eitaa logo
🕊 شـهیـدانــه 🕊
333 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
101 فایل
[به یاد تمام شهدا ،شهیدانه ای به نام شهید مدافع حرم محمدحسن(رسول) خلیلی] 🌸متولد:1365/9/20 تهران 🌸شهادت: 1392/8/27سوریه 🌸مزار: گلزارشهدای بهشت زهرا، قطعه 53،ردیف87 کپی مطالب آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🌺🌺🌺🌺 💠ختم صلوات امروز هدیه به #شهید_مدافع_وطن #ستوان_دوم_پاسدارشهید_محمدمنتظرقائم🕊 🌸🍃ولادت:1362/6/25 نکا 🌸🍃شهادت:1390/6/13 سرانجام در سردشت(تپه جاسوسان) در، درگیری باگروهک تروریستی پژاک به شهادت رسید روحشان شاد و راهشان پررهرو باد.🌴 🌺🌺🌺🌺🌺
سلام بزرگواران✋ ان شاءالله امروز ساعت ۱۶ #معرفی شهید عزیز #شهیدمحمدمنتظرقائم را خواهیم داشت ان شاءالله شرمنده شهید نشیم به برکت صلوات🌺 🌷اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 ✅با معرفی شهدا با ما همراه باشید در ڪانال #شهیدانه @rasooll_khalili
💠کاری نکرده ایم... 🌺🍃یه شهید یک پرچم عشق توی شهر ما غریبند می دانم محمد عاشق شهادت بود او شهیدان را از خود می دانست و خود را از شهیدان همین عشق و ارادت باعث شد تا همراهشان گردد. خدا کند محمد عزیز را همچون شهدای شهرمان فراموش نکنیم بعضی اوقات فکر می کنم هدف خداست اما افسوس که من اشتباه میکنم و خیلیا خدا ملاک کارشان نیست یا ارز شها برایشان فرقی نمی کند حتی بخوان برای عزیز ترینشون کاری انجام بدن خدایا ما را استوار بدار تاشرمنده شهدا نشویم🌺🍃
🌹🍃بسم الله الرحمن الرحیم🌹🍃
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 1️⃣ گروه جهاد و مقاومت مشرق، "خیلی چیزها از ایمان (محمد) یاد گرفتم و آرامش عجیبی داشت؛ یک بار از او پرسیدم نظامی تو در سپاه چیست؟⁉️ : هر درجه ای داشته باشم مهم نیست آخرش همان ام و به این درجه افتخار میکنم."✌️ این جملاتیست که یک شهید درخصوص فرزندش می گوید. منتظرقائم (غلام نژاد) در تاریخ 25 شهریور 1363 در شهرستان در استان مازندران به دنیا آمد و تولد او همزمان بود با نبی اکرم(ص) مادرش می‌گوید: باوجود اینکه پیشنهادهای کاری مختلفی داشت اما بخاطر علاقه به فعالیت در و ارادت زیادی که به مقام معظم داشت، تمام تلاش خود را کرد و 4 روز بعد از ازدواج، به یگان ملحق شد. در کودکی اش خوابی دیدم و حالا که شهید شده است تعبیر آن خواب را بیشتر میکنم . محمد امانتی در دست من بود که به برگردانده شد و امیدوارم خوبی بوده باشم. ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ ⏬ فرزند این خانواده در 12 شهریور 1390 در درگیری با گروهک تروریستی و جدایی طلب پژاک در منطقه سردشت به شهادت می رسد. متن زیر گفتگویی‌است با بزرگوارشهید محمد منتظر قائم:🕊🌹 * نام خانوادگی از غلام نژاد به منتظرقائم در سال 1384 به يكي از اقوام ( شوهر خواهرم) با ايشان آشنا شدم، اولين جلسه ديدار ما هم در منزل خواهرم در نكا بود. اصلي ايشان در شناسنامه محمد نژاد بود يكسال قبل از اينكه به شهادت برسد، فاميلي اش را تغيير داد و من كسي از اين موضوع اطلاع نداشت. در واقع يك رازي بود بين من وشهيد. از آنجائيكه و ارادت زیادی به شهيد محمد منتظر قائم فرمانده سپاه يزد وشهيد واقعه طبس داشت، تصميم گرفت اين كار را انجام دهد. مي گفت: به اين فاميلي علاقه مندم. دارم فاميلي ام را "منتظر قائم" بذارم. احترام زيادي براي خانواده، مخصوصاً قائل بود. به ايشان گفتم: مي خواهيد اين موضوع را به خانواده و پدرتان اطلاع دهيد؟ : بالاخره يك روزي خودشان خواهند شد. بعد از شهادت، روزي كه به پدر شهيد گفتند: منتظر قائم شهيد شده، كرد و وقتي كه به منزل تشريف آوردن موضوع را برایشان دادند ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ که برای آمدند، ابتدا ايشان از ، روحيات و فعاليت هايي كه داشت صحبت كرد. مقداري هم در رابطه با كاريش و از اينكه امكان دارد جذب سپاه شود و سختي ها و مشكلاتي كه شايد به همراه داشته باشد، مطالبي كرد. بعد ازايشان من شروع به صحبت کردم و : من براي ازدواج ايمان، تقوا و اخلاق است، ماديات براي من زياد مهم نيست اما خيلي اهميت دارد. :من حتي حاضرم با شما در يك كلبه خرابه زندگي كنم اما در زندگيمان عشق به خدا و محبت اهل بيت نشود. بعد از عقد هميشه مي گفت: من از يك حرف شما در جلسه اول خيلي خوشم آمد. این که با به خدا و اهل بيت زندگيمان را كنيم و با اعمال و كردارمان توشه اي براي آخرت مهيا كنيم، تا فرداي قيامت شهدا نباشيم. از آنجائيكه خاصي به حجت السلام محمدی امام جمعه نكا داشتند، عقد در منزل ايشان توسط حاج آقا خوانده شد. اين نكته را بايد يادآوري كنم كه شهيد علاقه زيادي داشت به مقام معظم رهبري خطبه عقد ما را بخواند اما متاسفانه قسمت نشد. بدون تشريفات، خيلي ساده و برگزار شد. ⏯ ◀️ادامه دارد،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ از عقد يك ديدم، خواب ديدم با سرعت بسيار زياد از مقابل من در حال عبور است، توي قطار پر بود از شهدا، محمدآقا كنار شهدا بود، كم كم داشت با از كنارم دور مي شد كه همان لحظه از خواب بيدار شدم، وقتي كه خواب را برايش تعريف كردم، :خوب معلومه تعبيرش چيه؟ من بالاخره يك روزي مي شم...!🕊🌹 سالي كه بنده با ايشان زندگی کردم، در حقیقت دو سال با هم زندگي كرديم محمد آقا وقتي دو سال بعد از عقد جذب سپاه شد، هم در دوره هاي آموزشي شركت مي كرد و هم در ماموريت هاي مختلف داشت. به همين جهت كمتر همديگر را مي‌ديديم. در اين مدتي كه زندگي كرديم سعي مان بر اين بود به همه آن چيزهايي كه در جلسه اول به آن اشاره شد، باشيم و به آن عمل كنيم. بعد از ازدواج ديگر در رابطه با شهادت و سختي هاي كارش صحبت مي كرد. مي گفت: بايد به خدا داشته باشيم. اگر خدا بخواهد به كه شهادت است مي رسيم.🕊🕊🌹 با صحبت هايي كه مي‌كرد و با اي كه داشت، باور كنيد مي‌دانستم يك روزي به آرزوي خود كه همان شهادت است خواهد رسيد. مواقع دوست داشت كه بنده را براي شهادت خودش كند. يادم مي آيد يك روز به ايشان گفتم از اينكه افتخار ميكنم ( شعباني سال 65 درعمليات غرور آفرین كربلاي5 به شهادت رسیدند🕊🌹) : اگر شما خواهر شهيد هستيد خود شهيد هستم. ⏯ ◀️ادامه دارد،،،
#شهیدمحمدمنتظرقائم
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ ⏬بعدش گفت: باعث بنده است كه با شهيد وصلت كردم. گاهي از اوقات وقتي با هم حرف مي زديم مي گفتم: از فشار قبر و تنهايي و تاريكي قبر مي ترسم. با مي گفت: وقتي شهيد🕊 شدم جايگاه من پيش خدا با مي شود. آن وقت خودم مي آيم و مي كنم. خيلي به آينده اميدوار بود. سعي مي‌كرد اين روحيه را به بنده منتقل كند. از شهادت🕊 ايشان يك روز خيلي گرفته بود و با درد و دل كردم. باز هم از آن حرفاي قديمي زدم، از قبر و قيامت گفتم. شب خواب ديدم در يك جاي تاريكي قراردارم، به سمت جلو شروع به حركت كردم، به داخل يك چاه بزرگ افتادم و تنه يك هم به سمت من پرتاب شد. همان ديدم محمدآقا با كه به لب داشت دستم را گرفت و من را از چاه بيرون كشيد. محمد آقا به اخلاقي، فردي صبور، مهربان و با اخلاق بود. بنده را شرمنده اخلاق و رفتارش مي كرد. در طول مدتي كه با هم زندگي كرديم يك بار هم خشم و عصبانيتش را نديدم، يك بار، وقتي يكي از اقوام مطلب نادرستي را در مقام معظم رهبري عنوان كردند ديدم خيلي شد و همان لحظه يك جواب محكم، درست و دندان شكن به ايشان داد و خيلي خوب و به جا از رهبري كرد.✌️✊️ ◀️ادامه دارد،،
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷 { یادگاه شهدای} 🚩صابرین🚩 🕊🌹 ️⃣ ⏬اهل شب و گريه هاي نيمه شب بود طوري كه گاهي از اوقات با گريه هاي نماز شب ايشان بنده نماز بيدار مي شدم، مي‌ديدم دارد با خدا راز و نياز مي كند و مي‌ريزد. يك توجيبي داشت كه هميشه همراهش بود و آنرا قرائت مي‌كرد. معمولاً هر زماني كه در زندگي با مواجه مي‌شد، با ذكر حلش مي كرد. با اين ذكر زياد مانوس و محشور بود. يک روز ايشان تصادف خيلي سختي داشتند. طوري كه همه فاميل از اين موضوع ناراحت بودند. محمدآقا خيلي صبور و خونسرد بود. مي گفت تا نخواد هيچ اتفاقي نمي افتد. كه در منزل بود خودش را در باغ با درخت توت و تمشك سرگرم مي‌كرد. در منزل هم فعاليت زيادي داشت و كمك حال خانواده بود. يك روز توي اتاق دراز كشيد و اي را روي صورتش قرار داد. گفت: فرض كن من 🕊 شدم، توام اومدي بالاي سرم، ميخواهم ببينم عكس العملت چيه؟ : ! بازم از اين حرفا زدي؟ خيلي اصرار كرد. خودم گفتم: دلش را نشكنم. اومدم بالاي سرش، چفيه را زدم. دست روي كشيدم و گفتم: محمد عزيزم! شهادتت مبارك بالاخره به آرزویت رسيدي! اين جمله رو به زبان آوردم خيلي خوشحال شد. 🌹 ادامه دارد◀️