eitaa logo
حکمرانی ولایی
886 دنبال‌کننده
369 عکس
7 ویدیو
48 فایل
این کانال برای بحث و تبادل نظر درباره حکمرانی ولایی در راستای تحقق تمدن نوین اسلامی ایجاد شده است. ما قصد داریم نشان دهیم که چگونه اسلام می‌تواند پاسخگوی نیازهای انسان باشد. اگر شما هم به این موضوعات علاقه‌مند هستید، به ما بپیوندید ادمین: @nanosatellite
مشاهده در ایتا
دانلود
📍بخش دوم یادداشت: کشف روح معنا در احکام عبادی در ادامه یادداشت «از حکم تا حکمرانی؛ الگوریتم اجتهادی برای تبدیل احکام نماز به نظامات تمدنی» ✍️ رضا کیانوش ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در گام نخست الگوریتم اجتهادی تمدنی، احکام نماز به‌صورت طبقه‌بندی‌شده استخراج شدند و معنای ظاهری هر حکم روشن گردید. اما این معنا هنوز در سطح رفتار فردی و محسوس باقی مانده است. برای عبور از این سطح و رسیدن به ظرفیت تمدنی احکام، باید گام دوم را طی کرد: «کشف روح معنا». این گام نه صرفاً یک تحلیل مفهومی، بلکه یک حرکت وجودی نفس از قوه به فعل است؛ حرکتی که در منطق حکمت متعالیه صدرایی، با سه ساحت فهم، اراده و عمل تعریف می‌شود. 1⃣ نخستین مرحله، مقدمه وجودی اتحاد با معناست. در حکمت متعالیه، فهم صرفاً ادراک ذهنی نیست، بلکه اتحاد عالم و معلوم است. فقیه یا متفکر، در مسیر کشف معنا، نه فقط آن را می‌فهمد بلکه با آن متحد می‌شود. این اتحاد، ریشه حرکت از ظاهر لفظ به باطن وجود است. در این مسیر سه ساحت وجودی نفس فعال می‌شوند: فهم به معنای شهود وجودی معنا، اراده به معنای میل و جهت‌گیری به سوی غایت معنا، و عمل به معنای تجلی معنا در مرتبه پایین‌تر یعنی در اجتماع یا تمدن. 2⃣ در مرحله دوم، یعنی تشخیص نوع معنا، فقیه باید دریابد که معنا در کدام مرتبه از مراتب ادراک قرار دارد. در منطق صدرایی، علم از محسوسات آغاز و به معقولات ختم می‌شود. نفس، در مسیر حرکت جوهری خود، از مرتبه حس به خیال، و از خیال به عقل صعود می‌کند. اگر معنا حسی است، مانند خم‌شدن در رکوع، باید از ویژگی‌های مادی تجرید شود. اگر معنا نفسی است، مانند نیت یا خشوع، باید به عقل پیوند یابد. و اگر معنا عقلی است، مانند توحید یا عدالت، قابلیت نظام‌سازی دارد. در این مرحله، فهم، همان حرکت جوهری ادراک است؛ یعنی نفس با تعقل معنا، از قشر حس به لب عقل صعود می‌کند. 3⃣ در مرحله سوم، عقل از حدود مادی معنا می‌گذرد که این همان تجرید عقلی است؛ یعنی خلع صورت از ماده و ادراک حقیقت مجرد آن. برای مثال، رکوع که در ظاهر خم‌شدن بدنی است، با حذف بدن، مکان و زاویه، به فروتنی وجودی تبدیل می‌شود. در اینجا، فهم از محسوس جدا می‌شود و به مرتبه معقول می‌رسد. فقیه، با روح معنا متحد می‌شود؛ یعنی معنا را نه فقط می‌فهمد، بلکه در خود فعلیت می‌بخشد. 4⃣ در گام بعد، یعنی کشف غایت و نیروی درونی معنا، باید دریافت که هر وجودی غایتی دارد و حرکت جوهری‌اش به سوی آن است. کشف روح معنا یعنی شناختن غایت وجودی فعل؛ آن نیروی باطنی که نفس را از نقص به کمال می‌برد. برای نمونه، رکوع به تواضع منتهی می‌شود، تواضع به شکستن نفس و این به آمادگی برای فنا در سجود می‌رسد. در این‌جا معنا در نفس تحقق ارادی می‌یابد؛ یعنی فهم به اراده متعالیه تبدیل می‌شود. 5⃣ در مرحله بعد باید نسبت طولی و عرضی میان ارواح معنا را کشف کرد. در حکمت صدرایی، همه معانی در شبکه‌ای از رابطه علّی و تشکیکی قرار دارند. هیچ معنایی منفصل از دیگر معانی نیست؛ بلکه هر معنا مرتبه‌ای از حقیقت واحد است. نیت، قیام، رکوع و سجود همگی مراتب یک حرکت وجودی‌اند از قصد تا فنا. در این مرحله، فقیه درمی‌یابد که روح معنا در هر فعل، مرتبه‌ای از همان حقیقت کلی عبودیت است. 6⃣ وقتی غایت و نسبت وجودی معنا شناخته شد، عقل از آن مفهوم کلی و مجردی انتزاع می‌کند. این همان کاری است که عقل فعال در منطق صدرایی انجام می‌دهد: انتزاع کلی از جزئیات وجودی. به عنوان نمونه، در رکوع روح معنا تواضع است و مفهوم عقلی مجرد آن اصل خدمت و فروتنی در نظام‌هاست. در سجود، روح معنا فناست و مفهوم عقلی آن اصل اتصال به مبدأ در تربیت است. در وضو، روح معنا تطهیر است و مفهوم عقلی آن اصل تزکیه در فرهنگ و اجتماع. در این مرحله، معنا از فعل عبادی به قانون وجودی ارتقا می‌یابد. 7⃣ در مرحله بعد، باید ارتباط حقیقی میان مراتب معنا تثبیت شود. در حکمت متعالیه، رابطه بین مراتب معنا، تطابق حقیقی در تشکیک وجود است، نه مجاز. وقتی می‌گوییم رکوع در فرهنگ به معنای تواضع اجتماعی است، این مجاز نیست؛ زیرا تواضع اجتماعی مرتبه نازله همان حقیقت رکوع است. در اینجا اصل فلسفی وحدت در عین کثرت به‌کار می‌رود: یک حقیقت در مراتب گوناگون وجود ظهور می‌کند، بی‌آن‌که از خود جدا شود. (۱) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🏷 @raveshetamadoni
8⃣ در آخرین مرحله، باید قابلیت انتقال معنا را مشخص کرد. در حکمت صدرایی، هر تجردی میل به فیض بخشی دارد — از عقل به نفس، و از نفس به ماده. بنابراین معنا در عقل کلی مانند تواضع وجودی نزول می‌کند به نفس به صورت تواضع اخلاقی و سپس به جامعه و تمدن به صورت تواضع نهادی یا مدیریتی. در این مرحله، عمل محقق می‌شود؛ یعنی همان‌که صدرالمتألهین آن را حرکت وجود از عقل به ماده می‌نامد — حرکت از بودن به ساختن. اگر بخواهیم نمونه‌ای صدرایی از تمام این مراحل ارائه کنیم، رکوع نمونه‌ای کامل است. در مرتبه حس، رکوع به صورت حرکت بدنی ظاهر می‌شود. عقل در مرحله بعد، ماده را تجرید می‌کند و فروتنی وجودی را درمی‌یابد. سپس نفس اراده می‌کند این معنا را فعلیت بخشد، یعنی شکستن نفس را تجربه می‌کند. در ادامه، فقیه درمی‌یابد که رکوع جزئی از سلسله عبودیت است از نیت تا سجود. پس از آن، عقل از رکوع اصل خدمت و تواضع را انتزاع می‌کند. سپس می‌فهمد که تواضع اجتماعی، مرتبه نازله همان رکوع است. در نهایت معنا در جامعه متجلی می‌شود و به نظام مدیریت متواضع و خدمت‌گزار تبدیل می‌گردد. جمع‌بندی این فرایند صدرایی چنین است: کشف روح معنا در حکمت متعالیه، حرکت وجودی معناست از قوه حسی به فعل عقلی، و از فعل عقلی به تجلی عملی. در این مسیر، فهم به معنای تجرید و تعقل معناست و نقش آن کشف حقیقت وجودی فعل است. اراده، جهت‌یابی و اتحاد با غایت معنا را برعهده دارد و وظیفه‌اش فعلیت‌بخشی نفسی به روح معناست. عمل نیز مرحله‌ای است که در آن معنا در ساختار اجتماعی تجلی می‌یابد و تحقق تمدنی پیدا می‌کند. در نتیجه، کشف روح معنا همان تجلی اصل حرکت جوهری در ساحت معناست؛ معنا از صورت حسی به وجود عقلی و از آن به تجلی تمدنی سیر می‌کند. این گام، پلی است میان فلسفه وجود و نظام‌سازی فقهی — یعنی همان نقطه‌ای که فقه به حکمت متعالیه می‌رسد و تمدن از دل آن زاده می‌شود. (۲) ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🏷 @raveshetamadoni
🔸 به بهانه تأملی در هویت فناوری در بستر تحول تاریخی 🔻 از ماشین بخار تا ماشین هیدروژنی؛ آیا هنوز با همان شیء مواجه‌ایم؟ 🖊 رضا کیانوش ــــــــــــــــــــــــــــــــــ یکی از پرسش‌های بنیادین در فلسفه فناوری، آن است که: وقتی یک ابزار در طول زمان دچار تغییرات گسترده در شکل، ماده، و عملکرد می‌شود، آیا هنوز همان ابزار باقی مانده است؟ به‌ عبارت دیگر، آیا «ماشین» در عصر بخار، بنزین، برق، و هیدروژن، هنوز همان «ماشین» است؟ این پرسش، در ظاهر فنی است، اما در عمق، پرسشی هستی‌شناختی و معرفتی است؛ و اگر با نگاه حکمت متعالیه صدرایی به آن بنگریم، می‌تواند درک ما از «هویت در تغییر» را به‌شدت ژرف‌تر کند. 🔹 قاعده اول: تشکیک در وجود در حکمت متعالیه، وجود هر شیء دارای مراتب است؛ از ضعیف‌ترین تا قوی‌ترین. ماشین بخار، ماشین بنزینی، ماشین هیدروژنی، همه در مراتب وجودی یک حقیقت‌اند: وسیله‌ای برای تحقق حرکت ارادی انسان در عالم ماده با بهره‌گیری از انرژی مصنوعی(امتداد ابعاد وجودی انسان). پس ما هنوز به آن «ماشین» می‌گوییم، چون در سلسله مراتب وجودی ماشین قرار دارد. 🔹 قاعده دوم: حرکت جوهری تغییر در ذات است، نه صرفا در شکل یا ماده. ماشین، در جوهر خود در حال حرکت است؛ از بخار تا هیدروژن، در مسیر تکامل وجودی. آنچه تغییر کرده، ماده و شکل است؛ آنچه باقی مانده، غایت و جهت وجودی است. 🔹 قاعده سوم: صورت نوعیه در حکمت متعالیه، ماهیت هر چیز به «صورت نوعیه» آن است. صورت نوعیه ماشین چیست؟ تحقق حرکت اختیاری انسان در عالم ماده به‌واسطه ابزار انرژی‌دار. این صورت نوعیه، در تمام تحولات ظاهری ماشین ثابت مانده و فقط در شدت وجودی تکامل یافته است. 🔹 قاعده چهارم: اتحاد عاقل و معقول ذهن انسان، با غایت شیء متحد می‌شود؛ نه با ماده آن. ما ماشین را به‌خاطر غایتش می‌شناسیم، نه به‌خاطر فلز یا سوختش. پس مادامی که غایت ثابت است، مفهوم نیز ثابت می‌ماند. 🔻 نتیجه فلسفی در حکمت متعالیه: «هویت شیء به غایت وجودی و صورت نوعیه اوست، نه به ماده و صورت عرضی.» بنابراین: 🔹ماده تغییر کرده است (سوخت، مکانیک، الکتریک، ساختار) 🔹صورت نوعیه باقی مانده است (غایت حرکت ارادی با انرژی مصنوعی) 🔹لذا هویت «ماشین بودن» محفوظ مانده است 🔻 نتیجه در طراحی فناوری و نظامات اجتماعی، باید به غایت و هویت جوهری ابزار توجه کرد؛ نه صرفا به شکل و ماده آن. اگر فناوری به غایت انسانی‌اش وفادار بماند، امتداد وجودی و کمالی دارد. اما اگر از غایت انسانی جدا شود، به انحطاط وجودی می‌رسد؛ حتی اگر پیشرفته‌تر به‌نظر برسد. 🔻 جمع‌بندی در حکمت متعالیه، ما هنوز به این موجود در حال تغییر «ماشین» می‌گوییم، زیرا: 🔹صورت نوعیه و غایت وجودی‌اش ثابت است، 🔹و تغییرات فقط در مراتب وجودی آن رخ داده‌اند. @raveshetamadoni
🔸 به بهانه تاملی در نسبت ثبات و تغییر در حکمت متعالیه 🔻 چگونه ممکن است چیزی تغییر کند و در عین حال همان باقی بماند؟ 🖊 رضا کیانوش ــــــــــــــــــــــــــــــــــ یکی از پرسش‌های بنیادین در فلسفهٔ وجود، آن است که: اگر موجودی در حال تغییر است، پس چگونه هویت خود را حفظ می‌کند؟ آیا ثبات و تغییر دو امر متقابل‌اند، یا می‌توان آن‌ها را در یک حقیقت واحد جمع کرد؟ این پرسش، در ظاهر منطقی است، اما در عمق، پرسشی وجودشناختی است؛ و اگر با نگاه حکمت متعالیه صدرایی به آن بنگریم، می‌تواند درک ما از «هویت در حرکت» را به‌شدت ژرف‌تر کند. 🔹 قاعده اول: وحدت تشکیکی وجود در حکمت متعالیه، وجود یک حقیقت واحد است که در مراتب شدت و ضعف جریان دارد. ثبات و تغییر، دو مرتبه از یک وجودند؛ نه دو‌ موجود جداگانه و متقابل. امر ثابت، مرتبه قوی‌تر وجود است؛ امر متغیر، مرتبه ضعیف‌تر همان وجود. 🔸 نتیجه: تأثیر و تأثر نه میان دو ذات مستقل، بلکه درون یک حقیقت متدرج رخ می‌دهد. 🔹 قاعده دوم: حرکت جوهری تغییر، نه در سطح اعراض، بلکه در خود جوهر اتفاق می‌افتد. موجود، در ذات خود در حال شدن است؛ نه فقط در ویژگی‌های بیرونی. این حرکت، سیر از ضعف به شدت، از قوه به فعلیت، و از نقص به کمال است. 🔸 نتیجه: تغییر، درون ثبات اتفاق می‌افتد؛ و ثبات، در دل تغییر حفظ می‌شود. 🔹 قاعده سوم: صورت نوعیه و جهت وجودی هویت هر موجود، به «صورت نوعیه» و «جهت حرکت» اوست؛ نه به ماده یا شکل ظاهری. صورت نوعیه، همان غایت وجودی است که در مسیر حرکت حفظ می‌شود و تعین می‌بخشد. 🔸 نتیجه: ما به‌الاشتراک، جهت به سوی کمال است؛ ما به‌الامتیاز، مراتب مختلف در این مسیر. 🟠 مثال‌های دقیق برای تبیین نسبت ثبات و تغییر 1️⃣ رشد درخت درختی که از بذر شروع می‌شود و به میوه می‌رسد، در هر مرحله تغییر کرده، اما همچنان همان درخت است. هویت درخت، در طول این تغییرات حفظ شده، چون جهت رشد و صورت نوعیه‌اش ثابت مانده. 🔹 ثبات: هویت درخت 🔹 تغییر: مراحل رشد 🔹 نسبت: هر مرحله، صورت تشدید یافته مرحله قبل است؛ نه گسست از آن 2️⃣ سیر نفس انسانی نفس انسان از حس به خیال، از خیال به عقل، و از عقل به عقل فعال حرکت می‌کند. در این مسیر، نفس تغییر می‌کند، اما هویت انسانی او ثابت است؛ چون جهت حرکت او به سوی کمال است. 🔹 ثبات: هویت نفس 🔹 تغییر: مراتب ادراک و کمال 🔹 نسبت: تغییر، درون ثبات هویت اتفاق می‌افتد؛ نه بیرون از آن 3️⃣ یادگیری و علم علم انسان در مسیر یادگیری، از مفاهیم ساده به مفاهیم پیچیده حرکت می‌کند. علم امروز، شامل علم دیروز است، اما با شدت و عمق بیشتر. هویت علمی فرد حفظ شده، اما در مراتب بالاتر تحقق یافته است. 🔹 ثبات: هویت علمی 🔹 تغییر: گستره و عمق علم 🔹 نسبت: علم جدید، صورت تشدید یافته علم قبلی است؛ نه گسست از آن 4️⃣ فناوری در مسیر تکامل فرض کن یک سامانهٔ هوش مصنوعی ابتدا فقط تشخیص چهره دارد، سپس یادگیری زبان، سپس تحلیل داده. در هر مرحله، سامانه تغییر کرده، اما همچنان همان سامانه است؛ چون جهت و غایت آن حفظ شده. 🔹 ثبات: ساختار بنیادی و غایت سامانه 🔹 تغییر: توانمندی‌های افزوده 🔹 نسبت: هر قابلیت جدید، بر پایهٔ قبلی بنا شده؛ نه جدا از آن 5️⃣ مسیر هدایت در قرآن ﴿يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ (بقره: ۲۵۷) انسان در مسیر هدایت، از ظلمت به نور می‌رود. این حرکت، تغییر است؛ اما فطرت انسانی او ثابت است. نور، مرتبه شدیدتر وجود است؛ ظلمت، مرتبه ضعیف‌تر. 🔹 ثبات: فطرت انسانی 🔹 تغییر: شدت یافتن نور وجودی 🔹 نسبت: هدایت، تشدید وجود است؛ نه تغییر ماهیت 🔻 نتیجه فلسفی در حکمت متعالیه: «هویت شیء به صورت نوعیه و جهت وجودی اوست، نه به ماده و صورت عرضی.» بنابراین: 🔹آنچه تغییر می‌کند، مراتب وجودی است 🔹آنچه ثابت می‌ماند، جهت حرکت و غایت وجودی است 🔹 تاثیر از متغیر، موجب تشدید امر ثابت می‌شود؛ نه نفی آن 🔻 جمع‌بندی در حکمت متعالیه، ما هنوز به موجود در حال تغییر «همان» می‌گوییم، زیرا: 🔹 صورت نوعیه و جهت وجودی‌اش ثابت است 🔹 و تغییرات، فقط در مراتب وجودی آن رخ داده‌اند @raveshetamadoni