eitaa logo
رواق
143 دنبال‌کننده
839 عکس
270 ویدیو
1 فایل
این کانال در حوزه تولید و انتشار آثار هنری از جمله شعر، داستان، مستندنویسی، هنرهای تجسمی، نقد سینمایی و ... فعالیت می‌کند. ارتباط با مدیر: @m_i_saba
مشاهده در ایتا
دانلود
در پیشگاه گل تیر ماه ۱۳۶۶ بود که رهبر معظم انقلاب در دورۀ ریاست جمهوری و در جریان سفرشان به تبریز، با استاد شهریار و شعرا و مداحان آن دیار دیدار کردند. در آن دیدار، شهریار این غزل را به حضرت آقا تقدیم کردند: 🔹«کشتی نجات» گل و شمعم به مزار دل خونین آمد گفت برخیز مسیحات به بالین آمد ناخدا نوح نبی بود که کشتی نجات راه طوفان زد و با بار دل و دین آمد قاصد کوی خدا را چه بنامیم‌ ای دوست چه بِه از آنکه به سر، سوره یاسین آمد یارب این شاخه گل از شش جهتش ‌دار نگاه این دعا کردم و از شش جهت آمین آمد جشن این کوکب و این کوکبه‌ی قدسی را همه آفاق به آئینه و آیین آمد نامه‌ات با خط و خال ختنی هر جا رفت گوئیا قافله‌ی نافه‌اش از چین آمد آیتی خواندم از این نسخه‌ی قانون که شفاست چشم خودبینم از این سرمه خدابین آمد خبری بود به یعقوب که یوسف در مصر مژده‌ای بود به فرهاد که شیرین آمد همت‌ ای پیر که با چنته خالی نرود گل مولا که به کشکول و تبرزین آمد شهریار این غزل طرفه به تلقین سروش چون رقم خواست زدن، خواجه به تحسین آمد رهبر عزیز در مرداد ۱۳۷۲ باز به دیدار مردم آذربایجان آمدند، ولی دیگر استاد شهریار در میان ما نبود. در جریان این سفر، غزل استاد را در دستگاه سه‌گاه به تصنیف درآورده و خواندم که قبل از تشریف‌فرمایی حضرت آقا و تا مدتی بعد، از رسانه ملی و مرکز استانی تبریز پخش می‌شد. 🖊 منصور ایمانی ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
28.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصنیف «مقدم گل» به مناسبت سفر امام خامنه‌ای به آذربایجان شرقی آهنگ: سه‌گاه از منصور ایمانی تنظیم: استاد افشار شعر: استاد شهریار خواننده: منصور ایمانی. تابستان ۱۳۷۲ 🖊 منصور ایمانی ‌‌ @ravagh_channel ‌ ‌
تابستان ۱۳۶۶ استاد شهریار در محضر رهبر انقلاب، مجلس دیدار حضرت آقا با شعرا و مداحان استان 🖊 منصور ایمانی @ravagh_channel ‌ ‌
۱۲ اردیبهشت ۱۳۶۵ تبریز در کنار استاد شهریار به مناسبت سالگرد شهادت علامه شهید مرتضی مطهری اعلی الله مقامه ‌ ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌
هدایت شده از رواق
سلبریتی بسیجی دهه ۶۰ و ۷۰ که در شبکه استانی رادیو و تلویزیون تبریز، به تولید موسیقی(تولید ملودی و خواننده‌گی) و نویسنده‌گی برنامه‌های ادبی و دفاع مقدس و گوینده‌گی آنها مشغول بودم، دانشجویی بسیجی و حزب‌اللهی بودم که یک پایم در کلاس‌های دانشگاه و شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشگاه بود، انجمنی که هنوز استحاله و به دفتر تحکیم وحدت منحرف نشده بود و پای دیگرم در جبهه‌های جنگ می‌دوید، پای دیگرم در عرصه موسیقی و هم‌زمان دستم به کار تولید و اجرای برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی مشغول بود و پای چهارم و پنجم این موجود عجیب‌الخلقه در اداره و پی تأمین معاش اهل و عیال بود! پخش سیمای ساده و بسیجی‌وار این خواننده موسیقی اصیل ایرانی و سرود و آهنگ‌های انقلابی از شبکه‌های سراسری و نیز مرکز تبریز، هیچ‌گونه بدآموزی و تغییر سبک آرایش و پوشش اسلامی ایرانی، برای مردم و خصوصا جوانان و هم‌چنین آلودگی و هزینه‌ای برای آنتن رسانه ملی نداشت. هزینه‌ای که سالهاست چهره و آثار موسیقی سلبریتی‌های مشهور، روی دست رسانه ملی و مردم ایران گذاشته‌اند. الآن سال‌هاست که روی ماه موسیقی را، به عللی بوسیده و کنار گذاشته‌ام. علت این کناره‌گیری‌ را اگر خدا بخواهد، می‌گذارم برای وقتی دیگر... 🖊 منصور ایمانی - سمت چپ، بهزاد فراهانی کارگردان و بازیگر تآتر سمت راست، منصور پارسائیان کارگردان و بازیگر تآتر و مدیر کل هنرهای نمایشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در دوره دکتر صفار هرندی و سپس در وزارت دکتر حسینی نفر وسطی. ‌ ‌ @ravagh_channel ‌ ‌ ‌
بنام خدا جاقالان ویریزید روز بامو وخت غل ناهاره خورشید بامو بیرون ، اوطرف خوفته ستاره ایوانا بزن جارو، فیشان قابدانه آبا چند تا پامادور و مورغانه تاود خَکاره نانِ پِرِبو داغ و ، پنیرِ سیامیزگی تا گولی چالِک بوخور، که تعطیله ایداره سیر و باقالا دوکون گَمج، ناهار وستی مزیه شیمه باقالا قاتوق، هفتا بجاره روز جومعایه صوب تا غروب بیگید بخندید تا غم بشه بیرون، شِیمه رِه شادی دَواره گوشی یا اوسان، خبرا گیر، تی پئرو مارا اگه زنده ایسید دوعا بوکون خودا بداره زن و زاکا اوسان، روخان کولان ایبچه بگردید شفت و فومن و بجارپس و، راسته کناره بیخود، غم دنیای کثیفا، نوا خوردن تا وختی خودا، تی همه، دار و نداره دونیا هنه دِ گاهی شیرینه، گاهی زرخه گاهی پیاده وستی گِرا دی، گاه سواره من دوعا کونم اَرسویه تی چوما، نی دینم آتش دکفه تی دوشمنه، دارو نداره برگردان: بچه ها بیدار بشید روز آمده وقت قل ناهاره خورشید طلوع کرده آنطرف ستاره ها خوابیدن ایوان رو جارو بزن آب کتری رو عوض کن چند تا گوجه و تخم مرغ بریز تو ماهی تابه نان بربری داغ و پنیر سیامزگی بگیر تا خرخره بخور که اداره تعطیله سیر و باقلا بریز داخل قابلمه برای ناهار مزه باقالی قاتق شما ترشی هف تا بجاره روز جمعه ست تا غروب بگید و بخندید تا غم بیرون بره ،واستون شادی بیاره گوشی رو بردار از پدر و مادر خبر بگیر اگه زنده هستنددعا کن خدا نگهداره زن و بچه رو بردار برید کنار رودخانه بگردید شفت فومن و بجارپس و راسته کنار بیخود غم دنیای کثیف رو نخور تا وقتی خداوند همه دارو ندارت هست دنیا همینه ،گاهی شیرینه گاهی تلخه گاهی پیاده پیاده باید بری گاه سواره دعا میکنم هیچ وقت اشک چشماتو نبینم آتش بیفته به دار و ندار دشمنت شعر: علی باقرزاده ‌ ‌ @ravagh_channel
🔹 جام طهور ما درین دشت پی سُمّ سوار آمده‌ایم نشناسیم سر از پا، چو غبار آمده‌ایم داغ‌داریم چو آلاله درین دشت جنون ز پی دیدن آن لالهً عذار آمده‌ایم بلبلانیم و هوای گل نرگس داریم خار در دیده و غم بر دل و زار آمده‌ایم ای دوای دل بیمار! جز اینم چه امید که طبیبانه بپرسی به چه کار آمده‌ایم؟ آفتابا سحر وصل تو کی خواهد شد که به جان از ظُلُمات شب تار آمده‌ایم ما نه اصحاب چهاریم۱ و نه دل‌دادۀ هفت۲ عاشقانیم و پی هشت و چهار آمده‌ایم۳ ساقیا جام طهورم بده از خمّ ظهور کز فراق تو خرابیم و خمار آمده‌ایم پیش عاشق سخن از شنبه و آدینه مگو که به سویت چو صبا، لیل و نهار آمده‌ایم ۱ - چهار امامی ۲ - هفت امامی ۳ - دوازده امامیه شعر: منصور ایمانی(صبا) @ravagh_channel ‌ ‌
⏹ در هوای آذربایجان، تاجیکستان و دیگر پاره‌های وطن در آن سوی خزر و خلیج فارس ‌ ای مهر تو در قبالۀ من جا مانده ز روح والۀ من اى دُر دَرى تو را نشانه نام تو كهن‌ترين ترانه دست منى و جدا ز پيكر يا چشم منى كه مانده بر در هم كِلك و كتاب و دفتر من هم مجمر و عود و عنبر من زان عهد تميز ياد بادا و آن نقل و نَبيذ ياد بادا اى سروْ بُنِ كنار جوبار اين خاك ز بوى توست سرشار اى پيرترين برادر من تاجيكى و تاج، بر سر من هم روح تو را قرار اينجاست هم دُور تو را مدار اينجاست اين جاست كه گاهواره توست گهوارۀ پاره‌ پارۀ توست هجران تو گرچه جانگزا بود اين شام اگر چه ديرپا بود نوميد نى‌اَم كه صبح وحدت بر مى‌دمد از شبان فُرقت ما امت واحد سلاميم زين روی هميشه بر دواميم منصور ایمانی(صبا) @ravagh_channel
می‌خواهم آدم بشوم هم‌زمان با ترم آخر کاردانیِ عمران در انستیتوی فنی دولتی تبریز، کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را هم در واحد مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی این شهر می‌خواندم. آن هم در دو رشته‌ای که ظاهرا نه تنها سنخیتی با هم نداشتند، بلکه گاه از بین فامیل و آشنا می‌پرسیدند: «عمرانِ آهن و سیمان را چه نسبتی است با شعر و عرفان؟!». به آنها می‌گفتم: «رشته عمران را برای دنیایم می‌خوانم و ادبیات فارسی و عرفان را برای آخرتم!». البته هیچ کدام را به غایتش نرساندم، نه عمران را و نه ادبیات و عرفان را و فعلا سگ‌دو می‌زنم تا بلکه برسانم‌شان!». هم‌کلاسی‌های رشته دومم، اغلب آذری‌زبان بودند و توی کلاس جو غالبی برای زبان ترکی ایجاد شده بود. در مقابل آذری‌زبانها، جمعیتی که تعدادشان اندک هم نبود، دوستان فارس‌زبان و از اقوام و ولایات دیگر بودند. دوستان آذری، حَسَب طبیعت و عادتی که داشتند، اگر سؤال و مطلبی بین استاد یا خودشان پیش می‌آمد، چون با زبان مادری راحت‌تر بودند، به زبان ترکی گفتگو می‌کردند و سر این قضیه، کسی با کسی فرق نداشت. مخصوصا استاد که مثلا دکترای زبان و ادبیات فارسی داشت و پس از سالها تجربه‌اندوزی، حالا که صاحب کرسیِ استادی هم شده بود، متاسفانه با آنها به زبان آذری حرف می‌زد. در حالی که به نظرم از اول می‌بایست قاعده‌ای کلی وضع می‌کرد و از دانشجویان آذری‌زبان کلاس می‌خواست که با توجه به الزامی بودن زبان «فارسی» در نظام آموزشی کشور، آن هم در رشته زبان و ادبیات فارسی و در سطحی مانند دانشگاه، سر کلاس به زبان فارسی صحبت کنند، مگر وقت‌هایی که کلاس از رسمیت می‌افتاد و به‌قولی «زنگ تنفس» داده می‌شد. روزی یکی از بچه‌های مازندران، با کمال ادب و احترام، از استاد خواست: «لطفا پاسخ را به فارسی بفرمایید تا ما نیز استفاده کنیم.!». استاد در جواب آن دانشجو، با کمال تعجب و تاسف گفت: «مگر ما - آذریها - به شهرهای شما می‌آییم، به زبان شما صحبت نمی‌کنیم؟»! و منظورش از زبان شما، زبان فارسی بود. حقیر گفتم: «استاد شما که با ما به زبان مازندرانی یا لری و گیلکی صحبت نمی‌کنید. بلکه به زبان رسمی کشور، یعنی فارسی با ما صحبت می‌کنید!». این پاسخ چنان استاد را عصبانی و برافروخته کرد که جلوی چشم جمعی دختر و پسر دانشجو، ما را از کلاس اخراج کردند. این محرومیت بیش از دو ماه طول کشید و سرانجام با وساطت یکی از استادان فرهیخته دانشگاه، مرحوم دکتر طاهری، که اهل ذوق بود و با بنده در خصوص موسیقی و شعر، سر و سرّی داشت، اجازه حضورم در کلاس دکتر را به ما دادند، منتهی با این شرط که دیگر سر کلاس اصلا حرف نزنم. این خصومت قومی تا روز مصاحبه حضوری برای کنکور ارشد ادامه پیدا کرد و استاد کذائی که هنوز در پی انتقام بود، در مصاحبه، سوالات متون نثر را چنان پیچاند و روی اعصابم رفت که سرانجام عاصی‌ام کرد و دانشجوی عصیان‌گر!!! از روی صندلی‌ بلند شد و با گفتن این جمله: «من آمده بودم اینجا آدم بشوم استاد، نه فوق لیسانس یا دکترای ادبیات!»، قصد بیرون رفتن از جلسه رسمی مصاحبه شفاهی را داشت. کاری که شاید تا آن روز، کسی به نشانه اعتراض به رفتارهای دانشگاه نکرده بود. دانشگاه هم به خاطر جسارتی که یک الف‌بچه در قبال استاد کرده بود، قبولی مرحله کتبی‌ام در کنکور ارشد را کان لم یکن اعلام کرد و بقیه قضایا... به قول مرحوم کیومرث صابری در مجله طنزِ «گل آقا»؛ دانشگاه بسیار آزاد اسلامی بود دیگه! و آن استاد با تفکر و رفتار متعصبانه‌اش نشان داد که تاب تحمل «ملیت ایرانی» را ندارد و دنبال اَتِینای خود و ملیت دیگری است! این ماجرای متمردانه، سوژه‌ای شد برای خلق داستانی کوتاه به نام «می‌خواهم آدم بشوم» که دهه ۸۰ در یکی از مجموعه‌داستانهای کوتاهم به نام «ساروق» منتشر شد. 🖊منصور ایمانی ‌ ‌@ravagh_channel ‌ ‌
✅دیباج نود و دوم 🔶جرعه‌نوشان غدیر 🖊علی‌رضا مکتب‌دار 📌«غدیر» در لغت به تالاب و برکه‌ای گویند که آب باران و سیل در آن جمع می‌شود. 📌اما «غدیر خم» اقیانوسی است بی پایان و بشریت در درازنای تاریخ، جرعه‌نوش آن. 📌در محل غدیر خم، در واپسین روزهای حیات آخرین و برترین پیام آور الهی، آیه‌ای بر پیامبر نازل شد که از «اکمال دین» و «اتمام نعمت» سخن می‌گفت. 📌رسالت در شُرف پایان بود اما پیام و آموزه‌های آن باید به فرزندان آدم تا انتهای عمر دنیا می‌رسید، پس شانه‌هایی سترگ و استوار باید سنگینی این امانت بزرگ را بر خود هموار می‌کرد. 📌پیامبر در میانه مکه و مدینه و بر کناره غدیر خم، خیل بی‌شمار حاجیان را بر ولایت علی علیه السلام گواه گرفت و ولایت و فرمانبری از او را از ایشان خواستار شد. 📌دسته دسته حاجیان، منصب ولایت را به حضرت تبریک گفتند اما تنها عده کمی نوشیدن از زلال غدیر را بر سرکشیدن جام‌های زهرآگین غرور و تکبر ترجیح دادند. 📌 جانی که جرعه‌نوش غدیر شد، «نامیرا» شد و آنکه جام‌های پی در پی هوس را سر کشید، مردار شد، هر چند در میان زندگان آمد و شد کند. 📌«ولایت» ل‍ُبّ و لباب «رسالت» است. جرعه‌نوشان غدیر، از رسالت به ولایت راهبر شدند و دیگران، حتی جانب رسالت را نیز فرو گذاشتند. «بزرگداشت غدیر»، پاسداشت ولایت است و ولایت چراغ راه هدایت تا رسیدن به سرمنزل سعادت. @Deebaj
هدایت شده از 
🔹 سفرنامه قافله شوق آزادسازی مهران - ۱۰ تیر ۱۳۶۵ در جبهه‌های میانی دفاع مقدس، قلاویزان اولین منطقه‌ای بود که صبح اول اسفند به آنجا رسیدیم. فرماندار و فرمانده مرزبانی مهران، هنوز همراه‌ قافله بودند. پیش از جنگ قلاویزان دشتی نسبتا بلند، با تپه‌های شنی و سنگی، با شیارهایی پیچ در پیچ در میان تپه‌ها بود، که آدمهای ناآشنا به محیط را، برای یافتن راهی از میان آنها و خروج از آنجا به اشتباه می‌انداخت. اگر جادۀ باریک نظامی‌اش، از بین آن شیارهایِ پیچیده‌‌ی درهم نبود، آدم نابلدی مثل من راهش را گم می‌کرد. سردار نورالهی که فرمانده‌ای بومی و خبرۀ جنگ بود، در خصوص ویژگی طبیعی قلاویزان می‌گفت: «نیروهای رزمنده به کمک همین تپه‌ها، بعثی‌ها را در شب‌های حمله و موقعیت‌های پدافندی غافل‌گیر می‌کردند». بچه‌های لشکر ۲۵ کربلا به فرماندهی سردار مرتضی قربانی، در عملیات کربلای ۱ در دهم تیر ماه ۶۵ توانستند منطقه را پس از چند بار دست‌به‌دست شدن، برای آخرین‌بار از عراقی‌ها پس بگیرند. تپۀ «ایثار» آخرین یادمان قلاویزان بود که از پله‌های سنگی‌اش بالا رفتیم و از آنجا، دشت زیر پایمان را تا دور دستها، در خاک عراق سِیر کردیم. به گفتۀ سردار نوراللهی؛ در کربلای ۱ تعداد زیادی از رزمندگان ما، روی تپه ایثار به شهادت رسیدند، تا منطقه از چنگ اشغالگران بعثی آزاد شود. تپۀ ایثار، مأذنۀ استواری است تا کوچ شهیدان را برای مسافران امروز و فردا روایت کند. اُف بر تو ای تاریخ اگر نگویی در آن هشت سال، چه بر فرزندان روح الله(ره) گذشت. 🖊منصور ایمانی @ravagh_channel
هدایت شده از دیباج
✅دیباج نود و سوم 🔶پُر از خالی! 🖊علی‌رضا مکتب‌دار 📌مرحوم پدرم گاه و بی‌گاه ما بچه‌ها را به کارهایی وامی‌داشت که در آن سن و سال خامی و ناپختگی، به‌نظرمان زائد و غیرضروی و یا حتی خنده‌دار می‌آمد. 📌اما هر وقت غرزدن ما شروع می‌شد، تک‌جمله‌ای می‌گفت که هنوز آویزه گوشم است: «بیگاری بهتر از بیکاری است!» 📌ایشان متعلق به چند نسل پیشتر بود که شرایط زندگی فرصتی برای تلف‌کردن و رخصتی چندان برای تفریح، در اختیارشان نمی‌گذاشت. اما زمانه ای که ما و فرزندانمان در آن زیست می‌کنیم، «پر» است از اوقات «خالی»! 📌بشر امروز به‌لطف حضور ماشین‌ها و اخیرا، پیشرفت و گسترش «هوش مصنوعی»، روز به روز «منطقة الفراغ»‌های زندگی‌اش، گسترده و گسترده‌تر می‌شود و بدیهی است که باید این فضاهای خالی به روشی پر شود. 📌در تمدن «سکولار»، فراهم‌ساختن وسایل و امکانات تفریح بیشتر، راهکار اندیشمندان غربی برای رهایی انسان از حس «بی‌معنایی» و «سرگشتگی» است، در حالی‌که در تمدن مبتنی بر وحی، هیچ «لحظه‌ای» از زندگی انسان از انجام کاری سازنده تهی نیست. 📌اسلام حتی به «اوقات فراغت» هم با «یاد خدا» و ضرورت پرداختن به «کار سودمند» دیگری رنگ «معنا» می‌زند: (پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ می‌شوی به مهم دیگری پرداز و به سوی پروردگارت توجّه کن! [انشراح: ۷-۸]) @Deebaj
هدایت شده از 
🎆 ( ولایت...)🎆 ولایت همچو میْ درجام هستی است غدیر خم،خُمِ این شور و مستی است هرآن کس را که در دین رسول است ولایت ، مُهر و امضای قبول است غدیر خم اگر سایه فکن بود ولایت، اهرمی دشمن شکن بود صفوف ما جُدا از هم نمی شد شکوه و عزّت ما ، کم نمی شد ولایت گنج عشقی در دل ماست محبّت هم سرشته با گِل ماست علی«ع» عطر و جهان گلخانۂ او حقیقت برگی از افسانه ی او هر آن کس درس عقل وفطرت آموخت مرام دوستی با عترت آموخت جهان جسم و علی جان جهان است علی ، هم آشکار وهم نهان است امیر کشور دل ها علی بود علی ،آیینه ی ایزد نما بود دل وجان جهانی عاشق آباد فدای نام شیرین علی باد اگر ناقابلیم و شرمساریم بجز عشق علی،چیزی نداریم * ✅ابیاتی از منظومۂ 🍥 «اهل بیت آفتاب»🍥 ✍️«جواد محدثی» https://eitaa.com/joinchat/691798023C0216686926
شاعر آیینی کشورمان در قطعه شعری اعتراض خود را به اقدام شنیع دولت سوئد در صدور مجوز اهانت به قرآن کریم نشان داده است. سپاه ابرهه آمد سوار برفیلش رسید در پی آن لشگر ابابیلش زمان آن شده از آسمان خبر برسد که پاسخ است دوباره نزول سجیلش کجاست حضرت عیسی(ع) که ناله سربدهد به حرمتی که شکست از کتاب انجیلش کجاست حضرت موسی(ع) تب فراعنه را میان خویش ببلعد تلاطم نیلش چه آتشی است که شیطان دچار خودسوزی‌ست که وعده داده خدا از زمان تنزیلش خداست حافظ مصحف به کوری شیطان شنیده‌اند همه در نوای ترتیلش ‌ @ravagh_channel .
هدایت شده از نویدشاهدگیلان
•بسم رب النور• 🔹اطلاعیه🔹 🔻بیست وپنجمین کنگره سراسری شعر دفاع مقدس ومقاومت ■ فراخوان ارسال آثار 👆 🆔 https://eitaa.com/joinchat/3087728889C48c501c0dc
💠 منتخبی از قصیده «مهیار دیلمى» در رابطه با غدیر خم واسألهمُ یوم خُمٍّ بعد ما عقدوا له الولایةَ لِمْ خانوا ولِمْ خلَعوا قولٌ صحیحٌ ونیّاتٌ بها نَغَلٌ لا ینفع السیفَ صَقلٌ تحته طَبَعُ إنکارُهمْ یا أمیرَ المؤمنینَ لها بعد اعترافِهمُ عارٌ به ادّرعوا ونکثُهمْ بکَ مَیْلاً عن وصیّتهمْ شرعٌ لَعمرُکَ ثان بعده شرعوا 1️⃣ - از آنها سؤال کن که چرا پس از آنکه در روز غدیر با على(علیه السلام) عقد ولایت بستند، خیانت کردند؟! و چرا شانه خالى نمودند؟! 2️⃣ ـ سخنى درست بر زبان جارى کردند ولى افکارى پلید در سر مى پروراندند ، تیز شدنى که در پىِ آن کُنْدى باشد، سودى به حال شمشیر ندارد . 3️⃣ ـ اى امیرالمؤمنین! انکار ولایت بعد از اینکه به آن اعتراف کردند ، ننگى بود که تن پوش خود قرار دادند . 3️⃣ ـ و سوگند به جان تو نقض عهدى که نسبت به تو از روى بى اعتنایى به وصیّتى که شده بود، انجام دادند، شریعت دومى بود که پس از پیامبر بنا نهادند. 📚منبع:الغدیر- جلد 8 صفحه 24؛ جلد 4 صفحه317 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 https://eitaa.com/joinchat/691798023C0216686926