🔹 کلام معصوم
#روایت #پیامبر_اکرم #کار #رزق_روزی #بهشت #جهنم #بوسیدن_دست_کارگر
@ravagh_channel
⏹ در هوای آذربایجان، تاجیکستان و دیگر پارههای وطن در آن سوی خزر و خلیج فارس
ای مهر تو در قبالۀ من
جا مانده ز روح والۀ من
اى دُر دَرى تو را نشانه
نام تو كهنترين ترانه
دست منى و جدا ز پيكر
يا چشم منى كه مانده بر در
هم كِلك و كتاب و دفتر من
هم مجمر و عود و عنبر من
زان عهد تميز ياد بادا
و آن نقل و نَبيذ ياد بادا
اى سروْ بُنِ كنار جوبار
اين خاك ز بوى توست سرشار
اى پيرترين برادر من
تاجيكى و تاج، بر سر من
هم روح تو را قرار اينجاست
هم دُور تو را مدار اينجاست
اين جاست كه گاهواره توست
گهوارۀ پاره پارۀ توست
هجران تو گرچه جانگزا بود
اين شام اگر چه ديرپا بود
نوميد نىاَم كه صبح وحدت
بر مىدمد از شبان فُرقت
ما امت واحد سلاميم
زين روی هميشه بر دواميم
منصور ایمانی(صبا)
#شعر #ایران #تاجیکستان #آذربایجان #افغانستان #برادری #فارسی_زبان #مام_وطن #پارسی
@ravagh_channel
میخواهم آدم بشوم
همزمان با ترم آخر کاردانیِ عمران در انستیتوی فنی دولتی تبریز، کارشناسی زبان و ادبیات فارسی را هم در واحد مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی این شهر میخواندم. آن هم در دو رشتهای که ظاهرا نه تنها سنخیتی با هم نداشتند، بلکه گاه از بین فامیل و آشنا میپرسیدند: «عمرانِ آهن و سیمان را چه نسبتی است با شعر و عرفان؟!». به آنها میگفتم: «رشته عمران را برای دنیایم میخوانم و ادبیات فارسی و عرفان را برای آخرتم!». البته هیچ کدام را به غایتش نرساندم، نه عمران را و نه ادبیات و عرفان را و فعلا سگدو میزنم تا بلکه برسانمشان!». همکلاسیهای رشته دومم، اغلب آذریزبان بودند و توی کلاس جو غالبی برای زبان ترکی ایجاد شده بود. در مقابل آذریزبانها، جمعیتی که تعدادشان اندک هم نبود، دوستان فارسزبان و از اقوام و ولایات دیگر بودند. دوستان آذری، حَسَب طبیعت و عادتی که داشتند، اگر سؤال و مطلبی بین استاد یا خودشان پیش میآمد، چون با زبان مادری راحتتر بودند، به زبان ترکی گفتگو میکردند و سر این قضیه، کسی با کسی فرق نداشت. مخصوصا استاد که مثلا دکترای زبان و ادبیات فارسی داشت و پس از سالها تجربهاندوزی، حالا که صاحب کرسیِ استادی هم شده بود، متاسفانه با آنها به زبان آذری حرف میزد. در حالی که به نظرم از اول میبایست قاعدهای کلی وضع میکرد و از دانشجویان آذریزبان کلاس میخواست که با توجه به الزامی بودن زبان «فارسی» در نظام آموزشی کشور، آن هم در رشته زبان و ادبیات فارسی و در سطحی مانند دانشگاه، سر کلاس به زبان فارسی صحبت کنند، مگر وقتهایی که کلاس از رسمیت میافتاد و بهقولی «زنگ تنفس» داده میشد. روزی یکی از بچههای مازندران، با کمال ادب و احترام، از استاد خواست: «لطفا پاسخ را به فارسی بفرمایید تا ما نیز استفاده کنیم.!». استاد در جواب آن دانشجو، با کمال تعجب و تاسف گفت: «مگر ما - آذریها - به شهرهای شما میآییم، به زبان شما صحبت نمیکنیم؟»! و منظورش از زبان شما، زبان فارسی بود. حقیر گفتم: «استاد شما که با ما به زبان مازندرانی یا لری و گیلکی صحبت نمیکنید. بلکه به زبان رسمی کشور، یعنی فارسی با ما صحبت میکنید!».
این پاسخ چنان استاد را عصبانی و برافروخته کرد که جلوی چشم جمعی دختر و پسر دانشجو، ما را از کلاس اخراج کردند. این محرومیت بیش از دو ماه طول کشید و سرانجام با وساطت یکی از استادان فرهیخته دانشگاه، مرحوم دکتر طاهری، که اهل ذوق بود و با بنده در خصوص موسیقی و شعر، سر و سرّی داشت، اجازه حضورم در کلاس دکتر را به ما دادند، منتهی با این شرط که دیگر سر کلاس اصلا حرف نزنم. این خصومت قومی تا روز مصاحبه حضوری برای کنکور ارشد ادامه پیدا کرد و استاد کذائی که هنوز در پی انتقام بود، در مصاحبه، سوالات متون نثر را چنان پیچاند و روی اعصابم رفت که سرانجام عاصیام کرد و دانشجوی عصیانگر!!! از روی صندلی بلند شد و با گفتن این جمله: «من آمده بودم اینجا آدم بشوم استاد، نه فوق لیسانس یا دکترای ادبیات!»، قصد بیرون رفتن از جلسه رسمی مصاحبه شفاهی را داشت. کاری که شاید تا آن روز، کسی به نشانه اعتراض به رفتارهای دانشگاه نکرده بود. دانشگاه هم به خاطر جسارتی که یک الفبچه در قبال استاد کرده بود، قبولی مرحله کتبیام در کنکور ارشد را کان لم یکن اعلام کرد و بقیه قضایا... به قول مرحوم کیومرث صابری در مجله طنزِ «گل آقا»؛ دانشگاه بسیار آزاد اسلامی بود دیگه!
و آن استاد با تفکر و رفتار متعصبانهاش نشان داد که تاب تحمل «ملیت ایرانی» را ندارد و دنبال اَتِینای خود و ملیت دیگری است!
این ماجرای متمردانه، سوژهای شد برای خلق داستانی کوتاه به نام «میخواهم آدم بشوم» که دهه ۸۰ در یکی از مجموعهداستانهای کوتاهم به نام «ساروق» منتشر شد.
🖊منصور ایمانی
#دانشگاه #تهذیب #تعلیم #ادبیات_فارسی #خاطره #دانشگاه_کارخانه_انسان_سازی
@ravagh_channel
✅دیباج نود و دوم
🔶جرعهنوشان غدیر
🖊علیرضا مکتبدار
📌«غدیر» در لغت به تالاب و برکهای گویند که آب باران و سیل در آن جمع میشود.
📌اما «غدیر خم» اقیانوسی است بی پایان و بشریت در درازنای تاریخ، جرعهنوش آن.
📌در محل غدیر خم، در واپسین روزهای حیات آخرین و برترین پیام آور الهی، آیهای بر پیامبر نازل شد که از «اکمال دین» و «اتمام نعمت» سخن میگفت.
📌رسالت در شُرف پایان بود اما پیام و آموزههای آن باید به فرزندان آدم تا انتهای عمر دنیا میرسید، پس شانههایی سترگ و استوار باید سنگینی این امانت بزرگ را بر خود هموار میکرد.
📌پیامبر در میانه مکه و مدینه و بر کناره غدیر خم، خیل بیشمار حاجیان را بر ولایت علی علیه السلام گواه گرفت و ولایت و فرمانبری از او را از ایشان خواستار شد.
📌دسته دسته حاجیان، منصب ولایت را به حضرت تبریک گفتند اما تنها عده کمی نوشیدن از زلال غدیر را بر سرکشیدن جامهای زهرآگین غرور و تکبر ترجیح دادند.
📌 جانی که جرعهنوش غدیر شد، «نامیرا» شد و آنکه جامهای پی در پی هوس را سر کشید، مردار شد، هر چند در میان زندگان آمد و شد کند.
📌«ولایت» لُبّ و لباب «رسالت» است. جرعهنوشان غدیر، از رسالت به ولایت راهبر شدند و دیگران، حتی جانب رسالت را نیز فرو گذاشتند.
«بزرگداشت غدیر»، پاسداشت ولایت است و ولایت چراغ راه هدایت تا رسیدن به سرمنزل سعادت.
#غدیر
#ولایت
#اکمال_دین
@Deebaj
🔹 سفرنامه قافله شوق
آزادسازی مهران - ۱۰ تیر ۱۳۶۵
در جبهههای میانی دفاع مقدس، قلاویزان اولین منطقهای بود که صبح اول اسفند به آنجا رسیدیم. فرماندار و فرمانده مرزبانی مهران، هنوز همراه قافله بودند. پیش از جنگ قلاویزان دشتی نسبتا بلند، با تپههای شنی و سنگی، با شیارهایی پیچ در پیچ در میان تپهها بود، که آدمهای ناآشنا به محیط را، برای یافتن راهی از میان آنها و خروج از آنجا به اشتباه میانداخت. اگر جادۀ باریک نظامیاش، از بین آن شیارهایِ پیچیدهی درهم نبود، آدم نابلدی مثل من راهش را گم میکرد. سردار نورالهی که فرماندهای بومی و خبرۀ جنگ بود، در خصوص ویژگی طبیعی قلاویزان میگفت: «نیروهای رزمنده به کمک همین تپهها، بعثیها را در شبهای حمله و موقعیتهای پدافندی غافلگیر میکردند». بچههای لشکر ۲۵ کربلا به فرماندهی سردار مرتضی قربانی، در عملیات کربلای ۱ در دهم تیر ماه ۶۵ توانستند منطقه را پس از چند بار دستبهدست شدن، برای آخرینبار از عراقیها پس بگیرند.
تپۀ «ایثار» آخرین یادمان قلاویزان بود که از پلههای سنگیاش بالا رفتیم و از آنجا، دشت زیر پایمان را تا دور دستها، در خاک عراق سِیر کردیم. به گفتۀ سردار نوراللهی؛ در کربلای ۱ تعداد زیادی از رزمندگان ما، روی تپه ایثار به شهادت رسیدند، تا منطقه از چنگ اشغالگران بعثی آزاد شود. تپۀ ایثار، مأذنۀ استواری است تا کوچ شهیدان را برای مسافران امروز و فردا روایت کند. اُف بر تو ای تاریخ اگر نگویی در آن هشت سال، چه بر فرزندان روح الله(ره) گذشت.
🖊منصور ایمانی
#مهران #تپه_ایثار #راهیان_نور #قافله_شوق #سفرنامه #دفاع_مقدس
@ravagh_channel
هدایت شده از دیباج
✅دیباج نود و سوم
🔶پُر از خالی!
🖊علیرضا مکتبدار
📌مرحوم پدرم گاه و بیگاه ما بچهها را به کارهایی وامیداشت که در آن سن و سال خامی و ناپختگی، بهنظرمان زائد و غیرضروی و یا حتی خندهدار میآمد.
📌اما هر وقت غرزدن ما شروع میشد، تکجملهای میگفت که هنوز آویزه گوشم است: «بیگاری بهتر از بیکاری است!»
📌ایشان متعلق به چند نسل پیشتر بود که شرایط زندگی فرصتی برای تلفکردن و رخصتی چندان برای تفریح، در اختیارشان نمیگذاشت.
اما زمانه ای که ما و فرزندانمان در آن زیست میکنیم، «پر» است از اوقات «خالی»!
📌بشر امروز بهلطف حضور ماشینها و اخیرا، پیشرفت و گسترش «هوش مصنوعی»، روز به روز «منطقة الفراغ»های زندگیاش، گسترده و گستردهتر میشود و بدیهی است که باید این فضاهای خالی به روشی پر شود.
📌در تمدن «سکولار»، فراهمساختن وسایل و امکانات تفریح بیشتر، راهکار اندیشمندان غربی برای رهایی انسان از حس «بیمعنایی» و «سرگشتگی» است، در حالیکه در تمدن مبتنی بر وحی، هیچ «لحظهای» از زندگی انسان از انجام کاری سازنده تهی نیست.
📌اسلام حتی به «اوقات فراغت» هم با «یاد خدا» و ضرورت پرداختن به «کار سودمند» دیگری رنگ «معنا» میزند: (پس هنگامی که از کار مهمّی فارغ میشوی به مهم دیگری پرداز و به سوی پروردگارت توجّه کن! [انشراح: ۷-۸])
#اوقات_فراغت
#کار
#تمدن_اسلامی
#معنای_زندگی
@Deebaj
هدایت شده از مفاخر گیلان
🎆 ( ولایت...)🎆
ولایت همچو میْ درجام هستی است
غدیر خم،خُمِ این شور و مستی است
هرآن کس را که در دین رسول است
ولایت ، مُهر و امضای قبول است
غدیر خم اگر سایه فکن بود
ولایت، اهرمی دشمن شکن بود
صفوف ما جُدا از هم نمی شد
شکوه و عزّت ما ، کم نمی شد
ولایت گنج عشقی در دل ماست
محبّت هم سرشته با گِل ماست
علی«ع» عطر و جهان گلخانۂ او
حقیقت برگی از افسانه ی او
هر آن کس درس عقل وفطرت آموخت
مرام دوستی با عترت آموخت
جهان جسم و علی جان جهان است
علی ، هم آشکار وهم نهان است
امیر کشور دل ها علی بود
علی ،آیینه ی ایزد نما بود
دل وجان جهانی عاشق آباد
فدای نام شیرین علی باد
اگر ناقابلیم و شرمساریم
بجز عشق علی،چیزی نداریم
*
✅ابیاتی از منظومۂ 🍥 «اهل بیت آفتاب»🍥
✍️«جواد محدثی»
#مفاخرگیلان
https://eitaa.com/joinchat/691798023C0216686926