#فال_روزانه ❤️💚
🎗فروردین 🦋
شما بسیار جاهطلب هستید. بهتر است قبل از اینکه مشکلات و سختیهای نامطلوب، سد راهتان شود و در نیمهی راه متوقفتان کند، خودتان دست از جاهطلبی بردارید.
🎗 اردیبهشت 🦋
خود را از احساساتتان جدا نکنید؛ زیرا گاهی راههای منطقی به تنهایی پاسخگو نیستند.
🎗 خرداد 🦋
شما پر انرژی هستید و در زمینههای بسیاری فعالیت میکنید. بهتر است کمی دامنهی فعالیتهای خود را محدود کرده و همهی تلاشتان را در یک زمینه سرمایه گذاری کنید تا نتیجهی بهتری بگیرید.
🎗 تیر 🦋
مراقب افرادی که تازه ملاقات کردهاید، باشید. ممکن است این افراد، آنگونه که به نظر میرسند، نباشند.
🎗 مرداد 🦋
در کارتان پیشرفت خواهید داشت. به زودی مشکلات برطرف شده و طعم آسودگی را خواهید چشید.
🎗شهریور 🦋
گویی در تنگنا قرار گرفتهاید، اوضاع بر وفق مرادتان نیست. با تلاش و کوشش، گشایشی رخ خواهد داد و به شما کمک میرسد.
🎗مهر 🦋
بر اثر لجاجت و تندخویی شما جر و بحث شدیدی در زندگیتان رخ میدهد. خشم خود را فروخورید، آرامش خود را حفظ کنید سپس حرفهای دلتان را بزنید.
🎗 آبان 🦋
با عطوفت، مهربانی و عشق میتوانید همه را به سوی خود جذب کنید. اعمال و رفتار ناشایست خود را کنار بگذارید و به مردم بیشتر نزدیک شوید.
🎗 آذر 🦋
احتمال دارد کسی در کمین باشد و قصد صدمه زدن به شما را داشته باشد. مراقب حیله و نیرنگ دیگران باشید. با سعی و تلاش خود میتوانید به مقامات بالاتر برسید و ارج بیشتری بیابید.
🎗 دی 🦋
مراقب اطرافیان خود به خصوص کسانی که نسبت به شما حسد میورزند، باشید. حواستان به پساندازتان نیز باشد، ممکن است از لحاظ مالی در مضیقه قرار بگیرید.
🎗 بهمن 🦋
خیر و برکت به سوی شما سرازیر میشود. ممکن است صاحب ارث و میراث شوید و به مال و ثروت دست یابید.
🎗اسفند 🦋
در مورد رفتارهای دیگران زود قضاوت نکنید. رفتارها و گفتههای دیگران را در ذهنتان نگه دارید و بعد راجعبه آنها نتیجهگیری کنید.
─┅─═ঊঈ♥️ঊঈ═─┅─
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#قسمت_هفتم آقا محمود گفت حاج آقا با اجازتون با اصرار احمد دوباره اومدیم خواستگاری.. ایندفعه خواهر
#قسمت_هشتم
وقتی وارد شدند ، یک لحظه چشم تو چشم شدیم.. قلبم چنان میکوبید که هر لحظه امکان داشت از سینه ام خارج بشه...
خواهران من اختر و مهری به همراه شوهراشون هم اومده بودند. همه که نشستند و پذیرایی انجام شد در مورد مهریه و .. صحبت کردند وقتی به توافق رسیدن صلواتی فرستادن و آقا محمود گفت که به روحانی مسجد ده گفتم که بیاد برای جاری کردن صیغه محرمیت....
همون موقع بی بی سکینه، مادر احمد با صدای بلندی گفت حاج آقا ، اینم بگیم که احمد تا آخر عمر با ما زندگی میکنه و مثل داداشاش تهران نمیره!!!
حاج آقام گفت مرد تصمیم میگیره کجا زنشو نگه داره گفتن نداره که...
همین لحظه روحانی مسجد اومد.. و بعد از پذیرایی خواست که من ، کنار احمد بنشینم تا صیغه خونده بشه... وقتی نزدیک احمد میشدم پاهام میلرزبد.. باور نمیکردم در عرض یک هفته از اولین دیدارمون، ما با هم محرم میشیم.
صیغه خونده شد و انگشتری که آورده بودند رو دادند که احمد به انگشتم بندازه کمی دستش، دستم رو لمس کرد تمام تنم شروع به لرزیدن کرد... سریع عقب کشیدم.. همچین خجالتی بودن رو، از خودم توقع نداشتم ....
همه دست زدند و کل کشیدن و قرار مدار عقد و عروسی گذاشته شد ...
موقع رفتن ، احمد اینقدر تعلل کرد که تقریبا همه از اتاقها خارج شده بودند و در حیاط مشغول صحبت ... احمد نزدیکم شد و دستمو گرفت... من تا سینش بودم... از خجالت سرم پایین بود ... با دست، چونمو گرفت و بلند کرد ولی من باز نمیتونستم نگاهش کنم ... خندید و گفت اولین بار که دیدمت، میخواستی منو بخوری.. الان چرا اینقدر ساکتی؟؟
با این حرفش خندم گرفت و به چشمهای احمد نگاه کردم.. خیلی آروم دستم رو به سمت لبهاش برد و بوسید و گفت سفید برفی شدی تو این لباس ... دقیقا ، همونیه که اولین بار تنت بود و من و دیوونه کردی !
خندم گرفت چیزی نگفتم.. گفت به امید دیدار ولی نه تو کوچه خب؟وقتی سکوت من رو دید تکرار کرد خب؟؟ گفتم باشه و انگار خیالش راحت شد .. با این حرف فهمیدم دیگه کوچه رفتن و بازی تموم شد...
دستم رو به سمت گونه هام
بردم و جائیکه احمد بوسیده بود رو نوازش کردم
. احساس کردم یک شبه چند سال بزرگتر شدم ....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پاسخ_اعضا ❤️
سلام ب اون خانمی ک گفتن پدرشون ۱۵ ساله زمینگیر هستن میتونن ب آیه الله احدی زنگ بزنن
فک کنم ایشون بتونن کمکشون کنن
دفتر آیت الله احدی
02591001441
و شماره همراه شون
09127479104
ایشون قم هستن
❤️❤️❤️
سلام وعرض ادب خدمت تمام اعضای کانال یه مشکلی دارم که نیاز دارم با نفسای حقتون برام دعا کنید ویه صلوات بفرستین تشکر میکنم خدا اجرتون بده.
❤️❤️❤️❤️
سلام میخواستم نظرمو راجع به داستان امیرحسین بگم
درسته ک امیرحسین خیلی اشتباه کرده و با بی عرضگیش زندگی چند نفرو از هم پاشید ولی مقصر اصلی خودش نیست
مقصر اصلی پدرو مادرشن با نوع تربیت جاهلانه شون
من نسبت به تقیداتشون نمیگم خیلی هم عالی بود ولی اینکه بچه ی بی عرضه و مطیع بار اوردن
بچه ای ک نسبت به بدی ها و خط قرمزها شناخت نداشته و صرفا از ترس پدرومادر به سمتشون نمیرفته
و اینکه انقد پیشدستی کردن تو امورات فرزند ک حتی نخوای نظرشو بدونی
انقد با بچه ت غریبه باشی ک روش نشه و یا بترسه ک بخواد نظرشو بگه
ما هرچی میکشیم از جهل مونه بیاین برای خدا و عاقبت بخیری خودمون فرزندامون اطلاعات مون در زمینه تربیت صحیح و سالم فرزند بالا ببریم
اگر کسی تو زمینه تربیتی منبع خوبی سراغ داره معرفی کنه تا بقیه هم بهره مند بشن
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#داستان_اشنایی ❤️😍
چند سال پیش خونه روبروی خونه ما یه تازه عروس داماد اومدن اجاره کردن یک ماه جهازکشون و جهازبرون و جهازبینی و از این مسخره بازیا داشتن بعدم شب عروسی نصف شب اومدن سرو ته کوچه رو بستن به بزن و برقص. مامانم میگفت شادی برکت میاره ولی من خیلی از سروصداهاشون شاکی بودم. آزمون استخدامی داشتم همش تمرکزمو بهم میزدن فردای عروسی هم انگار نه انگار دیشب تا صبح نخوابیده بودن از صبح داشتن تدارکات میدیدن مثل اینکه برای پاتختی میخواستن ناهار بدن تو حیاط خلوتشون دیگ زده بودن، سر ظهر بود که صدای جیغ و فریاد و دود از خونشون بلند شد همه ریختن تو پاگرد ما، درو باز کردیم شما تصور کنید پنجاه تا خانم کلی آرایش کرده و با لباس های آنچنانی جیغ جیغ کنان یه سریشون فرار کردن تو کوچه یه سری هم فرصت نکرده بودن مانتو روسری بردارن دیدن نمیشه رفت تو کوچه ریختن تو خونه ما. این وسطم یه خانم مسنی هی میزد رو پاش میگفت جهاز دخترم سوخت یه دختر هم با لباس آنچنانی هی بهش میگفت خاله الان خاموش میشه خودتو کشتی.
نمیخواستم چشم چرونی کنم ولی هی نگاهم میفتاد بهش دست خودم نبود،
حالا فکر کنید اون در نهایت شیک و پیکی بود من یه گرمکن زانو انداخته و یه زیرپوش سفید تنم بود بخاطر امتحانم نه موهامو کوتاه کرده بودم نه اصلاح.
دیدم تیپم که جلب توجه نمیکنه گفتم تا آتش نشانی میاد من برم ببینم چی شده. به نظر نمیومد خیلی آتیش زیاد باشه که اینا اینجوری فرار کردن.
تا مامانم وسط اون جمعیت بگه نرو من رفتم وسط آتیش فقط تو همون حیاط خلوت بود ولی دوده اش زده بود تو خونه،
خیلی داشتم فکر میکردم اینا چرا دروغ رفتن که دیدم یا خدا اجاق آتیش گرفته الان که کپسول گاز منفجر بشه.
هنوز بعد این همه سال نفهمیدم چرا فرار نکردم بجاش به جاش کپسول و بستم و جدا کردم کپسول به دست فرار کردم بیرون شاید ترسیدم خونه ما هم تو انفجار آسیب ببینه شایدم تو همون یه نظر دلم سوخت اون جهیزیه بسوزه، کپسول به بغل دوییدم تو خیابون انداختمش تو جوب آب چرا بازم نمیدونم، بعدم سریع آتش نشانی اومد ته مونده آتیشها رو خاموش کرد آمبولانس اومد یکم از پای مادر داماد و پشت یکی از مهمونا و کف دست من سوخته بود البته نه خیلی شدید. بعد اون من شدم سوپرمن محله کلی هم با همسایه جدید رفیق شدیم مخصوصا با داماد که شب اومد شخصا دم خونمون ازم تشکر کرد. بعد یه مدت که منم آزمون استخدامی قبول شدم و اوضاعم روبه راه شده بود تو این بین چند دفعه هم دختر خاله عروس همون دختر و دیده بودم آخرش دل و به دریا زدم به داماد گفتم دختر خاله خانومت و میخوام اونم جور کرد رفتیم خواستگاری تا رفتیم قبول کردن بعدها متوجه شدیم خیلی خانواده سختگیری بودن ولی قهرمان بازی من کار خودشو کرده بود.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا ❤️
سلام به همگی، ادمین ترو خدا بزار تو کانال دارم دق میکنم شاید کسی کمکم کرد.
من ١۶ سالمه او یه خواهر ۶س و یه برادر١١ س دارم.
دور از جونتون مادرم عمل تیروئید سرطانی 😔داشت الان ها از تهران برگشت
که به خاطر اینکه تیروئید نداره کلسیم بدنش بالا و پایین میشه تا ادامه درمان
خلاصه سرتونو درد نیارم این دوتا خواهر و برادرم خیلی لج میکنن آروم صحبت میکنم با مهربونی هرچی میخان انجام میدم ولی بازم بازیگوش او لج بازی میکنن
امروز سرشون داد زدم با صدایی بلند مادرم سر درد داشت او اذیت شد 😔
خواهش میکنم بگین چجوری بهاشون حرف بزنم
آخه واقعا خسته شدم از لجبازی هاشون
حتی هم دیگه رو میزنن
چیزی هست من بهشون بدم اینا آروم بگیرن
چیزی بخونم اونا آروم بگیرن
خواهش میکنم کمک کنید 🙏🙏😭
❤️❤️❤️❤️
سلام خسته نباشید❤️
من دخترم ۱۶ سالمه وقتی چهارسالم بود مارو به یه اردو گاو داری غیر بهداشتی و کثیف بردن و من از اون موقع از گوشت و لبنیات متنفر شدم
اما به لبنیات بعد چند سال عادت کردم و فقط شیر بدون طعم نمیخورم
از چهارسالگی حتی یکبار مرغ و ماهی و.... نخوردم
و فقط کباب کوبیده میتونم بخورم که همونم بعضی اوقات حالم بد میشه
بد غذا بودنم به کنار مشکل اصلیم اینکه من با گوشت خام هم برای غذا درست کردن اصلا نمیتونم کنار بیام
نمیدونم تا چندسال دیگه چطور میتونم غذا درست کنم با این وضعیت😔😔
بخدا خسته شدم اعتماد بنفسم خیلی پایین اومده تو دوره همیا همیشه مجبورم برنج خالی بخورم یا غذام معمولا از خانوادم جداست
میشه بهم راه حل بدید🌹
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
بی زحمت سوال منو هم تو کانال بزارین...
متاسفانه من نزدیک دو ساله که دچار بیماری شدم (نمی تونم ادرارمو کنترل کنم )
تو مدت هر چی دکتر رفتم سونو گرافی رفتم مشکلم حل نشد حتی دکتر طب هم رفتم ولی خوب حل نشد که نشد
اخرین بار که دکتر طب اسلامی رفتم با دارو هاش ی مدتی بهتر شدم ولی خوب باز دوباره به حالت اول برگشت ...
طب اسلامی میگفت باید مواد غدایی با طبع گرم بخوری ولی خوب بیشتر مواد غذایی که میخوریم طبعش سرده...
علاوه بر این تو زمستون خیلی سخت میشه چون هوا سرده...
من قبلنا تو زمستون لباس گرم کمتر میپوشیدم چون خیلی احساس سرما نمیکردم ولی الان خیلی خیلی خیلی تو زمستون سردم میشه...
اعضا عزیز کانال میخواستم اگه دکتر خوب برای این بیماری تو مشهد میشناسین معرفی کنین(من شهرستان زندگی میکنم)
یا اینکه اگه همچین حالت هایی داشتین بگین چیکار کردین بهتر شدین.....
ایدی ادمین 👇🏻🌹
@baharakjan
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#نکته 🌹✅
در حضور هفت گروه
هفت کار رو مخفی انجام بده
تا سعادتمند شوی 😊
1 – در حضور فقیر . دم از مال و منالت نزن
2 – در حضور بیمار . سلامتیت را به رخش نکش
3 – در حضور ناتوان . قدرت نمایی نکن
4 – در برابر غصه دار. خوشحالی نکن
5 – در برابر زندانی. آزادی ات رو جلوه نمایی نکن
6 – در حضور افراد بدون فرزند. از فرزندت تعریف و نوازش نکن
7 – در برابر یتیم. از پدر و مادرت نگو
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#قسمت_هشتم وقتی وارد شدند ، یک لحظه چشم تو چشم شدیم.. قلبم چنان میکوبید که هر لحظه امکان داشت از سی
#قسمت_نهم
از اون شب چند روز گذشته بود و من احمد رو ندیده بودم...
بخاطر رسم و رسوم ده ، داماد نمیتونست هر وقت دلش می خواد به دیدن نامزدش برود.
مادرم، احمد و خانواده اش رو پاگشا کرد ....
خواهرام به کمک اومده بودند و همراه فرخنده و مادرم در تدارک شام بودند... مرغها سرخ شده بود و عطر برنج و زعفران در فضا پیچیده بود ... مادرم از گوشتهای گوسفندی که پدرم روز گذشته سر بریده بود هم پخته بود تا در پذیرایی سنگ تمام بگذارد...
احمد و خانوادش آمدند.. در حیاط به استقبالشون رفته بودیم با تعارف پدر و مادرم همه وارد اتاقها شدند ..
احمد به بهانه دستشویی در حیاط ماند، آهسته به مادرم چیزی گفت و به سمت من اومد .. آرام سلام دادم و سرم رو بلند کردم و نگاهش کردم ...
احمد دستم رو کشید و به سمت دستشویی که انتهای حیاط بود رفتیم.. کنار دیوار ایستادیم..
هوا کمی تاریک شده بود و کسی دید نداشت...
احمد گفت تو این چند روز چه قدر خانوم شدی؟ سفید برفی من!!!نگاهش کردم که باز گفت نمیدونی چقدر دل تنگ چشمات شده بودم..
خیلی آروم گفتم منم..
احمد خندید و گفت چی ؟نشنیدم..
دوباره گفتم منم ... احمد گفت بازم نشنیدم بلندتر بگو ..
فهمیدم که سر به سرم میزاره، خندیدم و به چشماش زل زدم.. چند ثانیه فقط به چشمهای هم زل زدیم
که ناگهان احمد صورتمو به آرومی بوسید و گفت دختر تو از کجا پیدات شد؟ چی کار کردی که من اینطور دیوونه ی تو شدم
....خودمو عقب کشیدم و به چشمهای خمارش نگاه کردم و گفتم احمد زشته، غیبتمون طولانی شد، میفهمن...
بهتره برگردیم..
همزمان با این حرف خواستم برگردم به سمت اتاقها که احمد از شانه هایم گرفت و بغلم کرد.. این بار طولانی تر و محکم تر ....
گفت بفهمن، معلوم نیست دوباره کی بتونم ببینمت نمیخوام فرصت رو از دست بدم...
بالاخره راضی شد و برگشتیم تو جمع ...
برام یک گردن بند هدیه آورده بودن، که بی بی سکینه گردنم انداخت.. اون شب خیلی خوش گذشت....
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#دردو_دل_اعضا ❤️
سلام وقتتون بخیر
من دختری ۴۱ ساله هستم، از بچگی توی روستا بزرگ شدم، دوتا خواهر دارم سه تا برادر، یکی از خواهرام ۴ سال پیش بخاطر سرطان فوت کرد، مادرم ۲ سال پیش و پدرم ۱۲ سال پیش فوت کردن، من کوچیکترین بچه خونه بودم. خیلی به مادرم وابسته بودم هرجا میرفت باهاش بودم. دختر زیبایی بودم خیلی خاطرخواه داشتم اما خودم به پسر عموم علاقه داشتم و دلم میخواست باهاش ازدواج کنم. بین فامیل هم همش میگفتن شما دوتا واسه هم ساخته شدین و عقد پسر عمو دختر عمو رو تو آسمونا بستن.
من با شنیدن این حرفا ذوق میکردم ولی پسر عموم هیچ علاقه ای به من نداشت و دختر خالش رو میخواست. بی محلی های پسر عموم به من باعث شده بود کینه ای نسبت به دختر خالش داشته باشم چون فکر میکردم اون عشق منو ازم گرفته. برادرام چون میدونستن من پسر عموم رو میخوام واسه اینکه اون دختر رو از چشم پسر عموم بندازن به هر روشی بود آبروش رو بردن بین مردم روستا، جوری که دیگه پسر عموم هم اسم اون دختر رو نیاورد. از این قضیه خوشحال بودم چون فکر میکردم پسر عموم عاشق من میشه اما نشد و کلا از روستا رفت.
۲۰ سالم بود یه روز با مادرم رفته بودم باغ وقتی برمیگشتیم وسط راه من یه درخت شاه توت دیدم گفتم من شاه توت میخوام چون درختش زیاد بزرگ نبود از درخت رفتم بالا یکم شاه توت جمع کردم داشتم میومدم پایین که یهو دستام شل شد و شاخه رو ول کردم از درخت افتادم درد عجیبی بدنمو گرفته بود، مادرم بالای سرم جیغ میزد نمیتونستم پاشم، چند تا مرد اومدن و منو با یه نیسان به شهر رسوندن چون خیلی منو تکون داده بودن موقع بلند کردن باعث شد قطع نخاع بشم، الان ۲۰ ساله من رو ویلچر نشستم، چند سال مادرم منو تر و خشک کرد اما چون دیگه سنش بالا بود فوت کرد، من چند وقته خونه خواهر برادرام زندگی میکنم، نگاه ها و رفتارشون خیلی اذیتم میکنه.
علاوه بر جسمم روحمم به شدت آسیب دیده هرکی سمت من میاد سرش داد میزنم. بخاطر این رفتارا زن داداشم گفته ببرینش بهزیستی پیش آدمایی که مثل خودشن.
من حالم خیلی بده من هزارتا آرزو داشتم اما باید آرزوهامو به گور ببرم. دختری که من و برادرام باعث شدیم آبروش بریزه چند سال پیش با یه پسر غریبه از شهر ازدواج کرد و شنیدم زندگی خوبی داره و خوشبخت شده
میدونم کسی حاضر نمیشه با من ازدواج کنه اما من آرزو دارم لباس عروس بپوشم، دوست دارم منم مثل همه آدما زندگی داشته باشم
نگاه اطرافیانم اذیتم میکنه، اینکه نمیتونم خیلی جاها برم خیلی کارها رو نمیتونم بکنم باعث تحقیرم میشه، کمکم کنید توانایی خودکشی ندارم وگرنه خیلی زودتر انجام میدادم از خودکشی میترسم راهنماییم کنید توروخدا
نمیدونم رفتن به بهزیستی خوبه یا نه اما میخوام از نگاه بقیه دور باشم. به نظرتون اون دختری که پسر عموم دوسش داشت منو نفرین کرد یا خود پسر عموم؟
پسر عموم خبری ازش ندارم فقط میدونم هنوز مجرده و از روستا رفته کلا.
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#نکته 🌹✅
یک نفر عکسی از پاهای تُپل نوزادی را به اشتراک گذاشته و زیرش نوشته: اگر میخواهید گاز بگیرید برید ته صف!
صدها نفر برای این پاهای بامزه غش و ضعف رفتهاند. چند نفر نوشتهاند اصلاً من به عشق همین پاها میخوام بچهدار شم و…
مردی روی نوک کوهی ایستاده و دستهایش را باز کرده و نوشته: زندگی یعنی فتح قلهها!
مردی عکسی از سوئیچ ماشینی که خریده را منتشر کرده و نوشته «بالاخره خریدمش». جماعتی لایک کردهاند که خوش به حالت و مبارکه و…
اینها همه بُرشهایی از زندگی هستند نه تمام آن. زندگی اسلایسی! آن بخش از زندگی که دستچین میکنیم و بهواسطهی شبکههای مجازی به دیگران اجازه میدهیم آن را ببینید و بسیاری بر اساس همین «اسلایس» ما را قضاوت میکنند.
خلایق حق دارند هر اسلایسی از زندگیشان که دوست دارند را به نمایش بگذارند اما ما حق نداریم آن یک اسلایس را «تمام» زندگیشان فرض کنیم، دست به مقایسهاش با زندگی خودمان بزنیم و احساس ناکامی کنیم.
زندگی اسلایسی میتواند آفت آرامشمان باشد اگر باور نکنیم که بسیاری از عکسهایی که میبینیم و حرفهایی که میشنویم تنها بُرشهایی گزینششدهاند، نه تمام آن!
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
#پرسش_اعضا ❤️
سلام
من یه دختر هستم
که از وقتی اومدیم یه خونه جدید یه شب هم آرامش نداشتیم
همش دعوا هست
ولی وقتی که داخل خونه قبلیمون بودیم
خیلی آرامش داشتیم
اما الان از وقتی اومدیم خونه جدید همش دعوا هست
الان دیشب دوباره دعوا شد ولی بابام مامانمو زد وآخرش بابام خیلی پشیمون شدبخدا امروز اصلا حال ندارم
اینم بگم بابام سر یه چیز کوچیکی الان دعوا راه میندازه
ممکنه که خونمون روطلسم کرده باشن؟
یه راه حلی بهم بدید
❤️❤️❤️❤️❤️
سلام اگه میشه این سوال رو بزارید
برای ریزش مویی که از دوران بلوغ شروع شده و آزمایش وسونوهایی که انجام شده فقط کم خونی بوده راهی وجود داره که موهادوباره رشدکنه چون خانم هستم سخت هست همیشه باروسری باشم
وداروهای شیمیایی وطب اسلامی هم استفاده شدولی نتیجه نداده
❤️❤️❤️❤️
سلام
من یک دختر۱۸ ساله هستم
میخاستم بدونم برای لاغری ران و بازو ، کسی از دوستان کار یا فعالیتی داشتن که نتیجه مثبتی هم گرفته باشن یا خیر
و اگر نتیجه مثبتی گرفتن ، در چه بازه زمانی این نتیجه رو بدست آوردن ؟؟
ممنون میشم دوستان جواب بدن☺️
ایدی ادمین👇🏻🌹
@baharakjan
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••
روز بخیر 🌻🌞
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨
⎾@ranjkeshideha ⏌
••-••-••-••-••-••-••-••
#فال_روزانه ❤️💚
☕️#فروردین:
گرفتن يك تصميم عالي كه در زندگي شما تاثير دارد،عشق خودتون رو كنترول كنيد و مدیریت، دعوت به یک رابطه عاطفی
☕️#ارديبهشت:
جبران شکستی که در گذشته خورده ای در زمینه كاري ،روي يك امضا قانوني موفقیت دارید ،موفقيت در يك حكم کاری يا تحصيلي
☕️#خرداد:
قدم بر داشتن در راه دوستي يا برگشت عاطفي بخصوص براي متاهلين،مجردين سه وعده اينده اختلافي از بين ميرود و دوباره سازش دارید
☕️#تیر:
به ارزو يا خواسته دلت ميرسي نگران نباش،زود از کوره در نرو شما کاملا دچار گیجی و سردرگمی شدید، مهارت های خود را افزایش دهید
☕️#مرداد:
موفقيت تحصيلي يا شغلي،سفر و جابه جايي مكاني،اختلافات خیلی جدی در زمینه کاری یا خانوادگی که احتیاج به هم فکری دارد
☕️#شهریور:
پيشنهاد احساسي و كاري،برگشت به دوران گذشته و شروع مجدد، شرايط عاطفي شما کمی با تردید و دودلی همراه است
☕️#مهر:
انتقام گرفتن از کسی - تلافی نمودن عمل ، رفتار یا صحبت ناشایستی که از طرف یک فرد باعث آزردگی خاطر و رنجش شما شده است.
☕️#آبان:تنفر از چیزی که در گذشته از دست دادی،شروع مجدد ،قرار گرفتن در یک مسیر کاری و تحصیلی و بر طرف شدن گره و موانع ،نداشتن هر گونه دعا و طلسم کاری يا عاطفي
☕️#آذر:
دو دلي يا بي تصميم شدن روي يك تصميم مهم خانوادگي،رد شدن یه پیشنهاد مهم ،قرار گرفتن در یک مراسم یا دورهمی ،گشت و گذار، صیغه يا محرمیت موقت
☕️#دی:
مشاجره همراه با استرس را از سر گذراندن ، کم طاقت شدن ، کم تحمل شدن به علت مشکلات روحی
☕️#بهمن:مسافرت کوتاه مدت داخلی یا خارجی با دوست يا عشق ،شادی در مورد یک شخص خیلی نزدیک و شنیدن اخبار مهم
☕️#اسفند:
بي حوصلگي و خستگي،جر و بحث مالي با همکار یا اختلافات سندي که با اعصاب خردی همراه است ،موفق شدن در راه تحصیلی، گرفتن مدرک زبان يا يک مدرک بین المللی
••-••-••-••-••-••-••-••
~JOIN↴🌸✨{@ranjkeshideha}
••-••-••-••-••-••-••-••