eitaa logo
🕊 شـهیـدانــه 🕊
339 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
101 فایل
[به یاد تمام شهدا ،شهیدانه ای به نام شهید مدافع حرم محمدحسن(رسول) خلیلی] 🌸متولد:1365/9/20 تهران 🌸شهادت: 1392/8/27سوریه 🌸مزار: گلزارشهدای بهشت زهرا، قطعه 53،ردیف87 کپی مطالب آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5793921267534923165.aac
406K
صدای پرآرامش بابک نوری و دلگرمی دادن ایشان از سفر به سوریه به مردم شریف ایـران💔 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
🕊 شـهیـدانــه 🕊
سر صبحـی صبــح را خنداندم آدم"تــو" را ڪہ داشتہ باشد همہ‌ے ساعت‌هایش سر صبحنـد #تازه #پرنـور وبخ
🌹 شهید مهدی زین‌ الدین ✨ ولادت : ۱۳۳۸ ✨ شهادت : ۱۳۶۳/۸/۲۷ فرمانده لشکر ۱۷ علی‌ بن‌ ابی‏‌طالب(ع) هر روز آفتاب نزده از خانه میرفت بیرون ، یه روز صدای پایین آمدنش را از پله‌ها شنیدم رفتم و جلویش را گرفتم ، گفتم : آقا مهدی ، شما دیگر عیالواری یه کم بیشتر مواظب خودت باش ! گفت: چه کار کنم؟ مسئولیت بچه‌‌های مردم گردنمه. گفتم لااقل توی سنگر فرماندهی بمون ! گفت : اگر فرمانده نیم‌ خیز راه بره ، نیروها سینه‌ خیز میرند ، اگر بمونه توی سنگرش که بقیه میرن خونه‌ هاشون..... ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
🥀🍃🥀🍃🥀 نشانی است برای رفاقت فصلی است برای وعده های عاشقی... همان عروس زیبای فصل هاست که با برگ های رنگینش،فرش بهترین خلق عالم را پهن میکند... 💐بعد از این نشان نشان عاشقی از تبار یاس میشود... 🌸آن دمی که عهد عاشقی را در با برگ رنگین خونش امضا میکند، 🌼آن زمان که با خدا معامله ی عشق میکند.. رد راه عشق خود را بر برگ های پاییزی جا میگذارد تا رفاقت را در حق تمام کند..‌ 🌺وقتی در سفر عشق همقدم با به پیکر نور مشغول میشود،رسم را فراموش نمیکند و در برگ ریزان رفیقش را با قدم های خودش همراه میکند..‌ 🥀وقتی قلب ،کنار مزارش جاماند،رسم را به جا می آورد و در روز دیگری از عهد پاییز،هم قدم باهم همراه میشوند... 🌻اما قصه اش با ۲۰ ساله عجیب شیرین است 🌹آنقدر را شیفته ی خود ساخته بود که تمام قد شبیه او شده بود،آنقدر مثل او بود که سر قرار عاشقی ماه عاشقانه آسمانی شد.... 🌼و قصه ی که هم سنش بود و دوست داشت چون او رخت امامش را بر تن کند و بعد از عهد رفاقت با در همان زمان عاشقی آسمانی میشود... 💥قصه ی رسول دلها و قصه عجیبی است... ✨ ی عاشقانه ✨قصه ی مردانه ✨قصه همراه شدن با رد پای ... ✨قصه ی برگ ریزان .... ✨و تمام قصه ها بر میگردد به قصه مردی که رفت اما تمام وجودش را در ورطه ی دنیا جا گذاشت تا طعم شیدایی ماه را به بچشاند... 🍂 ماه عاشقی سربازان امام زمان زیر فرش رنگین اوست.. 🥀شهادتت مبارررررک🥀 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
💠تقدیم به شهدای مدافع حرم به ویژه آنقدر وسوسه دارم بنویسم که نگو آنقدر حسرت دیدار تودارم که نگو بسکه دل تنگ توام ، از سر شب تا حالا آنقدر خیره به تصویر تو هستم که نگو آنقدر گوش به فرمان تو هستم که نگو کوچه پس کوچه این شهر پر از تنهایست آنقدر بی تو در این شهر غریبم که نگو هرچه بودست بیادم همه تصویر تو بود تو که بودی ای یاد تو آرامش من امشب از کوچه دل تنگی من میگذری؟ آنقدر حسرت دیدار تو دارم که نگو به خدا دلتنگم گرچه از دور ولی،هر لحظه زائر معراج توام آنقدر خاک کف پای تو هستم که نگو مردان خدا پرده پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا هیچ ندیدند ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
امروز حال دلم حال دیگریست... حالی از آن حال هایی که بوی تو را میدهد... امروز حال دلم حال بی حالیست... حالی که جز تو حوصله فکر دیگری ندارد.. امروز روز موعود تو به پیشگاه خداست.. روزی که فرشتگان خوشحال هستند ... امروز روز آسمانی شدنت است ، و دلم در حال لرزیدن برای دیده ی گریان مادرت است.. مادری که عشقش را در لحظه لحظه زندگیت حس کردی... و اگر اتفاقی جز این می افتاد و شهید نمیشدی باید شک میکردیم به کار او ،زیرا که تو مصداق خوبان بوده ای... شهادتت مبارک برادرم💔 ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═
امـروز آمـــدم ڪنـارتان تا خـــــودم را نشـانے زندگــی‌ام از مسیر شمـا می‌گذرد ... 🕊 ارسالی خادم ڪانال ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═
#سربند بستن... یعنی ... دیگر دلت ... بندِ این و آن نباشد ... آن را محکم گره بزن... و خود را وقفِ ... صاحبِ نامش کن ... مثلا وقفِ حضرت زهرا (سلام الله علیها) ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠ساعت وصل... ▪️قرائت دسته جمعی سوره حدید .... همزمان با لحظات شهادت آقا رسول 🌷ساعت ۱۴:۰۰ آسمانی شدنت مبارڪ😭😭😭 ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═
🍃💢🍃💢🍃💢🍃💢🍃💢🍃💢🍃💢🍃 لحظه دیدار نزدیک است شهید رسول لبخند میزنی به اربابت آغوش گشوده ای برای لقاء الله عاشق که باشی مست جان دادن میشوی شهادتت مبارک عکس شهید ساعتی قبل از شهادت😭😭 🍃💢🍃💢🍃💢🍃💢🍃💢🍃💢🍃💢🍃 ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═
رفتی و خاطره ها پنجره را وا کردند هی نشستند و فقط گریه کردند و تماشا کردند ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه خونے بالاےمزار شهید رسول خلیلی در روز خاکسپارے😭😭💔 وصیت ڪرده بود که بالای سرم روضه حضرت زینب بخونید😭😭💔 پیشنهاد دانلود👌💔 ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی این حال خسته #شهیدرسول تو این فیلم ها میبینیم این که چشمانشون باز نمیشه از زور خستگی😔 ما چی کار میکنیم ایشون چه کرد ... واقعاااا به برادر برادر گفتن نیست به شبیه شدنه 😭😭😭😭😭 #ششمین_سالگرد ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 ❣اولئک المقربون❣ و باز خداوند در قرآن میفرماید کسانی که السابقون و پیشی گیرندگان بودند نزد خدا از مقربترینها هستند.❣ 🌹ﺳﻼﻡ ﺷﻬﯿﺪِ ﻣﻦ میدونم ﮐﻪ ﺟﻮﺍﺏ سلاممو میدی ... 🌸میگن رفیق شهید شهیدت میکنه 🌷ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻧﺸﯿﻦِ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻣﻦ 🌼امروز ﻫﻮﺍ ﺗﻮ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﻟﻢ ... 🌼چه خوش روزی ست امروز درست سال پیش همین موقع مرا به خواهری خواندی درست در روز 😭😭 🍁داداش رسول ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺣﺮف هامو ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ ﺗﺎ شماﺑﺨﻮنی 🌹ﺳﮑﻮﺕ ﻭ ﭼﻨﺪ ﮐﻠﻤﻪ ﮐﺎفیه ﺑﺮﺍﯼ ﺩلتنگیم 😔 🌴 ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺪونی ﮐﻪ تو ﺩﻝ ﭘﺮ ﺩﺭﺩﻡ ﭼﻪ ﻣﯿﮕﺬﺭه ... ❤️ﺣﺮﻑ ﻫﺎمو ﺑﺎ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺷﮑﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎشه ﻣﯽ ﺯﻧﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺁﺭوم... ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎی ﺍﺑﺮﯼ ﺍﻡ ... ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺩﺭﺩِ ﺩﻝ ﺑﯽ ﻗﺮﺍﺭﻡ ... ﻭ میدونی ﮐﻪ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ... ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎم ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ .... اون ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻫﺴﺘﻢ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ .... ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ .... ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺪونم ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ .... ﻫﻤﯿﻦ.... میشه ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩیگه ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥِ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻦ ﻋﺒﻮﺭ ﮐﻨﯽ عزیزبرادرم؟ ﺩﻋﺎم ﮐﻦ ﺩﻋﺎمﮐﻦ شما خاطرت پیش خدا خیلی عزیزه داداش خوبم دلم فقط یک نگاه میخواد فقط یک نگاه ... 🌹🍃ناشکر نیستم،خوب میدونم حالا که #۱ سال از انتخاب کردن من به عنوان خواهر میگذره،تو این مدت نگاهت بهم بوده و هست،دستمو گرفتی،دعام کردی یه کاری برام بکن داداش😔 ☘وقتی دلتنگت میشم معنی دلتنگیو نمیفهمه 😔 من صبورم داداش خوبم ،اما این بغض گران صبر چه میدونه چیه؟؟ اے که مرا خوانده اے راه نشانم بده😔😔 التماس دعا داداش رسولم❤️ 💠به امید روزهای بهتر به امید شهادت💠 ۲۷آبان سالروز ۱سالگی عهد خواهری با برادر شهیدم ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═
‼️یک رفیقی داشتیم به اسم آقا هادی از طلاب و بزرگان حوزه علمیه امیرالمومنین ع شهرری بود...با شهیدخلیلی خیلی رفیق بود... ‼️بعد شهادت رسول خلیلی یه روز گفت رسول یه شب قبل اینکه بره سوریه اومد و یه سوال ازم پرسید و بعدش گفت تا زنده ام جایی نقل نکن... ‼️با تعجب گفتم چی پرسید؟! گفت رسول ازم پرسید معنی کلمه (ذاب) به فارسی چی میشه؟! گفتم یعنی دفاع یا دفاع کننده...چطور؟! ‼️شهید خلیلی گفت: میشنوم تو گوشم یه نوایی میگه ‼️آقا هادی میگفت رسول بغض کرد و گفت : هادی فردا دارم میرم سوریه... ان شاءالله که بتونم از حرم دختر رسول خدا دفاع کنم... 💠عکس ارسالی از خادم ڪانال 🌷 ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═
═▩ஜ••🕊••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═
هم اکنون هدایای شهید رسول به مهمان هایش🌷🍃 در روز شهادتشان ارسالی خواهران ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═
هدایای شهید رسول به مهمان هایش🌷🍃 در روز شهادتشان ارسالی خواهران ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═ @rasooll_khalili ═▩ஜ••🕊••ஜ▩═
🕊 شـهیـدانــه 🕊
﴾﷽﴿ قسمتی از کتاب به مناسبت شهادت شهید رسول خلیلی : بیست‌و‌هفتم آبان‌ماه روح‌الله مانند روزهای دیگر به دانشکده رفته بود. از صبح کارهایش را بر طبق روال همیشه انجام داد و ظهر همراه مهران به سالن غذاخوری رفتند. وقتی وارد سالن شدند، گرم صحبت بودند که عکسی روی دیوار نظر روح‌‌الله را به خود جلب کرد. وسط حرفش پرید و گفت: «مهران یه لحظه صبر کن!» ـ چی شده؟ روح‌الله به‌سمت عکس روی دیوار رفت. همان طور که به عکس اشاره می‌کرد، خندید و گفت: «اینجا رو نگاه کن. زده . اینکه محمدحسن نیست، این رسوله، دوستمه، می‌شناسمش!» مهران با تعجب به او نگاه می‌‌کرد. هنوز حرفی نزده بود که روح‌الله گفت: «خب حالا چرا زده شهید؟ نکنه واقعاً شهید شده؟ این رسوله نه محمدحسن؛ اما عکس خودشه.» بعد با ترسی که از چشمانش می‌بارید، به مهران خیره شد. ـ نکنه واقعاً شهید شده؟ بیچاره می‌‌شم. مهران همچنان در سکوت به او خیره شده بود و چیزی نمی‌گفت. نمی‌دانست باید چه عکس‌العملی نشان بدهد. روح‌الله غذایش را گرفت و سر میز نشست، اما یک قاشق هم نخورد. به یک نقطه خیره شده بود و با غذایش بازی می‌کرد. مهران چند بار صدایش کرد. - کجایی داداش؟ چرا غذات رو نمی‌خوری؟ روح‌الله که با صدای او به خودش آمد، از سر میز بلند شد و گفت: «اصلاً اشتهام کور شد، می‌رم یه پرس‌وجو کنم ببینم خبر صحت داره یا نه.» این را گفت و از سالن غذاخوری رفت بیرون. چند دقیقه‌ بعد مهران رفت سراغش، نگران حالش بود. وقتی به اتاقش رفت، دید که روح‌‌الله اشک‌هایش را پاک می‌کند. از حال‌وروزش پیدا بود که خیلی ناراحت است. رفت کنارش نشست و گفت: «چی شد؟ پرسیدی؟» روح‌‌الله سرش را به‌نشانۀ تأیید تکان داد و با بغض گفت: «آره پرسیدم. خبر صحت داره. حالا چه‌کار کنم؟» ـ می‌دونم دوستت بوده، خیلی ناراحتی. اما باید خوشحال باشی که شهید شده و نمُرده. روح‌الله که سعی می‌کرد بغضش را مخفی کند، گفت: «درد من فقط این نیست. آره شهید شده، خوش به حالش. اما رسول خیلی بلده بود. به کارش وارد بود. می‌خواستم برم پیشش ازش کار یاد بگیرم. کلی سؤال داشتم ازش. قرار بود چیزهایی رو که از یاد گرفته بود، بهم یاد بده. خیلی قرارها با هم گذاشته بودیم. فکرشم نمی‌کردم این‌جوری بشه.» مهران بازهم سعی کرد که دلداری‌اش بدهد، اما خودش هم می‌دانست خیلی فایده‌‌ای ندارد. روح‌الله خیلی ناراحت بود. ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
بسم رب الزینب... چشم می دوزم به سبزی و سفیدی سنگ مرمری بر روی مزار مردی سروقامت... مثل هر هفته چشم می دوزم... به جوانی که دوستانش اطرافش را گرفته اند آنها مرا می بینند و من آنها را نه... چشم می دوزم و به گذشته ها سفر میکنم. یادم می آید که او را با محمد رضا دهقان شناختم؛ با جوان سروقامت دیگری که هم رنگ و هم شکل خلیلش شد و بال در بال هم پرواز کردند تا بهشت... از آن روز همان جوان، شد قهرمانِ دیگری در قاب خاطرات... دلم گواهی می داد که او را قبلا دیده ام... ☆☆☆ رسولِ قصه ما را نباید به آسمان بُرد... رسول هم خاکی بود اما آسمانی شد، چرا که به آنچه می دانست عمل کرد؛ و خدا آنچه را نمی دانست به او آموخت... رسول اکنون به انتظار ما نشسته است... به انتظار هر آن کسی که چشم به راه ظهور مهدی فاطمه است... منتظر ماست تا ببیند چه می کنیم؟! ندای عشق را لبیک می گوییم یا در گرداب غفلت غرق می شویم... محمد حسن جان در شادی وصولت به سیدالشهدا ما را از دعای خودت بی نصیب نگذار... هل من ذاب یذبُّ عن حَرَمِ رَسولِ اللهِ...؟! لبیکِ یا سَیِّدتی یا زینب... ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چیزے ڪہ بہ شما ربطی داشتہ باشد دوسٺ داشتنے اسٺ از دلتنگے‌ام بگیر تا جاے خالی‌اٺ ...!! شهید محمدحسن(رسول)خلیلی🌷 📎ســالروز شــهادت #ڪلیپ ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄
✍خاطرات خودنوشته شهید: 🔸قطعه بهترین محل بود. با اینکه صبح زود🌥 می رفتم ولی همیشه چند پدر ومادر شهید🌷 بین مزارها نشسته بودند. آن ها را که می دیدم، بیشتر درک می کردم که تنها چیزی است که با رفتن ونبودن کم رنگ و فراموش نمی شود♥️ 🔹سعی می کردم را به هم نزنم. همیشه اول به سراغ نظر کرده های سلام اللّه علیها (شهدای گمنام)🌷 میرفتم، آن ها که حتی از جاماندن اسمشان هم گذشتند. 🔸برای بیشتر شدن با شهدا باهم قرار گذاشتیم من خاک از مزار آن ها بگیرم و آن ها از دل من💗 می نشینم کنارشان با هم حرف می زنیم، من سنگ مزارشان را پاک✨ می کنم، رنگ نوشته و حکاکی های روی سنگ ها را پررنگتر می کنم. آن ها هم در عالم سنگ تمام می گذارند و برایم مسیر مشخص می کنند😍 که ختم به خیر شوم👌 🌷 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸 ┄┅─✵🕊✵─┅┄ @rasooll_khalili ┄┅─✵🕊✵─┅┄