eitaa logo
رصدخانه 🔭
143 دنبال‌کننده
146 عکس
11 ویدیو
0 فایل
ما من شیء تراه عینک إلّا و فیه موعظة ... اینجا خلقی به رصد زندگی خود مشغولند. تا به حال ستاره صید کرده ای؟ ☄ ارتباط با ادمین،تبادل و ارسال متون تولیدی: @Ahmad_84
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 انتخابش کرده بود (به یاد کربلایی محمد حسین خانجانی طلبه‌‌ی دوست‌داشتنی که پس از اولین زیارت نجف و کربلا در ایام اربعین، آسمانی شد) کربلایی بود و حالش آسمانی گشته بود نوبت اول که رفت یار انتخابش کرده بود در لباس رزم علمی بود و اندر راه دین جامی از اهل ولا با معرفت بگرفته بود با نگاهی عاشقانه، مبتهج از لطف یار در تمنای وصالش او پیاده رفته بود در قدم‌های طریق عاشقی مسرور شد شورمندانه ز جان بی‌ولا دست شسته بود زیر لب از عشق می‌خواند و می‌کرد شستشو آن دلی را که به مولا عاشقانه بسته بود ناگهان در صحن نوری آمد و او را گرفت بی‌خود از خود گشت و هم از خان و جان بگذشته بود در حریم یار چرخی زد و خود را کرد عیان از میان جمع یاران انتخابش کرده بود هجر سخت است، می‌دهد آرامشی را این خبر در کلاس درس اکبر روزها بنشسته بود ✍ سید مهدی موسوی شام جمعه ۷ مهر ۱۴۰۲ ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ ✅ https://eitaa.com/hekmat121
💠 بسم الله الرحمن الرحیم💠 سلام علیکم🖐 🌸 امشب سخن از جان جهان باید گفت 🌸توصیف رسول انس و جان باید گفت... 🌸در شام ولادت دو قطب عالم 🌸تبریک به صاحب الزمان باید گفت... 🤲خداوندا ما را در مسیر حق قرار بده و شیعه ی علوی از دنیا ببر. همه ی ما را هم مقام با رسول‌الله صلی الله علیه و آله و سلم و امام صادق علیه السلام محشور بفرمایید و ما را لحظه ای از آنها دور نکند. خداوند متعال از نسل ما غیر شیعه ی حقیقی قرار ندهد.🤲 ✨میلاد پربرکت پیامبر صلح و رحمت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله و رییس مکتب تشیع حضرت امام صادق علیه السلام را به محضر مولایمان ارواحنا فداه و مسلمین جهان تبریک میگوئیم.💐 💠 یاعلی علیه السلام💠 🆔@rasadkhaneh
با خوابیدن و خواب ماندن و خواب دیدن و خواب انگاشتن هیچ چیزی عوض نمی‌شود البته نه اینکه واقعا هیچ چیزی عوض نشوند نه! خیلی چیزها عوض می‌شوند و خیلی اتفاقات رخ می‌دهند مثل همان چیزهایی که می‌خواهیم خوابشان ببینیم یا از ترسشان بخوابیم باید برخیزیم... گمان نکنیم که خواب بودن فقط به چشم بر هم نهادن است نه! وقتی جهان‌مان عوض می‌شود و ما هم‌چنان خیره خیره عالم را می‌نگریم یقین بدانیم که خوابیم خوابی عمیق که بیدار شدن از آن به سادگی تنظیم هشدار گوشی نیست وقتی همه چیز عوض می‌شود و ما همان "ما"ی مدت‌ها قبلیم داریم قدم قدم به انقراض‌مان نزدیک‌تر می‌شویم چرا که شرط بقاء تکامل و سازش است باید عوض شویم... فقط ما خواب نیستیم جهان را خواب گرفته خواب‌های خوب، رؤیاهای شیرین، خواب‌های تلخ، کابوس‌های وحشت‌ناک خواب‌هایی دور، خواب‌هایی نزدیک خواب‌هایی محو و تار، خواب‌هایی واضح و شفاف خواب‌هایی که واقعی‌اند خواب‌هایی که لمس‌شان می‌کنیم خواب‌هایی که خیلی خیلی سنگین‌اند آن‌قدر سنگین که فقط با "مرگ" از سرمان می‌پرند اما نه! این تنها راه بیداری نیست راه دیگری هم هست خداوند حکیم برای بیداری‌ما هشدار هایی تنظیم کرده؛ هشدارهایی که زمان‌شان معلوم نیست؛ هشدارهایی که گاهی خیلی خیلی هزینه‌بر هستند ولی مشکلی وجود دارد و آن این است که این هشدارها فقط مدت کوتاهی صدا دارند و بعد خواب دوباره هجوم‌ش را با سرعت آغاز می‌کند و تنها راه یادآوری زنگ صدای هشدار الهی‌ست ذکر مرگ باید به یاد بیاوریم... رسول الله فرموده‌اند: «النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا» و باز فرموده‌اند: «مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا» یعنی "انتبهوا قبل أن تموتوا و تنتبهوا" آگاه شوید قبل از آن که بمیرید و آگاه شوید باید متنبه شویم؛ باید متنبه بمانیم... ✍ 🆔@rasadkhaneh
مزدای کابین دار از خواندن نوشته های پشت ماشین ها لذت می‌برم.راننده ها را دوست دارم و رانندگی را نیز.راننده ها تنها هستند.صبح تا شب.شب تا صبح.در بیابان های پرستاره و دشت های پر گیاه.همین می‌شود که زمینه‌ی صمت و جوع و سحر وعزلت را دارند. چیز های زیادی پشت ماشین ها خوانده‌ام: بنازم به ناز کسی که به نازش ننازد غلام ادب عباسم! ز گهواره تا گور حسش نبود:) گر پادشاه عالمی آخر گدای مادری جهانم بی تو الف ندارد(جهانم-الف=جهنم) قربان وجودی که وجودم ز وجودش به وجود آمده است اما هیچ کدام تکان دهنده‌تر از جمله‌ی پشت مزداهای کابین‌دار که لوگوی آرمستانهای شهر را دارند نیست. آیا برای چنین روزی آماده‌ شده‌اید؟ پرسشی که شاید ده ها بار با آن مواجه داشته‌ام و مرا تکان داده.اما با رفتنش.... 🆔@rasadkhaneh
سراسر ذهنم را error ها فرا گرفته اند. هر لحظه error پشت error... نادرستی، غلط بودن، اشتباه،اشتباه،اشتباه... سرتاسر جهان را اشتباه بلعیده است‌. اصلا جهان به کنار، هر روز و هرلحظه در زندگی روزمره مان هزاران هزار اشتباه را تکرار می کنیم. هزاران... نمی دانیم در هر لحظه چه باید بکنیم نمی دانیم در روابطی که داریم چگونه باید رفتار کنیم نمی دانیم چه باید بکنیم تا لحظه لحظه استعداد هایمان هدر نرود نمی دانیم حتی چگونه باید سخن بگوییم؛بدیهی ترین کاری که از یک انسان بر می آید نمی دانیم حتی در درونمان، در ذهنمان که ادعا داریم اختیارش ۱۰۰٪ دست ماست، چگونه بیاندیشیم، و چه افکاری را به خلوت خود راه بدهیم، چگونه احساس کنیم... و نمی دانیم...و نمی دانیم... و نمی دانیم... و نمی خواهیم... و نمی خواهیم... و نمی خواهیم‌... اگر به تک تک وقایعی که اطرافمان در جریان است با تامل بنگریم، درخواهیم یافت که آنقدر اشتباه، آنقدر اشتباه، بوم سیاه شده جهان را سیاه تر می کنند، که حتی شاید به صادق هدایت حق بدهیم که خودکشی کرد... تبلیغات تلویزیون، مکالمات روزمره، لباس های تنمان، نحوه نشستنمان، معماری حجره مان، گوشی همراهمان و ... همه شان، در شن زار های اشتباه فرو رفته اند؛ بی صدا و بی بوی تعفن مرداب وار... و ما نیز خود را به آنها گره زده ایم و فرو رفته ایم: فَذَرۡهُمۡ یَخُوضُوا وَیَلۡعَبُوا حَتّٰى یُلٰقُوا یَوۡمَهُمُ الَّذٖی یُوعَدُونَ... شاید اکنون بتوانم کمی واقعی تر نجوا کنم: اللهم عجل لولیک الفرج‌... ✍... 🆔@rasadkhaneh
!ما هر شب به نیابت ازت۲صفحه قرآن می‌خونیم و هدیه می‌کنیم!!! 🆔@rasadkhaneh
در بحبوحه ای از دنیا زندگی می کنم و نه میدانم چرا آمده ام و نه میدانم چگونه می روم و نه میدانم چرا در این زمان و تاریخ و در این مکان متولد شده ام،آیا کسی در این زمان و مکان من را لازم داشته یا مأموریتی دارم یا شایدم آمده ام برای لذت بردن خودم(مگه لذتی هم هست؟)؟؟؟ اَه همش نمیدانم نمیدانم نمیدانم خب پس کی قراره بدانم؟!اااااه بازم نمیدانم! روی سرم مشتی نمیدانم جمع شده و نمیدانم چه کنم تا این نمیدانم ها را به دانسته هایم اضافه کنم! نمیدانم چرا این همه استعداد و نعمت باید برای کسی فراهم شود؛نمیدانم در قبال اینها چه چیزی باید بپردازم؟!نمیدانم چگونه بپردازم و خلاصه این همه صحبت شد کلمه نمیدانم...! اما کسی بود که این چند وقت تمام این نمیدانم ها را می‌دانست و از دور هوای من را داشت و برای کمک کردن به این ناچیز شتافت؛آری کسی بود که خیلی ها از جمله من را از منجلابی که خیلی هارا اسیر گناه می‌کند نجات داد و در راهی گذاشت که اگر در راهش بمانیم قطعا انتهایش خوشبختی است اما از یک جنس متفاوت...!شاید بتوان گفت رستگاری! امروز متعلق به اوست،سلامتی و تعجیل در امر فرج حضرت حجت ارواحنا له الفداء صلواتی ختم کنید!🙏 ✍ 🆔@rasadkhaneh
چند روزیست چیزی ننوشته ام فراموشت کرده‌ام؟! هرگز! سه سال زندگی کنیم تا سه هفته‌ای فراموش شوی؟! ابدا! مگر چیزی یا کسی نبودنت را پر کرده؟ مگر اتفاقی، صندلی خالی ات را برایم عادی کرده؟! مگر قرار است کسی مانند تو بخندد و شوخی کند، یا به همت تو بحثهای جدیمان را پی بگیرد؟ مگر کلیپ‌های طنزی که برای انتخابات، دوبله می‌کردی از حافظه گوشیم پاک شده؟ مگر کلیپ که با دغدغه های طلبگیت آمیخته، از روی سایت برداشته شده؟! مگر عکسهای دسته جمعیمان از پایه ۱ تا الان، همانها که در جاهای مختلف و با حالتهای مختلف گرفته‌ایم، از هارد سیستمم پریده اند؟ مگر پیامهایمان، همانها که پُرند از قرار صحبت و گزارش کارها، از بین رفته اند؟! همه اینها به کنار... خاطراتی که هر روز و هر روز مرور می‌شوند چه؟! آنهایی که یکی یکی و در طول ۳ سال جمع شده اند. فکر می‌کنی به دست فراموشی می سپارمشان؟ به همین سادگی ؟! چند روزیست چیزی ننوشته ‌ام... نه چون داغت سرد شده یا غمت رفته. چون قرار نیست غم‌های بی حاصل، دلهای دیگران را پژمرده کند و احساس دلگرفتگی، اطرافیانم را از حرکتهای بانشاط و رو به جلو باز دارد. و مگر در دلم جز غم و گرفتگی بوده ست تا بنویسم؟ چند روزیست چیزی ننوشته ام... نه چون حرفی نبوده و نیست. و یا نه چون خاطراتت پژمرده شده‌اند. چند روز دیگر سه هفته می‌شود و من هنوز نمی‌توانم بپذیرم که آنچه دیده‌ام، پایان نفسهای تو بوده است. محمدحسین! چند روزیست چیزی ننوشته‌ام... دستم کمتر به قلم می‌رفت. اما می‌خواهم دوباره بدست بگیرمش و بنویسم. این بار از شاید نه آنقدر که معرفیت کند. اما شاید آنقدر که دیگران، از این که این قدر از دست دادنت برایم سنگین است، کمتر تعجب کنند و کمتر در دلشان، مرا به اغراق متهم کنند. مگر چه نسبتی باهم داشتیم؟ چند روزیست چیزی ننوشته‌ام اما خواهم نوشت... ✍ 🆔@rasadkhaneh
چند روز قبل از آن یک‌شنبه داشتم به مرگ فکر می‌کردم به اینکه ما چند درصد احتمال مرگ می‌دهیم به اینکه وقتی می‌خواهیم برای زندگی‌مان برنامه ریزی کنیم چقدر مرگ را در نظر می‌گیریم؟ تا به حال چند بار وقتی که به رؤیاهایمان می‌اندیشیدیم و لبخندی محو روی صورتمان ظاهر می‌شد یاد مرگ آمده و لبخندمان را جمع کرده؟ یا چند بار وقتی به مشکلات آینده فکر کردیم و غصه خوردیم، احتمال مرگ معادلاتمان را به هم ریخته؟ نتیجه افکارم مفید نبود! با خودم گفتم درست است که ممکن است بمیریم اما احتمالش خیلی خیلی کم است ما انشاءالله حالا حالاها فرصت داریم اگر هم زد و مردیم خب مردیم دیگر! شنبه ظهر بود حسین متنی در گروه نویسندگی گذاشت میخواست زیارت‌های ما را نقد کند خیلی لذت بردم چون دغدغه‌ام شده بود به کسی اشاره می‌کرد که داخل ضریح امام رضا (ع) رفته و به جای زیارت عکس و فیلم می‌گیرد می‌گفت که قصد نتیجه گیری مستقیم نداشته اما به نظرم کمی صریح گفته بود شنبه شب بود شام شهادت امام رضا (ع) هیئت بودم حاج آقای قربانی (همان مداح شب قدرهای رشد) "وقتی که بندای کفنو میبندن" میخواند خیلی از مرگ و این‌ها خواند خسته شدم گفتم این قدرهم دیگر لازم نیست و البته همان موقع هم در ذهنم می‌گذشت نام آدم‌هایی که محرم بعد را ندیدند احساس میکنم این خاصیت مرگ است که نمی‌گذارد به خودت نزدیکش ببینی یکشنبه بعد از نماز مغرب بود یکی از دوستان پیام داد که "محمد حسین خانجانی چی شده؟" من هم گفتم که هیچ اکانتش را هم چک کردم و دیدم آخرین بازدیدش اخیرا است ادامه داستان نیازی به گفتن ندارد... وارد مدرس می‌شوم جای قبلی‌ام می‌نشینم صندلی یکی مانده به استاد، کنار صندلی حسین بچه‌های مطهری یکی یکی می‌آیند صادقی پکر است همه را بغل می‌کند و روی صندلیش می‌نشیند و سعی می‌کند با گوشیش مشغول شود فلاح می‌‌آید کنارم محمد حسین می‌نشیند جای محمد حسین، او هم توی خودش است حاج آقا تفتی هم می‌رسد البته با کمی تاخیر یکی یکی با بچه‌ها دست می‌دهد و کلاسش را شروع می‌کند مثل روزهای گذشته، فقط با این تفاوت که قبای مشکی بر تن دارد و ابتدای کلاس از مرگ برایمان می‌گوید ‌سعی می‌کند همه چیز را عادی جلوه دهد اما واضح است که میان قلبش چه می‌گذرد... می‌دانم که او هم دوست دارد بنشیند و بگوید و بگرید اما مسئولیتی سنگین بر دوش دارد مسئولیتی که شاید حالا سنگین‌تر هم شده کلاس تمام می‌شود مثل همیشه استاد بعدی منتظر است همراه حاج آقا از کلاس بیرون می‌روم طبق عادت هرروز کنارمیز وسط راه‌رو می‌ایستیم لیست را روی میز می‌گذارد و حضور و غیاب می‌کند قبلا وقتی که به اسمم می‌رسید می‌گفت "غایب" و بعد تیک می‌زد اما چند روزیست هنگام حضور و غیاب ساکت است و وقتی به اسم حسین می‌رسد نه "غایب" می‌گوید و نه "غ" می‌گذارد تنها بی‌صدا از رویش عبور می‌کند و نه من نه او به روی خودمان نمی‌آوریم که چه اتفاقی رخ داده گروه "طهارت استاد تفتی(سلّمه الله)" را باز میکنم اعضا را نگاه میکنم دو تا از پروفایل‌ها سیاه است هفته قبل هم چندتاییش عکس محمد حسین بود پایین تر میروم آخرین عضو یک اکانت بدون پروفایل است که جلویش یک ستارۀ آبی دارد سیوش کرده‌ام "خانجانی حسین" الان که دارم برایتان می‌نویسم زیرش نوشته است "آخرین بازدید در این ماه" شاید عجیب باشد اما از متنم نتیجه گیری نمی‌کنم این‌طوری صریح گویی هم نکرده‌ام یک حرف بس است! ✍ 🆔@rasadkhaneh
بوی عطر بهار می‌آید مژده ای دل که یار می‌آید ماه مجلس طلوع خواهد کرد شعر اینجا به کار می‌آید شب چه تاریک و شب چه طولانی قلب‌ها تیره و بیابانی ناگهان یک شهاب نور افکند شام تاریک شد چراغانی آسمان‌ها شلوغ و درهم شد وقت میلاد اسم اعظم شد علت خلق آسمان و زمین پسری از تبار آدم شد آذرخشی ز آسمان آمد منجی آخر الزمان آمد کاخ کسری شکوه قیصر رفت مرغ رحمت به آشیان آمد پسر عبد مطلب پدرش کعبه حاجی شده‌ست دور سرش روی دستان مادرش خورشید مرکز ثقل آسمان پسرش پسری نیک از تباری پاک تکه‌ای نور بین عالم خاک بازتابی ز چهره‌اش خورشید اثر گوشه چشم او افلاک صورتش بدر و سیرتش چو نسیم مظهر ذکر یا رئوف و رحیم کلماتش عصای موسایی هم صفی است و هم مسیح و کلیم خاک از روی دختران برداشت پرده از چشم مردمان برداشت نور ایمان به قلب‌ها تابید مانع از راه آسمان برداشت رحمت الواسعه است بین کویر اهل مکه به برق چشمش اسیر قرشی زاده هاشمی چهره کعبه بر خیز جاء نعم الامیر یا محمد (ص) حبیب رب البیت أنت تعطی لکل بیت بیت نطلب منک خیر ما عندک فاکفنی یا رسول عن "یا لیت" 🆔@rasadkhaneh
‌هفته پیش مقام معظم رهبری در صحبت هایشان خطاب به دولت های غربی و عربی فرمودند که سرمایه گذاری روی اسرائیل یک شرط بندی است که باخت در آن از قبل معلوم چند وقتی بود که درگیر یک تصمیم مهم برای خودم بودم و داشتم جوانب کار ام رو بررسی میکردم، اونقدر سردرگم شده بودم که دیگه داشتم خسته می شدم. خب باید چیکار میکردم! گزینه ها زیاد و انتخاب ها محدود و بسیار مهم فرصت هام تموم شده بود و هنوز من به نتیجه نرسیده بودم تا اینکه وقتی داشتم بیانات آقا رو مطالعه میکردم رسیدم به این قسمت که آقا فرمودند که دولت ها روی اسبی بازنده مثل اسرائیل سرمایه گذاری نکنن و شرط نبندن..... با خودم داشتم میگفتم حسین زندگی همواره در معرض شرط بندی ها و قمار؛ تو یک سرمایه ای رو میدهی تا یک چیزی با ارزش تر بدست بیاری. و چه چیزی با ارزش تر از زندگی و عمر؟ انسان ها همواره و لحظه به لحظه درحال خرج کردن هستن. زندگی بزرگترین سرمایه و معامله هر انسان است. ما کجا خودمان را خرج میکنم؟ در مقابل چه میگیرم؟ برای چه می دویم؟ تا کی؟ تا کجا؟ چرا؟؟؟؟ چرا؟؟؟؟ کسی که ارزش خودش را بدست آورد و بداند کجا و به چه اندازه باید از این سرمایه اش خرج کند؛ روی زندگی اش قمار نمیکند. دانشجویی که چندین ترم در یک رشته تحصیل میکند و بعد می فهمد اشتباه کرده روی عمر خودش قمار کرده که قابل جبران نیست. طلبه ای که چندین سال در حوزه درس میخواند اما نتیجه ای نمیگیرد اینجا ضرر کرده. زندگی سرشار از وسوسه ها و قمار های اشتباه که نتیجه آنها مسلما باخت و تنها راه عبور از این خطر های سرمایه سوزان: 🆔@rasadkhaneh
مدرسه ملاصادق مجتهد قمی رحمةالله علیه برگزار می‌‌کند. ⭐️ دوره‌ی نویسندگی پیشرفته توسط استاد فراهانی 📋 مهلت ثبت نام تا سه‌شنبه ۲۵مهر 📆شروع دوره از شنبه ۲۹مهرماه به مدت۱۶جلسه تا۱۴بهمن‌ماه ⏱زمان دوره:شنبه ها ساعت۱۷تا۱۸ (با توجه به عقب رفتن اذان،کلاس در اواسط جلسات به ساعت۱۸تا۱۹منتقل خواهد شد.) 🔰شرایط پذیرش: 1️⃣ گذراندن دوره‌ی مقدماتی 2️⃣ تعهد به حضور منظم در کلاس(حداکثر۳غیبت) 💠مزایای دوره: 1⃣کارگاهی بودن دوره 2⃣اعطای مدرک معتبر توسط مدرسه ملاصادق🔖 3⃣همکاری در کانال رصدخانه و تابلوی ادبی مدرسه 4⃣ثبت نمره‌ی در کارنامه‌ی تحصیلی 👨‍💼برای ثبت نام با آیدی @Ahmad_84 ارتباط برقرار فرمایید. 🆔@rasadkhaneh