eitaa logo
🌹رستگاران 🌹
529 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
3.2هزار ویدیو
11 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی زیر مراجعه کنید @Malek53 درصورت تمایل تبادل انجام میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 صبح اول وقت، وارد مغازه شدم. بسم الله گفتم و نگاهی به چوب های کج و معوج تلنبار شده در گوشه مغازه انداختم. دست تنها بودم. کلی کار روی زمین مانده داشتم. برش و آماده کردن چوب ها وقت گیر بود. تو فکر بودم که رسید، ۸-۹ سالش بود گفتم: می تونی کمکم کنی؟ چه کمکی؟ برش بزنی؟ آره اندازه کن تا ببرمشون اندازه ها را خط می کشم، تو دقیق رو خط کشی ها برش بزن. باشه، خیالت راحت، می تونم. ته دلم قرص نبود. با رگه هایی از نگرانی، اره و چوب های بی زبان را دادم دست احمد و از مغازه بیرون زدم. نزدیک ظهر برگشتم. چشمانم از خوشحالی برق می زد. باور نمی کردم برش هایی به آن تمیزی و دقیقی کار پسربچه ای هشت نه ساله باشد. 📚یادگاران ، جلد 19 کتاب 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌹🕊🥀🕊🥀🕊🌹 🕊 🕊 آمد به خط فاطمیون شب که شد ، گفتیم لابد میرود جایی بدون هیاهوی رزمندگان استراحت کند . کفش هایش را گذاشت زیر سرش ، گوشه ی اتاق دراز کشید. خودمان خجالت کشیدیم ، اتاق رو خلوت کردیم که چند ساعت استراحت کند . 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_بگذارید👇👇@rastegarane313
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 علی اکبر قربان شیرودی ، که با شروع جنگ تحمیلی در 31 شهریور1359 به منطقه کرمانشاه رهسپار شده بود در جریان یکی از مأموریت های خود با سرپیچی از فرمان بنی صدر مبنی بر تخلیه پادگان و انهدام انبار مهمات منطقه ، به همراه دو خلبان همفکر خود و با دو هلیکوپتری که در اختیار داشتند ، در طول 12 ساعت پرواز بی نهایت حساس و خطرناک که وی به عنوان تنها موشک انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد ، توانست مهمات دشمن را درهم کوبیده و خسارات سنگینی بر دشمن وارد آورد . شجاعت و ابتکار عمل این نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری های مهم جهان منعکس شد. بنی صدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقاء درجه داد، اما وی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته اش را دیدار با حضرت امام و بیان کارشکنی های بنی صدر و بی تفاوتی برخی از فرماندهان اعلام کرد . در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیارسوم خلبان به درجه سروانی ارتقاء یافت ، اما طی نامه ای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در 9 مهر 1359 چنین نوشت : اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می باشم و تا کنون برای احیاء اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگ ها شرکت نموده ام ، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته ام و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام . لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده اند ، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بوده ام برگردانید . 💐 💐
🕊🥀🌴🌹🌴🥀🕊 برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار دوکوهه وارد ایستگاه تهران شد، ساعت دو نصف شب بود. با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. را جلوی خانه شان پیاده کردیم. هنوز پایش مجروح بود. فردا رفتیم بهش سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم مادرش جلو آمد و بی مقدمه گفت: آقا سید شما یه چیزی بگو! دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت در خونه، تو برف نشسته ولی حاضر نشده در بزنه و ما رو صدا کنه. صبح که پدرش می خواسته بره مسجد، رو پشت در دیده... شادی روح و ٌ 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 عباسعلی بچه دولت آباد اصفهان بود ، حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت ، تک فرزند خانواده هم بود . زمان جنگ اومد و گفت : مامان میخوام برم جبهه مادر گفت : عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری ؟ عباسعلی گفت : امام گفته . مادرش گفت : اگه امام گفته ، برو عزیزم ... عباس اومد جبهه خیلی ها می شناختنش گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته اما خودش گفت : اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست . گفتند : آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه... بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند . یه روز شهیدخرازی گفت : چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن ، پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود . قبل از رفتن ، حاج حسین خرازی خواستشون و گفت : به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید . فقط پل رو منفجر کنید و برگردید . اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره... ... 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته... اونایی که برگشته بودند گفتند : نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم ، تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد... زمزمه لغو عملیات مطرح شد . گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده پسر عموی عباسعلی اومد و گفت : حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید... عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی ، سر هم نداشت ، پسر عموی عباسعلی اومد و گفت : این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه... اسرای عراقی میگفتند : روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند... جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند . گفتند به مادرش نگید سر نداره ، وقت تشییع ، مادر گفت : صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال . نمیشه... مادر گفت : بخدا قسم نمیذارم . گفتند : باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین یهو مادر گفت : نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره گفتند : مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت : پس میخوام عباسمو ببینم... مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن ، پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد و خم شد رگهای عباس رو بوسید . مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد... 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 حکم انفصال از خدمت را که دستم دید پرسید: «جریان چیه؟» گفتم: «از نیروهای تربیت بدنی گزارش رسیده که رئیس یکی از فدراسیون ها با قیافه زننده سر کار میاد؛ با کارمندهای خانم برخوردهای نامناسبی داره، مواضعش مخالف انقلابه و خانمش بی ! الان هم دارم حکم انفصال از خدمتشو رد می کنم شورای انقلاب.» با اصرار رفتیم برای تحقیق. همه چیز طبق گزارش ها بود، ولی ابراهیم نظر دیگری داشت؛ گفت: «باید باهاش حرف بزنیم.» رفتیم در خانه و ابراهیم شروع به صحبت کرد. از برخوردهای نامناسب با خانم ها گفت و از همسرش، از خون گفت و از اهداف انقلاب. آن قدر زیبا حرف میزد که من هم متاثر شدم. ابراهیم همان جا حکم انفصال از خدمت را پاره کرد تا مطمئن شوم با امر به معروف و نهی از منکر میشه افراد رو اصلاح کرد. یکی دو ماه نگذشته بود که از فدراسیون خبر رسید: «جناب رئیس بسیار تغییر کرده. اخلاق و رفتارش در اداره خیلی عوض شده، حتی خانمش با به محل کار مراجعه می کنه.» دلها را تصرف می‌کنند... 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 از مدرسه احضارم کرده بودند . بدون اینکه پسرم متوجه شود رفتیم اتاق مدیر . معلم ها و کادر دبیرستان از او راضی بودند اما یکی شان گفت : پسر شما از همه جهت خوب است اما نمی دانیم چرا هر روز دیر به مدرسه میاد . خیلی تعجب کردم چون او همیشه سر وقت از خانه خارج می شد . این فکر مرا مشغول کرده بود تا اینکه مجبور شدم در موردش تحقیق کنم . برای اینکه پسرم شک نکند شخصی را برای این کار مامور کردم . آن شخص چند روز بعد با خوشحالی آمد پیشم و گفت : حاج غلامحسن ، الحق که نون حلال دادی به این بچه . پرسیدم : چطور مگه ؟ گفت : تو این مسیری که به دبیرستان میره یک مدرسه دخترونه هست . پسرتون آنقدر معطل می کنه که زنگ آن مدرسه بخوره و دخترها سر راهش نباشند بعد به دبیرستان میره ! از مرزبانان ناجا سی ام مهرماه ۸۶ در مرز میرجاوه بر اثر درگیری با قاچاقچیان به درجه رفیع شهادت نائل گردید . 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
هر خانه‌ای که می ساخت، انگار برای خودش می‌ساخت. یعنی اصلاً این براش یک عقیده بود، عقیده‌ای که با همه وجود بهش عمل می‌کرد. کارش کار بود؛ خانه‌ای هم که می‌ساخت واقعاً خانه بود. کمتر کارگری باهاش دوام می‌آورد. همیشه می‌گفت: نانی که من می‌خورم باید حلال باشه. می‌گفت: روز قیامت، من باید از صاحبکار طلبکار باشم نه او از من. برای همین هم زودتر از همه می‌آمد سر کار، دیرتر از همه هم می‌رفت: حسابی هم از کارگرها کار می‌کشید. شادی روح و 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 برای نامه نوشتند و خواستند که کاندید شود و جواب نامه رو اینجوری داد: برادران بزرگوارم؛ از محبت شما عزیزِ گرانقدر سپاسگزارم، الحمدالله در کشور ما آنقدر شخصیت‌های مهم و ارزشمندِ گمنام و با نامی وجود دارد که نیازی نیست سربازی، پُست سربازی خود را رها کند، افتخارم این است که سربازِ صفر بر سر پُست دفاع از ملتی باشم که امام فرمود: «جانم فدای آن‌ها باد.» رها کردن این پست را در شرایطی که گرگانی در کمین هستند خیانت می‌دانم... شادی روح و 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌹🕊🥀🕊🥀🕊🌹 قائم مقام سازمان تبلیغات اسلامی بسیار گشاده رو بود و با روحیه باز با همه برخورد می کرد. از خصوصیات اخلاقی ایشان هین بس است که بگویم هر کس که برای اولین بار با ایشان روبرو می شد انگار سالها همدیگر را دیده بودند، برخوردی متین و باز داشت؛ هیچ کس عصبانیت ایشان را ندیده است. راوی : برادر 🌹 🕊 شادی روح و .💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313