشت با ناراحتی گف خجالت نکشیدی
قسمت۶ 🌹صب که بیدارشدم،یه لحظه نمی دونستم کجام اطرافو نگا کردم‌تازه یادم اومد کجا هستم بلند شدم روسریمو سرکردم مانتومو کشیدم تنم و رفتم بیرون از اتاق،اروم و سرک کشون می رفتم‌انگار رفته بودم دزدی، رفتم‌سمت اشپز خونه نه کسی نبود خوشحال شدم که تنهام سریع رفتم دستو صورتمو شیتمو اومدم کتریو گذاشتمو چایی دم کردم یه سرکی به یخچال کشیدم پنیرو کره اوردم داشتم براخودم صبحونه اماده می کردم که احمد درزدو وارد شد،،نون سنگک گرفته بود یه لحظه خجالت زده شدم ازین که انقدر راحت و بدون اجازه به وسایل دست زده بودمو صبونه اماده کرده بودم،اومد توذوق زده شد گف به به چه بموقع رسیدم از حرفش خجالت کشیدم معذرت خاستم ازش که بدون اجازش توخونش چرخیدم زول زد به چشمام هنوز هم یادم نمیره گف ناز گل راحت باش،می تونی توخونه من‌ازاد باشی،این جا بمون نرو فومن،خودت میدونی سعید منتظره فرصته ،البته اگر دلت بااونجاس مانعت نمیشم ولی اگر نه بمون تا بالاخره یه چاره ای می کنیم‌باهم...از حرفش از حمایتش انگار دنیارو بمن دادن البته احمد از بچگی عاقل بود و رو پای خودش بود همیشه فامیل تعریفش رو می کردن ازین بیشتر هم‌ازش توقع داشتم گفتم‌نمی خام‌ مزاحمت‌باشم و این که کسی بفهمه‌هم براتو بد میشه هم‌من،😔والا من کسیو ندارم خودمم نمی دونم‌چکارکنم ،گف توکاریت نباشه من هستم هیچ کس هم‌نمیفهمه اینجایی،یه مدت همین‌جا بمون تا من بدونم با سیمین چکارباید بکنم بی چونو چراقبول کردم نمی دونم چرا دلم‌می خاست همونجا بمونم انگار از خداخاسته بودم من که اونهمه سختی دیده بودم این یه ریسکم‌روش البته ته دلم‌نمی دونم چرااونقدر به پسر عموم اعتماد داشتم،،،خلاصه کنم‌براتون من موندمو پسرعموی با غیرتم... ناهارو شام بامن‌بود،خونش رو پاکسازی می کردم ظهرها میومد ناهار میخوردو یه چرتک کوچولو میزدو می رفت،طفلک وسایل خواب بالشتو متکاشم برده بود پایین و شبا بعد شام میرف پایین و تومغازه می خوابید فقط بخاطر این که من راحت باشم... منم که انگار از یه جهنم وارد بهشت شده بودم همه چی محیا بود ..شبا گاهی که میدید دمقم بعد شام‌می رفتیم دور دور و توتاریکی شهرو میچرخیدیم‌بعد مثل دزدا دزدکی میومدیم سریع خونه هشت ماه همین روال رو داشتیم ،حرف زیادی بینمون ردو بدل نمیشد جز حرفای ضروری تواین مدت احمد رفته بود سراغ نامادریم و طی پیگیریای زیاد سمین رو اساسی کتک زده بود و تمام دقو دلیای منو دراورده بود....اونجور که من شنیدم دست سیمین اسیب دیده بود و جراحیش کرده بودن اما از ترس نتونسته بود شکایت کنه... من تو این مدت نتونستم‌برم‌مدرسم و کلا اون سال رو ترک تحصیل کردم،،، دلم‌براخواهرم‌تنگ‌شده بود ولی نمیشد که ببینمش جرات نداشتم‌اون طرفا افتابی شم ینی نمیشد که از خونه خارج شم...احمد می گف برادرسیمین چندباراومده مغازش و میگف بزور جلو خودمو گرفتم‌که نکشمش و عکس العمل نشون ندم. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ هر کس با ایمان این آیه را بر گِردِه نان با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بنویسد و به شرابخواره بده شراب بر او طبع مکروه شود و از آن توبه کند انشاء الله تعالی آیه ۲۰۰ سوره آل عمران : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 سلام فاطمه جان روزتون بخیر ..ممنون از مطالب مفیدتون. امکانش هست خانومهای عزیزدر موردبرطرف کردن پف چشم هنگام صبح تجربیاتشونو رو بگن بعضی موقها ادم صبح بیدار میشه کاره واجبی بیرون داره و یهو با دو تا چشم پف کرده روبه رو میشه. آیا پیش اومده و چه کاری انجام دادن 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 سلام فاطمه جان روزتون بخیر ..ممنون از مطالب مفیدتون. امکانش هست خانومهای عزیزدر موردبرطرف کردن پف چشم هنگام صبح تجربیاتشونو رو بگن بعضی موقها ادم صبح بیدار میشه کاره واجبی بیرون داره و یهو با دو تا چشم پف کرده روبه رو میشه. آیا پیش اومده و چه کاری انجام دادن 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
♥️ℒℴνℯ♥️ تویی زیبا ترین علت ‌ برای عاشقی کردن .💍💌🩵 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ✅سلام فاطمه درخشان اون دوست عزیزی که پرسیده بودن چیکار میکنین خوشبو میشین بفرمایید که من خودم همیشه که از حموم میام بیرون به موهای نم یا نسبتا خیسم ادکلن میزنم اینجوری ماندگاریه بو بیشتر میشه وهر دفعه که موهامو باز میکنم یا شونه میکنم بوی خیلی خوبی میده خودم کیف میکنم زیر بغلمم که جوهر لیمو پودر شده میزنم بعد حموم که بوی عرق نمیاد اصلا قربونتون😘😘 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
15.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸🌱🌸 بفرست واسه مجرد ها😁😁 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 داستان زندگی من.....سرنوشت نازگل 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
قسمت۶ 🌹صب که بیدارشدم،یه لحظه نمی دونستم کجام اطرافو نگا کردم‌تازه یادم اومد کجا هستم بلند شدم ر
🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت۷ یشب دلم اساسی گرفته بود سخته دزدکی زندگی کردن و این که دیگه شورش دراومده بوداحمد خوب بود و باغیرت حیای من چی !باید می رفتم دیگه خیلی مزاحمش بودم،عید همون سال کلی برامن خرید کرده بود به سلیقه خودش داعم حواسش بود که کسی متوجه حضور من توخونش نباشه،می رفت خونه عموم سریع برمیگشت بخاطر من که تنها نباشم‌یا نترسم حتی با دوستهاش هم بیرون نمی رفت از ترس این که من تنهابمونم یا کسی بیادو بفهمه البته هیچی نمی گف ولی من خودم خجالت میکشیدم،،،ناخاسته اشکم‌سرازیر شد احمد فوتبال می دید یهو برگشت سمت من و دید اوضاعو، سریع تی وی رو خاموش کرد برگشت سمت من گف چیشده چرا دمقی گفتم دیگه باید برم باید تکلیفم روشن شه یا به عمو یا به عمه بگم‌که چیه قضیه،،، می خام سهم‌ارثمو بگیرم و حدااقل تا ازدواجم پیش یکی بمونم بدون‌منت من خجالت می کشم تواین شرایط.. انقدر بتو زحمت دادم.... هیچی نمی گف فقط گوش می کرد به هق هق افتادم چنان گریه می کردم انگار سیل از چشام‌میبارید، گفتم نمی دونم خدا جواب من رو تو اون دنیا چی می خاد بده وقتی من رو افریده چرا تا اومدم مادرم رو ازم گرفته اگر مادرم زنده بود هرگز به چنین موقعیتی دچار نمیشدم من‌ازبچگی تنهام دلم یکیو می خاد که از ته دل دوسم داشته باشه بهش اعتمادکنم راحت حرفمو بگم اون‌کسی نبود جز مادرم که خدا درحقم خدایی نکرد اشکامو پاک کرد به ولله قسم اولین بارش بود تو اون چند ماهی که توخونش بودم دستش بمن می خورد بغلم کرد محکم ...منو به اغوشش کشید بوسیدتم هزاران بار ،،،،منم غرق محبت،،گف اگر کسیو می خای که دوستت داشته باشه اون‌منم نه الان نه چند ماه قبل بلکم‌از چندین سال قبل........ ازت بزرگترم زیادم هس تفاوت سنیمون اما من از سالها قبل حس گرمی بهت دارم این حس همیشه بامن بوده دورادور همراهت بودم‌اما توهیچوقت منو ندیدی،،،الان که این چند ماهو اینجایی تازه میفهمم این حس گرم گرمتر شده محاله بزارم ازم دورشی تومال منی مال خودخود خودمن😍😍😍 دلم‌گرم شد انقدر خجالت کشیدم که تصورش هم ممکن‌نیس خودمو از بغلش کشیدم بیرون سرم پایین بود،گف نگام کن تورو خدا نگام‌کن بگو جوابت چیه بهت فرصت نمی دم چون ماههااس باهمیم همو بقدری که باید ،شناختیم می خام همین الان بگی اره یانه چشامو بستمو از خدا خاسته گفتم بله نامردی نکردو بزور تقلا کرد که باید بگی دوسم داری منم که خجالتی هرکاری می کردم بگم‌نمی تونستم اونم دس بردارنبود البته سربه سرم میذاشت😂 پس از مدتها از ته دل خندیدم اون‌شب بهترین‌شبی بود که تجربش می کردم‌الان که پس از سالها فکر می کنم میبینم رویایی ترین شبی بوده که دیدمو شنیدم اون شب نرفت‌پایین همونجا بالا خوابید من‌تواتاق و اوتم‌پذیرایی دیگه داشت کمکم نزدیکم میشد😂 صبش رفته بود سراغ عموی کوچکترم که رازدارش بود همه چیزو بهش گفته بود واسطه گر خوبی بود هم‌عموی من و هم عموی احمد اونم گفته بود نزارید کسی بفهمه که نزدیک یساله باهمین 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
🍃🍃🍃🍃💕💕 🍃پذیرش عذرخواهی 💠 سختگیری زیاد در پذیرفتن عذرخواهی همسر، می‌تواند موجب شود که او کمتر برای عذرخواهی پیش‌قدم شود. 💠 توقع نداشته باشید که همسرتان با الفاظ خاص و مورد نظر شما عذرخواهی کند. 💠 گاهی حتی برخی رفتارها، نشان‌دهنده و چراغ سبزی به معنای عذرخواهی است. پس سریع عذر زبانی و یا رفتاری همسر را بپذیرید و واقعاً او را ببخشید. 💠 گاهی دیر پذیرفتن عذر همسر، زمینه ایجاد کینه، سوءظن و سردی روابط می‌گردد. 💠 مواظب باشید در پذیرش عذرخواهی، منّت نگذارید و حفظ عزّت همسرتان را در نظر بگیرید. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
💞ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 هر ثانیه بیشتر از قبل میخوامت..✨ 💞🍃@lovely_lifee💞
🍃🍃🍃🍃💕💕 🍃پذیرش عذرخواهی 💠 سختگیری زیاد در پذیرفتن عذرخواهی همسر، می‌تواند موجب شود که او کمتر برای عذرخواهی پیش‌قدم شود. 💠 توقع نداشته باشید که همسرتان با الفاظ خاص و مورد نظر شما عذرخواهی کند. 💠 گاهی حتی برخی رفتارها، نشان‌دهنده و چراغ سبزی به معنای عذرخواهی است. پس سریع عذر زبانی و یا رفتاری همسر را بپذیرید و واقعاً او را ببخشید. 💠 گاهی دیر پذیرفتن عذر همسر، زمینه ایجاد کینه، سوءظن و سردی روابط می‌گردد. 💠 مواظب باشید در پذیرش عذرخواهی، منّت نگذارید و حفظ عزّت همسرتان را در نظر بگیرید. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🔆اين عدالتى است كه هيچكس تحمل آنرا ندارد و اكنون شما مى توانيد به خوبى حدس بزنيد كه اينها با اين اشرافيت هرگز به عدالت حضرت امير عليه السلام و تساوى حقوق زبير و غلام او راضى نخواهد شد. شبى طلحه و زبير براى گفتگو با حضرت على عليه السلام به خدمت حضرت آمدند، حضرت زير نور چراغى مشغول محاسبه امور بود، حضرت فرمود تا چراغ بيت المال را خاموش كرده چراغ ديگر بياورند. زبير سبب را پرسيد، حضرت فرمود: آن چراغ از اموال بيت المال بود و من مشغول حسابرسى بيت المال بودم ، چون شما آمديد و به كار ديگر مشغول شدم نخواستم كه چراغ بيت المال را در كار ديگر مصرف كنم ! ايندو وقتى برخاستند زبير به طلحة گفت : اين عدالتى است كه هيچكس ‍ تحمل آنرا ندارد. در همين ايام بود كه حضرت بيت المال را قسمت نمود و به زبير و غلام او به يك اندازه سهم داد! زبير گفت : يا امير المؤ منين اين غلام من است (چگونه با من يكسان شده است ؟) حضرت فرمود: عدالت همين است ، و سهم هاشمى و زنگى در بيت المال يكسان است . 📚پيشگوئيهاى امير المؤمنين عليه السلام، سيد محمد نجفى يزدى 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 روایت واقعی بازی سرنوشت 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #بازی_سرنوشت🌱 ❌❌❌پارت خلوت سهیلا و آقای تاجیک حذف کردم بچه ها میترسم فیلترم کنن فقط
🍃🍃🌸🍃 مراسم تشییع جنازه تموم شد اسما رو به خانه ابدی رفت چقدر دلگیرانه رفت کاش میتونستم ازش حلالیت بگیرم هنوزم هنوز بعد سالهااااا من. سهیلا !!خودمو نبخشیدم گاهی بیاد اسما مهربونم اشک میریزم ..‌.... مراسم تموم شد همه برگشتن مادر آقای تاجیک اومده بود اینجا میموند چند روز که پسرشو تو این شرایط سخت تنها نزاره و گندم همه سعیشو میکرد جلب توجه کنه .... مرمرسلطان مادر آقا تاجیک زنی باهوشی بود همه چیز خوب زیر نظر داشت دو هفته گذشته بود محسن کوچکترین توجهی به من نداشت این بیشتر دلمو میسوزوند کمک دست جملیه بودم ولی عملا کاری نداشتم تو خونه ....گندم همه خوش خدمتی برا مرمرسطلان خانوم انجام می‌داد حتی پوشش و عوض کرده بود یادمه یبار دیدم کنار مرمرسلطان نشسته و گریه میکنه میگه خیلی دلتنگ حسین میشه کاری که هیچ وقت انجام نمیداد ولی مرمرسلطان ابرو گره کرده بود به جای ذل زده بود حرفی نمیزد .... محسن می‌اومد میرفت اتاق مشترک خودشو اسما ساعتها اونجا میموند یه شبی که اونجا بود تموم جراعتو جمع کردم رفتم اتاقشون در زدم کنار تخت نشسته بود به آلبوم عکسش با اسما نگاه میکرد سلام دادم سرشو بلند کرد چیزی نگفت رفتم نزدیکتر. رو صندلی نشستم گفتم منم دلم خیلی براش تنگ میشه انگار یه تیکه از وجودم رفته بغض کردم .... محسن دستمو گرفت لبخندی زد گفت خیلی دوست داشت میگفت سهیلا عین مامانمه .... . بهش نگاه کردم گفت اسما هیچوقت مادرشو ندیده بود ولی تورو شبیه مادرش میدید به یاد مهربونیاش لبخندی زدم ترسیده و آروم گفتم حس عذاب وجدان رهام نمیکنه اگه اون شب ...... محسن دستشو گذاشت روسرش اجازه نداد ادامه بدم گفت من خیلی بهش بدی کردم اون موقع که تازه عروسی کردم نمیزاشتم بیرون بره نمیزاشتم لباسی که دوس داره بپوشه نزاشتم درسش بخونه اجازه نمیدادم کلاس پیانو بره دلشو شکستم هزاربار ولی نفهمیدم اسما یه روزی اینجوری تنهام میزاره میره تو حسرتش میسوزم نگام کرد رفتم بغلش کردم بین هق هق مردانه اش گفت من خیلی پشیمونم سهیلا من خیلی دلم تنگش شده ...منم همراهش گریه کردم محسن از خاطراتش میگفت گاهی می‌خندید گاهی تلخ می‌خندید هیچچی مثل پشیمونی و دلتنگی و حسرت نیست در اتاق باز شد گندم که سعی می‌کرد لبخند بزنه گفت محسن جان خواهش میکنم بخودت بیا قرار نیست که با مرده هم بمیری .....بلند شدم رفتم پذیرایی دیگه نفهمیدم گندم چی گفت میز شام چیدم مرمرسلطان حرف نمیزد فقط نگاهم میکرد گفتم خانوم میز آماده اس تشریف بیارین با اقتدار بلند شد گفت محسن صدا کن رفتم اتاق اسما جون اونجا نبودن دلم یجوری شد شک افتاد بجونم با قدم های آروم رفتم اتاق گندم ..... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸