eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
37.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام درمان ام اس «» در طب اسلامی 👈🏻داروی زبیب«» 👈🏻قطره 👈🏻داروی با آب 👈🏻 👈🏻 اکرم صلی‌الله 👈🏻روغن در بینی 👈🏻 شسته و نشسته درمان یداوی ✅حرز همراه ✅بخور حضرت مریم سلام الله علیها ✅دعای مشمول ⚠️ممنوعات درمان سرفه پخت نان روی آهن 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c**
⭕️مجلس عبیدالله ابن زیاد 💠پس از آنکه اسرا و سرهای مقدس شهدا را در کوفه گردانیدند، ابن زیاد در کاخ خود نشست و دستور داد سر مطهر امام حسین(ع) را در برابرش گذاشتند، آنگاه اسرا را در حالی که به طناب بسته بودند، وارد مجلس کرده، در برابر تخت آن ملعون ایستاده نگاه داشتند. مردم و درباریان به تماشا ایستاده بودند. 🔺عبیدالله، با اشاره به حضرت زینب (س) گفت: «این زن کیست؟» گفتند: «زینب دختر علی بن ابی طالب (ع) است»؛ ابن زیاد به او گفت: سپاس خدایی را که شما را رسوا کرد، کشت و دروغ گویی‌تان را برملا کرد. حضرت زینب (س) فرمود: سپاس خدای را که به واسطه محمد (ص) ما را گرامی داشته و پاک گردانده است. نه چنین است که تو می‌گویی. تنها فاسق است که رسوا می‌شود... 🔻ابن زیاد پرسید: رفتار خدا را با خاندانت چگونه دیدی؟ فرمود: «جز زیبایی چیز دیگری ندیدم؛ خداوند شهادت را برایشان نوشته بود، پس به سوی آرامگاه‌های خود رفتند. به زودی خدا تو و آنان را جمع خواهد کرد و آنان در پیشگاه خدا دادخواهی می‌کنند.» ابن زیاد خشمگین شد. سپس با چوب دستی خود بر دندانها و لبان مبارک امام حسین (علیه السلام) زد. ♦️دو تن از صحابی رسول خدا (ص) به این عمل ابن زیاد اعتراض کردند و به وی گفتند: «من خودم شاهد بودم که رسول الله (ص) بر موضع چوب دستی تو بوسه می‌زد». 🔹پس از مجلس شوم ابن زیاد، اهل بیت(ع) را با غل و زنجیر وارد زندان کوفه کردند. عبیدالله نامه‌ای به یزید نوشت و اخبار تازه را به او داد و پرسید اکنون چه کند؟ یزید نیز دستور داد اسرا را با سرهای شهدا به شام بفرستد. 🍃🍃🍃🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 روایت واقعی بازی سرنوشت 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #بازی_سرنوشت دلم شور زد رفتم سالن محمدحسین و نازنین داشتن قطار بازی میکردن گفتم باشه ب
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 محمدحسین گونه اشو بوسیدم گفتم مامان جون خاله بمونه کمک خاله عاطفه کنه .... اون خانوم با ذوق به دهن محمدحسین خیره مونده بود .... اومد نزدیکتر به چشای محمدحسین خیره شد ملتمس گفت من بمونم اینجا جای ندارم بخوابماااااا... محمدحسین دم گوشم زمزمه کرد مامانی بیرون خطرانه بمونه پیش خودمون ... نگاهش کردم گفتم چجوری بهت اطمینان کنم آدرس خونتو بده یه تحقیقی کنم زنه گفت خانوم من غریبم کسی رو ندارم اینجا از لرستان اومدم ... محمدحسین اخم کرد پاشد رفت اتاقش نازنین فاطمه هم دنبالش داداشی داداشی گویان رفت ... منم عین محمدحسین حس کردم دروغ میگه دلم میگفت بگم بمون ولی عقل میگفت نه..... تو قلبم گفتم خدا به خاطر رضای تو ایشون می‌پذیرم خودت پناه ما باش و کمکم کن ... سری تکون دادم گفتم دم آشپزخونه یه اتاق خالی هست میتونی بمونی ... اسمت چی بود هیفا .... زمزمه کردم هیفا ....یه اسم عربی ....خانواده اتم هم لرستان هستن مدارک شناسایت همراهته.... گفت نه ... جریان به محسن گفتم اونم گفت ریسک بزرگی کردی به آرزو عاطفه هم بسپار حواسش باشه خدایی نکرده به بچه ها آسیب نرسه .... داشتم شام آماده میکردم هیفا اومد چون یاسین بغلم بود گفت خانوم اجازه بدین من آشپزی کنم گفتم من همیشه خودم آشپزی میکنم یاسین دادم گفت میشه ببریش بیرون لبخندی زد گفت چشم ..... خوشحالی از چشاش میخوندم شام آماده کردم قبل از همه هانی اومد شلوارک تنش کرده بود و کمی آرایش کرده بود اومد آشپزخونه نشست رو کابینت خنده ام گرفت گفت هانی خانوم بچه شده لبخندی زد گفت ثریا گاهی به یاسین و دو قلوها حسودی میکنم دلم میخاد مثل اونا کوچیک باشم .... گفتم هانی وقتی خیلی کوچیک بودی یه دختر آروم بودی شیطنت و حسودی بامزه ای داشتی با افسوس آروم گفتم کاش هیچ وقت ازم دورت نمیکردن .... نگاهی به هانی انداختم گفتم هانی جانم میشه کمی مراعت محمد کنی اون اذیت میشه تو اینجوری خیلی راحت میگردی ... هانی اخم مصنوعی کرد از رو کابینت پرید گفت ثریا جون ببین چه نازم قری به کمرش داد و گفت اخ قر تو کمرمو ناز ادامو خندم ام گرفت هانی هم خندید پرسید شام آماده اس گفتم بله بانو... ذوق زده گفت برم محمدُ صدا کنم .. گفتم نه ولی هانی گوش نداد بدو رفت تو این فاصله هیفا یاسین آورد گفت خانوم بهونه میگیره یاسین گرفتم گفتم سهیلام بگو سهیلا هیفا لبخندی زد چشم سهیلا جون میشه من برم محمدحسین رو بیارم پایین ... بهش گفتم خیلی دوسش داری محزون گفت خیلی ....نگاهش کردم گفتم برو بیار... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🌷 🌷دو ماه از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود. یک شب بچه ها خبر آوردند که یک بسیجی اصفهانی در ارتفاعات کانی تکه تکه شده است. بچه ها رفتند و با هر زحمتی بود بدن مطهر شهید را درون کیسه ای گذاشتند و آوردند. 🌷آن چه موجب شگفتی ما شد، وصیت نامه ی این برادر بود که نوشته بود: «خدایا! اگر مرا لایق یافتی، چون مولایم اباعبدالله الحسین علیه السلام با بدن پاره پاره ببر.» 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ ۚ إِنَّ رَبَّكَ وَاسِعُ الْمَغْفِرَةِ ۚ هُوَ أَعْلَمُ بِكُمْ إِذْ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَإِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ ۖ فَلَا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ ۖ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقَىٰ ﴿۳۲﴾ 🔸 آنان که از گناهان بزرگ و اعمال زشت دوری کنند مگر آنکه کمی (یعنی گناه صغیره‌ای یا تخیّل و وسوسه‌ای به غلبه طبیعت و عادت) از آنها سر زند، که مغفرت پروردگارت بسیار وسیع است، او به حال شما آگاه‌تر است آن گاه که شما را از خاک زمین آفرید و هنگامی که در رحم مادرها جنین بودید، پس خودستایی مکنید، او به حال هر که متّقی (و در خور ستایش) است از شما داناتر است. 💭 سوره: نجم 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مُتَقَلَّبَكُمْ وَمَثْوَاكُمْ ﴿۱۹﴾ 🔸 باز هم بدان که هیچ خدایی جز خدای یکتا نیست و تو بر گناه خود [منظور از گناه آن حضرت نافرمانی خدا نیست، زیرا پیامبر (ص) معصوم است. به تفاسیر مراجعه شود. (م)] و برای مردان و زنان با ایمان آمرزش طلب، و خدا منازل انتقال شما به عالم آخرت و مسکن همیشگی شما همه را می‌داند. 💭 سوره: محمد 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 روایت واقعی 🍃🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 روایت واقعی #سرنوشت 🍃🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 دختر فروشنده با لبخند گفت ما خودمون تولیدی لباس داریم لباس‌هامون خیلی پایین‌تر از اون چیزی هستش که در نگاه اول به نظر میاد در همین لحظه گلی با یک لباس سبز زمردی همراه حسین جلو اومد و گفت خانم امکانش هست اون لباس سبز زمردی بدین من پروف کنم بین لباساتون نمونشو ندیدم دختر فروشنده با لبخند بعد از حساب کردن لباس زهرا پیش گلی اومد و با خوشرویی گفت بله البته از این مورد فقط یک دونه مونده احتمالاً سایز شما بشه باز من میدم امتحانش کنید کفش ستشم نیست متاسفانه ولی اگر کفش رنگ مشکی خواستین رنگ مشکی زیاد داریم بعد از درآوردن لباس از تن مانکن اونو به گلی داد گلی با خوشحالی به سمت اتاق پرو رفت ایلیا و زهرا بیرون رفتن حسین هم همراه سبحان بیرون از مغازه رفت با اینکه حسین با گلی خیلی صمیمی است ولی در اینجور موارد خیلی حساسه محرم و نامحرمی رو رعایت می‌کنه کیمیا به در پرو زد و گفت _^گلی بیام کمکت کنم گلی بلافاصله در رو باز کرد و گفت آره قربون دستت این زیپ پهلوشو بکش ببینم من نمی‌فهمم چرا به جای پشت از پهلو زیپ گذاشتن معلومه دیگه گلی هم قسمت پشتی لباس هم قسمت جلویی کار شده هست نمی‌شد که اونجا زیپ بزارن مجبور شدن از پهلو زیپ بزارن به نظرت قشنگه بهم میاد آره بابا خیلی خوشگله تو چرا هیچی انتخاب نکردی والا خودمم نمی‌دونم شاید کمی ساده‌تر بودند انتخاب می‌کردم من زیاد از منجوق و لباس‌های شلوغ پلوغ خوشم نمیاد دوست دارم ساتن خالی بخرم گلی هم لباس خودش رو حساب کرد و اجازه نداد حسین حساب کنه هر چی حسین اصرار کرد گلی اجازه نداد و همین باعث ناراحتی حسین شد گلی از اوناس که زیاد میخنده شوخی میکنه ولی عزت نفس بالایی هم داره کیمیا آروم به حسین گفت ناراحتی نداره که این نشون میده گلی خودتورو از هر چیزی بیشتر دوست داره مثل بعضیا پول پرست نیست ولی حسین کلافه پیش گلی رفت و اونام مثل زهرا و ایلیا قدم زنان از سبحان و کیمیا دور شدن سبحان با آرامش نزدیک کیمیا شد و گفت ملکه مو فرفری من هنوز چیزی پسند نکردن کیمیا لبخندی زد و گفت مامانم گفته تو خیلی وزن کم کردم باید خیلی به خودم برسم برگردم وزن سابقم سبحان با لبخند گفت آخ گفتی پس بیا بریم پنت هاوس اینجا یه کافی داره دل انگیز پس بچه ها __اونارو ولش بیا بریم بازوی کیمیا با احتیاط گرفت و محبورش کرد همراهش بیاد... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
تنها كسی كه باید دگرگون شود، خودتان هستید خودتان كه دگرگون شوید، همه ی اوضاع و شرایط پیرامون تان نیز دگرگون می شود. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🪴 تا لباسی را پاره و نخ نما نمی‌کرد دست از سرش بر نمی داشت!! حتی در این عکس یادگاری که با حاج قاسم انداخته مشخص است عکسی که محمّد خیلی دوست داشت و به آن افتخار می کرد. در این عکس دکمه های پیراهنش لنگه به لنگه اند و با هم فرق می کنند..! از این لباس چند سال کار کشیده بود ولی رهایش نمی‌کرد..!! حاج قاسم در وصف او گفت : ساده بگویم ؛ محمد دوچیز را هرگز جدی نگرفت یکی دنیا را و یکی خستگی در دنیا را ، شوق دیدار بین او و خستگی فرسنگ ها فاصله انداخته بود.... فرماندهان لشکر۴۱_ثارالله شهید_محمد_نصراللهی شهید_حاج_قاسم_سلیمانی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام روزتون بخیر شوهرم چندین ساله رانندگی میکنه بدون گواهینامه هرچی میگم نمیره دنبال گواهینامه هرجا که میریم همش استرس دارم به هیچ صراطی مستقیم نیست لطفا راهنماییم کنید چی کارکنم فکربزرگی هست برام ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸