eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
639 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @shahidegomnamemaktabehajqasem ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهیان نور قافله عشق مقتل120شهید فکه قسمت1 🌷راهیان نور مجازی ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
... . سرمو مینداختم پایین و... تند تند از مدرسه میومدم خونه... زیر چشمی میدیدمش... ایستاده کنار کوچه...دم در خونه شون،منتظر... کوچه رو قُرُق میکرد تا کسی مزاحمم نشه...❤ صبر میکرد تا من بیام و رد شم...❤ بی هیچ حرفی... به خونه که میرسیدم،خیالش راحت میشد... ۱۶سالم بود که اومد با پدر و مادرم صحبت کرد... اومده بود خواستگاریم...💕 مادرم بهش گفته بود: با ازدواج فامیلی و با نظامی و... با زود ازدواج کردنم مخالفه... ولی اون سمج گفته بود... . ... ... . "اگه بهم ندینش،خودمو از هواپیما پرت میکنم پایین...!💕 " مادرم گفت:"اگه خود ملیحه نخواد چی...؟!" گفت:"اگه خودش نخواست... همسرشو باید خودم انتخاب کنم...!❤ جهیزیه شم خودم تهیه میکنم...!❤ بعدشم میرم ناپدید میشم...💔" وقتی دیدن به هیچ صراطی مستقیم نیست... گفتن برو با ننه بابات بیا... قبل رفتن گفت: "پس شمام قبلش با ملیحه صحبت کنید... ببینید اصلا خودش میخواد...؟💕" پسر عمه م بود... با هم و تو یه محله بزرگ شده بودیم... مثه برادرم بود...❤ وقتی فهمیدم شوکه شدم... ازش بدم اومده بود... مادرم سعی در متقاعد کردنم داشت... گفتم:"مگه من تو این خونه اضافَم که میخواید ردم کنید...؟💔 نمیخواااام... هر طوری بود متقاعدم کرد... آخرشم بعله رو دادم و گفتم: "هر چی شما و بابا بگید..." بخاطر خاطرات دوران بچگی... قبولش بعنوان شوهر آیندم کمی وقت میبرد... ولی زیاد طول نکشید... گمونم تا غروب همون روز...! تازه فهمیدم چقد دوسش دارم...💕 تا اينكه شب بعدش... با پدر مادرش رسماً اومد خواستگاری...💕 . (همسر شهيد،عباس بابايی) ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهے فاصله ما با شهـــــدا اندازه یه سیــــم خار داره... ڪاش‌یکے‌بود‌مارواز‌دست‌خودمون‌نجات‌مے داد. ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
نانوایے محل بسٺہ بود. و براے خرید نان باید مسافٺ زیادے را طے مےڪردیم. بہ محسن ڪہ ٺازه از راه رسیده بود، گفٺم: 《 مادرجان نانوایے بسٺہ بود؛ مےرے یہ جاے دیگہ چندٺا نون بگیرے؟》 گفٺ:《بلہ،چرا ڪہ نہ؟》 بعد موٺورش را گذاشٺ داخل حیاط و ڪیسہ را از من گرفٺ. پرسیدم:《چرا با موٺور نمیرے؟ گفٺ: 《پیاده مےرم موٺور مال خودم نیسٺ؛ مال بیٺ‌المالہ》. . . منبعـ📚:ڪٺاب فرهنگ‌نامہ شهداےسمنان ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
💚 عاقبت روی نهان تو عیان خواهد شد عالم پیر به یکباره جوان خواهد شد بهترین خاطره ها در گرو ایامیست که به گرمای حضورت گذران خواهد شد دست تقدیر مرا از تو جدا خواسته است انتظار من و تو وِرد زبان خواهد شد مهدیه اسم مکان است ولی میدانم روزگاری برسد اسم زمان خواهد شد با تو هر ماه سر سفره ی حق مهمانیم چو بیایی همه سالم رمضان خواهد شد حرم فاطمه آنروز تماشا دارد که به دستان شما مشک فشان خواهد شد رجعت یارِ سفر کرده ی ما نزدیک است یاعلی(ع) پرچمِ یکتای جهان خواهد شد ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
هیچ میدانی چرابی حاصلیم چونکه ازیادشهیدان غافلیم عشق یعنی حرمت یک استخوان یادگارازقامت یک نوجوان آنکه باخون سرخش رسم کرد برزمین جغرافیای آسمان ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
🥀بسم رب الشهدا🥀 📍دعای شهید یکی از همرزمانش برایم تعریف کرد؛ «بچّه‌ها محاصره شده بودند و راه به جایی نداشتند. ارتباط هم قطع شده بود. نیروهای پشتیبانی، نمی‌توانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد و کوشش او، بی‌ثمر ماند. هرکس در گوشه‌ای نشسته بود. در همین لحظه، بچّه‌ها «کارور» را دیدند که با قدم‌های استوار، به طرف «تپّه‌های بازی دراز» می‌رود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد. «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دست‌هایش را بالای سرش برد و چشم‌هایش را بست. نمی‌دانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد.» 🌺 ارواح طیبه شهدا صلوات ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ زیبا درباره شهدا و شهادت (مدافعان حرم) ؛ توصیه مهم حضرت امام خامنه ای(مدظله العالی) ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کـوفــتــی بـگیـریـد ‼️ دو بار اسم نوشت برای سوریه، اما لغو شد.😢 یک دفعه اش که از خوشحالی بچه ها را آش مهمان کرد.😄 سر به سرش می گذاشتیم که اگر نرفتی چطور؟ می گفت: "از حلقوم تک تکتون در میارم😡." خبر رسید مأموریت لغو شده.😶 بچه ها افتادند به جانش: حالا می خوای اون آش رو از حلقوم ما بکشی بیرون؟"😂 می گفت: "کوفتی بگیرید! پولش رو بدید."😑 هر موقع از کوره در می رفت، می گفت: "کوفــتی بگیــرید"😅 برشی از کتاب شهید محسن حججی🌹 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زمزمه سلامتی امام زمان (عج) 🎙با نوای دلنشین شهید سربلند آقا محسن حججی🌹 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
✍ماشين، جلوى سنگر فرمان دهى ايستاد. آقا مهدى در ماشين را باز كرد. ته ايفا يك افسر عراقى نشسته بود. پياده اش كردند. ترسيده بود. تا تكان مى خورديم، سرش را با دست هايش مى گرفت. 💢آقا مهدى باهاش دست داد و دستش را ول نكرد. پنج شش متر آن طرف تر. گفت برايش كمپوت ببريم. چهار زانو نشسته بودند روى زمين و عربى حرف مى زدند. ♻️تمام كه شد گفت «ببريد تحويلش بديد.» بى چاره گيج شده بود. باورش نمى شد اين فرمانده لشكر باشد تا ايفا از مقر برود بيرون، يك سره به مهدى نگاه مى كرد. 📚منبع : برگرفته از مجموعه كتب یادگاران | انتشارات روایت فتح | احمد جبل عاملی ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
❗️ 🌷شهدا در لحظه شهید نشدند ... آنها سالها در جهاد اکبر جنگیدند و روزها در سرما،گرما،سختی، گرسنگی،خطر و... به سر بردند. لحظه لحظه گرفتن پاداش است. عاقبت به خیری آسان بدست نمی آید ... ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 فیلمی کم‌یاب از آرشیوی قدیمی با پیامی از شهدا! 🔰 کوچکترین رزمنده دفاع مقدس ‍‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
ساعت ۸ شب خبر اعزام نیروها جهت دفاع از حرم عمه جان سادات دادند. قرار شد با افراد تماس بگیریم و برای حرکت ۷ صبح اطلاع رسانی کنیم تا ساعت ۲۲ مشغول تماس بودیم بجز چند نفر که شماره ما برای آنها نا آشنا بود همه پاسخ دادند حالا نوبت تکمیل کردن لیست اعزام شد و جایگزین کردن افراد . قسمت که باشه قسمت بود. آخه در اولین برخورد ما ، یقه ما را چسبیده بود و گفته بود اگر مرا نبرید قیامت جلوی حضرت زهرا( س) دامن شما را میگیرم. ما کاره ای نبودیم انتخاب خود خانم بود که اسم محمد در لیست اضافه شد. به محض تماس با ایشان آنقدر خوشحال شد که به شکرانه انتخابش تا صبح در امامزاده یحیی سمنان مشغول تشکر با خالق خود بود و صبح و اعزام...... به مناسب سالروز شهادت شهید مدافع حرم و پیکر شهید پس از حدود سه سال از شهادت ایشان به میهن بازگشت . محل شهادت خناصر جنوب حلب ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
🚫تقوا در رانندگی شهید خرازی🚫 مي‌خواست بره فاو؛ ماشين رو برداشت و رفت؛🚖 ساعتي بعد ديدم پياده داره بر مي‌گرده؛ گفتم چي شده ؟ چرا نرفتي؟ ماشينت كو؟ ‼️ گفت: "داشتم رانندگي مي‌كردم كه اطلاعيه‌اي از راديو پخش شد.🎧 مثل اينكه مراجع فرمودند رعايت نكردن قوانين راهنمايي رانندگي حرامه. ❌❌ من هم يه دستم قطع شده و رانندگي كردنم خلاف قانونه. ❌ تا اطلاعيه رو شنيدم ماشين رو زدم كنار جاده، برگشتم يه راننده پيدا كنم كه منو تا فاو ببره ..."🔙 📚منبع: سامانه سرداران عشق 1388 ‍‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
یڪ پر از عشق و معرفت ... نشـانی : دریاچه ماهی ، کربلای پنج لطفا با رمز وارد شوید ... نکنیم 🌷 @raviannoorshohada
در عشق اگر چه منزل آخر است تکلیفِ اول است شهیدانه زیستن..... ‍‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
بنمای رخ که قوت دل و جانم آرزوست....! پ.ن: در کربلای شلمچه برای همیشه جاودانه شد سالهاست که نام و نشانی در گمنامی یافته است معلوم نیست پیکر پاکش کجای زمین نور افشانی می کند اما به یقین مهدی فاطمه ومادرش زهرا سلام الله علیها میزبان تنهایی و غربت او خواهند بود ... بیا ای ناصرم ای جوهر پاک بیا ای یار دیرین سینه صد چاک ‍‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
4_5861530074318112297.mp3
865.1K
عشق میگوید .. ‍‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
‌ ‌😅 خاﻧﻢ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻣﯽﮔﻔﺖ : ﺑﺎﻻﯼ ﺳﺮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺠﺮﻭﺣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﯿﻬﻮﺵ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ اﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻡ .😊 ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﻣﺮﺩﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﻣﻦ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻡ؟😌 ﺭﮒ ﺷﯿﻄﻨﺘﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺬﺍﺭ ﮐﻤﯽ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺳﺮﺵ ﺑﺬﺍﺭﻡ! ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻡ ﺁﺭﻩ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﯼ !😑 ﺑﺎﺯ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺻﺪﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﺣﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﯽ؟😍🙈 ﺩﯾﺪﻡ ﺷﯿﻄﻨﺘﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺪﺟﻨﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻠﻪ ﻣﻦ ﺣﻮﺭﯼ ﻫﺴﺘﻢ !😉😌 ﮐﻤﯽ ﻣﮑﺚ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ از ﺗﻮ بهترنبود😒 ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ﺟﻬﻨﻢ😕😂 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada
🍃ای که بر تربت من میگذری روضه بخوان 🍃نام س شنوم زیر لحد گریه کنم... هِدیه تَوَلُد بِه شَهید ✨صَلَوات✨ بِفرِستیم ♥️🌱🌸 📜👇 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/raviannoorshohada