eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
38هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را شوخی گرفتیم! 🔹استاد عالی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام آقا 💚🙏 دوباره جمعه و از بهر دیدار شما خیلی عطش دارد دل ما 💔 لبی خشکیده و اینگونه می خواند برایت همه دار و ندارم کی می آیی نسیم نو بهارم کی می آیی💚 ندارم بی تو آرام و قراری تو آرام و قرارم کی می آیی💚 ☘برای تعجیل در فرج آقا امام زمان عج صلوات عنایت فرماید 💚🙏 أللَّھُمَ عجِلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🙏    🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 ترجمه دلنشین آیات ٧٠ تا ٧٢ سوره مبارکه اسراء. 🔎 جستجوی سوره: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 تلاوت دلنشین آیات ۵ تا ٨ سوره مبارکه شرح. 🔎 جستجوی قاری: # 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_زندگی_واقعی #ایل_آی به قلم پاک #یاس از اون با کمک مهدی فاطمه و کسرا دنبال ایلای
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم پاک عکس برداشتم و دستمو رو صورت خندان ایلای کشیدم حتی تصورشم برام سخته که معتادش کرده باشن صدای در اومد کلافه نفسمو بیرون دادم و گفتم ____بله برعکس انتظارم صدای مامان نبود بلکه صدای سارا بود که ازم اجازه ورود میخواستم وقتی اومد تو لبخندی زد و دور تا دور اتاقمون نگاه کرد بعد روی صندلی راک کنار پنجره نشست و گفت ___سلیقه خانومت خوبه لبخندی شبیه به پوزخند زدم که از چشمش دور نموند و گفت _____محمد با این اینجوری برخورد نکن من از اون زنا نیستم که تا جای خالی هم نوع خودشون رو میبینن فکر شکار میافتن من برا خودم عزت نفس دارم اگرم دیدی با اون مردیکه نامزد کردم چون خسته شدم از گیر دادنای مامان بابا بعد به هم خوردن نامزدی منو تو وقتی رسیدم اون ور آب بر عکس دخترای دیگه که میخان زود ازدواج کنن تا چشم طرف رو در بیارن ولی من اینجوری نبودم فقط به فکر ادامه تحصیلم بودم ___میدونم ببخشید من اینروزا اعصاب درس حسابی ندارم اصلا روز خوبی برا مهمون بازی نبود _____مام برا مهمونی نیومدیم که ....خاله نگرانت بود منم همینطور چند وقته یا نیستی یا یکی دوساعت میای زود میری خبری شده محمد ____نه چه خبری.....گرفتاری دیگه.....آیسو آیدی مامان ایلای خواهرش ___تو همیشه منطقی بودی چرا اینبار اینقد ..... ____اینقد چی؟؟اینقد احساساتی....بعضی چیزارو نمیشه توضیح داد _____من .....من شاید با اون مردک عشق و عاشقی نکردم ولی قبلا عشق یه بار تجربه کردم فهمیدم منظورش منم ولی چی میگفتم حرفی برای گفتن نداشتم پاشد اومد کنار تخت واستاد _____من نسبت به خانوم مقدم شاید دوسش نداشته باشم ولی متنفرم نیستم ولی همین وفاداریتم وقتی عقل و منطق میگه اون دیگه برنمیگرده قابل ستایشه خوش به اون که شوهری مثل تو داشته به سمت در رفت و بدون اینکه برگرده گفت من هر کاری از دستم بیاد برات میکنم رو کمک من حساب کن الانم خاله رو برمیدارم ببرم که بتونی استراحت کنی کمی آروم بشی رفت و درم پشت سرش بست... 🍀کپی برداری از داستان ایل آی پیگرد قانونی و الهی دارد❌ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
💥داستانی واقعی و قابل تامل💥 ☀️در یکی از روزهاﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻓﻦ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺷﻬﺮ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﯾﮏ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ ﻣﯿﺴﭙﺎﺭﻧﺪ . 🍃ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻓﻠﺠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﻪ ﺷﮑﻮﻩ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺑﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻗﯿﻤﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ .... 🌙ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻣﯿﺂﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ : 🌹ﻣﻦ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﻫﺴﺘﻢ ، ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﺧﻮﺩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻃﻮﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺳﻢ ﻫﻤﺴﺎﯾﮕﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ، ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺷﻔﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﺎﻓﺖ . ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﻭ ﺑﺎﯾﺴﺖ ﻭ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺑﻔﺮﺳﺖ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ .ﻭﻗﺘﯽ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﻓﺖ ﺑﺪﺍﻥ ﮐﻪ ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﻭﺳﻄﯽ ﺁﺭﻣﯿﺪﻩ ﺍﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻣﺤﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭﻡ ﻓﻼﻥ ﺍﺳﺖ ﺧﺒﺮ ﻣﺤﻞ ﺩﻓﻨﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺎﻥ . 🍃 ﺯﻥ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ با کمال تعجب و هاج و واج ﻓﺮﺯﻧﺪﺵ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ که شفا یافته وهمگان با تعجب شفای فرزند زن را میبینند و زنﯾﻘﯿﻦ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﺪکه خواب واقعی بوده ﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﺩﺭﺱ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ. 💥ﺑﻪ ﮐﺎﺷﺎﻥ ﻣﯿﺮﻭﻧﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺷﻬﯿﺪ ﻣﯿﮕﺮﺩﻧﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺑﺎﺯ ﻣیگردند که در ابتدای جاﺩﻩ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﻓﻼﻥ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﯽ؟ 🌿ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ، ﺁﻧﻬﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﮐﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﯼ ؟ ﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﮔﺸﺘﯿﻢ ، ﻣﺮﺩ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﭘﺪﺭ ﺟﺎﻥ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺧﺒﺮﯼ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ . ﻣﻦ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﻡ... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ دلم میخواست درد دلمو بزارم شاید ی گوشه از زندگی یه مادر یه پدر یه دختر دم بخت و گرفت من ک از تصمیمات سرخود خودم ب جایی نرسیدم...😞 🍃🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #درد_دل_اعضا ❤️ دلم میخواست درد دلمو بزارم شاید ی گوشه از زندگی یه مادر یه پدر یه دختر دم
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام عزیزم چی بگم از دلم از خودم چ کردم با خودم نمی‌دونم با ندونم کاری چیکار کردم ک سرنوشتم ب اینجا رسید الهی شکر راضیم ب رضای خدای مهربونم اما آدمی هر چ ب سرش میاد از خودش هست وگرنه ک خدا مهربان ترین مهربانان هست روزگاری ک سرنوشت منو با شوهرم آشنا کرد فکر میکردم این دوستی های خیابانی بهترین زیبا ترین دوستی ها هست چ خانواده ای داشتم ک ب اینجا رسیدم همیشه شاهد دعوای پدر و مادرم بودم حوصلشون نداشتم همیشه دلم میخواست با این و اون بیرون باشم بابام خیلی با محبت بود اما مامانم باهاش درست نمیساخت با هر شرایطی بود بزرگ شدیم چی شدیم تو خانواده ای ک همیشه دعوا چ ناراحتی بود و مسائلی ک دلم نمی‌خواد ب زبون بیارم من با ازدواج ناموفق داداشم معتاد با یه بچه طلاق گرفت و اون یکی خونه جدا گرفته با دوست دخترش زندگی میکنه از خودم بگم خیلی خواستگار داشتم آشنا اقوام دوست همسایه جایی اگر کار میکردم انقد بود ک خسته میشدم ازشون با شوهرم ک آشنا شدم گفتم یا این یا هیچکسی روزگار گذشت و ازدواج کردیم از اول عقد دوست نداشت من هر جا میره همراهش ببره پدرش ک فوت کرد ب من گفت بخاطر وجود نحس تو بوده یه دختر عصبی بودم خیلی اذیتم میکرد بهم بی محلی میکرد بی محبتی خرجم نمی‌کرد کاری ب کارم نداشت همش تو دلم میرختم نمیتونستم ب خانواده م بگم دلم خیلی داغون بودم ب حرف همه گوش میکرد غیر از من چیکار میکردم حرف آبرو پدر و مادرم بود یه دونه دختر بود هر جور بود سر میکردم ... 👇👇 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ دلم میخواست درد دلمو بزارم شاید ی گوشه از زندگی یه مادر یه پدر یه دختر دم بخت و گرفت من ک از تصمیمات سرخود خودم ب جایی نرسیدم...😞 🍃🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #ارسالی_اعضا ❤️ سلام عزیزم چی بگم از دلم از خودم چ کردم با خودم نمی‌دونم با ندونم کار
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ تا الان ک با وجود بچه دارم زندگی میکنم خودم خواستم باید میموندم سر خواسته م مجبور بود سر کنم این زندگی پوستم کلفت شده بود ازش چند بار خیانت دیدم بهم نشون میداد ک تو ب اجبار تو زندگی منی وقتی دعوامون میشد بهم میگفت تو سیاهی تو زشتی من از تو سر ترم تو چی بودی ک اومدی تو زندگیم خدا می‌دونه ک دلم خورد میشد اما دوباره سرپا میشدم وقتی الان ب گذشته فکر میکنم میگم گلایه ای نیست خودم خواستم پسرعمه پسر خاله آشنا هر کی ک خواستگارم بود کلی التماسم میکرد نخواستم هزار جور انگ بهشون میزدم الان درگیر مردی شدم ک دلش برام نمیسوزه تموم اعتماد ب نفسم گرفته هیچ احترامی ندارم لیسانس دارم تو بانک ک میرم مث بی سواد ها هستم بهم محبتی نمیکنه فقط شب های ک می‌دونم نیاز داره اخلاقش فرق می‌کنه فقط جلو اقوامش نمایش زندگی عالی داریم بچه هام بغل میکنم جای اون اینا چوب خدا نیست والا ک چوب خداست وگرنه منو چ ب غریبه وقتی انقد خاطر خواه تو اقوام داشتم دلم از خودم میگیره دلم از خانواده ای میگیره ک فکر بچه ها نمی‌کنند شما ک نمیتونید با کسی بسازید چرا ازدواج میکنید چرا بچه دار می‌شید ک سرگذشت بچه ها بشه یکی مثل من یکی مثل داداشم الان بخاطر داد و فریاد هایی ک تو خونه میزنم دختر 7 سالم مشکل درسی داره خوب می‌دونم ک کارم اشتباه هست دوباره همه چیز داره تکرار میشه برای دخترم فقط خدا ب فریادم برسه من ک جز اون پناهی ندارم 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
♥️ℒℴνℯ♥️ 💕 منتظر مردی نباش كه باهات كنار بیاد این "اشتباهیه كه خیلی از زن‌ها دچار اون میشن!" تو خودت خوشبختی رو پیدا كن! یک زن مستقلِ ، از هر لحاظ جذاب‌تره!🌹✨ 🍃🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم پاک آسمان 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 پارت هفتم به قلم پاک آسمان -منو آقاجونت که تا ابد زنده نیستیم که مادر! -عه مامان این
🍃🍃🍃🌸🍃 پارت هشتم به قلم پاک آسمان به مامان گفتم که میرم پیش لیلا تا از دلش درارم.مامان که تعجب از چشماش میبارد فقط گفت؛خیر پیش! به پارک رسیدم لیلا مشغول هل دادنِ نازگل روی تاب بود.نازگل با دیدن من ذوق زده داد زد و گفت:خاله رعنا!خاله رعنا!تو هم اومدی اینجا،آخ جووووون. لیلا هنوزم دلخور بود.‌پفکی که خریده بودم بازکردم و به سمتش گرفتم و گفتم ؛آشتی؟؟؟؟ با هم روی نیمکت نشستیم لیلا:خب ظاهرا باید خیلی حرف مهمی باشه که تو رو از اون اتاق بیرون کشیده باشه. -آره مهمه ولی قول بده قضاوتم نکنی.مثل یه خواهر دلسوز یه راه بذار جلو پام! -تو هم مثه یه خواهر خوب هر راهی گذاشتم گوش بده. -سعی میکنم -میشنوم! (نمیدونستم از کجا شروع کنم و چطوری احساسمو درست و واقعی بیان کنم ؟چه جوری بگم که لیلا سرزنشم نکنه مخصوصا که الان توپش پُر بود! یا اصلا....) لیلا: رعنا؟رعنا؟کجایی ؟منتظرم حرف بزنی! نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم -بعضی روزا که از آرایشگاه میومدم خونه،مامان زنگ میزد و می‌گفت نون تازه بخر...و تاکید داشت که حتما از نونوایی آقا مرادی نون بخرم بقیه نونها رو پسند نمی‌کرد منم که بچه ی حرف گوش کن!! با اینکه خسته بودم یا کلی کار داشتم میرفتم تو صف نونوایی و نون میخریدم.با اینکه از بقیه نونواییها مسیرش دورتر بود ولی به خاطر مامان میرفتم...با خودم میگفتم حالا مادرت یه کار ازت خواسته،درست انجام بده و اینجوری بود که این نونوایی رفتن باعث شده بود به ادمای توی صف و شاطرها و پخت نون و کلا محیط اونجا دقت میکردم در همین حین متوجه شوخی های بانمک کارگر نونوایی با همکارش شده بودم‌.کارگر بانمکی بود و حرفهای بامزه میزد و قاه قاه می‌خندید.. کم کم منم با شوخی هاش خندم می‌گرفت.اون برا همکاراش از خاطرات بامزه میگفت و منم که کر نبودم میشنیدم در ضمن کاری هم نداشتم که تو صف انجام بدم برا همین خندم می‌گرفت و سرمو مینداختم پایین تا کسی لبخندمو نبینه...وقتی نوبتم میشد که نون جمع کنم خیلی حواسم بود نگام به صورتش نیوفته که اون قیافه بشاش و خنده روشو ببینم و ناخودآگاه لبخند بیاد رو لبم!اون وقت راجع به من چه فکری می‌کرد؟ولی اون اصلا روحشم از احساس من خبر نداشت 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ چگونه گرفتگی عروق را برطرف کنیم؟ توصیه راهبان تبتی: به 1 فنجان کشمش، 2 قاشق غذاخوری زنجبیل رنده شده، 2 قاشق غذاخوری عسل، 4 قاشق غذاخوری چای سبز و 1 لیتر آب نیاز دارید . یک قوری بردارید و آب را روی حرارت ملایم بجوشانید. بعد از 10 دقیقه حرارت را کم کرده و چای، زنجبیل و عسل را اضافه کنید. همه مواد را با هم مخلوط کنید. سپس روی قوری را با یک پارچه پشمی بپوشانید. بگذارید 8 ساعت بماند. این دارو را دو بار در روز قبل از غذا مصرف کنید. مقدار توصیه شده از 150 تا 200 میلی لیتر است. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 , قـَـرارِ مـَــنـــی و ....❣ مـَـن بـــی قـَــرارِ تـــو ....😍😘💕❣💕 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام به همه دوستان نازنین آقایی که گفتن اگه بیماری را مخفی کنند از همسرشون برادر گرامی چرا میخواید زندگی را از اول به پایه دروغ و پنهان کاری بنا کنید،واقعیت را بگید اون خانم اگه پذیرفت تا آخرش همراهتون هست،به این فکر کنید که بعد از ازدواج بفهمه یا طلاق میگیره و به حکم قانون چون فریب در ازدواج بوده مهریه و همه حق و حقوقش را باید بدید،یا اینکه باهاتون زندگی می‌کنه ولی نه با عشق و محبت بخاطر اجبار و هیچ وقت بهتون اعتماد نمیکنه چون همش فکر می‌کنه که چه موارد دیگه ای را پنهان کردید یا دروغ گفتید و البته به خودش این حق را میده که خیلی چیزها را از شما پنهان کنه که البته با کار شما حق هم داره خداوند بهتون سلامتی بده شما هم حق زندگی دارید ولی با دروغ شروع نکنید،موفق و سعادتمند باشید 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام به فاطمه بانوی عزیز و دوستان گلم خانمی که گفتن فیبروم دارن خواهر عزیزم منم همسن شما هستم،مجردی مشکلی نداشتم ولی بعد اولین پریودی بعد ازدواج فیبروم ها بوجود اومد،کورتاژ کردم،چند سال بعد عمل کردم و فیبروم ها را خارج کردن اما دکتر بهم گفت۲سال بعد دوباره عود میکنن،درنهایت هم بخاطر کم خونی خیلی شدیدو خونریزی زیاد پریودی اورژانسی عمل شدم و رحمم را خارج کردن شما هم پیگیر باشید که با کم خونی شدید مواجه نشید و اگه هم متاهل و بچه دارید با چندتا پزشک زنان مشورت کنید اگه نظرشون خارج کردن رحم هست تعلل نکنید آن شاالله که درصحت و سلامت باشید 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 مرغ کره یا روغن ۳ قاشق غذاخوری لپه ۱ پیمانه برنج ۲ پیمانه گوجه ۵ عدد نمک فلفل سیاه و قرمز 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 چه حس خوبیه 🥰 وقتی سرتون شلوغه و،❣ درگیر هستین یهو پیام میده :💕 دوستت دارم .😘❤️‍🔥💞🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃💞🍃@lovely_lifee💞
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم پاک آسمان 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 پارت هشتم به قلم پاک آسمان به مامان گفتم که میرم پیش لیلا تا از دلش درارم.مامان که تعج
🍃🍃🍃🌸🍃 پارت نهم به قلم پاک آسمان من براش یه مشتری بودم مثل هزار مشتری دیگه که میان نون می‌خرن و میرن!روزای دیگه به بقیه آدمایی که تو صف بودن دقت کردم و دیدم اونا هم وقتی شوخی ها و حرفای بامزه ی کارگر نونوایی که حالا دیگه اسمشو میدونستم《 فرهادُ》 میشنون اونا هم خندشون میگیره حتی بعضی آقایون جوابشو هم میدادن مثلا راجع به مسابقه فوتبال شب قبل کلی حرفای خنده دار میزدن و اینجوری هم تایمشون زودتر می‌گذشت هم کلی میخندیدن به قول معروف حتی به تَرَک دیوار هم میخندیدن! دیگه نونوایی رفتن برام شده بود یه تفریح و همش آمار نونا رو داشتم که کی تموم میشه دوباره برم همون نونوایی!مامان هم تعجب کرده بود که من چه جوری بدون غرغر میرم نون میخرم و میام؟؟ آقاجون و بردیا هم فقط از این نونها تعریف میکردن و زیاد فرق نمی‌کرد من خریده باشم یا مامان! خودشون هم که وقت نداشتن برن تو صف نونوایی وایسن! این بود که نون خریدن رو با کمال میل انجام میدادم و نمیدونستم در اصل دارم تیشه به ریشه خودم میزنم! لیلا که تا اون لحظه سکوت کرده بود پرسید: حالا واجبه انقد با جزئیات تعریف کنی؟ خلاصه بگو تمومش کن داره شب میشه باید بریم خونه یه نگاه به دور و برمون انداختم کسی جز ما توی پارک نمونده بود و نازگل برا خودش تنهایی سرسره بازی می‌کرد! رو به لیلا گفتم: من امشب میام خونه شما فردا از خونه شما میرم آرایشگاه؟ -پس این قصه سر دراز دارد!باشه پاشو بریم! عزممو جزم کرده بودم هرجور شده حرفای دلمو امشب به لیلا بزنم و به یه راه حل برسم اینجوری یه بوم و دوهوا نمیشد! به مامان زنگ زدم و گفتم که امشبو میرم خونه لیلا اینا و منتظرم نباشن .مامان بیچاره که حسابی تعجب کرده بود فک می‌کرد لیلا میخواد دلمو نرم کنه بلکه ازدواج کنم به همین خاطر با خوشحالی گفت هیچ اشکالی نداره دخترم اون شب تا بعد از شام لیلا کار داشت وقتی ظرفای شامو شستیم لیلا به اقامهدی(همسرش) گفت نازگل رو ببر بخوابون فردا کلاس داره باید زود بیدار بشه منو رعنا میخوایم امشب باهم حرف های خواهرونه بزنیم! طفلکی آقا مهدی چشاش چهارتا شده بود و تعجب از چشاش می‌بارید بعد پرسید: راجع به اون قضیه؟؟؟ لیلا گفت: تقریبا و به سمت اتاق راه افتادیم. -منظورش کدوم قضیه؟ -خواستگاری پسرداییش دیگه.مهدی خیلی دوس داره با پسر داییش باجناق بشه میگه خیلی بچه ی بامعرفتیه!! آه از نهادم بلند شد و روی تخت دراز کشیدم لیلا : خب تا کجا گفتی؟ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
📌کشتار وحشیانه مردم قزوین توسط رژیم طاغوت در سال ۱۳۵۷ شمسی 🔹اوج‌گیری نهضت اسلامی و انجام تظاهرات سراسری در تمامی شهرهای ایران به ویژه در چند ماه آخر حاكمیت رژیم شاهنشانی، باعث شد تا در بسیاری از شهرها، این راهپیمایی‌‏ها با دخالت مأموران حكومت نظامی و كشتار مردم بی‏گناه، به خاك و خون كشیده شود. 🔸 در قزوین نیز این وضعیت ادامه داشت و مردم خشمگین، علاوه بر راهپیمایی، به تشییع جنازه شهدا می‌‏پرداختند و در طی آن، مراتب انزجار خود را از جنایات رژیم پهلوی اعلام می‌‏كردند. 🔸در این میان در روز هفتم دی ماه ۱۳۵۷، مأموران انتظامی به سوی مردم شلیك كردند و بیست نفر از هم‌وطنان را به شهادت رساندند. 🔹از این رو، تشییع جنازه شهدای حوادث هفتم دی، در فردای آن روز باحضور هزاران نفر از مردم معترضِ قزوین انجام گرفت كه این مراسم نیز با هجوم مأموران به مردم، به خاک و خون كشیده شد. 🔸قتل عام مردم در شهرهای مختلف كشور در نهایت باعث اتحاد بیشتر آحاد ملت برای سرنگونی رژیم پوسیده شاهنشاهی گردید و در كمتر از یك ماه و نیم بعد، بهار آزادی را برای ایران به ارمغان آورد. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی حال بدت براش ارزشی نداشت، نبود. کاراش عجیب غریبه ! ناخون هایم را کف دستم فرو کر
🍃🍃🍃🌸🍃 به سوی میز کنسول کنار دیوار نگاه کردم . آینه ی چوبی رویش تصویرم را بی عیب و نقص نشان می داد. یک مداد مشکی داخل چشمانم کشیده بودم و رژ لبی نیز به لبانم زده بودم تا کبودی و خون مردگی را بپوشاند . کمی بیشتر در آینه دقیق شدم . -بد شده؟ عصبی تر غرید : -نه، اون چشمای سگ مصبت حالا بیشتر داره دلبری میکنه، این چه گندی بود کشیدی تو چشات... کمی چانه ام را پایین دادم . -خب میرم پاک کنم . -لازم نکرده پاک کنی . کنارش نشستم، روی مبل دو نفره ای که او با راحتی رویش لم داده بود . -من الان چیکار کنم؟ چشمانش را بست . -هیچی...خستم اعصاب اینجا موندنم ندارم، الان فربد اینا میان قراره بمونن تا عاشورا، قار قارای اون ساسان شل مغزو نمی دونم چیکار کنم ! لب هایم کش آمد، خودش استاد غرغر کردن بود و حالا به فکر حرف های بقیه بود . -نخند پرده ی سیاه بدبیاری را کنار می زد و کمی رنگ چاشنی روزهایم می کرد . نامم بهار بود اما زندگی ام نه . کیف کوچک آرایشی اش را اشاره زد . -برو خودتو خوشگل کن برای پسر عموی بی کله م . کیف را روی ساک لباس هایم گذاشتم . -فقط می خوام یه چیزی بزنم که این معلوم نباشه . اشاره ام به خون مردگی لب زیرینم بود . خنده اش مصنوعی بود . -یه مدادم بزن به چشمات خیلی بی روحه قیافت . گفت با و عجله رفت تا برای رفتن به مسجد لباس بپوشد. باز هم من ماندم و اف کاری که به جنگ با یک دیگر در سرم پرداخته بودند . * دست در دستان بزرگ و مردانه اش از پله ها پایین رفتم . -میشه ول کنی . بی حوصله نوچی گفت . -بهار کشش نده لج کنی من بیشتر لج می کنم . باز هم روی دنده ی چپش افتاده بود. همراهش تا کنار مبل ها رفتم. او نشست و من کنارش ایستادم . -دیگه از این کوفتیا به چشمات نزن دریافتم . -خب بهار خانم نگفتید؟ استکان چای را روی میز گذاشتم و به فربد نگاه کردم. گیر سه پیچ آهایال برای نداشتن حلقه هایمان از بیست دقیقه بعد از رسیدنشان شروع شده بود و عمران ماهرانه پاسخ گویی را بر عهده ی من گذاشته بود. به بهانه ی آوردن چای و پذیرایی هزاران ادله ی دیگر از زیر پاسخگویی گریخته بودم اما حالا دیگر نمی شد. نفس عمیقی کشیدم . -خب راستش...راستش ما وقت نکردیم حلقه ب خریم، تا همین الانم بهش فکر نکرده بودیم . راست و حسینی گفته بودم. فربد دستش را از زیر چانه اش برداشت و حرف هایم را برای آهایال ترجمه کرد . عمران خودش را مشغول خوردن سیب هایی کرده بود که با اجبار برایش پوست کنده بودم . لب های باریک آهایال نیمه باز ماند و چهره اش کمی گنگ و ناخوانا شد. کلمات را تند و بی وقفه به عمران خوراند . صدای خنده های فربد و سرفه های عمران، مشهود کرد آهایال حسابی او را شسته و پهن کرده است با باز شدن در خانه و ورود ساسان، لیوان را در دستان عمران رها کردم. با چند پرس غذا وارد خانه شد . -بهار خا نم این غذاها رو عمو بهروز برای مهمونا فرستادن . بی قرار بود. مستقیم به آن سوی پذیرایی رفت. به دنبالش رفتم. حالش بد بود، درک می کردم او نیز عاشق بود حالا تمامی صفاتش به کنار اما همان که عاشق بود و عشقش __حال با مردی دیگر جولان می داد، حس همدردی و دل سوزی را در وجودم به غلیان می انداخت . نایلون غذا را روی اپن گذاشت و با برگشتنش مرا دید . پا روی پا انداخته بود و در مبل تک نفره ای جا خوش کرده بود. بعد از آن که غذا ها را گذاشت عزم رفتن داشت اما منصرف شد و در جمع نشست . بماند که احوال پرسی اش به همان یک "سلام" ختم شد. استکان چای را مقابل او که هر چه می کرد نمی توانست نگاهش را از آهایال بگیرد، گذاشتم . جو سنگین شده بود و دیگر خبری از آن خنده های سر خوش آهایال نبود. شال مشکی رنگ حریرش را روی سرش جلوتر کشید و به منی که نگاهش می کرد لبخند پر استرسی تحویل داد . فربد به ظاهر حواسش به تلفن همراهش بود اما هر از گاهی سر می گرداند و ساسان را از نظر می گذراند سر شام نیز رفتارها تغییری نکرد. عمران بهم ریخته تر از فربد بود و ساسان با دیدن رفتارهای آهایال با فربد از عصبانیت سرخ شده بود. بشقاب های دست نخورده را از مقابلشان برد اشتم. عدس پلوهای مانده در ظرف ها را در سطل آشغال ریختم . گمان می کردم فربد با دیدن ساسان بعد از شام نوای رفتن بزند اما او آن قدرها هم برایش اهمیتی نداشت، شاید هم من این گونه خیال می کردم . عمران به سینک تکیه زد و گفت: نشوری نمیشه؟ بیا بشین دیگه ... لیوان را در آبچکان گذاشتم . ادامه دارد.... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🙏 سلام فاطمه خانم ممنون بابت کانال خوبتون من یکی ازطرفدارهای خوب کانال قشنگت هستم. این پیام برای اون خانمی که میگه چرابه دولت پزشکیان به خاطرقطعی برق حرف میزنن. عزیزحرف شمادرست توهمه دولتهاکه امده رفتن دزدی بی عدالتی بوددرست. ولی خدایش ازحق نگذریم تواون سه سالی که شهیدرییسی عزیزمون زنده بودکجابرق قطع میشدکدام نیروگاه خاموش شد، کدام کارخانه وکارگاه تعطیل شد. بلکه بازحمات ایشون تمام کارخانه هاوکارگاها راه افتادن چه رییس قوه قضایی بودچه دردوررییس جمهوریشون. توروخدابیایددولت شهیدجمهورمون بادولت پزشکیان مقایسه بکنین. ایشون حتی جمعه هاهم به شهرهاسرمیزدن الان چندماه پزشکیان رییس جمهورشده چندتاشهررفته. دیدن که حتی اقای خامنه ای رهبرعزیزمون گفت دلم برای رییسی سوخت انقدرناشکری کردیم تاخدایه ادمی که اصلا ادب نداره حتی رفتاردیپلماتیک نمیدونه چطوری خودش چندبارگفته من نمیدونم چطوررییس جمهورشدم من دنبال سمت نبودم پس چراامدی شدی رییس جمهوریه مملکت که هیچی بلدنیستی همش میگه بیادهرکی بلدکارهارودست بگیر نظربده پس چرااون دانشجونظرشوگفت دادزدسرش.توروخدا حرفهای رائفی پورگوش بدین ببینین چی میگه ازاینها. چراوزیرنیرونمیادمجلس فرارمیکنه.جلوی اردوغان دسته به سینه احترام میزاره که ترکهابرگردن بگن معلوم شدرهبرجهان کی. یه اشغالی که سپاه اگه نبودالان اردوغان هم مثل بشاراسدبرکنارمیشد. اردوغان توخاک پای رهبرعزیزماهم نمیشی.ببخشید زیادشداخه خیلی دلم پربودازاین دولت وبعضی ازادمهاکه انقدرپشت شهیدعزیزمون بدمیگن قدرشونمی دونن 🍃🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام حال دل همه‌ ی عزیزان خوب باشه الهی ممنون از کانال خوبت عاشق داستان ایلای هستم هرروز دنبال میکنم خواهرای عزیزم سوالی داشتم لطفا راهنمای کنید منو. مادرشوهرم دیسک گردن داره هر چی دکتر میره فیزیوتراپی میده یه مدت خوبه دوباره شروع میشه دردش لطفا عزیزی راه حلی داشت دریغ نکنه اجرتون با آقا ابوالفضل ❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 هیچ توضیحی ❣ لازم نیست ❣ من تورا دوست دارم❣ نقطه ته قلب❣❤️‍🔥🥰🍃✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌 🌸 آیه الکرسی 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃 🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃 🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃 ❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️ ⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️ 🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺 ❤️❤️