eitaa logo
🌹رستگاران 🌹
537 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
3.2هزار ویدیو
12 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی زیر مراجعه کنید @Malek53 درصورت تمایل تبادل انجام میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 پایگاه سوم شکاری همدان پس از مطلع شدن از ماجرا، با به پرواز درآوردن دو فروند هواپیمای «اف- ۴» بر فراز شهر و شکستن دیوار صوتی لحظات پراضطرابی را برای مهاجمان مسلح فراهم کرد تا زمینه حضور نیرو‌های مسلح خودی را فراهم کند. سرگرد ، جزو اولین داوطلبان شرکت در این عملیات بود. روز پنجشنبه ۲۵ مرداد ماه سال ۱۳۵۸ درست زمانی که شهر پاوه در محاصره عناصر گروه‌های کومله، فدایی و حزب دموکرات قرار داشت در پی فرمان امام (ره) به همراه ستوان یکم خلبان بشیر موسوی (کابین عقب) به منظور پشتیبانی هوایی از مدافعین شهر و هم چنین شناسایی و بررسی وضعیت منطقه عازم پاوه شد. هنگامی که هواپیمای وی به آسمان پاوه رسید با حجم وسیعی از آتش کالیبر‌های ضد هوایی ضد انقلاب که ارتفاعات شهر را در اختیار داشت مواجه شد؛ لیکن با مهارت و شجاعت وصف ناپذیری از دیوار آتش عبور کرد و در ارتفاع پایین به کمک و گروه همراهش شتافت. ... 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 پس از انجام عملیات، در حین انجام گشت‌های هوایی، هواپیما مورد اصابت آتش بار عناصر ضد انقلاب قرار گرفت و از کنترل خارج شد. درحالی که دست راست خلبان کابین جلو در اثر اصابت گلوله به درون کابین قطع شده بود، متأسفانه هیچ یک از خلبانان فرصت استفاده از صندلی پران را نیافتند و هواپیما به کوه اصابت و در منطقه قشلاق بین پاوه و روانسر سقوط کرد؛ شرایطی که باعث شد سرگرد خلبان در حالی که روزه بود، با شربت افطار کند. در پی این واقعه و به پاس اولین نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، پایگاه سوم شکاری همدان که قبل از انقلاب به پایگاه شاهرخی و بعد از پیروزی انقلاب به پایگاه حر معروف بود از ۲۵ مرداد ٥٨ رسماً به پایگاه سوم شکاری تغییرنام یافت. در سال‌های خدمتش به عنوان افسر سامانه‌های کنترل اسلحه گردان ۱۰۱ شکاری پایگاه یکم، افسر خلبان شکاری تاکتیکی گردان ۳۱ شکاری پایگاه سوم، ریاست شعبه عملیات مشترک و معاون عملیات پایگاه ششم نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی به مردم ایران خدمت کرد؛ همچنین در مأموریت‌های بسیاری در غرب کشور حماسه آفرید. ... 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 متولد شهر غزنین افغانستان بود، حدود هفت سال بود که برای کار به ایران آمده بود، من و یک نسبت فامیلی دوری باهم داشتیم اما ارتباط خانوادگی با هم نداشتیم . سن کمی داشتم و مجرد بودم که یک شب خواب دیدم نزدیک تپه ای ایستاده ام و خانمی هم به روی تپه ایستاده، به نظرم آمد خانم مسنی باشند، چون من صورت ایشان را نمی دیدم و کمر شان کمی خمیده به نظر می رسید ،گفتم شاید احتیاج به کمک داشته باشند . نزدیکشان رفتم با من شروع به صحبت کردند و من متوجه شدم از صدایشان که خانم جوانی باید باشند . تنها حرفی که با من زدند گفتند که پیش ما خواهد ماند . بعد ازاینکه از خواب بیدارشدم با خودم گفتم تعبیری نباید داشته باشد من نمی شناسم؟ یک ماه و چند روز که گذشت ، به خواستگاری من آمد و حدود دو ماه بعد از خواستگاری، ما به عقد یکدیگر در آمدیم هنوز خبری از جنگ سوریه نبود و من هم به طور کل خوابم را فراموش کرده بودم . ... 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 سال ۱۳۹۰ زندگی مشترک ما آغاز شد . اولین فرزندمان نرگس سال ۹۱ به دنیا آمد و دو سال بعد دومین فرزندم متولد شد . سال ۱۳۹۴ در مجلسی شرکت می کنند که صحبت از اعزام به سوریه بود. دوران خدمت سربازی اش را در اردوی ملی افغانستان سپری کرده بود و یک سال جنگیده بود و بر حسب تجربه ای که داشت و علاقه ویژه ایی که به اهل بیت سلام الله علیها داشت داوطلب می شود . سری اول سه ماه ،سری دوم پنج ماه ، سری سوم هم سه ماه به سوریه می رود . برای بار چهارم من اجازه نمی دادم که برود به من گفت : « می روم تهران» و چون اعزامشان از تهران صورت می گرفت یقین دانستم که دوباره به سوریه خواهد رفت تا اینکه تماس گرفت و گفت : «من سوریه هستم ، زهرا جان نمی دانی زیارت حرم بی بی زینب چه حال و هوایی دارد ...» و فقط از خوبی هایش می گفت تا من نگران نباشم . اما یک روز یک عکسی برایم ارسال کرد که بادوستان هم رزمش گرفته بود، روی تپه ای ایستاده بود و نوشته بود اینجا کوه اسرائیل است و ما اینجا می جنگیم، نگران شدم و از فرط نگرانی خوابم نمی برد، در دل شب ندایی مرا صدا می کرد و دلداریم می داد، من بلند می شدم لامپ ها را روشن می کردم و اثری از کسی نبود، احساس می کردم که آمده و صدایم می کند.. با اینکه انگار صدایش صدای یک خانم بود.. ... 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌹💐🌷🕊🌷💐🌹 گذری بر زندگی در یازدهم مرداد ماه 1335 در خانواده‌ای مذهبی و پر جمعیت متشکل از یازده فرزند در نجف‌آباد به دنیا آمد. فرزند پنجم خانواده بود و چون در دهۀ اول محرم به دنیا آمد، پدر او را نام نهاد. او کودکی آرام، مؤقر و صبور بود. پس از گذراندن دورۀ ابتدایی در دبستان پهلوی، وارد دبیرستان دهقان (آموزش و پرورش فعلی) شد و در رشتۀ ماشین‌ نویسی دیپلم گرفت. پدر از همان ابتدا به فرزندان‌شان قول داده بود به شرط قبولی در امتحانات تا هر مقطعی که بخواهند ادامۀ تحصیل دهند، هزینۀ تحصیل‌شان را می‌پردازد و بعد از گرفتن دیپلم در کنکور سراسری شرکت کرد ، اما قبول نشد. بنابراین به درخواست پدر به تهران رفت تا پس از گذراندن دورۀ زبان به آمریکا برود و بخواند. با گذراندن دو سال دورۀ زبان و زندگی در کنار خواهر و شوهر خواهرش که در وزارت نیرو کار می‌کرد با (وزیر نیروی سابق ایران) آشنا شد. به او پیشنهاد کرد به جای پزشکی در رشتۀ ‌ادامه تحصیل دهد. پس از مشورت و گرفتن اجازه از پدر همین رشته را انتخاب کرد. 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊 عباسعلی بچه دولت آباد اصفهان بود ، حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت ، تک فرزند خانواده هم بود . زمان جنگ اومد و گفت : مامان میخوام برم جبهه مادر گفت : عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری ؟ عباسعلی گفت : امام گفته . مادرش گفت : اگه امام گفته ، برو عزیزم ... عباس اومد جبهه خیلی ها می شناختنش گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته اما خودش گفت : اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست . گفتند : آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه... بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند . یه روز شهیدخرازی گفت : چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن ، پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود . قبل از رفتن ، حاج حسین خرازی خواستشون و گفت : به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید . فقط پل رو منفجر کنید و برگردید . اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره... ... 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷 از وقتی اسمش رفت توی لیست کاندیداهای ریاست جمهوری خیلی ها منتظر بودند ببیند این سید اولاد پیغمبر در مناظره‌، خودش را چطور نشان خواهد داد. آیا چیزی در چنته هدفهایش جا داده است که روی حرفهایش بشود حساب باز کرد! آیا در حرفهایش از کلمه باید کمک می گیرد و از زیر باز مسئولیت هایش در می رود و یا با کلمه (می توانیم) مُهر تایید بر شعارها و هدف هایش می زند. خیلی ها منتظر بودند ببیند در حرفهایش تحصیلات بالا درجه افتخارش است و یا عمل جهادی اش! وقتی در سابقه اش اراده را جستجو می کردند به جاهای خوبی می رسیدند. تولیت آستان مقدس امام رضا علیه السلام چند سالی می شد که اسمش را لایق دانسته و پای کارش را در حرم مطهر بند کرده بود. زائرها طعم تدابیر خوبش را در آسایش رفاه بیشتر حال زوار دیده بودند. از وقتی رئیس تولیت شده بود اوضاع حرم سر و سامان بهتری گرفته بود. حال کارکنان و خدمه ها هم رو به سامان گذاشته بود. رفقایش می دانستند حاج آقا خیلی با اسمش کار ندارد و اهل صندلی و پست و مقام نیست. رفقایش درک کرده بودند که انقلاب اکنون در پیچ های تاریخی اش احتیاج به مردی دارد که هدف را خوب بشناسد و مثل موشک سریع و سیر خودش را به محل مورد نظر برساند تا دشمن آنجا برای اهدافش چتر باز نکند. رفقایش می دانستند فرمان دولت احتیاج به دستهایی با اراده قوی دارد تا بتواند مملکت را از کنار دره خود باختگی عبور دهد. رفقایش می دانستند قارچ سمی مافیا دارد توی کارخانه ها و تولیدی های ما هاگ پخش می کند تا چرخ تولید را یکی یکی کُند کند و از کار بیاندازد. رفقایش می دانستند مافیا دست به یکی کرده است تا سفره مردم تنگ تر از قبل شود. دوستانش می فهمیدند عده ای پای کار ایستادند تا زنگ زدگی را به جان پایه بلند پرچم امید بیاندازد. رفقایش می دانستند بعد از حاج قاسم، رهبری نیاز به دست راستی چون او دارد. رفقایش می دانستند انقلاب کار انقلابی می خواهد نه حرف عاریتی! بنابراین دلایلی خوبی یافته بودند تا او را قانع کنند و کمکش کنند که او به ظاهر روی صندلی ریاست تکیه دهد و از لحاظ قانونی دستش برای کار خیر باز شود. ... ارسالی از اعضاء 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🇮🇷🌹🕊🇮🇷🕊🌹🇮🇷 آن مرد بلند بالا که همیشه عبا و قبای پیغمبری اش، پرستیژش را تکمیل می کرد، بعد از شنیدن این موضوعات و مهم تر از همه رضایت ولی امر مسلمین محکم پای کار انقلاب ایستاد. مصمم و با اراده از آقا امام رضا علیه السلام اذن ورد به حرم ایران را گرفت و پایش را به مناظره های انتخاباتی باز کرد. در مناظره ها متانت، ادب، خدمت گذار بودن، صبوری و بسیاری از خصلت های خوب دیگر حرف اول را می زد. بعضی رقیب ها از در تخریب آمده بودند ولی نمی دانستند کلید اتاق صبر و درایت دست خود سید اولاد پیغمبر است. رقبا با انگ سندرم ریاست طلبی زهر به جانش ریختند ولی مردم با دقت مناظره ها را دنبال کردند و این بار با بصیرت بیشتر پای صندوق های رای رفتند. مخالفانش هنوز امید داشتند و هر طور توانستند سعی کردند رای بقیه را بزنند که برگه انتخابشان در صندوق انتخاب چنین مردی نیافتد. از آنجا که دست خدا بالاترین دستهاست و آز آنجا که امام سجاد علیه السلام درباره کار خداوند فرمودند؛ موجودات به اراده تو فرمان می برند، دست خدا هم این بار از آستین مردم بیرون آمد و آن بلند بالا برای چهار سال حکم ریاست جمهوری مردم و مملکتی را دست گرفت که پای خون هزارن شهید جوان، پیر، زن، مرد کم سواد و با سواد پایش ریخته بود. از وقتی کلیددار اتاق رئیس جمهوری شد اتاق را در حسرت دیدار خودش و انهاد. مدام عبا به تن کشید و مانند اجدادش هر جای کشور توانست سرک کشید تا غمی را از دلی بردارد. مردم قبا و عبایش را که دیدیدند دل آرام می شدند. او شمیم ارث و میراث پیامبری را با خود در دورترین نقاط محروم مملکت منتشر می کرد. ... ارسالی از اعضاء 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 شهيد عثمان فرشته در سال 1332 در روستاي دله مرز سروآباد به دنيا آمد، بدليل آنكه خانواده او از امكانات مالي مساعدي برخوردار نبودند چند كلاس بيشتر درس نخواند و مجبور شد كه در كنار پدر و برادر خود كار كند . در سال 1351 به خدمت سربازي رفت و در باشگاه افسران قوچان مشغول انجام خدمت شد، در سال 1352 پدر بزرگوار خود را از دست داد و يكسال بعد خدمت را تمام كرد؛ سپس به اهواز رفت و در يك شركت مشغول بكار شد . در همانجا بود كه به جمع حاميان انقلاب پيوست و در حد توان خود براي به ثمر رسيدن آن تلاش كرد، او از درآمد خود يك قبضه تفنگ برنو خريد و در كنار ساير همرزمان كُرد با عمال رژيم منفور پهلوي جنگيد . آنها با ياري يكديگر، شهرباني رژيم شاه را در شهرستان مريوان محاصره كردند و به تصرف خود درآوردند در اين حادثه شهيد گرانقدر عبدالله طرطوسي هم حضور داشت . بعد از پيروزي شكوهمندانه انقلاب اسلامي به روستاي دله مرز مراجعه كرد و مدتي را در آنجا ماند بخاطر نا امني منطقه كردستان و حضور نيروهاي ضد انقلاب در آن، به كرمانشاه رفت و به عضويت سپاه در آمد . با لياقت و كارآيي شايسته اي كه از خود نشان داد طولي نكشيد كه از سوي سردار سرافراز سپاه اسلام شهيد محمد بروجردي به سمت مسئول گروهان سپاه منصوب شد، سپس به پاوه رفت و فرماندهي عمليات آنجا را پذيرفت. بعد از پاكسازي منطقه پاوه به سنندج آمد و در پي آن به سپاه مريوان پيوست، مدت دو ماه در روستاهاي تيش تيش و شويشه بود بعد به مريوان رفت و به فرماندهي سپاه آنجا منصوب شد. در آن سمت بود كه به پاكسازي روستاهاي مريوان از لوث نيروهاي ضد۸ انقلاب پرداخت و موفق شد با ياري همرزمان غيور خود بسياري از روستاها را پاكسازي و تعداد زيادي از نيروهاي ضد انقلاب را كه در آنها مقر داشتند به هلاكت برسانند. ... 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 به هر روستايي كه مي رفت ماهيت پليد گروهك ها را افشا مي كرد و اهالي را براي پيوستن به پيشمرگان مبارز كُرد دعوت مي كرد بطوريكه تعداد زيادي از آنها دعوت شهيد فرشته را پذيرفته و در جمع مجاهدان نور عليه ظلمت قرار مي گرفتند. بعد از آنكه روستاهاي مريوان پاكسازي شد از سوي فرمانده سازمان پيشمرگان مسلمان كُرد ماموريت يافت به منطقه كامياران برود و به پاكسازي آنجا اقدام كند. شهيد فرشته زماني گريوه كامياران را كه مركز اصلي تجمع دمكرات بود آزاد ساخت و در همين راستا هم تعداد زيادي از آنها را به هلاكت رسانيد، تا اينكه در 25 خرداد سال 61 بر اثر انفجار توپ خودي به شهادت رسيد. از شهيد فرشته يك فرزند دختر و يك فرزند پسر به يادگار مانده است، مزار مطهر شهيد در روستاي دله مرز قرار دارد. وقتي كه اسم شهيد عثمان فرشته در ميان كساني كه او را مي شناختند و با او آشنايي داشتند آورده مي شود همه آنها به شجاعت و زيركي او اعتراف مي كنند، اين شهيد بزرگوار بيش از اندازه شجاع و نترس بود؛ رفتار بسيار عجيبي داشت از هيچ چيزي نمي ترسيد؛ مي شد او را ضرب المثل شجاعت و جرات دانست. وقتي حركات و سكنات بسيار عجيب او را مي ديدي مي گفتي كه او واقعا فرشته است چرا كه وقتي همرزمان او سنگر مي گرفتند اما باز مورد اصابت تير دشمن واقع مي شدند. واقعا شگفت مي نمايد كسي در برابر تيرهاي حساب شده قناسه كه مو را هم از زمين برمي داشت به سلامت بگذرد و يكي از آن تيرها هم به او اصابت نكند، فرشته است. يكي از همرزمان شهيد مي گويد يك روز با شوخي به او گفتم كه كاك عثمان شما چه دعايي را با خود حمل مي كنيد كه تير دشمن به شما اصابت نمي كند ايشان در حاليكه مي خنديد گفت: من از خداي خود خواسته ام كه بدست ضد انقلاب نيفتم و با تير مستقيم آنها كشته نشوم. او شجاعت را با خون و رگ خود عجين مي ساخت و ذره اي ترس و واهمه را در وجود خويش راه نمي داد، شهيد فرشته علاوه بر شجاعت سرشاري كه داشت تيرانداز ماهري هم بود. به گفته يكي از همرزمان شهيد؛ او حتي سكه پولي را كه در آسمان پرتاب مي كردند هنوز به زمين نرسيده مورد هدف قرار مي داد. نيروهاي ضد انقلاب از شنيدن نام شهید فرشته تنشان به لرزه مي افتاد. ... 🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹 بطور يقين مي توان صلابتي را كه بدست آورده بود حاصل شجاعت و از خود گذشتگي او دانست. شجاعتي كه سرشار از اخلاص و عاري از تظاهر بود؛ شجاعتي كه توقع و ادعايي را در پي نداشت و از مردانگي و غيرت آكنده بود. وقتي كه دستور عقب نشيني را دريافت مي كرد بسيار ناراحت مي شد چرا كه دوست داشت هميشه رو به دشمن داشته باشد و كوچكترين ضعفي را بدست او ندهد، توكل عجيبي به خداوند يكتا داشت و در آغاز هر كاري خدايا به اميد تو مي گفت. به همرزمان خود توصيه مي كرد با وضو به درگيري بروند و در زمان درگيري آيه الكرسي بخوانند؛ قبل از پاكسازي روستاها به نيروهاي خودي گوشزد مي كرد مراقب مردم باشند و از كشتن افراد بي گناه دوري كنند. با نيروهاي ضد انقلاب بسيار قاطعانه رفتار مي كرد و حتي كوچكترين حركتي را كه دليل نرمش او در مقابل آنها باشد انجام نمي داد. در همه عمليات ها پيشتاز بود؛ جلوتر از همه حركت مي كرد؛ سعي داشت به جاي همه نيروها بجنگد و بيشترين ايثار و مردانگي را انجام دهد. او براي نيروهاي غير بومي احترام بيشتري قايل مي شد و آنها را مهمان هاي عزيز خطاب مي كرد، بسيار سخي و بخشنده بود؛ به دليل آنكه خود طعم تلخ فقر را چشيده بود درد فقرا را مي دانست و يكي از توصيه هاي مكرر خود را رسيدگي به محرومان و تهيدستان منطقه قرار مي داد. به گفته يكي از همرزمان وي، روزي كه شهيد مقداري از مايحتاج خود را تهيه كرده بود در راه با پيرزني برخورد مي كند و وقتي كه از او مي پرسد به كجا مي رود پيرزن در جواب مي گويد به روابط عمومي سپاه مي روم تا مقداري وسايل بگيرم، در اين هنگام روحيه سخاوت و بخشندگي شهيد جوش مي آيد و به همرزم خود مي گويد دست پيرزن را بگير و سوار ماشين كند پيرزن را تا نزديك منزلش مي برند و شهيد همه وسايلي را كه براي خانه خودش خريده بود به او مي دهد. ... 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313 🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹